همسر امام
همسر امام هادی (ع)سوسن نام داشت. وی کنیزی از اهالی نوبه[1] بود. دست تقدیر او را به مدینه و خانه امام هادی (ع) رساند و پس از مدتی امام حسن عسکری (ع) از او متولد شد. وی از زنان عارف و فاضل عصر خود و به نام های «سلیل، حدیثه، حربیه» معروف و مشهور بود. قبل از آنکه امام هادی (ع) با آن خانم ازدواج کند، امام جواد(ع) در وصف آن بانو گفت:
«سلیل»، یعنی بیرون کشیده از هر آفت و پلیدی و ناپاکی (بعد، از آینده او خبر داد) و فرمود: ای سلیل! زود است خداوند به تو، حجت خود را عطا فرماید که زمین را از عدل پر کند، بعد از آنکه از ستم پر شده باشد.[2]
همچنین امام هادی (ع) او را ستود و درباره او فرمود:
«سلولٌ مسلولةٌ من الآفات و الانجاس؛ سلول (یکی از القاب سوسن) از بدی ها و آلودگی ها پاک است».
سوسن به قدری با فضیلت بود که وقتی امام حسن عسکری (ع)به شهادت رسید، به عنوان پناهگاه شیعیان به شمار می آمد. احمد بن ابراهیم می گوید: از حکیمه دختر امام جواد(ع)پرسیدم: در این دوران اضطراب و نگرانی شیعه (دوران غیبت حضرت ولی عصر)، شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟ در جواب فرمود: «الی الجدة امّ ابی محمد».
در سال 259 ق. امام حسن عسکری (ع)،سوسن و امام زمان را به سفر حج فرستاد و قبل از حرکت، اسم اعظم، سلاح و... را به حضرت مهدی واگذار فرمود. سوسن و نوه گرامی اش، به سفر مکه مشرف شدند و سپس به مدینه رفتند. در آن جا باخبر شد که فرزند دلبندش به شهادت رسیده است؛ پس با عجله به طرف سامرا حرکت کرد. هنگامی که به سامرا رسید، متوجه شد جعفر کذّاب ادعای ارث و وصایت حضرت امام حسن(ع) دارد و خود را وصیّ و وارث امام معرفی می کند. سوسن نزد جعفر کذاب رفته و فرمود: «وصیّ امام حسن من هستم». جعفر قبول نکرد. وی برای اثبات مدعای خود، نزد «ابوالشّوارب»، قاضی سامرا، رفت و وصایت خود را به اثبات رساند.
سوسن وصیت کرد: هرگاه از دنیا رفتم، مرا در کنار قبر شوهرم امام هادی و فرزندم امام حسن عسکری (ع) دفن کنید. هنگامی که از دنیا رفت، خواستند به وصیتش عمل کنند، جعفر کذاب به بهانه اینکه وارث برادر و مالک منزل حضرت است، از دفن کردن سوسن خودداری کرد. در این لحظه به امر پروردگار حضرت مهدی (ع)ظاهر شد و خطاب به عموی ناخلفش فرمود: «ای جعفر! آیا این خانه، خانه توست یا خانه من است؟!» و از نظرها غایب گردید. جعفر که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، خود را کنار کشید و به این ترتیب سوسن در کنار شوهر و فرزند معصومش به خاک سپرده شد.[3]
نام و جایگاه بانو سوسن(س) در کتب حدیثی
کتاب «بحارالانوار» از کتاب های مرجع حدیثی است که علامه مجلسی در جلد ۵۰ این کتاب، در صفحه ۲۳۵ آورده است: نام همسر امام هادی(ع)، «سوسن» بوده است.
«سوسن»(س)، بانویی ست که به روایت برخی همراه خانواده و اقوامش در یکی از جنگهای عصر حکومت بنیعباس به مدینه آمده بود. در مدینه او را «سَلیل» یا «حُدَیْثه» نیز خطاب می کردند.
کتاب «مسندالامام العسکری(ع)»، تالیف مرحوم عزیز الله عطاردی که از چهره های برجسته حدیث شناس بود، در صفحه ۴۹ کتاب تحقیقی خود، این روایت را تایید می کند که نام مادر امام عسکری(ع)، «سوسن» بوده است:
بانو «سوسن» پس از تولّد فرزندش، حسن عسکری با کنیه «امّالحسن» و «امّ ابیمحمّد» نامیده شد و با تولّد نوه یگانهاش «حجت بن الحسن»، با لقب و عنوان «جدّه» شهرت یافت. برخی منابع نیز نوشته اند: «وی در ولایت و کشور خودش، پادشاهزاده بوده...»
کتاب « جَلاءُ العُیون»، تالیف علامه محمد باقرمجلسی که به تاریخ زندگی چهارده معصوم(ع) پرداخته، درباره ویژگی های همسر امام هادی(ع) در صفحه ۹۸۹ نوشته است:
« او زنِ عفیف و کریمه و در نهایت صلاح و ورع و تقوا بود....»؛ راویان تاریخ این بانو را از بانوان عارفه و صالحه معرفی کرده اند.
بانو سوسن(س) به دلیل ویژگیهای والای علمی و اخلاقی خود در دوره امامت امام جواد (ع) توفیق اقامت در مدینه را پیدا کرد و سرانجام دست تقدیر، او را به همسری امام دهم (ع) مفتخر ساخت. بر اساس گزارش منابع تاریخی امام هادی(ع) جز این بانو، همسر دیگری نداشته است و و نسل «امامت» از دامن پاک و مطهّر او ادامه پیدا کرده است.
سکونت اجباری بانو سوسن(س) در سامرّا و شهادت امام هادی(ع)
کتاب دایرةالمعارف تشیّع، در جلد۲، صفحه ۳۷۰ آورده است:
هنوز چند سالی از زندگی مشترک بانو سوسن(س) با امام هادی(ع) نگذشته بود که محبوبیت روز افزون امام، باعث هراس دستگاه حکومتی شد. لذا برای کنترل رفت و آمد شیعیان و ایجاد محدودیت در فعّالیت امام دهم(ع)، خلیفه عبّاسی در سال ۲۳۶ قمری ایشان را به پایتخت (سامرّا) فراخواند.
بنابراین، امام حسن عسکری( ع) تا حدود پنج سالگی همراه والدینش در مدینه اقامت داشت و مراحل دیگر زندگی را در سامرّا گذرانید
امام هادی(ع) و خانواده اش پس از ورود به پایتخت و اسکان در محلّه و منطقه نظامی (عسکر) و تحت مراقبت مأموران، فصل جدیدی از زندگی را شروع کردند. از این رو بانو سوسن(س) هر از چندگاهی، محدودیت و فشارهای حکومتی را در زندگی شوهر و فرزندانش حس میکرد، چرا که حکومت های غاصب ـ به ویژه بنی عبّاس ـ برنامه ها و سیاست های گوناگونی را در حکومت و جامعه اسلامی پیاده می کردند تا نقش امامت شیعه را ریشه کن سازند. دوران زندگی بانو حدیث همزمان با هشت خلیفه عباسی بود که بهشیوه خاص خود بر شیعیان فشار وارد میساختند؛
کتاب زندگانی عسکریّین (علیهالسّلام)، در جلد ۲ در صفحه ۱۲۱ – ۱۲۲ آورده است:
در طول زندگی بانو سوسن(س) حوادث گوناگونی به وجود آمد، همانند رحلت فرزندش سید محمّد، امّا آنچه که قلب وی را بیشتر نگران کرده بود، توطئه های خلیفه عبّاسی و عوامل حکومتی بود، چرا که هر از چندگاهی، امام هادی(ع) مورد شکنجه جسمی و روحی قرار میگرفت و گزارش های غم انگیزی، مبنی بر غارت اموال شیعیان، حبس، شکنجه و شهادت اصحاب نیز قلب رئوف امام را به شدّت آزار می داد.
بی گمان، بانو سوسن(س) به عنوان شریک زندگی، با غم های شوهرش همراه و همگام بود. سرانجام، امام دهم(ع) در سال ۲۵۴ قمری توسّط دشمنان مسموم شده و به شهادت میرسد و شهر سامرّا در فقدان آن رهبر یگانه، به سوگ می نشیند. نقش بانو سوسن(س) پس از شهادت امام هادی(ع) پر رنگ تر و جدی تر است.
