تبیین و ماهیت شادی از منظر دین
شادی یعنی بالندگی، نشاط، حرکت و سیلان که در مقابل آن جمود، خمودی، یخ زدگی، رکود و مـرداب است. هــر موجودی که بخواهد زنده باشد باید به این مفهوم، حرکت داشته و شاد باشد زیرا، نه تنها زندگی مخالف افسردگی، بلکه مساوی شادی و سرور می باشد. اگر در زندگی حرکت، سیلان، بالندگی و نشاط وجود نداشته باشد، اصلاً «زندگی» امکان پذیر نیست. بنابراین چون دین از منبع لایزال حیات سرچشمه می گیرد، پیام آن هم، همان حیات واقعی است. بدین جهت اندیشة دینی قائل به مرگ نبوده و حیات را امری مستمر و جریان دار قلمداد می کند. پیام دین حیات و زندگی است «ولنحیینک حیاة طیبة ».[نحل، 97] تمام هستی از منظر قرآن در جنبش و حرکت بوده و حتی حرکت جوهری ـ که «ملاصدرا» مبدع آن و فلاسفه دیگر بر آن تأیید کردند ـ مؤید همین مطلب مهم است که، کل هستی در حرکت، جنبش و دارای حیات می باشد.
جمـــلة ذرات عالـم در نهان
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شمـا نامحـرمـان ما خامشیم[ مثنوی معنوی، مولوی.]
معنای حیات واقعی، با خدا بودن و ارتباط با خداوند متعال برقرار کردن است. بدین ترتیب، ارتباط عالم هستی با خداوند متعال که منبع و منشاء حیات است سبب جاری شدن حیات و زندگی به تمام هستی شده و اگر لحظه ای این ارتباط قطع شود، زندگی و حیات واقعی از بین رفته و مرگ موجود زنده رخ خواهد داد. اگر با این دید به اسلام بنگریم، در می یابیم که، در تمام مسائل و موضوعات دینی و اسلامی، زندگی جریان دارد. بطور مثال نه تنها در عرفان ـ که اوج حرکت آفرینی انسان است ـ بلکه حتی در هر حکم و عمل فقهی که در آن انسان با قانون، حق و تکلیف سر و کار دارد و به ظاهر خشک می نماید، شما شاهد حرکت و پویایی خواهید بود. زیرا تمام این اعمال یا واجب شدهاند تا حیات استمرار داشته باشد و یا اگر حکمی مبنی بر حرمت چیزی از شارع مقدس صادر گردیده، به این دلیل بوده که حیات واقعی و کمال انسانها قطع نشود. پس در محتوا و ذات اسلام، نه تنها غم راه ندارد بلکه سراسر دین، شادی آفرین و شادی بخش است. با توجه به تعریف شادی، هر عملی که در درون آن، حرکت و پویایی نباشد غم محسوب می شود ولو فرد غمناک نباشد. اما بعضی از مصادیق و جلوه های غم، همچون گریستن، گوشه نشینی و .. . اگر همراه با حرکت و پویایی باشد غم نیست زیرا جنبش و پویایی در آن موج می زند. لکن اگر همین موارد مانع پویایی و حرکت انسان شوند، نشانه هایی از غم منفی و مطرود و عامل افسردگی انسان خواهند بود. مولوی میگوید:
راه لــذت از درون دان نز بــــرون
ابلهی دان جــستن از قصر و حصـون
آن یکی در کنج مسجد، مست و شاد
و آن دگــر در باغ، تُرشْ و بی مـــراد[ مثنوی معنوی، مولوی.]
بنابراین، ظاهر حالتها و مکانها مهم نیست بلکه نامراد بودن و فعالیت نداشتن، مضر و خطرناک است. چه بسا کسی در کنج زندان بوده و در عین حال مست و شاد زندگی کند. در این راستا می توان بر تأکیدات فراوان اسلام، در جهت تحصیل و فراگیری علم توجه کرد. چرا که آموزش علم بدون نشاط، امکان پذیر نبوده و نتیجه این نشاط در حال آموزش، سرور و فرحی است که بواسطه تحصیل علم بدست می آید. غیر ممکن است انسان دل مرده و غمگین بتواند درس بخواند. بدین جهت، شما اثری از غم و اندوه منفی در افراد شاخص و ممتاز، مثل پیامبر اکرم (ص)، ائمه اطهار(علیهم السلام) و یاران آنها حتی در سن کهولت نمی بینید؛ مثلاً، امام علی(ع) زمان به حکومت رسیدن، حدود شصت سال داشتند و با این حال، هم در جنگهای بزرگی شرکت داشته و آن همه از خود شجاعت و فعالیت نشان دادند و هم در مزرعه فعال بودند. تمام این آثار و تلاش، حاصل نشاط و شادمانی است؛ انسان کسل و غمناک نمی تواند فعالیت ویژه ای داشته باشد. عمار یاسر که از اصحاب بزرگ پیامبر اکرم (ص) بود در سن نود سالگی، در صحنه جنگ صفین حاضر شده و به عنوان یکی از بهترین یاران امام حسین(ع) از او یاد می شود که نهایتاً آنگونه از خود، مردانگی و سلحشوری نشان میدهد و از طرفی حبیب بن مظاهر، با وجــود کهـولت سن، به فوز شهادت هم نائل می شود و یا امام خمینی(ره) به هنگام بنیانگذاری و رهبری جمهوری اسلامی در مرز هشتاد سالگی قرار داشتند. کدام رهبر در دنیا، شروع رهبری و حکومت خود را در این سن داشته است؟ براندازی حکومت دوهزار و پانصد ساله و رهبری انقلاب یکی از کارهای امام (ره) در این سن بود، بعد از آن نیز کارهای بزرگتری همچون هدایت جنگ، حل بحران های عظیم اوایل انقلاب و . .. را به انجام رسانید. با این حال، دارای لطافت روحی عجیب و خاصی بودند که از نحوة برخورد با افراد مختلف، اشعار عرفانی و عبادتهای عاشقانه ایشان کاملاً ملموس بود. پیری بطور طبیعی، خستگی و کسالت در پی دارد بنابراین به نظر می رسد انسان، در این سن باید فعالیت های خود را کمتر کند اما، با نگاهی به صدر اسلام، عکس این مطلب اثبات می شود. حتی در مسائلی که استرس و فشار آن بالاست باز، شما غم منفی نمی بینید.
با نگاهی دقیق به حوادث بعد از کربلا، متوجه نکات دقیق و در عین حال مهم می شوید مثلاً: با وجود آنکه حضرت زینب (س) در غم از دست دادن عزیزانش محزون بودند اما با اینهمه، خبری از دلمردگی و افسردگی در وجود حضرت نبوده و در تمام عرصه ها با شجاعت، قدرت و افتخار، حاضر و آن سخنان محکم را ایراد فرمودند. البته افسردگی با داغدیدگی متفاوت است زیرا انسان افسرده، احساس گناه، ناامیدی و به بن بست رسیدن در زندگی را دارد و به همین دلیل، بعضاً اقدام به خودکشی در افراد افسرده اتفاق می افتد اما هیچ داغدیده ای نبوده که اقدام به خودکشی کند. امام سجّاد (ع) که تا آخر عمر مبارکشان برای پدر بزرگوارشان گریه کردند در بخشی از دعاهای صحیفه سجادیه از خداوند متعال برای مرزداران طلب نشاط می نمایند؛ «متعه بالنشاط ».[صحفیه سجادیه، دعای بیست و هفتم.] یعنی: «خدایا، رزمنده سلحشور و سپاه اسلام را از نشاط بهره مند گردان» و همچنین طالب نشاط در عبادت بودند:«و اجعل نشاطی فی عبادتک» و در دعای دیگر می فرمایند: «خدایا در کدامیک از دو وقت و دو حالت تو را بیشتر سپاس گویم؛ در وقت سلامتی که با طیبات رزقت، نشاط برای فعالیت و قوت در طاعت را به من دادی یا در زمان بیماری که من شکر نعمت سلامتی را به جا میآورم و به تو متوجه می شوم.»[همان، دعای پانزدهم.]
اینکه قنوط و ناامیدی جزء گناهان کبیره شمرده می شود بدین جهت است که ناامیدی، انسان را از حرکت باز می دارد و ضد قنوط، رجاء و امیدوار بودن است. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ درختی سبز نمی شد». امام علی (ع) می فرمایند: «أوصیکم بخمس . .. . لایرجون احد منکم الا ربه و لایخافن الا ذنبه»[نهج البلاغه، حکمت 82..] امید به خداوند متعال داشتن یعنی اتصال به آن منبع لایزال الهی و متصل به حبل الله المتین بودن است. که در واقع اتصال به خود بوده و این ارتباط و اتصال مایه حیات و زندگی در انسان می باشد.
