0

جام زهر و غرامت جنگ

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

جام زهر و غرامت جنگ

جام زهر و غرامت جنگ

در روز 31 شهریور 1359 هواپیماهای جنگنده بمب افکن رژیم بعثی عراق با درنوردیدن مرزهای بین المللی، به حریم هوایی کشورمان تجاوز کردند و با بمباران فرودگاههای عمده و استراتژیک کشور، عملا جنگ ناخواسته ای را به مدت هشت سال به ملت ما تحمیل کردند .

تلاش داریم تا به حول خداوند سبحان در این مقال به انگیزه های شروع جنگ بپردازیم، سپس علل مخالفت همه جانبه جمهوری اسلامی ایران را در عدم پذیرش آتش بس مورد مداقه و بررسی قرار دهیم . نگارنده امید دارد این مقاله بهانه ای شود تا صاحب نظران، روشنفکران متعهد، دانشجویان، پژوهشگران و بخصوص دست اندرکاران امر جنگ، به تجزیه و تحلیل بیشتر جنگ بپردازند و بخصوص علت سرسختی مقامات ایران را در رد پیشنهاد آتش بس به نقد بگذارند .

خوشبختانه در این مورد اقدامات بایسته ای شده و مقامات و کتابهای اثرگذار و مفیدی طبع و منتشر شده است، ولی از آنجایی که دانشجویان و جوانان امروز از علت درخواست آتش بس سوال می کنند و بخصوص بسیاری از آنها صادقانه بدنبال این سوالات هستند که:

1 . چرا کشور در شرایط مناسب تر آتش بس را نپذیرفت؟

2 . چرا پس از بازپس گیری خرمشهر در عملیات شکوهمند بیت المقدس در سوم خرداد 1361، و بازپس گیری تمامی اراضی اشغال شده کشورمان، باز هم به جنگ ادامه دادیم؟

3 . چرا با بی اعتنایی به درخواستهای سازمان ملل، جنبش غیر متعهدها، کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب و دیگر کشورها، روابط خود را با دنیا تیره کردیم و ادامه این بی اعتنایی موجب بی اعتنایی دنیا به ما شد که هنوز هم، در آتش آن سیاستهای غیر صحیح می سوزیم؟

4 . با شعار جنگ، جنگ تا پیروزی صف

کشته ها را طولانی کردیم و خسارتهای گسترده را عملا گسترده تر نمودیم . سود این شعارها چه بود؟

5 . چرا پیشنهادهای سخاوتمندانه بعضی از کشورهای ثروتمند عرب در جهت پرداخت خسارتهای جنگی را نپذیرفتم و حاضر به گرفتن کمکهای نجومی آنها در بازسازی مناطق جنگی نشدیم؟

اینها سوالهای امروز نسل جوان ماست . نسلی که جنگ را درک نکرده است و مسایل مربوط به جنگ را بخوبی نمی داند . نسلی که عاشق انقلاب، امام و رهبر است اما سوالات و انتقادهایی هم نسبت به بعضی از عملکردها دارد . نسلی که حق دارد بداند، بفهمد، تجزیه و تحلیل کند . سوال کند، انتقاد کند، بیشتر مطلع شود و خلاصه از اسرار پشت پرده نیز واقف گردد . نسلی که محترم است و به اعتقاد ما باید از این مسایل مستحضر گردد . در اینجا به طور خلاصه عوامل شروع جنگ را بررسی می کنیم .

جام زهر و غرامت جنگ
اختلافات مرزی

مهم‌ترین اختلاف مرزی دو کشور یک اختلاف کهنه بر سر وضعیت اروند رود بود. قسمت انتهایی شط العرب یا اروند رود مرز دو کشور را تشکیل می‌دهد. دولت عراق معتقد بود که مرز دو کشور بایستی بر اساس مفاد قرارداد قسطنطنیه ۱۹۱۳ تعیین شود اما ایران مرز دو کشور را خط تالوگ یعنی عمیق‌ترین قسمت رودخانه می‌دانست. دو کشور یک بار در سال ۱۹۳۴ اختلاف خود را به جامعه ملل ارجاع دادند اما توافقی حاصل نشد. در سال ۱۹۳۷ نخستین معاهده مرزی دو کشور به امضا رسید. بر اساس این قرارداد مرز دو کشور در امتداد ساحل شرقی رودخانه بود اما یک قسمت لنگرگاهی چهار مایلی در کنار آبادان به ایران اختصاص داده شده و در این قسمت خط تالوگ مرز دو کشور را مشخص می‌کرد. عراق معتقد بود ایران از شرایط داخلی سیاسی نابسامان این کشور در آن زمان برای بهبود وضعیت خود در مذاکرات سود جسته‌است. ایران هم از این قرارداد ناراضی بود و در دهه ۱۹۶۰ آن را فسخ کرده و خواستار مذاکرات برای تعیین خط مرزی جدید شد و هم‌زمان با حمایت از شورشیان کرد در شمال عراق این کشور را تحت فشار گذاشت. نهایتاً در سال ۱۹۷۵ در قرارداد الجزایر عراق خواسته‌های ایران در زمینه شط العرب را پذیرفت و خط تالوگ برای نخستین بار مرز رسمی دو کشور در این رودخانه شد و ایران هم در ازای آن تعهد کرد که به حمایت از شورشیان کرد پایان دهد. اما پنج سال بعد و پنج روز پیش از آغاز جنگ صدام حسین این قرارداد را فسخ کرده و مدعی شد این پیمان به دلیل عدم رعایت مفاد آن از سوی ایران اعتبار خود را از دست داده‌است.

مناقشات مرزی ایران و عراق در دوران بعد از انقلاب اسلامی

 عراق که از قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره خود را مغبون می دید، به دنبال موقعیتی مناسب می گشت تا ضربه نهایی خود را به ایران وارد سازد. وقوع انقلاب اسلامی ایران این فرصت را برای عراق به وجود آورد.