شهادت امام عسکری(ع) به روایت بانو سوسن(س)
در کتاب « بحارالانوار» جلد ۵۰، صفحه۳۱۳ روایتی نقل شده و آورده است:
سوسن (س) نقل میکند: یک روز ابو محمّد به من فرمود: «سال ۲۶۰ (۶۰ ق.) سوزشی در دلم (بر اثر زهر) پدید میآید، میترسم رنج و سختی به من برسد. اما در صورت سالم ماندن، (قضا و قدر الهی) در سال ۲۷۰ (۷۰ ق.) محقّق خواهد شد....
با شنیدن این پیشگویی، بیتابی کرده و گریستم. در این موقع، به من فرمود: «لابدّ (لی) من وقوع امر اللّه فلاتجزعی؛
ای مادر! بیتابی مکن؛ زیرا از تحقّق امر خداوند، چارهای نیست.»
از آنجا که هر روز فشارها و تهدیدهای حکومت بنیعبّاس نسبت به حضرت عسکری (ع) افزایش پیدا میکرد، امام نیز حوادث آینده (حبس و شهادت) را برای برخی از افراد خانواده و اصحاب، بیان مینمود که در این میان، ایجاد آمادگی قلبی «مادر» در اولویّت بوده است.
اقدام شجاعانه بانو سوسن(س) در مقابل جعفر کذاب
کتاب کمال الدّین، تالیف شیخ صدوق، در جلد ۲، صفحه ۱۴۹ آورده است:
هنوز مدّت زمانی از شهادت امام عسکری (علیهالسّلام) نگذشته بود که این خبر به مردم مدینه رسید و بنیهاشم و شیعیان در شهادت امام خود، سوگوار شده و مصیبت وارده را به مادر آن حضرت تعزیت گفتند...
امّ ابیمحمّد ( سوسن) برای زیارت قبر مطهّر فرزندش و خاموش کردن فتنههایی که به وجود آمده بود، فوراً همراه عدّهای از شیعیان به جانب عراق رهسپار شد.
وی بعد از رسیدن به سامرّا و شنیدن تمام وقایع و مشاهده عملکرد منفی جعفر، در یک اقدام شجاعانه اعلام نمود که: «من، وصیّ پسرم حسن بن علی هستم و به عنوان وارث، میخواهم حقّم را بگیرم.»
جعفر و پیروانش برای باطل کردن این ادّعا، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند، متقابلاً این بانوی خردمند و شجاع هم برای اثبات حقّ خود، مدارک کتبی و شفاهی را به دادگاه تقدیم کرده و در نتیجه، قاضیالقضات پایتخت نیز به نفع وی حکم صادر نمود.
آری با ورود همسر امامهادی (علیهالسّلام) و مادر امام عسکری (علیهالسّلام) به سامرّا، نور امید در دلهای شیعیان پرفروغتر شده و فضای ابهام آلود و خفقان نیز آرام، آرام، به وضعیّت عادی برمیگشت.
بانو سوسن(س)، تنها وکیل وصی امام حسن عسکری(ع)
کتاب الغیبه، کتاب مرجعی ست که مولف آن شیخ طوسی در آن آورده است: امام حسن عسکری(ع)، مادر خود را وکیل وصی قرار داد تا تولد فرزندش مخفی بماند. شیخ طوسی در ادامه میگوید نظیر آن را امام صادق(ع) برای در امان ماندن فرزندش موسی بن جعفر(ع) انجام داد و پنج نفر را وصی خود معرفی کرد که از جمله آنان «حمیده بَربَریه» بود.
امام عسکری(ع) مادرش را وصی (متولی موقوفات و صدقات) خود کرد. منابع تاریخی از احمد بن ابراهیم چنین نقل کردهاند: « من در سال ۲۶۲ق در مدینه به حضور حکیمه دختر محمد بن علی الرضا، خواهر ابوالحسن عسکری رسیدم و با او از پشت پرده صحبت کردم و از دین او سؤال کردم، [درباره] کسی که امام میداند.
گفت فلان بن حسن(ع) و نام آن [حضرت] را برد. گفتم فدایت شوم او را دیدی یا اینکه خبرش را شنیدی؟ گفت خبر او را از ابومحمد(ع) (امام عسکری) گرفتم که برای مادرش نوشته بود. به حکیمه گفتم آن فرزند کجاست؟ گفت پنهان است.
گفتم پس شیعیان به چه کسی پناه ببرند، گفت به جدهاش، مادر ابومحمد(ع). گفتم آیا از کسی پیروی کنم که یک زن را وصی خود کرده است؟!
فرمود: امام حسن عسکری(ع) در این مورد از امام حسین(ع) پیروی کرد که در ظاهر به خواهرش زینب دختر علی بنابیطالب(ع) وصیت کرد،... به جهت حفظ جان علی بن حسین(ع) (امام سجاد). سپس فرمود شما مردمی هستید مطلع از اخبار، آیا در روایات به شما نرسیده است که نهمین فرزند حسین(ع) زنده است و میراثش تقسیم میشود؟».
آرامگاه این بانو در حرم عسکریین در سامرا است.
فرزندان
اکثر علمای شیعه چهار فرزند پسر برای امام هادی(ع) ذکر کرده اند، اما در تعداد دختران ایشان اختلاف وجود دارد.
حضینی می نویسد: فرزندان امام هادی(ع)عبارت اند از: امام حسن (ع)، محمد، حسین و جعفر که مدّعی امامت و به کذّاب معروف بود.[4]
شیخ مفید می نویسد: جانشین آن حضرت ابامحمد حسن است که امام بعد از اوست و حسین و محمد و جعفر و دختری به نام عایشه.[5]
شیخ طبرسی غیر از عایشه، دختری به نام دلالة را هم به عنوان دختر امام هادی(ع) معرفی می کند.[6] و ابن شهر آشوب دختری به نام علیّه برای ایشان نام می برد.[7]
البته با توجه به قرائن و شواهد امکان دارد که امام هادی(ع) فقط دارای یک دختر بود که نام های متفاوتی داشته است. از سخنان علمای اهل سنّت هم این مطلب استفاده می شود که حضرت امام هادی(ع) چهار فرزند پسر و یک دختر به نام عایشه داشته است[8].
ابن عنبه معتقد است که نسل امام هادی(ع) از طریق دو فرزندش (امام حسن عسکری و جعفر) ادامه یافت.[9]
اینک به صورت گذرا به شرح حال فرزندان آن حضرت می پردازیم:
1. امام حسن عسکری
امام حسن عسکری در روز جمعه هشتم[10] ماه ربیع الثانی سال 232ق. در مدینه منوره، دیده به جهان گشود.[11]
مادر گرامی ا ش، «حُدَیث» بانویی بزرگوار، باتقوا و نیکوکار بود. از دیگر نام های او «سوسن»، «سلیل» و «جدّه» است.
دوران کودکی آن حضرت، تحت سرپرستی پدر بزرگوارش امام هادی (ع)سپری شد. امام هادی (ع)در حق فرزندش می فرماید:
«فرزندم ابومحمد، اصیل ترین چهره خاندان نبّوت و استوارترین حجت (خدا) است. او بزرگِ فرزندانم و جانشین من است و امامت و احکام به سوی او باز می گردد».[12]
روایات بسیاری از امام هادی (ع)نقل شده است که در آنها بر امامت و رهبری امام حسن عسکری (ع)تأکید شده است. صقر بن ابی دلف می گوید: از امام هادی شنیدم که فرمود:
امام بعد از من، حسن و بعد از حسن، پسرش «قائم» است؛ کسی که زمین را پر از قسط و عدل می کند؛ همانطور که از جور و ظلم پر شده باشد.[13]
امام حسن عسکری (ع)، عابدترین فرد زمان خود بود و بیش از همه به عبادت خداوند و انجام دستورهای الهی می پرداخت. شب ها را تا بامداد به تلاوت قرآن، نماز و سجده برای خدا می پرداخت. نماز اول وقت را بر هر کاری مقدم می داشت و هر گاه به نماز می ایستاد، با تمام وجود نیایش می کرد و تا وقتی که از نماز فارغ نشده بود، هیچ چیزی توجه او را به خود معطوف نمی کرد. ابوهاشم جعفری می گوید:
خدمت امام حسن عسکری (ع)شرفیاب شدم. امام مشغول نوشتن چیزی بود. وقت نماز فرا رسید، امام از نوشتن دست کشید و به نماز ایستاد.[14]
سخاوت از اخلاق کریمه امام حسن عسکری (ع)است. او بخشنده ترین مردم زمان خویش بود. هیچ فقیر و تهی دستی از منزل آن حضرت، دست خالی بر نمی گشت. سعی داشت، قبل از آن که ابراز فقر شود به آنان کمک کند. آن حضرت در بیشتر مناطق اسلامی، وکیلانی تعیین فرمود تا حقوق شرعی را از مردم وصول و به فقیران و درماندگان برسانند و به آنان اجازه داده بود که از آن اموال در راه حل اختلاف میان مسلمانان و دیگر موارد خیر مصرف کنند.[15]
2. سیّد محمد
سید محمد بنابر برخی از منابع، حدود سال 228 ق. متولد شد.[16] بنا بر این قول، سید محمد، فرزند اول امام است؛ ولی طبق برخی روایات سید محمد فرزند دوم و از امام حسن عسکری (ع)کوچک تر بود. علی بن مهزیار نقل می کند: به امام هادی (ع)گفتم: اگر شما از دنیا بروید، به چه کسی رجوع کنیم؟
امام فرمود: «عهدی الی الاکبر من ولدی».[17]
سید محمد به اندازه ای جلیل القدر و عظیم الشأن بوده است که شیعیان خیال می کردند او امام بعدی است. یاران امام هادی (ع)نیز درباره امامت وی از امام سؤال می کردند. علی بن عمرو نوفلی می گوید:
همراه ابی الحسن (ع)در حیاط منزلشان بودیم که پسرش محمد از جلوی ما گذشت. گفتم: فدایت شوم، آیا امام ما بعد از شما این است؟ امام در جواب من فرمود: نه، امام شما بعد از من، حسن است[18].