به بیان دیگر اولاً: انسان به شادی نیاز دارد. ثانیاً: ادیان، حتی ادیان غیر توحیدی در ذات خود حرکت زا و شادی آفرین هستند. ثالثاً: با نگاهی محتوایی و عمیق به دین اسلام، در مییابیم که، همه ابعاد، احکام و حتی اصول عقاید اسلامی دارای حرکت و نشاط می باشد. رابعاً: سیره و روش بزرگان دین بر شادی استوار بوده و بدین جهت، در حالات هیچیک از ائمه و یا عالمان دینی افسردگی، غمناکی و ناامیدی دیده نمی شود. زیرا اسلام در وجود آنها تجلی پیدا کرده است. «تعرف الامور باشجارها و اثمارها»، درختان با میوه هایشان شناخته می شوند. حال اگر فرد متدینی افسرده، غمگین و دل مرده باشد، معلوم می شود که از مسائل اسلامی دور بوده و از روی آگاهی به احکام دینی عمل نمی نماید
غم و شادی، بستگی به معیارها و ارزشگذاریهای هر فرد دارد. اصولاً میزان رشد فکری و بزرگی همت و عظمت روح را از غمها و شادیهای هر کس میتوان شناخت.
یکی، خوشحالیاش به عفو و گذشت است و دیگری، به انتقام. یکی، غصه میخورد که چرا مردم خلاف میکنند و دیگری، غمگین است که چرا جلو خلافش را میگیرند؟!
طبق نظام ارزشی اسلام، مطلوبیت هر چیزی زمانی است که در مسیر کمال و سعادت انسان باشد و پیامبر و ائمه معصوم(ع) تلاش میکردند که به شادیهای مردم جهت بدهند.
پیامبر اکرم(ص) روزی که از مکه به مدینه هجرت کرد، مردم مدینه دو روز را عید میگرفتند و به تفریح و جشن میپرداختند. آن حضرت پرسید: این دو روز چه خصوصیتی دارد؟ گفتند: در دوران جاهلیت این روز را این گونه سپری میکردیم. رسول خدا فرمود: « خدای سبحان بهتر از این دو روز را برای شما آورده و آن، عید فطر و عید قربان است».[1]
این روایت به ما درس میدهد که عید و شادی مسلمان باید با عید کسانی که مادی فکر میکنند، فرق داشته باشد. عید مؤمن، همان لحظههایی است که بر شیطان و نفس خود غلبه یابد و عزای او، آن روزی است که به گناه مبتلا شود:
عید هرکس در درون وی بُوَد
چون عزا آنجاست، عیدش کی بُوَد
معیارهای شادی
موارد ذیل را میتوان از معیارهای شادی دانست:
الف) اطاعت خداوند
شادی، وقتی است که انسان توفیق طاعت خداوند را پیدا کند و از گناه، دوری گزیند؛ چنانکه علی(ع) میفرماید:« سرور المؤمن بطاعة ربّه و حزنه علی ذنبه؛ شادی مؤمن، به سبب طاعت پروردگارش است و حزنش بر گناه و عصیان است».[2]
در روایت دیگر به مناسبت عید فطر فرمود:
«إنما هو عیدٌ لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه و کلّ یوم لایعصی الله فیه فهو یوم عید؛[3] این برای کسی عید است که خداوند روزه و نمازش را پذیرفته است و هر روزی که معصیتی صورت نگیرد، آن روز عید است».
شادی مؤمن، لحظهای است که خدا را بندگی و اطاعت کرده و توفیق انجام تکالیف را به دست آورده است. پیامبر اکرم(ص) در وصیت خود به امام علی(ع) فرمود:
«ای علی! برای مؤمن در دنیا سه خوشحالی است: دیدار با برادران دینی، افطار از روزه، و شب زندهداری در آخر شب».[4]
ب) پرهیز از گناه
شخصی شادمان و مسرور خدمت امام جواد(ع) رسید. حضرت فرمود: چیست که تو را شاد میبینم؟ عرض کرد: از پدرت شنیدم که میفرمود: «بهترین روزی که سزاوار است بنده خدا در آن روز شاد باشد، روزی است که توفیق خدمت و دستگیری از برادران مؤمن نصیب او گردد» و امروز من موفق شدم به ده نفر از برادران فقیر بخشش کنم. حضرت فرمود:
«به جان خودم سوگند! تو شایسته این شادی هستی، اگر انفاق خود را با منت گذاشتن، نابود نکرده باشی».
پس باید متوجه باشیم که هرگاه کار خیری انجام میدهیم، با منت و ریا نباشد تا از اعماق دل از آن کار شاد و خوشحال باشیم.[5]
لذت و خوشی، همیشه در «انجام دادن» نیست، زمانی هم در «پرهیز کردن» است. گاهی اتفاق میافتد که با انجام کارهایی که عادتاً باید لذتبخش باشند، هیچ لذتی به انسان دست نمی دهد، حتی عذاب روانی و وجدانی هم میآورد؛ چرا که روح و وجدان، آماده لذت بردن نیست. اساساً روح انسان به گونه ای است که گاهی از «پرهیز» سرخوش میشود و به شادی و نشاطی میرسد که با هیچ یک از شادیهای دیگر قابل مقایسه نیست و به قول سعدی:
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس، لذت نخوانی
انسان در زندگی وقتی شاد است که از گناه بپرهیزد و حدود الهی را رعایت کند. ارضای تمایلات، به هر گونه و هر نحو، شادیآور نیست.[6]
از پیامبر(ص) سؤال شد: بهترین بندگان خدا چه کسانی هستند؟ فرمود: «آنهایی هستند که وقتی نیکی میکنند، خوشحال میشوند و زمانی که بدی کردند، طلب استغفار کنند».[7]
امام علی(ع) فرمود: « اکثر سرورک علی ما قدمت من الخیر و حزنک علی مافات منه؛[8] سرورت را زیاد کن بر آنچه از کارهای خیر برای آخرتت انجام داده ای و حزنت را بر آنچه از کارهای خیر، محروم گشتهای».
ج) احیای ارزشها
امام صادق(ع) فرمود:«السرور فی ثلاث خصال: الوفاء و رعایة الحقوق و النهوض فی النوائب؛[9] شادی به سه خصلت است: وفاداری، رعایت حقوق دیگران و ایستادگی در گرفتاریها و مشکلات».
امام علی(ع) میفرماید: «فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک و لیکن أسفک علی مافاتک منها؛[10] باید شادی تو برای چیزی باشد که برای آخرت انجام دادهای و حزن و غمت بر چیزی که از آخرتت از دست رفته است».
امام علی(ع) شبی که به جای پیامبر(ص) خوابید تا حضرت از تیغ دشمنان در امان بماند، از رسول خدا پرسید: «اگر من در بستر شما بخوابم، جان شما به سلامت خواهد بود؟» وقتی پیامبر(ص) جواب مثبت داد. حضرت علی(ع) لبخندی زد و به شکرانه این توفیق، سجده شکر کرد.[11]
د) احیای حق یا از بین رفتن باطل
امام علی(ع) در نامهای به عبدالله بن عباس میفرماید:
«انسان گاهی به خاطر رسیدن به چیزی مسرور میشود که هرگز از دستش نمیرود و گاهی برای از دست دادن چیزی محزون میگردد که هرگز به آن نمیرسد. پس باید شادی تو برای احیای حق یا نابودی باطل باشد».[12]
ﻫ) تحوّل معنوی
شادی، زمانی پسندیده است که در انسان تحوّلی ایجاد شود و او بتواند خطاهای گذشته خود را جبران سازد و احساس کند خداوند گناهان گذشته او را بخشیده است. امام علی(ع) فرمود:
«عید برای کسی است که بداند گناهانش بخشیده شده است».[13]
بعضی از بزرگان فرمودهاند: «لیس العید لمن لبس الجدید انما العید لمن امن الوعید؛[14] عید، به سرور و لباس نو پوشیدن نیست، بلکه عید روزی است که انسان (به جهت دوری از گناهان) از عذابهای الهی در امان باشد».
آداب شادی
شادی، آدابی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. گناه و معصیت نباشد
مجالس شادی نباید همراه با گناه و معصیت باشد؛ چنانکه امام صادق(ع) فرمود:
«لا تسخطوا الله برضی احد من خلقه و لا تتقربوا الی الناس بتباعد من الله؛[15] خداوند را برای رضایت و خشنودی احدی از مردم، به غضب در نیاورید و با دوری از خدا، به مردم نزدیک نشوید».
نیز امام صادق(ع) فرمود:
«لا ینبغی للمؤمن أن یجلس مجلساً یعصی الله فیه و لا یقدر علی تغییره؛[16] سزاوار نیست برای مؤمن در مجلسی بنشیند که معصیت خدا در آن میشود و نمیتواند وضع مجلس را تغییر دهد».