پیروزی انقلاب اسلامی که موجب تغییر ساختار قدرت در خاورمیانه و نظام امنیتی دو قطبی حاکم بر جهان شده بود، علاوه بر اینکه ایران را از صف حامیان ایالات متحده و بلوک غرب خارج کرد، رهبران عراق را نیز به حمله نظامی به ایران ترغیب نمود. صدام از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برد و درصدد جبران امتیازات از دست داده در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر برآمد. رژیم بعثی به سرکردگی "صدام حسین"، پس از بمب گذاری در تأسیسات نفتی ایران و شرکت در یک رشته اقدامات تخریبی علیه جمهوری اسلامی ایران، به بهانه بازپس گیری جزایر سه گانه حملات تبلیغاتی خود را متوجه ایران کرد. سرانجام وزارت امور خارجه عراق در ۲۶/۶/۱۳۵۹ طی یادداشتی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را لغو و صدام با ادعای حاکمیت مطلق عراق بر شط العرب، آن را در برابر دوربین های تلویزیونی پاره کرد و در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با حملات هوایی و زمینی ارتش بعث به خاک ایران، جنگ تحمیلی ۸ ساله علیه جمهوری اسلامی را آغاز کرد.

اگر چه به ظاهر موضوع اختلافات مرزی به عنوان دلیل اصلی تجاوز عراق به خاک ایران محسوب می گردد، اما در واقع تجاوز عراق نتیجه نارضایتی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی از انقلاب اسلامی ایران و نگرانی از گسترش آن به منطقه و حمایت از منافع دولت های محافظه کار عربی نیز بود ( بخشایشی، ۱۳۷۹: ۹۳- ۹۷).

دولت عراق در سراسر دوران جنگ که قریب به هشت سال ادامه یافت و پس از آن همواره کوشید تجاوز نظامی خود را با توسل به یک رشته بهانه‌ها موجه جلوه دهد، شاید در نگاهی سطحی به اختلافات ارضی و مرزی دیرینه و استمرار تنش و تشنج سیاسی و حتی نظامی بین دو کشور در دهه‌های گذشته، شعله‌ور شدن آتش  جنگ بین آن دو  به گونه‌ای طبیعی یا اجتناب ناپذیر جلوه‌گر شود، دولت عراق نیز در شرایط فقدان هر گونه استدلال معقول و محکمه پسند کوشید تا توسل به تجاوز و تحمیل جنگ از جانب خود را از این زاویه توجیه کند. لیکن این جنگ را حکایتی دیگر است و آن اینکه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران توطئه‌ای بود مشترک از طرف کشورهای عربی و آمریکا با طرفداری بقیه کشورهای جهان که بوسیلة رژیم بعث عراق که در موقعیت برتر انجام این نقشه قرار داشت، صورت گرفت و حکایت این جنگ نبود جز احساس خطر استکبار به سردمداری آمریکا از استمرار نظام جمهوری اسلامی ایران و صدور ارزشها و آرمانهای اسلامی به قلمرو تحت کنترل و سیطرة آنها از جمله عراق، فلسطین، لبنان، افغانستان، منطقه خلیج فارس، کشورهای آفریقایی و .... ( سادتی نژاد، ۱۳۷۹: ۲۲).        
کشور ایالات متحده آمریکا بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مدت ۲۵ سال قدرت بلامنازع در امور سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران بود و با وقوع انقلاب بیش از همه متضرر گردید و منافع خود را از دست داده و اعتبارش در جهان به خطر افتاد تا جایی که مرکز مطالعات و استراتژی ملی آمریکا طی گزارشی نوشت «حرمت و اعتبار مانند ظرف چینی است که به آسانی می‌شکند و این چیزی است که آمریکا با پیروزی انقلاب اسلامی از دست داده است (مجموعه مقالات دفاع مقدس، ۱۳۷۶: ۴۵).      
اولین مسئله‌ای که باعث شد آمریکا از لحاظ سیاسی تحقیر شود اشغال سفارت این کشور در تهران بود که بعد از این قضیه برخوردهای آمریکا با انقلاب اسلامی جدی‌تر دنبال گردید. از جمله مهمترین توطئه‌های آمریکا در قبال جمهوری اسلامی غیر از جنگ عراقعملیات طبس وکودتای نوژه را باید نام برد که در نهایت به خاطر عدم کارساز بودن این دو عملیات جنگ تحمیلی عراق بر ایران تحمیل گردید.
اما چرا عراق به عنوان متجاوز و عامل از بین برندة انقلاب اسلامی انتخاب گردید؟ این امر در واقع دلایلی دارد که در ذیل به آن ها اشاره می‌شود:
۱- ایدئولوژی بعثی رژیم عراق ۲- بازگشت تدریجی این رژیم به کانون خانوادگی غرب از هنگام امضای معاهدة الجزایر ۳- ضرورت پیمان دوستی و همکاری عراق در هر گونه اقدامی به منظور بی ثباتی ایران ۴- ظهورانقلاب اسلامی که خطری برای بقای رژیم بغداد بود. توجه به دلایل انتخاب عراق کاملاً مشخص می‌کند که عامل محرکه عراق بیشتر دلیل چهارم است و عراق به منظور جلوگیری از صدور انقلاب به این اقدام دست زد و در کلامی دیگر منافع عراق در این جنگ همان سد صدور انقلاب و بقای رژیم خود می‌باشد و دلیل اول و دوم و سوم دلایلی هستند که از طرف آمریکا و کشورهای غربی انتخاب شده و عراق در آن دخیل نیست (سادتی نژاد، ۱۳۷۹: ۲۵)

با فروکش کردن جنگ تحمیلی ۸ ساله با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی طرفین مخاصمه تا زمان فروپاشی رژیم بعث عراق و سقوط صدام روابط ایران و عراق همچنان تیره ماند. در این مدت درگیریهای لفظی و دیپلماتیک در میان طرفین به وجود می آمد، اما با توجه به خسارات فراوان هشت سال جنگ برای طرفین، و نبود روابط محسوس میان سیاستمداران این دو کشور، مسائل مرزی به نوعی در سکوت و بی توجهی ایران و عراق قرار گرفت.