علاقه امام به سید محمد
امام هادی (ع)و فرزندش امام حسن عسکری (ع)به محمد بسیار ابراز علاقه می کردند؛ به طوری که امام برای او مجلس ختم برگزار کرد. جمعی از بنی هاشم، از جمله حسن بن حسن افطس نقل کرده اند:
روز وفات سید محمد، به خانه امام هادی (ع)رفتیم، مشاهده کردیم که در صحن خانه بساط گسترده اند و مردم دور تا دور نشسته اند. جمعیت را تخمین زدیم، به جز موالی و سایر مردم 150 نفر از آل ابی طالب، بنی هاشم و قریش حضور داشتند. ناگهان امام حسن (ع) وارد شد و در کنار پدرش ایستاد. ما حضرت را نمی شناختیم. پس از ساعتی امام هادی (ع)رو به او کرد و فرمود: «یا بنی احدث للّه شکرا فقد احدث فیک امرا».
امام حسن (ع) گریه کرد و گفت: الحمد للّه رب العالمین، ایاه نشکر نعمه علینا و انا للّه و انا الیه راجعون».
پرسیدم: او کیست؟ جواب دادند: حسن (ع)فرزند امام علی النقی(ع). در آن وقت بیست ساله به نظر می رسید، ما فهمیدیم که پس از پدر، او امام است.[19]
وفات
سید محمد در سال 252ق. برای زیارت خانه خدا، قصد سفر کرد. هنگامی که به قریه بلد[20] رسید، مریض شد و درگذشت. شیعیان او را در همان جا دفن کردند.[21]
کرامات
کرامات زیادی از این فرزند بزرگوار امام هادی(ع) دیده شده است، میرزا حسین نوری در النجم الثاقب می نویسد:
سید محمد صاحب کرامات متواتر است و حتی نزد اهل سنت هم معروف است. مردم عراق حتی اعراب بادیه نشین هم می ترسند به نام او قسم یاد کنند. اگر آنها را به برداشتن مالی متهم کنند، آن را بر می گردانند، ولی به سید محمد قسم نمی خورند؛ زیرا عذاب آن را دیده اند.[22]
تعدادی از علما، درباره کرامات سید محمد کتاب هایی نوشته اند؛ از جمله: رساله ای در کرامات سید محمد بن علی الهادی، تألیف مهدی آل عبد الغفار کشمیری. در اینجا به نمونه ای از کرامات وی اشاره می شود:
علامه سید هادی خراسانی بجستانی[23] از سید حسن آل خوجه، از خدام آستانه عسکریین (ع)، نقل می کند:
در صحن شریف ابی جعفر سید محمد نشسته بودم. متوجه شدم شخصی عرب در حالی که یکی از دست هایش را به گردن بسته بود، وارد آستانه شد. نزدیک رفتم و از علت مریضی او سؤال کردم. در جوابم گفت: سال گذشته، روزی به منزل خواهرم رفتم. دیدم در حیاط، گوسفندی بسته است. خواستم ذبح کنم و بخورم، خواهرم اجازه نداد و گفت: این گوسفند نذر سید محمد است. من به حرف او توجه نکردم و آن را ذبح کردم، پس از سه روز آثار شلی در دستم نمایان و روز به روز بدتر شد. من متوجه علت آن نبودم، تا اینکه در این اواخر متوجه عملم شدم. حالا هم پشیمانم و برای شفا به آستانه سید محمد آمدم. سپس با همراهیان وارد حرم شد و شروع به گریه و زاری کردند. پس از ساعتی دیدم دستش را حرکت می دهد. سجده شکر به جا آورد و نذر کرد هر سال گوسفندی بیاورد و به نیت سید محمد ذبح کند.[24]
3. حسین
درباره حسین بن علی(ع) مطلب زیادی به ما نرسیده است. شیخ عباس قمی می نویسد:
«معروف است که در نزد قبر عسکریین قبور جمله ای از سادات عظام است که از جمله آنهاست حسین پسر امام علی نقی(ع) و من بر حال حسین مطلع نشدم، لیکن آنچه به نظرم می رسد آن است که سید جلیل القدر و عظیم الشأن بوده؛ زیرا که من از بعضی روایات استفاده کردم که از مولای ما حضرت امام حسن عسکری و برادرش حسین بن علی تعبیر به سبطین می کردند و تشبیه می کردند این دو برادر را به دو جدّشان دو سبط پیغمبر اکرم(ص) امام حسن و امام حسین(ع).
و در روایت ابوالطّیب است که صدای حضرت حجّت (صلوات الله علیه) شبیه بود به صدای حسین و در شجرةالاولیاء تألیف فقیه، محدّث، و حکیم سید احمد اردکانی یزدی در ذکر اولاد حضرت امام علی نقی(ع) است که حسین، فرزند آن حضرت، از زهّاد و عباد بود و به امامت برادر خود اعتراف داشت و شاید متتبّع ماهر بیابد غیر از آنچه ذکر شد، چیزی که دلالت کند بر جلالتش».[25]
4. جعفر
جعفر در تاریخ، به جعفر کذّاب معروف است. روایاتی هم از اهل بیت(ع) در نکوهش وی وارد شده است. ابن سیابة می گوید:
«هنگامی که می خواست جعفر به دنیا بیاید، در خانه ی امام هادی(ع) بودم. دیدم اهل منزل همه خوشحال هستند؛ امّا امام خوشحال نبود. گفتم: ای سید و آقای من! چرا به آمدن این مولود خوشحال نیستید؟ حضرت فرمود: یهوّن علیک امره فانّه سیضلّ خلقاً کثیراً».[26]
از برخی روایات استفاده می شود که وی در زمان حیات امام هادی(ع) تلاش می کرد که خود را امام بعد از پدر معرفی کند. احمد بن سعد کوفی می گوید:
«به همراه گروهی از شیعیان نزد امام هادی(ع) رسیدیم و از امامت بعد از ایشان سؤال کردیم و گفتیم که برخی می گویند امام بعد از شما، جعفر است و نه حسن.