بعضی از شادیها در واقع حالتهای شخصی و درونی است که بر روان آدمی میگذرد، اما برخی دیگر هم متناسب با فرهنگ و آداب و رسوم یک ملت، عمومیّت دارد. روزهای عید و برپایی عقد و عروسی، از همین قبیل است. روز عید، چیزی نیست جز بروز شادی و فرح همگانی.
انسان بنابر طبیعت شادی طلب خود، در این مراسم شرکت میکند تا اندوههای درونی خویش را التیام بخشد و برای فعالیتهای دیگر آماده شود. روانشناسان گفتهاند که یکی از راههای رفع افسردگی نیز همین است.
از دیدگاه شرع، مهم آن است که مجالس شادی، معصیت آلود و توأم با فسق و فجور نباشد؛ حتی به قول آیت الله خوئی:«دلیلی بر حرمت شادی شدید نداریم».[17]
دست زدن معمولی مرد در میان مردان و زن در میان زنان، اگر کاری حرام و مفسدهای در میان نباشد و بدون اختلاط باشد، بی اشکال است.
2. همراه با اذیت و آزار نباشد
یکی از شرایط شادی و تفریح، این است که با اذیت و آزار دیگران همراه نباشد. متأسفانه امروزه، بسیاری از شادیها فاقد این شرایط است؛ مثل: بلند کردن صدای موسیقی و آهنگهای مبتذل، مزاحمتهای تلفنی، انفجارهای تفریحی و کاروانهای عروسی که تا نیمه شب در خیابانها مزاحم خواب افراد میشوند، و موارد فراوانی که بر خلاف موازین شرعی است.
پیامبر(ص) فرمود: «من آذی مؤمناً فقد آذانی؛[18] کسی که مؤمنی را آزار دهد، مرا آزار داده است».
هشام بن سالم میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود: خداوند میفرماید:«لیأذن بحرب منّی من أذی عبدی المؤمن؛[19] آن کس که بنده مؤمن مرا بیازارد، به من اعلان جنگ میدهد».
امام علی(ع) فرمود:« المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده الاّ بالحق.[20] مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در آسایش باشند، مگر جایی که به حق برخورد کند (مانند امر به معروف و نهی از منکر)».
3. لهو نباشد
در آیین اسلام، سرگرمیهای زیانبار و همه عوامل باز دارنده از پیشرفتهای معنوی، ممنوع است. موسیقی مطرب و غنا، یکی از سرگرمیهای زیانبار است که آدمی را از توجه به خدا و آخرت باز میدارد.
موضوع موسیقی از دیرباز، به ویژه از زمان ظهور اسلام، مورد بحث و محل اختلاف بوده و در طی قرون و اعصار در باب حرمت موسیقی غنائی از جانب علما و بزرگان دینی دلایل و شواهدی با استناد به آیات و روایات ارائه شده است و از سویی دیگر، گروهی نیز به طرفداری از موسیقی، آن را به عنوان یک هنر و باعث آرامش روح بشری مطرح کردهاند. عدهای دیگر که غالب آنها اهل تصوف هستند، شعبهای از موسیقی را تحت عنوان سماع و موسیقی گشودهاند و آن را در شرایطی مجاز دانستهاند. جالب توجه است که غالب این گروهها، یا راه افراط در پیش گرفتهاند و یا به تفریط عمل کردهاند. آنچه مسلم است، اینکه موسیقی غنائی و الحان مختلف در طیف گسترده خود با تنوع و گوناگونی بی حد و حصر، به ویژه در عصر حاضر به عنوان افیون ملتها، تیشه به ریشه پیکره بشر زده است و آن چنان چنگال زهرآلود خود را بر گوشت و پوست انسانها فرو برده که رهایی از این خود ساخته، نا ممکن مینماید.
موسیقی کنونی به عنوان یکی از مهمترین و مؤثرترین حربههای استعمارگران است که با ظاهری دلفریب، به راحتی نسل بشر به ویژه جوانان خام و بیتجربه را به بیبندوباری، آشفتگی فکری و سرگشتگی روحی کشانده و از واقعیات زندگی و حقیقت معنوی باز داشته است. نسل جوان با شنیدن موسیقی حرام، چشم خود را بر حقایق میبندد و در خیال خود به دنبال چیزی است که هیچ گاه وجود خارجی ندارد. تأثیر و نفوذ نغمههای حرام، به حدی رسیده که حتی در مدیحهسرایی اهل بیت(ع) و مراثی و تواشیح، از انواع آلات لهوی و موسیقیایی سود میجویند! به نظر میرسد حرام شمردن موسیقی از جانب بزرگان و فقها، به دلیل جلوگیری از نفوذ موسیقی در کلام الهی و ادعیه و مناجات بوده باشد. سیر تاریخی تکامل این فن نیز نشان میدهد که ترس و احتیاط علما، خطا و دور از درایت نبوده است.[21]
خرد و موسیقی
یکی از سؤالاتی که همواره در ذهن جوانان بوده است، این است که: آیا موسیقی، حرام است یا حلال؟ به چه نوع موسیقی میتوان گوش داد؟ آیا از نظر کارشناسان فقه، موسیقی قابل قبولی هست؟
برای جواب دادن به این پرسشها، ابتدا ذکر مقدمهای لازم است.
میدانیم که شأن و ویژگی «عقل»، معتدل و متین بودن آن است؛ یعنی عقل سالم باید با حفظ استواری و پختگیاش بتواند از لذت و سرور، خیال و انفعال و تحریک بهره ببرد؛ اما موسیقی (مخصوصاً از نوع عالیاش) آن چنان یکه تاز میدان لذت، نشاط، خیال، تحریک و احساس است که آدمی دچار حالت طرب میشود. «طرب» تأثیری است فوق العاده، با محوریت موسیقی. این «تأثیر فوق العاده» باعث کاهش یا سلب جدیت عقل میشود و این پیشامد، عقل را از محاسبات جدی، دقیق و واقعبینانه دور میسازد. جوانی که موسیقیگرا و «طرب خواه» است، برای زدودن افسردگیاش، دهها نوع آواز و موسیقی را گوش فرامیدهد، اما نمیداند که پس از خاموش کردن آن، دوباره در خود افسردگی مشاهده میکند. علت آن همین است که او به جای اینکه به عقل و ارادهاش فرصت بدهد تا ببیند و بفهمد که در کجای زندگی اشتباه کرده و چه سنگی مقابل راهش بوده؟ به جای درمان درد و تغییر شرایط، به انواع موسیقیهای غربی و شرقی رو آورده است.
پس بحث ما در مورد موسیقی از نوع مطرب آن؛ یعنی موسیقی نشاطآور، محرک احساس و خیال انگیز است. کسانی که برای خوب جلوه دادن موسیقی به «موسیقی درمانی» رو آوردهاند، سخت در اشتباه هستند؛ چون وقتی فرد موسیقی گوش میدهد، با این سه عنصر سر وکار دارد که این نوع موسیقی، عقل را تخریب میکند و این عقل است که دین را میشناسد و ما را به آن ترغیب میکند. پس به راستی چگونه ما میخواهیم با این حساب با موسیقی ( که عقل را از تعادل و جدیت خارج میکند)، دین را بشناسیم و بفهمیم؛ چون ناخودآگاه انسان با گوش دادن به موسیقی، به تفکر در مورد چیزی که مقصود خواننده یا نوازنده است، وادار میشود. پس اینکه میگویند موسیقی، سکوت آهنگین! است و آرامش در سلول جسم و جان نفوذ میکند، همهاش دروغ است.
بلی، نوعی موسیقی داریم که فقط نشاط انگیز است، نه تحریک کننده احساس و نه خیالانگیز، و آن موسیقیای است که در ما احساس خوشایندی پدیدار میسازد و برای رفع خستگی به کار گرفته میشود.
موسیقی از دیدگاه فقه
آنچه از آیات و روایات به دست میآید، این است که به هیچ یک از انواع موسیقی تشویق نشده و از نظر فقه نمیتوان شکلهای گوناگون موسیقیهای مرسوم را «مستحب» دانست؛ یعنی شنیدن هیچ نوع موسیقیای ثواب ندارد و به آن تشویق نشده است. همچنان که تمامی صداها و آهنگها نیز حرام نیستند.
فقها و کارشناسان فقه، موسیقی غیرقابل قبول را «موسیقی غنایی» دانستهاند و در مقابل، موسیقی پذیرفته شده را ـ که به معنای غیر حرام است ـ موسیقی بدون غنا شمردهاند.
پس هر صوت زیبایی، غنا نیست؛ زیرا در روایات اسلامی آمده است که: قرآن و اذان و مانند آن را با صدای خوش و زیبا بخوانید.
غنا، آهنگهایی است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد باشد و احساس برانگیز، خیال برانگیز و تحریک زا باشد.[22]
تعریف شادی
شادی؛ در لغت به معنای، خوشحالی، سلامتی و فرح آمده است. آنچه در این نوشتار مورد نظر ماست، همان معنای نخست، یعنی خوشحالی و مسرت است.