 با تهاجم آمریکا و هم پیمانانش به عراق و اشغال این کشور در پی حوادث یازده سپتامبر و سقوط رژیم بعث و صدام، دولت جدید عراق با حضور شیعیان این کشور در بسیاری از مناصب حکومتی شکل گرفت. در این میان با وجود حمایت های بی شمار ایران و دولتمردان انقلاب اسلامی از نهضت های شیعی عراق و حکمرانان جدید این کشور، تصور بر عدم نمایان شدن اختلافات مرزی میان دو کشور و حل دیپلماتیک اختلافات قبلی با توجه به توافق نامه  الجزایر که آخرین توافق رسمی میان طرفین است، بود. اما این بار دولتمردان جدید عراق با بیان سخنانی بار دیگر بحث اختلافات مرزی را در پیش گرفته به طوری که "هشیار زیباری" وزیر امورخارجه  عراق روز ۲۶ دسامبر۲۰۰۹ م (۵ دی ۱۳۸۸) در گفتگو با تلویزیون عراق گفت: قدیمی ترین و سنگین ترین پرونده مورد بررسی در وزارت امورخارجه عراق مربوط به اختلافات این کشور با ایران است. وی در این گفتگوی تلویزیونی عنوان کرد که عراق از سال ۲۰۰۳م(۱۳۸۲ش) با ایران بر سر مواردی نظیر خطوط مرزی، منابع آب، معادن، تردد های مرزی، هواپیماهای عراقی در دست ایران و چند مساله دیگراختلاف دارد.


آمریکا چرا عراق را برای حمله به ما تحریک کرد؟

سوالی که در ابتدا به ذهن هر پژوهنده و تحلیل گر سیاسی و به ذهن محققین و آنهایی که پیرامون جنگ هشت ساله به بررسی می پردازند می آید این است که چرا آمریکا عراق را وادار کرد که به جنگ با ما بپردازد؟

پاسخ این سوال را در چند نکته می توان خلاصه کرد:

1 . عراق کشوری با 18 میلیون جمعیت و 450 هزار کیلومتر مربع وسعت با همسایگانش اختلاف ارضی دارد . با ایران هم مشکل ارضی در اروند رود داشت . این مشکل بهانه خوبی برای تحریک عراق بود .

2 . عراق به رغم جمعیت و وسعت و ظرفیت قابل ملاحظه تقریبا راه دسترسی به دریا ندارد . تنها 180 کیلومتر در بندر ام القصر در مرز مشترک با کویت دارد . عراق همواره به دنبال فرصتی بوده است تا به دریای آزاد راه یابد .

3 . صدام در غیبت شاه می خواست جایگزین مناسبی از دید آمریکا باشد . لازم بود با یک حرکت، اعلام موجودیت کند . حمله به ایران اعلام موجودیت مهره جدید آمریکا در منطقه بود .

4 . نفس انقلاب اسلامی و شعارهای اساسی آن برای بسیاری از کشورهای عربی قابل قبول نبود صدام با حمله به ایران مایت بعضی از کشورهای عربی را هم می توانست به دست آورد .

5 . ضعف قدرت دفاعی، پاشیده شدن ارتش و اختلافات داخلی فرصت مناسبی بود تا از دیدگاه آمریکا و صدام به ایران حمله شود و این حملات هم نتیجه بخش گردد .

6 . تحریکات دائمی آمریکا و اطلاعات نادرست آمریکا در مورد قدرت دفاعی ایران صدام را شدیدا گمراه کرد و وادار به حمله به ایران نمود . رمزی کلارک وزیر اسبق دادگستری آمریکا اذعان کرد که: "تحریکات ما باعث شد که عراق به ایران حمله ور شود .
85
جنگ لعنتی باعث از بین رفتن یک میلیون جوان شد بدون هیچگونه هدف و دلیلی بعد از سقوط شاه در سال 1979 میلادی (1357) شمسی عراق فکر می کرد که ایران قادر به دفاع از خود نیست ولی احساسات و غرور ایرانیان را که نتیجه 25 سال زجرها و تحملهای آنان بود در نظر نگرفت ... عراق که از پشتیبانی آمریکا و روسیه برخوردار بود همه چیز داشت . توپ، تانک و موشکهای حمل شونده ولی نتیجه بن بست بود . به هر صورت در اواخر دهه 1980 عراق به طرف قوی شدن هرچه بیشتر در خاورمیانه پیش می رفت و متاسفانه عراق نمی توانست حافظ منافع ما مثل شاه باشد . هیچ کس به خوبی شاه برای ما نخواهد بود" . 26

7 . صدام یک عنصر ضد ایرانی و ضد ایران بود . رژیم بعث عراق شعارش این بود:

انا البعثی العربی الاشتراکی

ولی شعار انقلاب این بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی

بنابراین این دو نظام از اساس و پایه در برابر هم بودند .

8 . صدام و حزب بعث پس از انقلاب اسلامی با دشواری زیادی روبرو بودند . صدام پس از سرنگونی حسن البکر رئیس حزب بعث و رئیس جمهور عراق، در داخل حزب و در داخل کشور دچار مشکل جدی شده بود . صدام برای آنکه توسط امرای ارتش عث سرنگون نشود ارتش را به جنگ ایران فرستاد . 27 علاوه بر آن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نگران تاثیر انقلاب بر جمهوریهای مسلمان کشور خود بود . و به منظور استفاده از شرایط پس از نابودی شاه، دست در دست آمریکا، در تحمیل جنگ و برآورده کردن نیازهای تسلیحاتی عراق همفکر و متحد آمریکا در تحمیل جنگ بر علیه ایران گردید .