امام فرمود: [از این سخن ] بپرهیزید، همانا جعفر دشمن من است؛ اگرچه فرزند من است. همچنین او دشمن برادرش حسن است و حسن او امام بعد از من است...».[27]
همچنین امام هادی(ع) در روایت دیگری می فرماید:
«از فرزندم جعفر دوری کنید، آگاه باشید همانا نسبت او [به من ]، همچون حام به نوح است».[28]
همچنین ابوخالد کابلی از امام سجّاد(ع) روایت می کند که رسول گرامی اسلام هنگامی که امامان بعد از خود را معرفی می فرمود، موقع ذکر امام صادق(ع) این گونه فرمود:
«... جعفر بن محمد که او را صادق می نامند. پس برای پنجمین فرزندش )امام هادی(ع)( هم فرزندی است به نام جعفر که ادّعای امامت می کند و به خداوند دروغ می بندد! پس او نزد خداوند جعفر کذّاب و افترا زننده به خداوند و مدّعی امری است که اهل آن نیست. همچنین او مخالف پدرش و حاسد برادرش است....».[29]
سؤال: آیا جعفر به همین وضعیت باقی ماند یا توبه کرد؟
در تاریخ یا در سخنان اهل بیت: چیزی در این زمینه وارد نشده است. فقط علی علوی عمری در المجدی فی الانساب می نویسد:
«قولی هست که او قبل از پدرش برگشت و توبه کرد، ولی پس از شهادت برادرش امام حسن، چون گمان می کرد فرزندی ندارد، ادّعای امامت بعد از برادرش را کرد و به کذّاب معروف شد».[30]
احمد بن اسحاق، وکیل امام حسن عسکری(ع) می گوید:
«جعفر کذّاب کتابی نوشته و مدّعی شده بود که در این کتاب، علم حلال و حرام و همه علوم تا ابد نوشته شده است کتاب را خواندم و درباره آن برای امام زمان(ع) نامه ای نوشتم. حضرت در جواب نوشتند:
«... از عبارت کتاب معلوم است که چه کسی نوشته است. خداوند حق را بر اهل آن حفظ کند! خداوند ابا دارد از اینکه امامت را بین دو برادر، بعد از امام حسن و امام حسین، جمع کند...».[31]
جعفر در سال 271ق در سامرا، در حالی که 45 سال داشت، مرد. او را در کنار قبر پدرش در سامرا به خاک سپردند.[32]
سیره سیاسی امام هادی علیه السلام
امام در سامرّا ضمن رعایت مسائل سیاسی و امنیتی، با وجود کنترلهای شدید خلفای عباسی، با شیعیان عراق، یمن، مصر و نواحی دیگر به خوبی ارتباط داشت. عاملی که به این مناسبات تداوم میبخشید، نظام وکالت بود. وکیلها کار تنظیم ارتباط میان حضرت و مردم مشتاق را عهده دار بودند. آنان علاوه بر جمعآوری خمس، مسئول پاسخ گویی به مسائل کلامی و فقهی نیز بودند. مناطق مورد نظر برای تعیین وکلا به چهار قسمت، تقسیم شده بود: ناحیه اول: بغداد، مدائن، سواد و کوفه. ناحیه دوم: بصره و اهواز. ناحیه سوم: قم و همدان و چهارمین ناحیه: حجاز، یمن و مصر. یکی از راههای ارتباط وکلا با امام نامهنگاری بود که آن را به دست افراد مطمئنی که برای زیارت مرقد مشهد امام حسین (ع) به عراق میآمدند، به دست امام میرساندند. [33]
البته با آنکه دوستداران آن حضرت تقیه میکردند، اما برخی از آنان گرفتار مأموران میشدند؛ مانند علی بن جعفر الوکیل که از روستایی اطراف بغداد بود. او با امام از طریق وکیل حضرت ارتباط داشت، اما گزارشهای کارگزاران خلیفه موجب شد تا دستگیر و روانه زندان شود. [34]
در زمان امام هادی (ع) ارتباط تنگاتنگی میان شیعیان قم و آن حضرت وجود داشت و در منابع تاریخی و روایی از محمد بن داود قمی و محمد الطلحی یاد شده که از این شهر اموال و اخباری را به امام (ع) میرسانیدهاند و یکی از اتهاماتی که به آن حضرت زده میشد، همین بود که امکاناتی از سوی اهالی قم به دست مبارکشان میرسد. [35]
نفوذ معنوی آن حضرت در حدی بود که برخی کارگزاران خلیفه هم به امام ارادت میورزیدند. متوکّل خیلی مایل بود بداند حضرت هادی چگونه شخصیتی است که میتواند چنین علاقهها و اشتیاقهایی را به سوی خود برانگیزد. بدن جهت، از حضرت امام علی النقی (ع) دعوت کرد تا به کاخ او برود. امام بر حسب مصالحی دعوت وی را پذیرفت. خلیفه او را در صدر مجلس و در کنار خویش نشانید. فرماندهان نظامی و وزیران و سایر کارگزاران چنان غرق تماشای هیبت معنوی امام بودند و تحت جاذبه ملکوتی امام قرار گرفتند که گویی پرندهای بر سرشان نشسته است. سکوت مجلس را صدای پر حرارت امام شکست. او روایاتی تحول آفرین را بیان فرمود و با کلام با حلاوتش تمامی حاضران را متأثر و منقلب ساخت و بدین گونه محبوبیت او در اعماق قلوب حامیان خلیفه فزونی یافت. آن گاه متوکّل از رنجهایی که امام در مسیر مدینه تا سامرّا متحمل شده بود، پوزش خواست و صله فراوانی به او داد.
رسم متوکّل این بود که هر وقت امام هادی بر او وارد میشد، او را بسیار احترام میکرد. سعایت کنندگان از این اقدام متوکّل انتقاد میکردند و از این رو، وی فرمان داد تا بار دیگر، کسی به ایشان احترام نگذارد، اما به محض آنکه امام به کاخ وارد میشد، همه در تعظیم او از یکدیگر پیشی میگرفتند.
محمد بن حسن اشتر علوی میگوید: با پدرم در بیرون کاخ متوکّل با جمعی از طالبیان، عباسیان و آل جعفر بودیم. ناگاه ابوالحسن ثالث آمد، به احترامش تمام مردم از مرکبهای خود پیاده شدند. تا اینکه آن بزرگوار وارد قصر شد. برخی از آنان خود را مذمّت کردند که چرا باید به این جوان احترام کنیم و اگر از کاخ بیرون آید، دیگر از اسبهای خود به زیر نمیآییم. ابوهاشم جعفری در ردّ سخن آنان گفت: نه به خدا سوگند، باز هم برایش پیاده میشوید؛ تا آنکه امام بیرون آمد و صدای تکبیر و تهلیل بلند شد و مردم به احترام امام از مرکبهای خود پیاده شدند و در پاسخ به سؤال ابو جعفر گفتند: ما بیاختیار پیاده شدیم. [36]
جلوگیری از ارتباط امام (ع) با شیعیان و مردم عادی
خلفا طبق سیاستِ خود مردم را به انواع مختلف- تهدید، ارعاب، شکنجه، قتل، ... - از امام (ع) دور میساختند بنابراین شیعیانی که میخواستند به محضر او بشتابند جز در خفا و تحمل مشکلات فراوان راه دیگری نداشتند- که خیلی از افراد توسط افراد امراء دستگیر شده و به مجازاتهای سنگینی میرسیدند که در تاریخ اسامی آنها ضبط شده است.
بازرسی از منزل امام هادی (ع)
شب یا روز، صبح یا شب و ... فرقی نداشت هر موقع که دلشان میخواست به منزل حضرت هجوم آورده منزل را جستجو میکردند تا شاید با یافتن شمشیری یا ... حضرت را متهم به قیام برعلیه حکومت کنند و حضرت را به شهادت برسانند. حتی موقع انتقال حضرت (ع) به سامرّاء یحیی بن هرثمه- مأمور آوردن حضرت- ابتدا منزل را جستجو کرد و چون چیزی جز تعدادی قرآن و کتاب دعا نیافت از منزل خارج شده تا امام آماده سفر گردند! [37]
. اذیت و آزار شیعیان
1- شکنجه جسمی: متوکّل در سیاهی دل و جنایات سرآمد خلفا است، در حکومت او علویان بسیاری زندانی یا تحت تعقیب قرار گرفتند و بسیــاری نیــز شهیــد شدند که نمونــه آن «ابن سکیت» است. یار باوفــای امام جواد (ع) و امام هادی (ع)؛ شاعر و ادیب نام آور شیعی. جرم او دوستی با علی (ع) و آل علی است. روزی متوکّل از او پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا حسن (ع) و حسین (ع)؟ (ابن سکیت) از این مقایسه برآشفت و گفت: قسم به خدا (قنبر) غلام علی (ع) در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است [38]
فشار اقتصادی چنان بر علویان توسط خلفا سنگین شد که کودکان شیعی از گرسنگی نالهها سر داده و وضع شیعیان چنان وخیم بود که در تاریخ آمده بانوان علوی یک دست لباس درست برای نماز نداشتند. [39]
در مقابل خلفاء با بیتالمال مسلمین برای خود قصرها و کاخهای بیشمار میساختند و مشغول لهو و لعب بودند. کاخهایی همچون؛ شاه، عروس، شبداز، بدیع، ملیح، ... در زمان متوکّل ساخته میشدند و پولهای فراوانی صرف میشد. مثلاً برای ساخت کاخ «برکواء» بیست میلیون درهم خرج شد؛ و در همان کاخها جشنهای مفصلی برگزار میشد و پولهای مردم صرف عیش و نوش درباریان و مدعوین- غیر شیعی- میگشت.