در تعریف اصطلاحی شادی، شهید مطهری رحمه الله می فرماید:
سرور، حالت خوش و لذت بخشی است که از علم و اطلاع بر اینکه یکی از هدف ها و آرزوها انجام یافته است یا انجام خواهد یافت، به انسان دست می دهد.
یکی از دانشمندان در این باره می گوید: «شادی، عبارت است از مجموع لذت ت های بدون درد.» نویسنده کتاب «انگیزش و هیجان» نیز در تعریف شادی چنین می نویسد: « شادی احساس مثبتی است که از حس رضایت مندی و پیروزی به دست می آید».
به طور کلی می توان گفت: سرور، حالت خاصی از لذت است که این لذت موجب جلای درون از غم و ناراحتی می شود. این امر درونی گاهی نشانه هایی نیز در بیرون از خود دارد؛ مانند خنده یا گریه شوق، از جمله گریه مادری که طفل گم شده خود را می یابد. البته اگر مسائلی همچون مال و ثروت و شهرت، تنها لذت و سروری این چنین را به دنبال داشته باشند، مایه خرسندی است.
;شادی آن شادی است که از جان رویدت |
;تا درون از هر ملالی شویدت |
;ور نه آن شادی که از سیم و زر است |
;آتشی دان کاخرش خاکستر است |
ضرورت شادی
شادی یکی از نیازهای اساسی زندگی و عاملی برای رشد و موفقیت است. نظام هستی به گونه ای است که اسباب شادی را برای انسان فراهم می کند؛ بهار طرب انگیز، آبشارهای زیبا، گل های رنگارنگ، صحنه طلوع خورشید، باران لطیف، پرندگان زیبا و نغمه سرایی آنها و بسیاری دیگر از پدیده های شگفت انگیز جهان، شادی را برای ما به ارمغان می آورند.
;حق تو را از بهر شادی آفرید |
;تا ز تو آرامشی گردد پدید |
;پس در آرامش نمایی زندگی |
;وارهی از مشکلات زندگی
|
البته دین ما یعنی دین فطرت و طبیعت، پیروان خود را به شادی های مثبت و سازنده دعوت می کند. امام علی علیه السلام می فرماید:
این دل ها همانند بدن ها خسته و افسرده می شوند و نیاز به استراحت دارند، در این حال، نکته های زیبا و نشاط انگیز برای آنها انتخاب کنید.
امام رضا علیه السلام می فرماید:
اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید: بخشی را برای عبادت، بخشی را برای کار و فعالیت و برای تأمین زندگی، بخشی را برای معاشرت و هم صحبتی با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیب هایتان آگاه سازند و بخشی را به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از مسرت و نشاط ساعت تفریح و شادی، نیرو و توان انجام وظیفه های خود را تأمین کنید.
بزرگ مرد تاریخ، امام خمینی رحمه الله اهمیت خاصی به تفریح می داد و به بعضی از فرزندانش سفارش می کرد که تفریح داشته باش و اگر تفریح نداشته باشی، نمی توانی خودت را برای تحصیل آماده کنی و هنگامی که می دید بعضی از فرزندانش در روز تعطیلی مشغول درس خواندن هستند، می فرمود: «به جایی نمی رسی؛ چون باید موقع تفریح، تفریح کنی» و نیز می فرمود: «من در طول زندگی نه یک ساعت تفریح را برای درس گذاشتم و نه یک ساعت درس را برای تفریح».
کنترل شادی
سرور و شادی، همانند دیگر حالت های روحی نیاز به کنترل دارد و اگر مهار نشود، به طور حتم زیان هایی را به دنبال خواهد داشت. چه بسیار جوانانی که برای ارضای چنین نیازی خود را به مرداب شهوت رانی و دام اعتیاد می اندازند که اگر این افراد از ابتدا برای شادی و نشاط خود قانون و ضابطه ای تعیین کنند و به حد اعتدال آن قانع شوند، هرگز به چنین انحرافاتی کشیده نمی شوند. اگر اسلام شادی را ضروری می داند، در جای دیگر به مراقبت نفس و محاسبه اعمال دستور می دهد تا هر میلی در جهت مثبت و هدف مند خود به حرکت درآید و بیراهه نرود.
آداب و شرایط شادی
گرچه شادی از نیازهای اولیه انسان است، هر شادمانی و نشاطی مطلوب اسلام نیست. بعضی گمان می کنند با ثروت اندوزی از راه حرام، استفاده از موسیقی های مبتذل، شرکت در مجالس گناه و فساد و با تمسخر و غیبت می توانند خوشی و شادی واقعی و بی پایانی را برای خود فراهم کنند، در حالی که هر کدام از این موارد موجب غم و اندوه درونی در دنیا و حسرت و پشیمانی در آخرت است. آنچه اسلام آن را شادی می نامد و ضروری می داند، نشاط و شادمانی ای است که با رعایت آداب و موازین اسلامی و شرعی آن به دست آمده باشد و از آن جمله به این موارد اشاره می کنیم:
1. گناه و معصیت نباشد
مجالس شادی باید از هر گونه گناه و معصیت خالی باشند. در بیشتر مجالس عروسی، افراد شرکت کننده برای اینکه رضایت عروس و داماد و خانواده آنها را جلب کنند، به رقاصی و لهو و لعب می پردازند و خود را با این استدلال پوچ قانع می سازند که اگر این کار را نکنم، فردا از من گلایه می شود. امام صادق علیه السلام در جایی می فرماید: «خداوند را به غضب درنیاورید به خاطر رضایت و خشنودی احدی از مردم و نزدیک نشوید به مردم به وسیله دوری از خدا.» به بعضی دیگر از شرکت کننده ها که ناظر این افراد هستند، وقتی گفته می شود: چرا در چنین مجالسی شرکت می کنید؟ می گویند: ما که گناهی انجام نمی دهیم، فقط یک گوشه برای خود نشسته ایم. امام صادق علیه السلام دراین باره فرموده است: « سزاوار نیست برای مؤمن در مجلسی بنشیند که معصیت خدا در آن می شود و او نمی تواند جو مجلس را عوض کند».
2. همراه با اذیت و آزار نباشد
یکی دیگر از شرایط شادی این است که با اذیت و آزار دیگران همراه نباشد. در بسیاری از موارد افراد آن چنان غرق تمسخر و غیبت دیگران هستند که آن را از بهترین وسایل سرگرمی و شادی خود می پندارند، در حالی که قرآن کریم می فرماید: «ویل لکل همزة لمزة؛ وای بر هر عیب جوی هرزه زبان.» (همزه:1) امام صادق علیه السلام سخن تکان دهنده ای در نکوهش غیبت دارد: «غیبت، در محو دین، از مرض خوره در شکم انسان سریع تر عمل می کند».
و یا افرادی که با صدای موسیقی و آهنگ های مبتذل، خواب را از چشم همسایگان می ربایند و یا با مزاحمت های تلفنی، آسایش را از دیگران سلب می کنند، باید بدانند که با این کارها دل پیامبر را آزرده می سازند، چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «کسی که مؤمنی را آزار دهد، مرا آزار داده است.» هشام ابن سالم هم می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود، خداوند فرموده است: «آن کس که بنده مؤمن مرا بیازارد، به من اعلان جنگ می دهد.» چه فرد عاقلی حاضر می شود برای چند لحظه شادی کاذب و زود گذر، به خداوند متعال اعلان جنگ کند؟!
نکوهش تمسخر و استهز
آنهایی که خود را با تمسخر و استهزای دیگران شاد می کنند، این گونه می پندارند که از افراد مورد تمسخر برترند و با این دید خود را به ریشخند و تمسخر آنان مجاز می دانند. خداوند متعال در قرآن کریم در این مورد می فرماید: «ای مؤمنان! گروهی از شما گروه دیگر را مسخره نکنند، چه بسا که آنها بهتر از ایشان باشند.»(حجرات: 1) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه زیبا حال این افراد را در قیامت توصیف می کند:
کسانی که مردم را مسخره می کنند، در مقابلشان دری از درهای بهشت گشوده می شود و به آنها گفته می شود بشتابید، بشتابید. وقتی آنها با تمام غم و غصه خود را به در می رسانند، در بسته می شود و پیوسته این عمل تکرار می شود تا جایی که وقتی در به روی آنها گشوده می شود و می گویند بشتابید، آنها دیگر از جای خود تکان نمی خورند.