متن «قطعنامه 598» شورای امنیت


بنابر گزارش آسوشیتدپرس از مقرّ سازمان ملل، متن قطعنامه آتش بس ایران و عراق که روز دوشنبه 29/4/1366 از سوی شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد، از این قرار است: «شورای امنیت قطعنامه 582 خود ـ 1986 ـ را مورد تأیید قرار می دهد. و در رابطه با اینکه علیرغم دعوت شورا به برقراری آتش بس، جنگ بین ایران و عراق بدون اینکه فروکش کند، همچنان ادامه دارد و تلفات و خسارات زیادی وارد آورده است، عمیقا نگران است. این شورا از آغاز و ادامه این درگیری متأسف است. همچنین از بمباران مراکز کاملاً غیرنظامی، حمله به کشتیهای بی طرف و هواپیماهای غیرنظامی، نقض مقررات بین المللی، نوع دوستی و سایر قوانین مربوط به درگیریهای مسلّح به ویژه استفاده از سلاح شیمیایی که مغایر با تعهدات مندرجه در پروتکل 1925 ژنو می باشد، اظهار تأسف می کند. شورای امنیت به طور عمیق نگران اوج گیری احتمالی و توسعه این درگیری است و مصمم است به تمام عملیات نظامی بین ایران و عراق خاتمه بدهد.

این شورا متقاعد است که یک راه حلّ جامع، عادلانه، شرافتمندانه و بادوام باید بین ایران و عراق به وجود بیاید.

شورای امنیت مواد منشور سازمان ملل متحد به ویژه تعهد تمام کشورهای عضو به پایان دادن اختلافات بین المللی خود از طریق صلح آمیز، به طوری که صلح و امنیت بین المللی و عدالت به مخاطره نیفتد را گوشزد می کند.

شورای امنیت حکم می کند که در رابطه با درگیری بین ایران و عراق، صلح نقض گردیده است و بر اساس بندهای 39 و 40 در منشور سازمان ملل:

1. شورای امنیت به عنوان اوّلین قدم در راه مذاکرات صلح، خواستار آتش بس فوری و بازگشت بدون تأخیر کلیه نیروها به مرزهای شناخته شده بین المللی است؛

2. بر تبادل اسرای جنگی بلافاصله پس از آتش بس با همکاری صلیب سرخ بین المللی اصرار دارد؛

3. از ایران و عراق می خواهد که با دبیر کلّ سازمان ملل همکاری کنند و به راه حلّی که قابل قبول هر دو طرف باشد، دست یابند؛

4. از سایر کشورها می خواهد که از اعمالی که شاید باعث گسترش جنگ شود، خودداری کنند؛

5. از دبیر کلّ سازمان ملل تقاضا دارد که با همکاری ایران و عراق کمیته ای بی طرف تشکیل دهد که مسئول آغاز جنگ را معین کند و به شورای امنیت گزارش دهد؛

6. میزان خسارت وارده جنگ را تشخیص دهد و خواستار کمک بین المللی برای بازسازی دو کشور است؛

7. از دبیر کل تقاضا دارد که با مشورت ایران و عراق و سایر کشورهای منطقه اقداماتی در جهت بازگرداندن صلح و ثبات به منطقه انجام دهند؛

8. از دبیر کل تقاضا دارد که شورای امنیت را در جریان اجرای قطعنامه قرار دهد.
پیشینه قطعنامه و موضع گیری ایران

آنچه در نگاه اوّل از متن قطعنامه و بندهای آن در ذهن می آید، صلح طلبی، انسان دوستی، مصلحت اندیشی و بزرگواری پدرانه گروهی انسان آزادی خواه و بی طرف است؛ امّا هنگامی که پیشینه رفتار و مناسبات هر یک از دست اندرکاران تهیه و صدور قطعنامه با جمهوری اسلامی ایران و چشم پوشی آنها از حامیان و واقعیتهای جنگ، بر ما آشکار می شود، چهره صلح طلبی و سیمای انسان دوستانه قطعنامه نویسان سازمان ملل و شورای امنیت آن، به گونه ای دیگر برایمان ترسیم می شود.

کارنامه مناسبات آمریکا ـ که یکی از تهیه کنندگان قطعنامه بود ـ با ایران، حمایت از تروریستها، به راه انداختن جنگهای داخلی در نقاط مختلف ایران، طرح کودتاهای متعدد از جمله کودتای نوژه، حمله به طبس، جاسوسی در سفارتخانه آمریکا با پوشش دیپلماتیک، پناه دادن به جنایتکاران رژیم سابق از جمله شاه ایران و کمک تسلیحاتی به عراق که در کارنامه همه اعضای مهمّ شورای امنیت نظیر: آلمان، فرانسه، انگلیس و آمریکا ثبت شده است و اقدامات خصمانه فراوان دیگری علیه ایران؛ چهره صلح دوستی و بی طرفی آنها را دروغین می نمایاند و پرسشی اساسی در باره ادّعای آنان طرح می شود و پاسخ آن است که آنها بی طرف نیستند. آنها خود طراح و صحنه گردان و تأمین کننده اصلی تسلیحات برای عراق بودند. به راستی، بسیاری از سلاحهای متداول و غیرمتداولی همچون سلاحهای شیمیایی توسط چه کسانی به عراق اهدا می شدند؟!

نکته اساسی که به ذهن می رسد و پیشنهاد قطعنامه 598 را با لحنی صلح خواهانه توجیه می کند، توجیه افکار عمومی جهانیان است. آنچه شورای امنیت نشینان را به صدور قطعنامه وادار کرد، فریب افکار عمومی جهان بود. بسیاری از مردم جهان از واقعیتهای جنگ ایران و عراق آگاه شده بودند و از خود می پرسیدند که کشورهای داعیه دار صلح و امنیت جهانی با کدام انگیزه، آن همه پشتیبانی تسلیحاتی از عراق را توجیه می کنند؟

ماهیت قطعنامه 598 و انگیزه صادرکنندگان آن از سوی مردم آزادی خواه جهان و جمهوری اسلامی آشکار بود. با همین دیدگاه، هنگام صدور آن از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد، مسئولان نظام با آن مخالفت کردند. وزارت امور خارجه کشورمان در پاسخ به قطعنامه 598 شورای امنیت بیانیه ای به این شرح صادر کرد:

«در پایان هفتمین سالی که از شروع تجاوز وسیع و همه جانبه عراق به جمهوری اسلامی ایران می گذرد، شورای امنیت سازمان ملل بار دیگر با تصویب قطعنامه ای غیرعادلانه، از ایفای مهم ترین وظیفه خود در حفظ صلح و امنیت بین المللی عدول کرد. ... این قطعنامه در شرایطی به تصویب رسید که آمریکا با اعلام تصمیم مبنی بر اعزام ناوهای جنگی خود به منطقه، بند اجرایی پنجم قطعنامه را که درخواست عدم دخالت سایر کشورها در جهت تشدید و گسترش آتش جنگ دارد از قبل نقض کرده است. ... دخالت نیروهای آمریکایی در خلیج فارس و افزایش حضور تجاوزکارانه کشتیهای جنگی آن کشور در خلیج فارس، نقض آشکار قطعنامه اخیرش خواهد بود و بی اعتباری این قطعنامه را مسجّل خواهد کرد. ... وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران متعاقبا موضع تفصیلی خود را در قبال کلیه بندهای قطعنامه 598 اعلام خواهد کرد.»