در جشن ختنه کنان پسر متوکّل- عبدالله، ... و معتز- هشتاد و شش میلیون درهم خرج شد. متوکّل 12 هزار کنیز داشت. [40]
2- شکنجه روحی: علویانی که زیر سختترین شکنجه خلفا بودند روزگار سختی را میگذراندند، ولی در مقابل، امام زمان خود را دارند و آلام دردهایشان امام (ع) بود ولی وقتی که روی یار را نبینند چه کنند؟ در سال 236 قمری علویان دیدند که «دیزج» یهودی الاصل به دستور متوکّل قبر مطهر اباعبدالله الحسین (ع) را خراب کرده و زمینها را صاف کرد و تبدیل به زمین کشاورزی نمود و وقتی هم که دید باز هم مشتاقان حضرتش عاشق دیدارند قوانین سختی گذاشت تا جایی که برای رفتن به زیارت شخص باید دستش قطع میشد؟!
رسیدگی به مشکلات و گرفتاری مردم
ائمه اطهار علیهم السلام نه تنها در زمینه عبادی و بندگی خدا پیشگام بودند و هیچ کس در این میدان گوی سبقت را از آنان نربود، بلکه در زمینههای اجتماعی و رسیدگی به کمبودها و مشکلات مردم و برطرف کردن گرفتاریهای آنان نیز پیشگام بودند، به گونهای که کسی از در خانه آنان ناامید باز نمیگشت.
تاریخ، نام افراد زیادی را که برای حل مشکل و رفع گرفتاری خود به پیشوای دهم (ع) مراجعه کرده و از محضر آن حضرت با خشنودی بازگشتهاند، ثبت کرده است. برای مثال:
«محمد بن طلحه» نقل میکند:
«امام هادی (ع) روزی برای کار مهمی «سامرّا» را به قصد دهکدهای در اطرافِ آن ترک کرد. در این فاصله عربی سراغ آن حضرت را گرفت. به او گفته شد: امام (ع) به فلان روستا رفته است. مرد عرب به سمت دهکده حرکت کرد. وقتی به محضر امـام (ع) رسید گـفت: من اهـل کوفـه و از متمسکان به ولایت جدت امیرالمومنین (ع) هستم، ولی بدهی سنگینی مرا احاطه کرده است، چندان که قدرت تحمل آن را ندارم؛ و کسی را جز شما نمیشناسم که حاجتم را برآورد.
امام (ع) پرسید: بدهکاریات چقدر است؟ عرض کرد: حدود ده هزار درهم.
امام (ع) او را دلداری داد و فرمود ناراحت نباش مشکلت حل خواهد شد. دستوری به تو میدهم عمل کن و از اجرای آن سر متاب. این دست خط را بگیر، هنگامی که به «سامرّا» آمدی، مبلغ نوشته شده در این ورقه را از من مطالبه کن، هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در این باره کوتاهی کنی.
پس از بازگشت امام (ع) به «سامرّا»، مرد عرب، در حالی که عدهای از اطرافیان خلیفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند، وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام (ع) به آن حضرت، با اصرار، دین خود را مطالبه کرد.
امام (ع) با نرمی و ملایمت و عذرخواهی از تأخیر آن، از وی مهلتخواست تا در وقت مناسب، آن را پرداخت کند، ولی مرد عرب همچنان اصرار میکرد که هم اکنون باید بپردازی.
جریان به متوکّل رسید. دستور داد سی هزار دینار به امام (ع) بدهند. امام (ع) پولها را گرفت و همه را به آن مرد عرب داد. او پولها را گرفت و گفت: خدا بهتر میداند که رسالتش را در چه خاندانی قرار دهد. [41]
بازجوییهای مکرر
اگر چه متوکّل بسیاری از فعالیتهای سیاسی و فرهنگی امام هادی (ع) را از طریق جاسوسان کنترل میکرد، با این حال به شیوهای حیلهگرانه همچنان امام (ع) را احترام و اکرام میکرد. یک بار از امام هادی (ع) سعایت کردند که در منزلش، اسلحه، نوشتهها و برخی اموال وجود دارد که شیعیان قم فرستادهاند و حضرت در فکر به دست گرفتن زمام امور است. متوکّل گروهی از نظامیان ترک را مأمور کرد تا شبانه خانه حضرت را تفتیش و او را دستگیر کنند و نزد وی آورند. ترکان نیمههای شب به محل اقامت ابوالحسن ثالث هجوم بردند. آنان مشاهده کردند امام در اتاقی رو به قبله نشسته؛ در حالی که جامهای پشمی بر تن دارد و زمین با شن مفروش است و آن حضرت به عبادت خداوند و تلاوت قرآن مشغول است. منزل را تفتیش کردند، ولی چیزی نیافتند. سپس امام را در همان وضع دستگیر کردند و نزد متوکّل بردند. این بار هم نقشه خلیفه با شکست مواجه شد. آن گاه امام را با احترام در کنار خویش نشانید و جام شرابی را به حضرت تعارف کرد. امام فرمود: معذورم بدار که هیچ گاه و هرگز گوشت و خونم به آن آلوده نشده است. سپس متوکّل از حضرت خواست تا شعری بخواند. امام سرودههایی بسیار عبرت انگیز خواند؛ چنان که مجلس بزم خلیفه را دگرگون ساخت. تأثیر کلام آن وجود معنوی چنان بود که متوکّل را به شدت متأثر کرد و او دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس فرمان داد تا چهار هزار درهم به امام دهند و ایشان را با احترام به منزل بازگردانند. [42]
متوکّل از وجود دملی در یکی از اعضای بدنش رنج میبرد. مادرش نذر کرد، تا اگر او شفا یابد، مال زیادی به امام هادی تقدیم کند. فتح بن خاقان پیشنهاد کرد خوب است فردی را در پی ابوالحسن بفرستی و از او شفا بخواهی. متوکّل پذیرفت و امام را احضار کردند. حضرت طبابت کرد و با تجویز داروهایی، عفونت دمل برطرف شد. آن گاه مادرش ده هزار دینار با مهر خود برای امام فرستاد و بدین گونه نذر خود را عملی ساخت.
پس از چند روز بطحائی نزد متوکّل از امام هادی بدگویی کرد و گفت ابوالحسن سلاح و اموال بسیاری دارد. متوکّل سعید حاجب را مأمور کرد تا به خانه حضرت هادی (ع) یورش ببرند و اموال آن حضرت را ضبط و او را نزد وی حاضر کنند. وی گزارش بازرسی را چنین نقل میکند: شبانه با نردبانی به بالای بام خانه ابوالحسن رفتم. نمیدانستم چگونه باید وارد خانه شوم. ناگهان امام از داخل منزل گفت: ای سعید! همان جا باش تا برایت شمعی آورند. طولی نکشید که با روشنایی شمع وارد محل اقامت حضرت هادی شدم. امام را دیدم که جبّه و کلاهی از پشم بر تن دارد و سجادهای حصیری پیش روی اوست. داخل شدم و همه جا را بازرسی کردم، چیزی نیافتم؛ تنها کیسهای را دیدم که مهر مادر متوکّل بر آن بود. به جستجو ادامه دادم و در محل سجاده، شمشیری را در غلاف دیدم، و کیسهای ممهور یافتم. آنها را نزد خلیفه آوردم. مادر خلیفه که کیسه خود را دید، به متوکّل گفت برای سلامتی تو نذر کرده بودم. کیسه را گشودند، چهارصد دینار در آن بود. خلیفه بر آن کیسه زر دیگری افزود و من آن اموال و سلاح امام را بازگردانیدم و از حضرت بابت آن که بدون اجازه وارد خانهاش شده بودم عذرخواهی کردم. [43]
به هر حال، امام تلاش میکرد تا سوءظن فرستادگان متوکّل را برطرف سازد، اما بدون شک محل اقامت ایشان از پایگاههای مهم مبارزه علیه ستم حاکمان عباسی و مفاسد اجتماعی به شمار میرفت و شیعیان از نقاط دور و نزدیک با امام در ارتباط بودند. با این حال، دشمن نتوانست مدرکی بیابد که گویای فعالیتهای سیاسی حضرت است. احتمالاً امام (ع) نامهها و اموال و سلاحها را در جای امنی پنهان میکرد و یا آنکه نامهها با رمز نوشته میشدند. [44]
متوکّل تصمیم گرفت امام (ع) را به طور جدی در تنگنای اقتصادی قرار دهد. از این رو، برای کسانی که حقوق شرعی و هدایا و نذوراتی را خدمت امام میبردند، بدترین مجازاتها را در نظر گرفت و حتی مؤمنان از دیدار حضرت محروم شدند.