3. لهو نباشد
در آیین اسلام، سرگرمی های زیان بار و تمام عوامل بازدارنده از پیشرفت های معنوی، ممنوع است. « موسیقی و غنا»، یکی از سرگرمی های مضر است که آدمی را از توجه به خدا و آخرت بازمی دارد. استعمارگران نیز با تمام قدرت خود می کوشند در قلمرو نفوذ خود، جامعه را به غفلت و بی خبری بکشانند تا دیگر، کسی به فکر مسائل حیاتی و مهم واقعیت های زندگی نباشد. بدین منظور، تلاش می کنند از عواملی که انسان را در هاله ای از غفلت و بی خبری می کشاند، استفاده کنند؛ مانند: مشروبات الکلی، فحشا، قمار، آزادی جنسی، بی بند و باری، رقص، موسیقی و... .
شگفت آور است که برخی ناآگاهانه به موسیقی همراه با غنا پناه می برند و آن را غذای روح می پندارند. در بحار الانوار آمده است:
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام خدمت آن حضرت رسید و پرسید: من همسایگانی دارم که آنها کنیزان خواننده دارند، می خوانند و می نوازند و گاهی صدای غنا و موسیقی آنها در دست شویی به گوش من می رسد و من نشستن خود را طول می دهم تا نغمه های آنان را بشنوم، آیا مانعی دارد؟
حضرت فرمود: دیگر چنین نکن، او گفت: به خدا قسم من در مجلس موسیقی آنان شرکت نمی کنم، بلکه فقط گاهی از خانه خودم به آن گوش می دهم!
حضرت فرمود: آیا کلام خدا در قرآن کریم را نشنیده ای که می فرماید: «... إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً؛ (در پیشگاه خداوند) گوش، چشم و دل ها همه مسئول هستند.» (اسراء: 36) آن مرد گفت: تا به حال این آیه را نشنیده بودم، اکنون متوجه شدم و دیگر چنین کاری انجام نمی دهم. سپس حضرت فرمود: در چه حال بدی بودی، اگر در این حال از دنیا می رفتی.
همچنین در فتاوی مراجع تقلید درباره احکام موسیقی آمده است:
شنیدن و نواختن موسیقی مطرب، حرام است. استفاده از آهنگ هایی که مناسب مجالس لهو و غناست، حرام است و فرقی بین موسیقی سنتی و نوین و فرح انگیز و غیر آن نیست. در حرمت موسیقی، بین مراسم عروسی و غیر آن فرقی نیست.
4. میانه روی در غم و شادی
در زندگی انسان، غم و شادی، هر دو از نیازهای روح هستند و باید هر کدام به مقدار لازم وجود داشته باشد؛ زیرا اگر سراسر زندگی انسان سرشار از شادی و نشاط باشد، منشأ غفلت و دوری از خدا می گردد و اگر تمام زندگی انسان پر از غم و ناراحتی باشد، روح انسان فرسوده می شود و آسیب سختی می بیند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «پارسایان در سختی ها چنانند که گویی در آسایش و راحتی فرود آمده اند، آنها با سختی ها و بلاها همان اندازه انس دارند که با راحتی ها.» این حدیث بیان می کند که مؤمنان، افزون بر اینکه سختی ها را به راحتی تحمل می کنند، انس و الفت آنها به سختی ها به اندازه الفتشان به راحتی ها و خوشی هاست.
معیارهای شادی
غم و شادی افراد با توجه به عقاید و باورهای آنها متفاوت است. اصولاً میزان رشد فکری و عظمت و کمال روح هر شخصی را از شادی ها و غم های او می توان دریافت، یکی خوشحالی اش به عفو و گذشت است، دیگری به انتقام. یکی غصه می خورد که چرا مردم خلاف می کنند، دیگری غمش برای این است که چرا او را از خلاف بازمی دارند. بنابر نظام تربیتی اسلام، مطلوبیت هر چیز زمانی است که در مسیر کمال و سعادت انسان باشد. پس شادی وقتی مطلوب است که در مسیر کمال و سعادت فرد باشد. از معیارهای شادی مطلوب موارد زیر است:
1. شادی به اطاعت خداوند
مؤمن با به دست آوردن توفیق طاعت خداوند متعال، به شادی و نشاط می رسد؛ چرا که می داند هر خیر و سعادتی در پرتو اطاعت و عبادت خداوند متعال میسر می شود و سرپیچی از او، مخالفت با سلطان سلاطین است که قلمرو فرمانروایی او، گیتی با تمامی گستره آن است و فرار از حساب او غیرممکن و طاعت او موجب نزدیکی و قرب به اوست و قرب به بالاترین قدرت، خود، قدرتی است والا و چون این قدرت، قدرت حقیقی است، سبب شادی حقیقی می شود. این است که امام علی علیه السلام می فرماید: « شادی مؤمن به طاعت پروردگارش است و حزنش بر گناه و عصیان».
2. پرهیز از گناه
عامل دیگر شادی مؤمن، پرهیز از گناه است؛ چرا که لذت و خوشی همیشه در «انجام دادن» نیست، بلکه زمانی هم در «پرهیز کردن» است. به عنوان مثال: عمل چشم چرانی اگرچه در ظاهر لذت آور است، لذت آن در مقابل لذت و شیرینی ترکش چیزی به حساب نمی آید، چنان که حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل می کند که خداوند متعال فرمود:
نظر حرام، تیری مسموم از تیرهای ابلیس است، هر کس از ترس من دیده از نامحرمان بپوشد، به جای آن ایمانی به او می دهم که لذت آن ایمان را در قلب خود بیابد.
;اگر لذت ترک لذت بدانی |
;دگر لذت نفس، لذت نخوانی |
3. احیای ارزش ها
ملاک دیگر شادی مؤمن، احیای ارزش هاست؛ یعنی انسان مؤمن هرگاه عملی انجام داد که پس از آن ارزشی از ارزش های دین الهی زنده شد، آن گاه با تمام وجود خوشحال و شادمان می شود، به عنوان مثال: هرگاه به عهدی که می بندد وفا کند، یا در راه خدا در برابر مشکلات طاقت فرسا ایستادگی از خود نشان دهد و یا زمانی که از فرط خستگی رمق ایستادن و صبر و تحمل برای انجام کاری را ندارد، با این حال حاضر نمی شود حق دیگری را ضایع سازد، احساس لذت و شادابی ای به او دست می دهد که با هیچ لذت دیگری برابر نیست. امام صادق علیه السلام می فرماید: «شادی، به سه خصلت است: وفاداری، رعایت حقوق دیگران و ایستادگی در گرفتاری ها و مشکلات.»و رفتار حضرت علی علیه السلام ، به عنوان پیشوای مؤمنان نیز ناظر بر این مسئله است؛ در شبی که بنا شد حضرت علی علیه السلام در جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بخوابد تا حضرت از تیغ دشمنان در امان بماند، از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: اگر من در بستر شما بخوابم، جان شما به سلامت خواهد بود؟ وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جواب مثبت داد، حضرت علی علیه السلام لبخندی زد و به شکرانه این توفیق سجده کرد.
4. احیای حق و از بین رفتن باطل
مؤمن هرگاه با صحنه ای روبه رو شود که حقی در آنجا زنده می شود و یا باطلی از بین می رود، نشاط درونی به او دست می دهد، همان طور که امام علی علیه السلام می فرماید:
اما بعد، انسان گاهی مسرور می شود، به خاطر رسیدن به چیزی که هرگز از دستش نمی رود و گاهی محزون می شود به خاطر از دست دادن چیزی که هرگز به آن نمی رسد، پس باید شادی تو به خاطر احیای حق یا نابودی باطل باشد.
اگر کمی در این حدیث بیندیشیم، درمی یابیم که شادی های روزانه ما بیشتر، از همان دسته اول است، در حالی که شادی واقعی شادی به احیای حق است.
فواید شادی
شادی فواید بسیاری دارد که به دو نمونه مهم آن اشاره می کنیم:
1. نشاط روحی
سرور و شادی موجب انبساط و بهجت روح می شود. مولای متقیان، علی علیه السلام در این زمینه فرموده است: « شادمانی، موجب انبساط روح و مایه وجد و نشاط است».
نشاط روح یکی از عوامل موفقیت در هر کاری، از جمله رشد تحصیلی است. کسانی که به علت های گوناگون نشاط خود را از دست می دهند، نمی توانند در تحقیق و تحصیل علم موفق باشند و حتی گاهی از آن دست می کشند. یا داشتن شادی و انگیزه، در مسائل اقتصادی و توسعه و عمران یک کشور نقش آفرین است، به گونه ای که برخی از کشورها برای بالا بردن میزان تولید، روحیه شادی و نشاط را در مدیران و کارگزاران خود تقویت می کنند.
2. سلامتی بدن
فایده دیگر شادی، سلامتی بدن است. بسیاری از بیماران با از دست دادن نشاطشان، روحیه خود را در برابر بیماری ها می بازند و فرصت مناسبی به رشد بیماری می دهند، ولی افراد شاداب، با روحیه قوی در برابر بیماری ظاهر می شوند و هرگز اجازه ورود، به آن نمی دهند.