همچنین محمدحسین عادلی، سفیر وقت ایران در ژاپن، طیّ مصاحبه ای گفت: «... قطعنامه در زمانی تصویب می شود که توسط مطرح کننده آن نقض شده است. لشکرکشی آمریکا به خلیج فارس و اقدامات تهاجمی و تحریک آمیز این کشور، ماده 5 این قطعنامه را نقض می کند؛ زیرا اقدامات آمریکا هم تشنّج را شدت می بخشد و هم آن را گسترش می دهد.»

دکتر علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه وقت نیز در باره این تصمیم شورای امنیت گفت: «شورای امنیت نشان داد که جرأت و جسارت اتّخاذ یک تصمیم درست و عادلانه را ندارد.»

رئیس جمهور وقت کشورمان، و رئیس شورای عالی دفاع، آیت اللّه خامنه ای که در آن زمان از اهر (در استان آذربایجان شرقی) دیدار می کرد، سخن آخر را در باره قطعنامه چنین بیان کرد: «تسلیم قطعنامه شورای امنیت نخواهیم شد و ضربات قاطع تر خود را بر دشمنان وارد خواهیم کرد.»

دولت عراق نیز در واکنش به برخورد ایران با قطعنامه اعلام کرد: «این کشور به طور یک جانبه درخواستهای شورای امنیت را اجرا نخواهد کرد و نیروهای خود را عقب نخواهد کشید... .»

نکته ای که لازم است در باره واکنشهای متفاوت ایران در مورد ردّ و پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت، در سالهای 1366 و 1367 به آن توجه کرد، در نگاه آوردن اوضاع سیاسی، نظامی و استراتژیک منطقه و جبهه های نبرد هنگام پذیرش و ردّ قطعنامه است. ایران حق داشت در سالهای آغازین جنگ و همچنین سال 1366 به راستگویی و حُسن نیّت طرّاحان قطعنامه مطمئن نباشد و پس از صدور، آن را بلافاصله رد کند؛ زیرا در شرایطی قطعنامه و آتش بس پیشنهاد شده بود که بخشهای مهمّی از سرزمینهای ایران هنوز در اشغال رژیم متجاوز بعث بود و هرگونه آتش بس، ایران را در وضعیت انفعالی قرار می داد و برتری مواضع سیاسی و نظامی دشمن را تحکیم می کرد و نیز دشمن می توانست با در دست داشتن سرزمینهای ایران، هرگونه امتیازی از ایران درخواست کند.

همچنین، با اوضاع و احوال سیاسی جهان و جبهه گیری متحدان رژیم عراق علیه ایران، احتمال اشغال دائمی مناطق وسیعی از خاک ایران بعد از آتش بس و آفرینش فتنه های خطرناک، از جمله تجزیه ایران و یا اعلام ادّعاهای ارضی، وجود داشت.

از سوی دیگر، شهرهای مرزی ایران در تیررس و آتش مستقیم نیروهای عراق بود و در مجموع، پذیرش آتش بس، ایران را بسیار آسیب پذیر می ساخت و از لحاظ سیاسی خطرات بسیاری برای ایران داشت؛ امّا در سال 1367 ـ سال پذیرش قطعنامه ـ هرچند همه درخواستهای ایران، از جمله اعلام کشور متجاوز و آغازکننده جنگ از سوی شورای امنیت و دریافت خسارت جنگ، تحقق نیافته بود، ولی از لحاظ استراتژیک، ایران در موضع بسیار خوبی قرار داشت؛ چراکه همه سرزمینهایش را از چنگ متجاوزان بیرون آورده بود و حتی در مواردی به عنوان پیشگیری از تجاوز احتمالی و دفع آتش دشمن بر شهرهای مرزی، رزمندگان ایران در خاک دشمن موضع گیری کرده بودند.

در این شرایط، از جهت سیاسی، امواج تبلیغاتی ادّعای صلح طلبی مخالفان ایران چنان پردامنه و فعّال شده بود که می توانست از بهانه عدم پذیرش قطعنامه، سلاح برّنده سیاسی، علیه ایران بسازد. از جهت دیگر، تحریمهای اقتصادی، سیاسی و نظامی مخالفان و خسارات وسیع جانی و مالی، رزمندگان ایران را به سمت فرسایش به پیش می برد و آتش بس در سال 1367 می توانست در مجموع به سود ایران باشد.
بازگشت ایران از تصمیم پیشین و پذیرش قطعنامه

بیست و هفتم تیرماه 1367 نقطه پایان جنگ تحمیلی و فراز مهمی در تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ به شمار می رود. روزی که می تواند از لحاظ اهمیت همانند روز پیروزی انقلاب و یا روز آغاز جنگ باشد. پذیرش قطعنامه، تصمیم مهم و سرنوشت سازی بود که در شرایط بسیار پیچیده و حسّاس هشتمین سال جنگ، رهبران و مسئولان نظام را بر سر دو راهی حفظ و تقویت نیروها و یا انهدام و فرسایش آنها قرار داد؛ شرایطی که نرمش و خِردورزی در آن به معنای کارآمدبودن مسئولان نظام در رهبری سیاسی به شمار می رفت؛ هرچند آن تصمیم برای مردم باورناپذیر و شگفت انگیز می نمود. مردم و رزمندگان دلاور ایران با ناباوری از خود می پرسیدند: پس آن همه تأکید بر «جنگ، جنگ تا پیروزی» و یا آن همه سفارش مسئولان بر طرد سازش کاران و صلح طلبان چگونه یک باره این چنین تغییر یافت و ایران اسلامی قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفت؟!