با وجود اینها، هر روز ابعاد وجودی و سیمای معنوی امام نه تنها نزد مردم بلکه در میان کارگزاران حکومتی بیشتر تجلّی مییافت و همین امر آتش خشم متوکّل را افروختهتر میساخت. از این رو، جلادان امام را در اتاقی محبوس کردند و در صدد قتل او بودند، ولی تحت تأثیر مهابت قرار میگرفتند. سرانجام خلیفه در جمع درباریان از درماندگی خود پرده برداشت. امام از رفتارهای ناپسند متوکّل نزد خداوند شکوه کرد. پروردگار متعال هم دعای او را مستجاب فرمود و سه روز سپری نشده بود که با توطئه منتصر، ترکها به کاخ متوکّل یورش بردند و او را قطعه قطعه کردند. پس از وی فرزندش منتصر روی کار آمد، اما خلافتش [6 ماه بیشتر] دوام نداشت و با وفات او، مستعین زمام امور را به دست گرفت. [45]
مسلمان شدن قیصر روم با پاسخ امام (ع)
امام (ع) علاوه بر مسلمانان، بر دیگر مردم جهان ولایت دارد. نمونههای زیادی از زندگانی امام هادی (ع) وجود دارد که افراد مختلفی از نصرانیها با سخنان امام هادی (ع) مسلمان شدهاند، که نشان از بُعد سیاسی امامت است که حکومت و ولایت اصلیِ جهان بعد از خدا و رسولش (ص) به ائمه اطهار (ع) تعلق دارد، در ادامه یک نمونه بیان شده است.
قیصر روم برای یکی از خلفای بنی عباس، در ضمن نامهای نوشت: ما در کتاب انجیل دیدهایم که هر کس از روی حقیقت سورهای بخواند که خالی از هفت حرف باشد، خداوند جسدش را بر آتش دوزخ حرام میکند و آن هفت حرف عبارت است از: «ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف»، ما هرچه بررسی کردیم چنین سورهای را در کتابهای: تورات و زبور و انجیل نیافتیم، آیا شما در کتاب آسمانی خود، چنین سوارهای را دیدهاید؟ خلیفه عباسی، دانشمندان را جمع کرد، و این مسئله را با آنها در میان گذاشت، آنها از جواب آن درماندند، سرانجام این سوال را از امام هادی (ع) پرسیدند، آن حضرت در پاسخ فرمود: آن سوره، سوره حمد است، که این حروف هفتگانه در آن نیست. و در مورد فلسفهی نبودن این هفت حرف، در این سوره فرمود: حرف «ث» اشاره به ثبور (هلاکت) و حرف «ج» اشاره به جحیم (نام یکی از درکات دوزخ)، و حرف «خ» اشاره به خبیث (ناپاک)، و حرف «ز» اشاره به زقوم (غذای بسیار تلخ دوزخ) و حرف «ش» اشاره به شقاوت (بدبختی) و حرف «ظ» اشاره به ظلمت (تاریکی)، و حرف «ف» اشاره به آفت است خلیفه، این پاسخ را برای قیصر روم نوشت، قیصر پس از دریافت نامه، بسیار خوشحال شد و به اسلام گروید و در حالی که مسلمان بود از دنیا رفت. [46]
نتیجه گیری
امام هادی (ع) در زمان خلفای قبل از متوکّل در مدینه حضور داشتند. در این شهر امام هادی (ع) علی رغم سختگیریهای حکومت، فعالیتهای مختلفی انجام دادند؛ از جمله اینکه با دوستان و شیعیان جغرافیای اسلامی در ارتباط بودند و آنها را از جریانات سیاسی حال و آینده با خبر میکردند.
متوکّل، امـام هـادی (ع) را بـرای زیر نظر داشتن دقیـقتر و سخـتتر به سامـرّا تبعیـد نمود، ولی امام (ع) در فرصـتهای مختلف در مقابل اقشار مختلف از جمله مردم، مسئولان دولتی و حتی شخص خلیفه بُعـد سیـاسی امـامت خویش را بیـان مینمودند. بدین معنــی که امامت، ولایت و حکـومت هم دارد و این حق ائمه اطهار (ع) است.
به دلیل خفقان شدید خلفای غاصب عباسی، امام (ع) با رعایت مسائل سیاسی و امنیتی، به وسیله نظام وکالت با شیعیان عراق، یمن، مصر و نواحی دیگر به خوبی ارتباط داشت. به همین دلیل بیشترین روایاتی که در این زمان رسیده است به صورت نوشته است (یعنی بدین صورت که امام فرمودند نیستند و به شکل امام نوشتند، هستند). قابل ذکر است هر زمانى که یکى از وکلاى آن حضرت دستگیر میشد، امام (ع ) بجاى وى شخص دیگرى را معین میکردند.
امام هادی(ع) و مبارزه با غالیان
مشکلات درونی شیعه کمتر از مشکلاتی نبود که از خارج و به وسیله دشمنان بر آنان وارد می شد. به ویژه که مشکلات درونی در افزایش مشکلات خارجی تأثیر مستقیم داشت. به همین جهت، امامان شیعه(علیهم السّلام) به هر شکل ممکن، سعی داشتند تا دامن تشیع را از لوث غلوّ پاک کرده و «غُلات» را از خود طرد نمایند و بدین وسیله راهی برای حل مشکلات درونی خود پیدا کنند. اما «غُلات»، به منظور سودجویی و یا به دلیل کج فکری، خود را منتسب به ائمه شیعه(علیهم السّلام) کرده و مخالفت های ائمه با خود را نوعی «تقیّه» قلمداد می کردند؛ آن چنان که در بلاد دور دست که شیعیان از علم و فقه و فرهنگ شیعی رشد یافته ای برخوردار نبودند، عده ای فریب غالیان را خورده و از نظر عقیدتی به انحراف کشانده می شدند. این جریان در بدنام ساختن شیعیان نزد فِرَق دیگر بسیار مؤثر می افتاد.
امام هادی(علیه السّلام) در ادامه فعالیت امامان پیشین، با «غالیان» درگیر شد؛ زیرا در میان اصحاب حضرت نیز افرادی از غالیان وجود داشتند. «احمد بن محمد بن عیسی» یکی از شیعیان دانشمند و معتدل که سخت به ائمه طاهرین(علیهم السّلام) دل بسته و با هر گونه غلوّی در دین مخالف بود، نقل کرده که طی نامه ای از امام هادی(علیه السّلام) سؤال شد: احادیثی را به شما و پدرانتان نسبت می دهند که دلها از شنیدن آن مشمئز است و بدان دلیل که این احادیث از پدران بزرگوار شما نقل می شود، جرأت ردّ آن را به خود نمی دهیم؛ آنگاه ادامه می دهد: «علی بن حسکه» و «قاسم یقطینی» که خود را از موالی و منسوبان شما معرفی کرده و نقل می کنند که در آیه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(عنکبوت، آيه 45.)
فحشا و منکر اشاره به شخصی است که اهل رکوع و سجود نبوده است. همین طور منظور از زکات، مردی مشخص است نه پرداخت مبلغی درهم و دینار، و اموری از فرائض و سنن و معاصی را بر همین منوال تأویل می کنند. اگر مصلحت می دانید این امر را برای ما روشن فرمایید و به پیروانتان منّت گذاشته، آنها را از منجلاب این چنین تأویلات انحراف آمیز نجات دهید. آن حضرت در جواب نوشتند: «لَیْسَ هَذَا مِنْ دِینِنَا فَاعْتَزِلْهُ»(إختيار معرفة الرجال، كشى، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409 ق، چاپ اول، ص 517.)؛ (این گونه تأویلات از دین ما نیست از آن بپرهیزید).