یکی از پزشکان معتقد است:
شادی نه تنها نقش به سزایی در سلامتی بدن و درمان بیماری های صعب العلاج جسمی و روحی دارد، بلکه می تواند از رشد و گسترش بیماری سرطان در کمون اولیه جلوگیری کند.
سلامتی، از ارکان لازم و اساسی پیشرفت و کمال در هر زمینه ای است و از همه مهم تر، زمینه مناسبی برای عبادت خداوند متعال فراهم می آورد و فردی که سلامتی اش را از دست بدهد، فعالیت در راه رسیدن به آرمان های الهی برایش دشوار خواهد بود.
عوامل شادی
همه مردم جویای شادی و زندگی خوش هستند، برخی گمان می کنند با مال و ثروت می توانند به نشاط برسند، ولی این گونه موارد نمی توانند شادی جاودانه ای را برای فرد تضمین کنند و پیوسته انسان به دنبال شادی جدید و نو است. برای نزدیک شدن به فرمول شادی پایدار و ورود به شهر شادی، موارد و اصولی راهگشا وجود دارد، همچون:
1. داشتن بینش صحیح نسبت به حوادث جهان
انسان می تواند دو گونه برداشت از جهان داشته باشد؛ اول اینکه: جهان محل استراحت است و مشکلی وجود ندارد که در این بینش، ناملایمات و بلاها، در انسان، بسیار تلخ و شکننده خواهد بود. دوم اینکه: انسان بپذیرد که جهان، دار بلا، امتحان و ناخوشی هاست و چیزی پایدار نخواهد بود. افرادی که با بینش اول به جهان می نگرند، اگر در بهترین شرایط زندگی هم باشند، باز زندگی برایشان سخت است؛ زیرا زندگی همیشه بنابر خواسته انسان نیست و با بینش دوم، انسان به راحتی سختی ها را می پذیرد و زندگی و تحمل سختی های آن برایش آسان می شود.
;آن یکی در کنج زندان مست و شاد |
;و آن یکی در باغ، ترش و بی مراد |
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
روزگار دو روز است، روزی به نفع تو و روزی به ضرر تو، پس اگر به سود تو بود، با بدمستی، کفران نعمت مکن و اگر به ضرر تو بود، غمگین مباش.
مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله در این زمینه شعر زیبایی دارد که می فرماید:
;دوش که غم، پرده ما می درید |
;خار چو اندر دل ما می خلید |
;در بر استاد خرد پیشه ام |
;شکوه نمودم غم و اندیشه ام |
;گفت که در زندگی آرام باش |
;هان گذران است جهان شاد باش |
2. ایمان
مهم ترین عامل مسرت، ایمان است. نداشتن نگرانی و اضطراب و رسیدن به اطمینان قلبی، اساس هر نوع شادی است و این فراهم نمی شود، مگر با ایمان به قدرت خداوندی که سرچشمه همه نیکی هاست.
اعتقاد به رحمانیت حضرت حق و امکان گفت وگوی مستقیم با او، چراغی از امید و اطمینان در درون فرد مؤمن برمی افروزد. روان شناسان مؤثرترین داروی درمان بیماران را ایمان و دعا و امید می دانند.
یکی از دانشمندان می نویسد:
امروز جدیدترین علم، یعنی روان شناسی(روان پزشکی)، همان چیزهایی را تعلیم می دهد که پیامبران به مردم می آموختند؛ زیرا آنان دریافته اند که داشتن یک ایمان محکم، نگرانی، تشویش، هیجان و ترس را برطرف می سازد.
3. رضایت مندی
یکی از راه های عمده شاد زیستن و رفع غم و اندوه، رضایت و خشنودی به قضا و قدر الهی است که در سخت ترین شرایط به مدد انسان می رسد و تحمل پیشامدهای ناگوار را بر آدمی آسان می کند. مقصود از رضا، ترک اعتراض به مقدرات الهی در ظاهر و باطن، به زبان و عمل است. امام علی علیه السلام فرموده است: « به قضای خداوند خشنود باش تا شاد و راحت زندگی کنی».
;یکی درد و یکی درمان پسندد |
;یکی وصل و یکی هجران پسندد |
;من از درمان و درد و وصل و هجران |
;پسندم آنچه را جانان پسندد |
کسی که روی دادن اتفاقات را تابع اراده حکیمانه خداوند متعال و مستند به تقدیر و قضای الهی می داند، از پیشامدهای ناخوشایند نمی هراسد و در برابر آنها از پروردگار یگانه ناسپاسی نمی کند و به جزع و فزع نمی افتد، بلکه به این اصل توجه می کند که این حوادث، جزئی از نظام حکیمانه جهان است و بنابر مصلحت و حکمت خداوندی رخ داده است و می دهد، ازاین رو با آغوش باز از آنها استقبال می کند و کلمات فاضله ای، همچون صبر و توکل و تسلیم را به دست می آورد.
هرگاه روح امید درون کسی دمیده شود، برای همیشه خشنود خواهد بود و به سوی مقصد الهی خویش، استوارتر گام خواهد برداشت و در نتیجه، موفق خواهد شد؛ زیرا با هر مانعی که روبه رو می شود، نومید نمی گردد و با امیدواری، موانع را از پیش پای خود برمی دارد. قرآن کریم نیز همگان را به امیدواری دعوت می کند و می فرماید:
(ای پیامبر خدا) بگو ای بندگانی که بر خود ستم کرده اید، هرگز از رحمت خداوند مأیوس نشوید، به درستی که خداوند، تمام گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(زمر:53)
هرگاه انسان به آینده امید داشته باشد، در خود احساس سبک بالی و آسودگی می کند و ملالت، خستگی فکر و شکست، او را آزار نمی دهد.
;شادی از این هفت می آید پدید |
;عشق و شور بینی، گذشت، آنگه امید |
;خیرخواهی و رضایت از خدا |
;شکر ایزد روز و شب در هر کجا |
هر نوع هیجان از جمله شادی اگر از وجودی سالم منشأ گیرد سالم است. وجود سالم و رشد یافته در گرو دین درون گرایانه بوده و آن هم تنها با حل و ذوب شدن در دین میسر است. به تعبیر بلند حضرت مولانا:
تا که خرابم نکند، کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد، کی کشدم بحر عطا؟![23]
تا آدمی خَراب، بیخود و سرشار از روح خدایی نشود و یکپارچه در خدمت دین خدا قرار نگیرد، امکان ندارد اعتلای درونی، تجربه عرفانی، تفکر، احساس و هیجان تکامل یافته مذهبی را تجربه کند، بدیهی است که با دو رکعت نماز از سر اجبار کسی طرفی نخواهد بست.
بیدار شو بیدار شو هین رفت شب، بیدار شو
بیزار شو، بیزار شو و از خویش هم بیزار شو
در مصر ما یک احمقی، نک می فروشد یوسفی
باور نمی دارد مرا، اینک سـوی بازار شو[24]
سرور و شادی مداوم، عمیق و تعالی بخش در سایة بیداری خرد و معرفت، درک لطایف و ظرایف هستی، احساس مداوم زیبایی ها، پختگی و بالندگی، غل و زنجیر کردن نفس سرکش، صبر و انتظاری روحانی و استمرار و مداومت در یاد پروردگار، پدیدار می شود.
تن و نفس تا نمیرد دل و جان صفا نگیرد
همه این شدست کارم هله تا تو شادباشی[25]
در چنین وضعیتی درد و غم نیز شادی است، چرا که از جانب حضرت باری تعالی نازل شده و هر چه از دوست باشد عین صلاح و مصلحت آدمی است. بدین جهت مولانا میگوید:
غمهایش همه شادی، بندش همه آزادی
یک دانه، بدو دادی، صد باغ فرید آمد
و در جای دیگر می فرماید:
تا نفس تو در سینه ما خانه نشین شد
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد[26]
شادی امری غریزی و طبیعی است و مسلم است که تمام ادیان در این رابطه به نکاتی اشاره کرده باشند. مثلاً در زبور حضرت داود(ع) آمده است که، «غم های شریر بسیار می باشند اما هر که به خداوند توکل دارد، رحمت او را احاطه خواهد کرد، ای صالحان در خداوند شادی و وجد کنید وای همه راست دلان ترنم کنید، جان ما منتظر خداوند می باشد او اعانت و سپر ماست زیرا که دل ما در او شادی می کند و در نام قدس او توکل می داریم ای خداوند رحمت تو بر ما باد».[27]
در انجیل آمده «ای برادران عزیز مسیحی، من شما را خیلی دوست دارم و دلم برای شما تنگ شده، چون شما شادی من و پاداش زحماتم هستید، عزیزان به خدا وفادار بمانید و همیشه در خداوند شاد باشید.»[28]
همچنین در اوستا آمده است « ای مزدا، مرا از بهترین کردارها و گفتارها بیاگاهان و مرا با توانایی خود از آن ستایش که باغ بندگان است آگاه ساز تا زندگی به خواست شما شاد و خرم و تازه گردد.»