چیره شدن بر احساسات رزمندگان، خانواده شهدا، اسرا، جانبازان و مفقودان و دین باورانی که با همه وجود، سالها رزمیدن در راه خدا را در باور و دل خود پذیرفته و جا داده بودند، بسیار دشوار بود.
روحانیون و اندیشمندان جامعه آن روز، وظیفه بس دشواری در پیش داشتند.

خوشبختانه تاریخ پیکارهای صدر اسلام، نمونه های آشکاری از چنین برخوردهایی را شاهد بوده است. به عنوان نمونه صلح حدیبیه و پیمان صلح پیامبر صلی الله علیه و آله با مشرکان، از شرایط بسیار حسّاس و سرنوشت سازی برخوردار بود. در آن سال ـ سال ششم هجری ـ پیامبر صلی الله علیه و آله همراه گروه بسیاری از رزمندگان و دین باوران با تصمیم زیارت خانه خدا راهی مکه ـ پایگاه اصلی مشرکان آن روز ـ می شوند؛ امّا در آستانه ورود به مکه و حرم امن الهی، با مخالفت مشرکان روبه رو می گردند. در ضمن، پیش از آن پیامبر صلی الله علیه و آله با زبان وحی وعده کرده اند پیروزمندانه وارد کعبه خواهند شد؛ هرچند زمان آن را تعیین نکرده اند. شرایط آن روز به گونه ای است که پیامبر صلی الله علیه و آله مصلحت می بینند با مشرکان پیمان صلحی را امضا کنند. در آن هنگامه، احساسات رزمندگان دین باور به جوش می آید و زبان به گلایه و اعتراض می گشایند. اصرار دارند در برابر مشرکان دست به پیکار بزنند؛ امّا پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را به آرامش دعوت می کنند. آنها می پرسند: «ای رسول خدا! مگر به ما نگفتی که وارد مسجد الحرام خواهی شد؟ و کلید کعبه را به دست خواهی گرفت؟ و با دیگران در عرفات وقوف خواهی کرد؟ حال آنکه نه ما خود به کعبه رسیدیم و نه شتران قربانی ما؟!»

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «مگر به شما گفتم در همین سفر اینها صورت خواهد گرفت؟»

می گویند: «نه!»

می فرماید: «در آینده وارد مسجد الحرام خواهید شد.»

و سرانجام پیمان صلح حدیبیه در میان اعتراض جمعی از رزمندگان غیور به امضا می رسد و سالها بعد، ارزش و اهمیت آن بر همه آشکار می شود.

سال 1367 نیز چالش گاه تند و اعتراض برانگیزی پیش روی رهبران جمهوری اسلامی بود. حضرت امام در پیام حجّ آن سال که چند روز پس از پذیرش قطعنامه خطاب به مسلمین جهان صادر شد، نوشته خود را با همان آیه مناسب صلح حدیبیه «لقد صدق اللّه رسوله الرؤیا...»؛ آغاز کردند. ایشان در نوشتاری ژرف و رسا ضمن سفارش و توصیه هایی در باره مراسم حج و انجام وظایف زائران خانه خدا، در باره پذیرش قطعنامه نوشتند: «... در مقطع کنونی، قبول قطعنامه 598 را به امروز ملت ایران با نگاه به گذشته و بازخوانی تاریخ انقلاب و جنگ، از سرچشمه توانمند حماسه آفرینیهای فرزندان خود سیراب می شود

مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود.»

ایشان در قسمت دیگری از پیام حج نوشتند: «... اکیدا به ملت عزیز ایران سفارش می کنم که هوشیار و مراقب باشید. قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران، به معنای حلّ مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهان خواران علیه ما کُند شده است.» و افزودند: «ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم و ملت ما هم نباید فعلاً مسئله را تمام شده بداند. البته ما رسما اعلام می کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست.»

و باز هم در باره حساسیت پذیرش قطعنامه و تلخ بودن آن نوشتند: «من باز هم می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر، کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.»

 

 

جام زهر و غرامت جنگ
پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل

پیروزی‏های رزمندگان اسلام در جنگ خوشایند استکبار جهانی نبود. در ماه‏های آخر جنگ، حمایت جهانی از عراق به اوج رسید و آمریکا بطور مستقیم، وارد نبرد شدند. در چنین شرایطی، حضرت امام با مشورت مسئولین نظام و کارشناسان، جام زهر را نوشیده و قطع‏نامه 598 را پذیرفتند.


قدرتهای بزرگ و پروژه جنگ تحمیلی

در 31 شهریور ماه سال 1359 ه . ش (22 سپتامبر 1980 م)، ارتش بعث عراق از زمین، هوا و دریا، بر جمهوری اسلامی ایران حمله ور شد و نظام نوپای ایران، ناخواسته در طولانی ترین و نابرابرترین نبرد قرن بیستم درگیر شد .

قبل از شروع جنگ تحمیلی، دست اندر کاران سیاست خارجی ایالات متحده، سران حزب بعث عراق را برای حمله به ایران تشویق و ترغیب می نمودند، اما در این مرحله که از مهرماه 1359 ه . ش (سپتامبر 1980 م) شروع و تا مهرماه 1360 ادامه داشت . هر چه زمان به پیش می رفت، موضع کاخ سفید در حمایت از عراق شفاف تر و آشکارتر می گشت; به عنوان نمونه کارتر رئیس جمهور وقت امریکا در تاریخ 16 مهر 1359 ه . ش اعلام کرد:

اگر صلح را مجموعه ‏ای از آتش ‏بس، عقب‏ نشینی، تعیین متجاوز، تامین خسارت‏های وارده و ... بدانیم، باید بگوییم که در آن زمان، هیچ گونه پیشنهاد صلحی ارائه نشد و شورای امنیت و دیگران، تنها آتش بس و در واقع حالت نه جنگ نه صلح را توصیه می‏کردند . در آن زمان طرحی که متضمن صلح واقعی باشد و شناسایی متجاوز و پرداخت غرامت را نیز شامل شود و تضمین برای عدم تعرض مجدد داشته باشد، وجود نداشت و پیشنهادهای ارائه شده، تنها در حد آتش بس و مذاکره طرفین بود . این امر با توجه به پشتیبانی یک طرفه و آشکار دولت‏های بزرگ و نهادهای بین المللی از عراق، هیچ گاه نمی‏توانست‏ شرایط ایران را برای یک صلح واقعی و شرافت‏مندانه محقق سازد . به این ترتیب ایران، دلایل منطقی و عقلانی برای ادامه جنگ داشت . این دلایل عبارت بود از:

1 . شرایط ایران برای صلح (شناسایی و تنبیه متجاوز و پرداخت غرامت از سوی عراق) .