مانند همین نامه از «ابراهیم بن شیبه» و «سهل بن زیاد» نیز روایت شده است، به طوری که جواب امام در پاسخ یکی از آنها بسیار مفصل بوده و در آن علاوه بر رد «محمد بن حسکه» و انکار ولایت و وابستگی او به خاندان رسالت، سخنان وی را باطل شمرده و شیعیان خود را به اجتناب از آنها امر فرموده است. حتی از آنها خواسته به هر کدام از این دو نفر که دسترسی پیدا کردید، بی درنگ به قتلشان اقدام کنید.(همان) در روایت دیگری «محمد بن حسکه» و «قاسم یقطینی» از سوی امام مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند.(همان، ص 518 – 519.)
«علی بن حسکه» استاد «قاسم شعرانی یقطینی» بوده که او نیز از بزرگان غُلات و مطرود ائمه طاهرین(علیه السّلام) است.(همان، ص 518) «حسن بن محمد بن بابای قمی» و «محمد بن موسی شریقی» نیز از شاگردان «علی بن حسکه» بوده اند. از کسانی که مورد لعن امام هادی(علیه السّلام) قرار گرفته اند، «محمد بن نصیر نمیری» و «فارس بن حاتم قزوینی» بودند. امام ضمن نامه ای که در آن از «ابن بابای قمی» بیزاری جسته اند، فرمودند: او - ابن بابا - گمان برده که من او را به نبوّت برانگیخته ام و او باب من است. سپس خطاب به شیعیان می فرماید: اگر توانستید او را بکشید.(همان، ص 520 – 521.)
«محمد بن نصیر نمیری» که ادعای نبوت می کرد، رئیس فرقه «نمیریه» و یا «نصیریه» بوده است. گفته شده است که او معتقد به تناسخ و ربوبیت امام هادی(علیه السّلام) و همچنین معتقد به جواز نکاح با محارم و ازدواج مرد با مرد بوده و ادعا داشت که از طرف امام هادی(علیه السّلام) به نبوت مبعوث شده است؛ «محمد بن موسی بن حسن بن فرات» نیز او را پشتیبانی می کرده است. پیروان «محمد بن نصیر» که «نصیریه» خوانده شده اند، از مشهورترین فرقه های غالی بوده اند که خود به چند گروه تقسیم می شدند.(همان، ص 521؛ فرق الشيعه، نوبختى، حسن بن موسى ، محقق: آل بحر العلوم، محمد صادق، بی جا، 1355 ق، ص 93؛ مقالات و الفرق، سعد بن عبدالله ابی خلف اشعری، تحقیق: مشکور، محمد جواد، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1360 ش، ص 100 – 101؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، أبو حامد عز الدين عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن محمد، محقق / مصحح: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1378 ق، ج 2، ص 309.) از دیگر غالیان این دوره «عباس بن صدقه»، «ابو العباس طرفانی(طبرانی)»، و «ابو عبداللّه کندی» معروف به «شاه رئیس» بود که همه از بزرگان «غُلات» بوده اند.( رجال کشی، همان، ص 522)
امام هادی(علیه السّلام) دستور داد «فارس بن حاتم» دستور را تکذیب و هتک نمایند و درباره اختلافی که میان «فارس بن حاتم» و «علی بن جعفر» پیدا شده بود، جانب «علی بن جعفر» را گرفته و ابن حاتم را رد و طرد کرد. همچنین دستور قتل ابن حاتم را صادر نمود و برای قاتل وی سعادت اخروی و بهشت را تضمین کرد. سرانجام شخصی از شیعیان به نام «جنید» پس از کسب اجازه شفاهی از امام، ابن حاتم را به قتل رساند. روایات زیادی که درباره ابن حاتم در رجال کشی آمده، وجود خطر بزرگی از جانب او را که موجودیت شیعه را تهدید می کرده، نشان می دهد. شیعیان مکرر درباره او از امام هادی(علیه السّلام) پرسش هایی کرده و امام در جواب تمامی این پرسش ها، از وی بیزاری می جستند.(همان، ص 522 – 528) «سری بن سلامه» نامه دیگری را درباره غالیان و فساد آنها به امام هادی(علیه السّلام) فرستاد که امام در جواب آن، شیعیان را دعا فرمود و آنها را به ثبات قدم و مقاومت در برابر «غُلات» دعوت کرد.( حیاة الامام الهادی(علیه السّلام)، شریف قرشی، باقر، مهر دلدار، 1429 ق، ص 336.)
از دیگر غالیانی که خود را از اصحاب امام هادی(علیه السّلام) قلمداد می کرد، «احمد بن محمد سیاری» است( مسند الامام الهادی(علیه السّلام)، عطاردی، عزیز الله، کنگره امام رضا(علیه السلام)، مشهد، بی تا، ص 323.) که بیشتر علمای رجال او را غالی و فاسد المذهب دانسته اند.(رجال النجاشي، نجاشي، احمد بن على، مؤسسة نشر اسلامي ، قم، 1416 قمری، ص 58؛ معجم رجال الحديث، موسوی الخویی، سید ابوالقاسم، مركز نشر الثقافة الاسلاميه، قم، 1372 ش، چاپ پنجم، ج 2، ص 290.) کتاب «القراءاتِ» او از مصادر اصلی روایاتی است که در تحریف قرآن توسط برخی از افراد نادان به آن، استدلال شده است.(در این باره مارجعه کنید به اکذوبة تحریف القرآن بین الشیعة و السنه، جعفریان، رسول، بی جا، تهران، 1406 ) به ویژه که امام هادی(علیه السّلام) خود به سلامت قرآن از تحریف و دست نخوردگی آن از نظر کلیه فرق اسلامی تأکید ورزیده است: «قَدْ اِجْتَمَعَتِ الْاُمَّةُ قَاطِبَةً لَا اِخْتِلَافَ بَیْنَهُمْ اَنَّ الْقُرْآنَ حَقٌّ لَا رَیْبَ فِیهِ عِنْدَ جَمِیعِ أَهْلِ الْفِرَقِ».( تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، جامعه مدرسين، قم، 1404 ق / 1363 ش، چاپ دوم، ص 338.)
«حسین بن عبید» از دیگر غالیانی بود که خود را از اصحاب امام هادی(علیه السّلام) می دانست. احمد بن محمد بن عیسای قمی که از عالمان ضد غلو شهر «قم» بود، او را همراه جمعی دیگر به اتهام غلوّ از «قم» بیرون راند. زیرا قمی ها اندیشه ناب شیعی داشته و کوچکترین غلوّی را تحمّل نمی کردند. بدین سبب گاهی اشخاصی را که حتی از «غُلات» نبوده و گاه از مفوضه به شمار آمده و یا روایات نقل شده توسط راویان غالی را روایت می کردند، تحمل نکرده از قم بیرون می کردند.
به هر روی تکذیب ها و طردهای مکرر ائمه(علیهم السّلام) از غالیان سبب شد که آنها رو به زوال گذارده و مهمترین سلاحشان که انتساب و تمسک واهی به ائمه طاهرین(علیهم السّلام) بود از دست بدهند. با این حال اندیشه های غالیان تا قرن ها باقی ماند و هنوز نیز مذاهبی در این گوشه و آن گوشه جهان اسلام یافت می شود که نسبتی با این فرقه های گمراه دارند. افزون بر آن، تأثیرهای فکری آنها در متون حدیثی شیعه باقی مانده و گاه کسانی، برای مسائلی که سابقه ای در تشیع اصیل ندارد، به آنها استناد می کنند.
«فتح بن یزید جرجانی» ضمن روایت مفصلی از امام هادی(علیه السّلام) اعتراف میکند که او بر این باور بود که امام نیازی به خوردن و آشامیدن ندارد؛ زیرا با مقام امامت سازگار نیست و امام هادی(علیه السّلام) خطاب به وی فرمود: «ای فتح بن یزید! حتی پیامبران که اسوه ما هستند می خوردند و می آشاميدند و در بازارها راه می روفتند و هر جسمی این چنین است، جز خدا که جسم را جسمیت بخشیده است».(كشف الغمة في معرفة الأئمة، اربلى، على بن عيسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، بنى هاشمى، تبريز، 1381 ق، چاپ اول، ج 2، ص 338؛ تنقيح المقال في علم الرجال، مامقاني، عبدالله محقق: مامقاني، محيي الدين، المرتضویه، تهران، بی تا، ج 3، ص 3.)،(حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهمالسلام)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، 1381 ش، چاپ ششم، ص 528.)