بودا در وصف کسی که به خاموشی فرو نشانده و به روشنگری رسیده می گوید: «همانگونه که جرقه های آتش در کوره آهنگری یک به یک خاموش می شود و کسی نمی داند به کجا رفته است، چنین است حال آنان که به آزادی کامل رسیده اند، از میل به شهوت گذشته، به شادی آرام پا نهاده اند از اینان هیچ نشانهای نمی ماند.»
در قرآن کریم آمده است:« من عمل صلحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیبّة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»[29]«هر کس از زن و مرد کار نیکی به شرط ایمان به خداوند بجا آورد ما زندگانی خوش و با سعادت، همراه با زندگی ابدی به او عطا میکنیم و بهتر از آنچه که انجام داده اند به آنها اجر و پاداش می دهیم» و در جای دیگر می فرماید: «فأما من اوتی کتبه بیمینه فسوف یحاسب حسابا یسیرا و ینقلب الی أهله مسرورا»[30] نامه اعمال کسانی که به دست راستشان داده می شود حساب آنها به آسانی انجام می شود و به سوی خانواده خود به شادی برمی گردند». و در جملهای نغز حضرت فاطمه زهرا(س) می
فرماید: «بهترین عمل نزد خداوند متعال شاد کردن قلب انسان مؤمنی است که یا گرسنگی او را رفع کند و یا بر طرف کنندة غم او باشد.»[31]
بنابراین امکان ندارد شاد نباشیم و ادعای دیانت کنیم؛ زیراتمام دین سرشار از شادی و حلاوت است و هر کجا که غم، تحت الشعاع قرار بگیرد مطمئناً بهره ای از دین خالص نبردهاند البته نه شادی که جلف، سبک سرانه، طعنه آمیز و همراه با توهین باشد.
امام علی(ع) در وصیت نامه خود به امام حسن(ع) می فرماید:«من محصول گذشته ام» البته نه به این معنا که در بندوقید گذشته باشد که نتیجه آن، افسردگی و غم است بلکه به این معنا که، فرهنگ و تربیت گذشته را همراه خود دارد. زیرا در بند گذشته بودن، افسردگی و در فکر آینده بودن، اضطراب به همراه دارد لذا قرآن کریم می فرماید:« الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون»[32] جایگاه توکل در همین جا روشن میشود، که انسان متوجه باشد، قوه قاهره دیگری هست، کار گذشته و آینده را به او واگذار کن و تلاش کن که امروز را از دست ندهی و توجه داشته باش که آن قدرت از رگ گردن به تو نزدیکتر است و بر جسم و شخصیت روانی تو تسلط کامل دارد. حال چرا الان را باید حفظ کنی؟ امام علی(ع) در جمله ای نغز میفرماید:«ان عمرک وقتک الذی انت فیه»[33] براستی که عمر هر کسی زمانی است که در آن است. پس از آن، مربوط به دیگری است و از آنِ تو نیست، پس فرصت را غنیمت شمار. و در جمله ای دیگر می فرمایند: «انَّ ما فی عمرک اجل و آتیة أمل و الوقت عمل»[34] عمر گذشته، وعده ایست که بسر آمده پس فرصت کار از دست رفته و آینده هم آرزویی است که هنوز نیامده، پس زمان حال وقت عمل است. زیرا اساس روانی انسان در زمان حال پیریزی می شود و اگر آلان شاد و سالم باشد، برای آینده بستری پر از انرژی آماده کرده است پس با حفظ و غنیمت شماری حال، آینده هم بدست می آید.
خیام می گوید:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است[35]
در جای دیگر می گوید:
روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بــر نـامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن[36]
خیام می گوید: فکر کن فردایی نیست بنابراین، آلان را غنیمت شمار و حفظ کن.
مصادیق و پیامد شادی از نگاه دین
دکتر گلزاری: در آداب اسلامی بسیار سفارش شده که مؤمن باید گشاده رو باشد «بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»[37]و تأکیدات فراوانی برای سحر خیزی و صبح زود از خواب بیدار شدن در روایات داریم. از نظر علمی هم ثابت گردیده که سحرخیزی، در داشتن روحیه بشاش، تأثیر فراوان دارد. و یا روایات متعدد در خصوص پاکی، نظافت و زینت داریم و نیز در شرایط امام جماعت، بعد از اعلم و اتقی بودن وی، شرط زیبا بودن مطرح میشود و یا روایاتی به این مضمون داریم، که اگر خانه ای جارو نشود دچار فقر و گرفتاری خواهد شد و یا روایاتی که به همراه داشتن شانه، آیینه و مسواک سفارش و آن را جزء حقوق برادری معرفی نموده و بر آراستن و آرایش کردن، نسبت به همسر توصیه اکید شده و یا اگر شما غسل های مستحبی را شمارش کنید کاملاً معلوم می شود که اسلام، چقدر تأکید بر شستشو و نظافت دارد و از طرفی تماس بدن با آب، شادی آفرین و ضد افسردگی است، بدین جهت برخی از روانشناسان، شنا درمانی را برای بعضی از بیماران روحی ـ روانی تجویز میکنند.
دکتر صادقی: شادی یکسری مصادیق ظاهری دارد مثل: تبسم، خنده، گشاده رویی و … البته در مورد مصادیق شادی، نباید در ظواهر آن توقف کرد چرا که شادی آمیختگی عمیق و پیوندی ناگسستنی با روح و روان انسانها دارد. شاید کسی با یک وعده غذا شاد بشود، دیگری با گذشت و ایثاری که انجام می دهد و دیگری به جهت خدمتی که به همنوع خود می کند؛ اگر کمی عمیقتر از این نگاه کنیم مصادیق بیشتری برای شادی یافت شود مثلاً: احساس سبکی که انسان بعد از خواندن دعا، به او دست می دهد نمونه ای از شادی است اگر چه صبغه غم در دعا بیشتر از شادی می باشد اما نتیجه دعا شادی است این حالت خوشایند را شما بعد از رفتن به قبرستان و زیارت ائمه (ع) . .. درک می کنید و هر چقدر انسان پخته تر شده، به وحدت رسیده و یکپارچه باشد به همان اندازه شادی و کیفیت آن نیز پخته تر خواهد بود. عوامل شادی آفرین در انسانها با هم تفاوت دارند. مثل: رفتن به کوه، دشت، دریا و یا تولد بچه و آمدن کسی از مسافرت و. …
اما پیامدهای شادی خیلی مهم تر از مصادیق شادی است. زیرا تمام تلاش انسانها در زندگی برای انسان واقعی شدن، سکینه و طمأنینه بوده و این مرحله به دست نمی آید مگر اینکه سطح مطلوبی از رضایت خاطر را کسب کند و آن هم بدون دست یافتن به بهداشت و سلامت روانی، و کسب رضایت خاطر ممکن نیست از سوی دیگر یکی از ویژگی های اساسی بهداشت و سـلامت روانی، داشــتن روحی لطیف و شاد می باشد. بنابراین شادی ابزاری برای رشد و تعالی انسان بوده و مادامیکه تجربه خوش آیندی از شادی نباشد مطمئناً امکان راهیابی به سلامت و بهداشت روانی وجود نخواهد داشت چرا که شخص مضطرب، افسرده و شکاک فعل سالمی انجام نخواهد داد بنابراین، شــادی، ابــزار و زمینه ای است برای راهیابی به مراتب بهتر تکامل و تعالی که همان رسالت انسانی می باشد.
موضع دین در خصوص مظاهر غم و شادی
دکتر گلزاری: اگر به پایه و اساس جهان بینی اسلامی عنایت گردد، معلوم می شود انسان با هوشیاری، آگاهی و هدفمندی همه کارها را انجام داده و هر کاری که با این شرایط انجام شود در باطن و ذات خود فرح و شادی میآفریند حال خنده و یا گریه باشد. گریه فقط نشان از غم و اندوه نیست بلکه بعضی از گریهها به انسان احساس آرامش، لطافت، سبکی و پاکی عطا می کند امام علی(ع) در رابطه با صفات متقین می فرمایند: «المتقون اعمالهم زاکیة و اعینهم باکیة و قلوبهم وجلة »[38] پرواپیشگان اعمالشان پاک، چشمهایشان گریان و دلهایشان نسبت به عاقبت گناهان لرزان و ترسان است. و از طرفی پیامبر خدا(ص) می فرماید:«من علامات الشقاء جمود العین»[39] از علامتهای قساوت قلب، خشکی دیدگان و گریه نکردن بسوی درگاه الهی است. و امام علی(ع) می فرمایند: «ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الالکثرة الذنوب»[40] اشک چشم خشک نمی شود مگر به جهت قساوت قلب و قساوت قلب پدید نمی آید مگر به جهت گناهان زیاد.