2 . مرزهای ایران تامین نداشت و نقاطی در شلمچه، طلائیه، فکه و قصر شیرین در اشغال عراق بود و نیز شهرهای سومار، نفت‏ شهر و مهران عملا در اشغال دشمن بود و امکان آزادسازی این نقاط از راه مذکور، غیرمعقول به نظر می‏رسید و راهی جز ادامه جنگ وجود نداشت .

3 . در حالی که نیروهای خودی، پیروزی‏های زیادی کسب می‏کردند، توقف جنگ و چانه ‏زنی در پشت میز مذاکره، برای آزادی نقاط مرزی آزاد شده، صحیح نبود .

4 . شهرهای آزاد شده همچون خرمشهر، به علت‏حضور دشمن در شلمچه، همچنان مورد تهدید بود .

5 . توانایی کمی ارتش عراق ترمیم شده و با کمک‏های همه جانبه دولت‏های بزرگ افزایش هم یافته بود .

6 . تنها چیزی که ارتش عراق از دست داده بود، روحیه بود که با توجه به روحیه فرماندهی آن (شخص صدام)، این مسئله نیز پس از مدتی قابل ترمیم بود...


شورای امنیت سازمان ملل متحد، یک روز پس از حمله سراسری عراق علیه ایران، اولین اقدامش را در قبال جنگ، با صدور بیانیه 23 سپتامبر 1980 ( 1 مهر 1359) به انجام رسانید و 5 روز بعد از آن، نخستین قطعنامه خود را صادر کرد. این روند با صدور هشت قطعنامه و بیش از 15 بیانیه دیگر ادامه یافت. عمده این قطعنامه ها و بیانیه ها، صرفا جنبه توصیه داشت، ولی قطعنامه 598 یک استثنا در این مورد است؛ زیرا این قطعنامه، یک تصمیم با پیشنهادهای اجرایی برای پایان دادن به جنگ 2887 روزه عراق علیه ایران به شمار می رود.

بنابر گزارش آسوشیتدپرس از مقرّ سازمان ملل، متن قطعنامه آتش بس ایران و عراق که روز دوشنبه 29 /4 /1366 از سوی شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد، از این قرار است: «شورای امنیت قطعنامه 582 خود ـ 1986 ـ را مورد تأیید قرار می دهد. و در رابطه با اینکه علیرغم دعوت شورا به برقراری آتش بس، جنگ بین ایران و عراق بدون اینکه فروکش کند، همچنان ادامه دارد و تلفات و خسارات زیادی وارد آورده است، عمیقا نگران است. این شورا از آغاز و ادامه این درگیری متأسف است. همچنین از بمباران مراکز کاملاً غیرنظامی، حمله به کشتیهای بی طرف و هواپیماهای غیرنظامی، نقض مقررات بین المللی، نوع دوستی و سایر قوانین مربوط به درگیریهای مسلّح به ویژه استفاده از سلاح شیمیایی که مغایر با تعهدات مندرجه در پروتکل 1925 ژنو می باشد، اظهار تأسف می کند. شورای امنیت به طور عمیق نگران اوج گیری احتمالی و توسعه این درگیری است و مصمم است به تمام عملیات نظامی بین ایران و عراق خاتمه بدهد.

این شورا متقاعد است که یک راه حلّ جامع، عادلانه، شرافتمندانه و بادوام باید بین ایران و عراق به وجود بیاید.

شورای امنیت مواد منشور سازمان ملل متحد به ویژه تعهد تمام کشورهای عضو به پایان دادن اختلافات بین المللی خود از طریق صلح آمیز، به طوری که صلح و امنیت بین المللی و عدالت به مخاطره نیفتد را گوشزد می کند..


پذیرش قطع نامه 598، جام زهر

مقاومت، ایستادگی و پیروزی های مکرر ایران در جبهه های نبرد، در طول سال های جنگ، به هیچ وجه خوشایند استکبار جهانی نبود. از این رو، در ماه های آخر جنگ، حمایت جهانی از عراق به اوج رسید و آمریکایی ها عملا و به طور مستقیم، وارد صحنه شدند. سکوهای نفتی ما را بمباران می کردند و با هدایت هواپیماهای عراقی بمباران نفت کش ها را تسهیل می کردند و هواپیمای مسافربری ایران را مستقیما منهدم کردند. فرانسوی ها نیز هواپیماهای پیشرفته سوپر اتاندارد و میراژ 2000 در اختیار عراق گذاشتند و روس ها نیز مدرن ترین هواپیماهای جنگنده و دورپرداز و بلند پرواز و ... را به عراق ارسال کردند. کویت و عربستان، سیل دلارهای خود را به عراق روانه ساختند. آلمانی ها مواد لازم برای سلاح شیمیایی در اخیتار عراق می گذاشتند. با این امکانات، عراق به طور وسیع، مناطق مسکونی و جبهه ها را بمباران شیمیایی می کرد و مجامع بین المللی، با سکوت خود، این جنایات را تأیید می کردند.