دعای مستجاب امام هادی علیه السلام
یکی از یاران امام هادی علیه السلام می گوید:
حقوق به امام عرض کردم:« ای آقای من، متوکل مرا متهم به ارتباط با شما کرده و روزی مرا بریده است؛ اما اگر شما از او درخواست کنید حتماً قبول می کند.»
امام فرمود:« اگر خدا بخواهد مشکلاتت حل می شود.»
همان شب فرستادگان متوکل در خانه را زدند. در را که باز کردم، فتح، وزیر متوکل، به من گفت:« در منزلت چه می کنی؟! متوکل سراغت را می گیرد.»
من نزد متوکل رفتم. متوکل با دیدن من گفت:« ای ابو موسی ما حواسمان به تو نیست، تو هم خودت را فراموش کرده ای!؟»
آنگاه سهمم از بیت المال و هدایا و اموال زیادی را به من بخشید.
در راه بازگشت، به فتح گفتم:« امام هادی علیه السلام اینجا آمده بود؟»
گفت:« نه.»
گفتم:« نامهای نوشته بود؟»
گفت:« نه.»
آنگاه فتح به من گفت:« شک ندارم که تو از امام هادی دعایی خواسته بودی. بگو برای من هم دعا کند.»
خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم و گفتم:« به برکت شما مشکلم حل شد. اما اطرافیان متوکل می گفتند شما نزد متوکل نرفته و درخواستی نکرده بودید.»
فرمود:« ما در امور مهم فقط به خدا پناه میبریم و در مشکلات بر او توکل می کنیم. او ما را این گونه عادت داده است که اگر از او چیزی بخواهیم اجابت می فرماید؛ و می ترسیم که از وظایف بندگی عدول کنیم و او هم نظر لطفش را بردارد.»
پیغام فتح را به امام رساندم. فرمود:« او در ظاهر دوست ما ولی در باطن دشمن ماست. خداوند دعای کسی را مستجاب میکند که خالصانه مطیع او باشد و به رسول الله و حق ما اهل بیت ایمان داشته باشد. در این صورت اگر از خدا چیزی بخواهد محروم نخواهد شد.»
عرض کردم:« به من یک دعای اختصاصی بیاموزید، آقای من.»
فرمود:« این دعایی است که من زیاد میخوانم و از خدا خواسته ام هر کس بعد از من در کنار قبرم آن را خواند، خواستهاش را اجابت کند:
«یا عدّتی عندالعُدد و یا رجائی و المعتمد و یا کهفی و السند و یا واحد و یا واحد یا قل هوالله احد و اسألک اللهم بحق من خلقته من خلقک و لم تجعل فی خلقک مثلهم احداً ان تصلی علیهم و تفعل بی کذا و کذا »
(ای توشه من، و ای امید و پناهگاه و تکیهگاه من، ای خدای یگانه! تو را به حق کسانی میخوانم که هیچکس را همانند آنها قرار ندادی، و از تو میخواهم بر آنان درود بفرستی و ...{در اینجا حاجت خود را بیان کن})( بحارالانوار، ج 50، ص 127، ح 5.)
امام هادی علیه السلام و نماز شب
قطب راوندی در اخلاق و حالات حضرت امام هادی علیه السلام گفته است: وقتی شب فرا می رسید، به قبله رو می کرد و مشغول عبادت می گشت و ساعتی از عبادت باز نمی ایستاد. و بر تن شریفش جبه ایی بود از پشم و سجّاده اش بر حصیری بود و پیوسته لب مبارکش در تسبیح ذکر خدا بود.
و همچنین آمده است چندین نوبت که متوکل ملعون افرادی را برای تفتیش و بازرسی به منزل آن حضرت فرستاده بود، مأموران متوکل در هر دفعه که وارد خانه می شدند می دیدند که امام بر روی سجّاده حصیری اش مشغول عبادت و نماز خواندن بود، و یا قرآن تلاوت می کرد.
امام هادی علیه السلام هنگام شب به درگاه خدا روی می آورد و شب را با حالت خشوع، به رکوع و سجود سپری می کرد و بین پیشانی نورانی اش و زمین، جز سنگریزه و خاک حائلی وجود نداشت و پیوسته با خدایش در مناجات بود و عرض می کرد: «الهی مُسیی ءٌ قَدْ وَرَدَ وَ فَقیرٌ قَدْ قَصَدَ...» پروردگارا! گنهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است؛ تلاشش را بی نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده و از لغزشش در گذر.
پی نوشت ها
[1] . نوبه، نام سرزمین وسیعی در جنوب مصر است. رسول گرامی اسلام اهالی آن دیار را ستود و درباره آنها فرمود: من لم یکن له أخ فلیتخذ اخاً من النوبة. «هر کس برادری ندارد شخصی از اهالی نوبه را به برادری بگیرد.
[2] . کشف الغمه، ج 3، ص 197؛ منتهی الآمال، ج 2، ص 701 و...
[3] . زنان مردآفرین، محمد محمدی اشتهاردی، ص 185.
[4] . الهدایة الکبرای، ص 313، س 12.
[5] . الارشاد، ص 334.
[6] . دلائل الامامة، ص 412.
[7] . المناقب، ج 4، ص 402.
[8] . الفصول المهمة، ص 283؛ الصواعق المحرقة، ص 207؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 129، نور الابصار، ص 337.
[9] . عمدة الطالب، ص 179.
[10] . بعضی از مورخین روز ولادت آن حضرت را دهم ربیع الثانی، بعضی روز چهاردهم همان ماه و بعضی روزهای دیگر گفته اند؛ ولی مشهور همان روز هشتم ربیع الثانی است. (بحارالانوار، ج 50، ص 235
[11] . الارشاد، ج 2، ص 313؛ بحارالانوار، ج 5، ص 235؛ منتهی الآمال، ج 2، ص 701 و... .
[12] . اعیان الشیعة، ج 2، ص 41.
[13] . همان، ج 50، ص 239.
[14] . بحارالانوار، ج 50، ص 304؛ اثبات الهداة، محمد بن حسن حر عاملی، ج 3، ص 430،.
[15] . الامام الحسن العسکری، ص 40؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 423.
[16] . دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 410.
[17] . موسوعة کلمات الامام الهادی، پژوهشکده باقر العلوم، ص 126.
[18] . کافی، ج 1، ص 325
[19] . بحار الانوار، ج 50، ص 245؛ منتهی الآمال، ج 2، ص 688.
[20] . هم اکنون شهر بلد در هشتاد کیلومتری بغداد و در مسیر بغداد ـ سامرا قرار دارد. اکثر اهای این شهر کوچک شیعه هستند و ارادت ویژه ای به سید محمد عابد دارند.
[21] . المجدی، ص130.
[22] . ابو جعفر محمد بن علی الهادی، غروی اردوبادی، ص 40.
[23]. زندگی این عالم بزرگوار در گلشن ابرار جلد5، ص329. آمده است.
[24] . همان، ص 42.
[25] . مفاتیح الجنان، ص 1012.
[26] . اکمال الدین و اتمام النعمة، ص 321.
[27] . الهدایة الکبری، ص 320.
[28] . همان، ص 381.
[29] . اکمال الدین و اتمام النعمة، ص 219؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 275، ح 129.
[30] . المجدی فی الانساب، ص 130.
[31] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 287.
[32] . همان، ص 84.
33- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین، ترجمه سید محمد تقی ایت اللهی، ص137
34- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ج 2، ص 155
35- مسند الامام الهادی، عزیزالله عطاردی، ص37
36-تحلیلی از زندگی امام هادی (ع)، صص 34-33
37- پیشوائی سید مهدی سیره پیشوایان ص581
38 سیره پیشوایان ص589
39- تتمه المنتی شیخ عباس قمی صص 239-238
40- سیره پیشوایان ص595
41- بحار الانوار، ج 50، ص 175
42- مروج الذهب، ج2، صص 503-502
43- امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ص 325
44- زندگینامهی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازدهگانه، عادل ادیب، ترجمه اسدالله مبشری، ص 260
45- تحلیلی از زندگیامام هادی، ص 390
46-محمد محمدی اشتهاردی، داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم (علیهم السلام)
منابع:
http://www.emamzadegan.ir/articles/view-6930.aspx
https://defapress.ir/fa/news/53971
https://www.irna.ir/news/83237524
https://hawzah.net/fa/Article/View/97766/
https://montazer.ir/content/
https://hajj.ir
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page