قرآن کریم یکی از صفات انبیاء بزرگ را چنین ذکر میکند، «اذا تتلی علیهم ایات الرحمن خروا سجداً و بکیا»[41] و آنها را جزء گریه کنندگان می شمارد و یا می فرماید: «یزیدهم خشوعاً»[42] گریه سبب خشوع است و این خشوع توجه به مسائل الهی را در انسان بیشتر می کند. قلب خاشع، قلبی است که در مقابل حقایق مقاومت نکرده و بذر معارف الهی در آن رویانده می شود. در این حال، اشک نشانی از عاطفه و رقت قلب است و آن هم، مثل خنده از ویژگی های انسان است.
گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست
صاحبدلی کجاست که داند بهای اشک[43]
این اشک با اشک غم و افسردگی حتی از جهت مواد تشکیل دهنده آن هم فرق می کند.
از طرفی در روایات به سرور و شادی و نهی از غم و افسردگی سفارش اکید شده است. امام علی(ع) می فرمایند: «الغم مرض النفس »[44] غم نوعی بیماری روانی است. عبدالله بن محمد گوید: شنیدم امام باقر (ع) می فرمودند:«ان الله عزوجل یحب المداعب فی الجماعة بلا رفث»[45]براستی خداوند عزوجل، دوست دارد کسی را که در میان جمع شوخی می کند، بیآنکه فحش دهد و هرزه درائی کند. و در حدیثی دیگر امام صادق (ع) می فرمایند: «ما من مؤمن الا وفیه دعابة قلت: و ما الدعابة؟ قال: المزاح»[46] مؤمنی نباشد که در او دعابت نیست. گفتم دعابت چیست؟ فرمودند: مزاح کردن.
نکته اساسی و مبنایی دین اسلام، این است که، هر کاری که موجب غفلت شود در دین نهی شده است، خواه شادی که غفلت آور باشد و یا غمی که رکود و مستی و رخوت را برای انسان به ارمغان آورد. و از طرفی نگاهمان به دنیا باید یک نگاه همراه با استغناء و زهد باشد والاّ میبینیم کسی که در ماشین آخرین مدل خود نشسته و در عین حال معترض است، این ربطی به فقر ندارد بلکه چون وابستگی به مظاهر دنیا و مقایسه ها در روابط اجتماعی زیاد شده منجر به ناراحتی و غم می شود. بنابراین تمام کارها در دنیا از یک سو شادی آفرین و از سوی دیگر غم زا هستند. فقط به نگاه، اندیشه و خط سیر فکری شما بستگی دارد که آن را به کدام جهت هدایت کنید. اگر به دنیا توجه بیشتر داشته باشید شادی و غم شما دنیایی است و اگر به مسائل آخرتی دقت داشته باشید شادی، فرح و سرور شما به مسائل الهی معطوف می شود.
دکتر صادقی:
زغــم تـو زار زارم، هله تا تو شـاد باشی
صنمــا در انتــظارم هـله تا تـو شــــاد باشی
تن و نفس تا نمیرد، دل و جان صفا نگیرد
همه این شدست کارم، هلــه تا تو شاد باشی[47]
تا نفس و خواهشهای دل نمیرد، جان و دل به صفا نرسیده و از شادی هم خبری نیست. حصول شادی در گرو کسب رضای حق تعالی و آن خود در صورت فهم رسالت عظیم و مسئولیت خطیر «انسان بودن» توجه عمیق و رسیدن به اینکه مسئولیت و تعهد ما به عنوان گل سر سبد خلقت چه بوده، عامل و محرک اصلی در رسالت تکامل و تعالی انسانها در چیست، ممکن شده که در نهایت، به نظر می رسد مهمترین مسئله؛ رضایت و خشنودی خداوند متعال باشد «رضی الله عنهم و رضوا عنه».[48] این رضایت زمانی حاصل خواهد شد که آدمی، رنج تعالی و تکامل را به جان بخرد. هر کسی آگاهتر باشد درد و رنج بیشتری را تجربه می نماید و رخ زردتر است. اما چه دردی؟ درد چگونه بودن و چگونه شدن، درد وضعیت اجتماعی، درد نوع بشر، درد مسلمانها، درد اینکه همشهری من بیسواد است و من کتابخانه شخصی دارم و . .. .، مگر نه اینکه در قرآن کریم، خداوند متعال میفرماید:« لقد خلقنا الانسان فی کبد»[49] ما انسان را در درد و رنج خلق کرده ایم این درد انسانیت، غالباً ناشی از آگاهی است به همین دلیل هر چقدر آگاهی انسان بیشتر باشد، درد او هم بیشتر بوده، لذا پیامبر اکرم (ص) می فرماید:« ما اوذی أحد مثل ما او ذیت فی الله»[50] از آنجا که پیامبر(ص) انسان کامل و نسبت به بقیه از آگاهی بیشتری برخوردار بودند، می فرمایند هیچیک از پیامبران به اندازه من اذیت نشد؛ از اینرو خداوند هم ایشان را به صبر و استقامت دعوت می نماید: «فاستقم کما امرت»[51] نکته اساسی و مهم این است که وجود ما سرشار از تضاد و دوگانگیهایی است از قبیل: شادی، غم، درد، عشق، نفرت، ایثار، بخل، حسد و … که باید همه اینها را در خویشتن خویش، جسته، قدم در راه پر پیچ و خم وجود روانی گذاشته و نورافکنی بر کوچه و پس کوچه های وجود روانی خودمان اندازیم تا معرفت و شعور خود را رشد دهیم، در چنین شرایطی طبیعتاً امکان شناخت خدا و دین خدا هم بالا خواهد رفت و بدین جهت مولانا می گوید:
از چه بگریزیم از خود، ای محـال
از کـه بربائیم از حق، ای محال
موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست[52
پینوشتها
________________________________________
[1] . غم وشادی در سیره معصومان:، محمود اکبری، ص 36؛ ر.ک: التاج الجامع للاصول، ج1 ، ص 305.
[2] . غررالحکم و درر الکلم، سید هاشم رسولی محلاتی، حدیث 5594، نشر فرهنگ اسلامی، چ5، 1382ش.
[3] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، کلمات قصار420.
[4] . بحارالانوار، ج 77، ص 52.
[5] . غم و شادی در سیره معصومان:، ص 38.
[6] . شرع وشادی، ابوالفضل طریقهدار، ص 41 (با تلخیص).
[7] . میزان الحکمه، محمد محمدی ریشهری، ج 2 ،ص 439.
[8] . همان، ج 4 ،ص 437.
[9] . همان، ص 436.
[10] . همان،ج7، ص 437.
[11] . وافی، محسن فیض کاشانی، ج 8، ص 882.
[12] . نهج البلاغه، نامه 22، ص 873.
[13] . میزان الحکمه، ج 7، ص 427.
[14] . همان، ص 131.
[15] . وسائل الشیعه، ج8، ص 422.
[16] . همان، ص 503.
[17] . مصباح الفقاهه، آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، ج 1، ص 423، نجف، المطبعة الحیدریه، چ1، 1374ق.
[18] . نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده، حدیث 3037، انتشارات جاویدان.
[19] . وسائل الشیعه ،ج 8، ص 587.
[20] . نهج البلاغه، خطبه 166، ص544.
[21] . ر.ک: مبانی موسیقیایی الحان و نغمات قرآن کریم، حسن سلطانپناه، ص20 ـ 14، اسوه، چ1، 1382ش.
[22] . کتاب پرسشها و پاسخها، گروه محققان، دفتر هفتم، ص291، انتشارات پارسایان، چ1، 1382ش.[23] - مثنوی معنوی؛ دفتر پنجم.
[24] - کلیات شمس، مولوی.
[25] - همان.
[26] - همان.
[27] - زبور، مزمور 32-33.
[28] - انجیل، نامه ای به مسیحیان فیلیپس.
[29] - نحل،97.
[30] - انشقاق، 7،8، 9.
[31] - وسایل الشیعه، ج 16، باب 27.
[32] - یونس، 62.
[33] - غرر الحکم، ج 2، ص 1030.
[34] - همان.
[35] - کلیات خیام.
[36] - همان.
[37] - نهج البلاغه، قصار الحکم،333-1.
[38] - خطبه همام، نهج البلاغه.
[39] - میزان الحکمة، ج 1، باب 381.
[40] - همان.
[41] - مریم، 58.
[42] - اسراء، 109.
[43] - مثنوی معنوی، مولوی.
[44] - غررالحکم.
[45] - اصول کافی، ج 4، باب الدعابة و الضحک.
[46] - همان.
[47] - مثنوی معنوی، مولوی.
[48] - مائده، 119.
[49] - بلد، 4.
[50] - میزان الحکمة، ج 7، باب نبی.
[51] - هود، 112.
[52] - مثنوی معنوی، مولوی.
منابع:
http://ensani.ir/fa/article/58640/
http://ensani.ir/fa/article/89096/
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4693/4726/37787