در نتیجه، جنگ از حالت طبیعی خود خارج و به یک نسل کُشی گسترده و بدون هیچ گونه ملاحظات اخلاقی، انسانی، حقوقی و... تبدیل شده بود.2 از سوی دیگر، تحریم های همه جانبه و شدید بین المللی، فشارهای بسیار زیادی در زمینه اقتصادی، نظامی و ... بر مردم و مسئولین ایران وارد می کرد:

در چنین شرایطی، حضرت امام(ره) با مشورت مسئولین نظام و کارشناسان، مصلحت نظام اسلامی را در پذیرش قطع نامه 598 و قبول آتش بس دید. از این رو، با وجود آرمان ها و اهداف کلان و بلند مدتی که از تداوم دفاع مقدس داشت، قطع نامه را پذیرفت؛ اما موضع گیری جدید، به هیچ وجه با روحیات و انتظارات مردم ایران و به ویژه رزمندگان و خانواده های شهدا و ایثارگران هماهنگی نداشت و آنان انتظار چنین چرخش ناگهانی را نداشتند و افزون بر این، این موضع گیری، می توانست تأثیر منفی بر حرکت های انقلابی و نهضت های آزادی بخش جهان نیز داشته باشد.

طبیعی است که در چنین شرایطی، پذیرش قطع نامه و آتش بس، به مثابه نوشیدن جام زهر برای حضرت امام(ره) بود که او تنها به خاطر رضای خداوند، حفظ اسلام و مصالح نظام اسلامی، آن را با جان و دل پذیرا شد. در پیام تاریخی امام در مورد پذیرش قطع نامه چنین آمده است:

«... قبول این مسئله برای من، از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. در شرایط کنونی، آن چه موجب این امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او، از هر آن چه گفتم، گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده ام».

اقدام خالصانه حضرت امام(ره) هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت، شرایط را به نفع نظام اسلامی رقم زد؛ زیرا این موضع ناگهانی که به هیچ مورد انتظار دشمنان نبود، یک باره دشمن را به موضع انفعالی کشاند و در حالی که او از «ماشین جنگی» برتر و حمایت همه جانبه بین المللی برخوردار بود، با قبول قطع نامه از سوی ایران و حضور گسترده و بی نظیر مردم در جبهه ها، پس از نبردی یک ماهه، شکست را پذیرفت و به قبول قطع نامه گردن نهاد و از سوی دیگر، باعث شد تا شعار صلح طلبی را از دست دشمنان گرفته شود و آنان کاملاً خلع سلاح شوند و با حمله عراق به کویت و شکل گیری ائتلاف بین المللی علیه عراق، حقانیت ایران در جنگ تحمیلی برای همگان آشکار و دولت عراق به عنوان متجاوز شناخته شود.

مقاومت، ایستادگی و پیروزی‏های مکرر ایران در جبهه‏ های نبرد، در طول سال‏های جنگ، به هیچ وجه خوشایند استکبار جهانی نبود. از این رو، در ماه‏های آخر جنگ، حمایت جهانی از عراق به اوج رسید و آمریکایی‏ها عملا و به طور مستقیم، وارد صحنه شدند. سکوهای نفتی ما را بمباران می‏کردند و با هدایت هواپیماهای عراقی بمباران نفت‏کش‏ها را تسهیل می‏کردند و هواپیمای مسافربری ایران را مستقیما منهدم کردند. فرانسوی‏ها نیز هواپیماهای پیشرفته سوپر اتاندارد و میراژ 2000 در اختیار عراق گذاشتند و روس‏ها نیز مدرن‏ترین هواپیماهای جنگنده و دورپرداز و بلند پرواز و ... را به عراق ارسال کردند. کویت و عربستان، سیل دلارهای خود را به عراق روانه ساختند. آلمانی‏ها مواد لازم برای سلاح شیمیایی در اخیتار عراق می‏گذاشتند. با این امکانات، عراق به طور وسیع، مناطق مسکونی و جبهه‏ ها را بمباران شیمیایی می‏کرد و مجامع بین‏المللی، با سکوت خود، این جنایات را تأیید می‏کردند.

در نتیجه، جنگ از حالت طبیعی خود خارج و به یک نسل‏ کُشی گسترده و بدون هیچ گونه ملاحظات اخلاقی، انسانی، حقوقی و... تبدیل شده بود. از سوی دیگر، تحریم‏های همه جانبه و شدید بین‏المللی، فشارهای بسیار زیادی در زمینه اقتصادی، نظامی و ... بر مردم و مسئولین ایران وارد می‏ کرد:

در چنین شرایطی، حضرت امام(ره) با مشورت مسئولین نظام و کارشناسان، مصلحت نظام اسلامی را در پذیرش قطع‏نامه 598 و قبول آتش بس دید. از این رو، با وجود آرمان‏ها و اهداف کلان و بلند مدتی که از تداوم دفاع مقدس داشت، قطع‏نامه را پذیرفت.


«... قبول این مسئله برای من، از زهر کشنده ‏تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. در شرایط کنونی، آن چه موجب این امر شد، تکلیف الهی‏ ام بود. شما می‏دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او، از هر آن چه گفتم، گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده ‏ام».


«عدالت » و «فقاهت » ، دو ضابطه ی اصلی در تصدی منصب ولایت

بر این اساس می توان مدعی شد اندیشه ی «ولایت فقیه » بر پایه ی دو اندیشه استوار است: 1. ضرورت حکومت 2. درگیری دو نوع حاکمیت در طول تاریخ که توسعه ی هریک موجب تضییق دیگری است. بر اساس این اندیشه، بنیان ولایت فقیه بر بنیان حکومت دینی است که این حکومت در عصر غیبت، قهرا در شکل حکومت عالم آگاه و متعهد نسبت به دین، تفسیر می شود. به دیگر بیان اگر ضرورت حکومت دینی در عصر غیبت پذیرفته شد آن گاه نظام قدرتی که برای حکومت دینی تعریف می شود، ساختاری خواهد بود که بر محور «عدالت » و «فقاهت » شکل می گیرد. در این حال این دو امر جزو ضوابط مناصب اجتماعی به شمار می رود چون بنابر این است که این حکومت، دینی باشد.

با بیان مطلب اخیر، سه اصل مورد دقت قرار گرفت: اصل اول درباره ی ضرورت حکومت اجتماعی و لزوم مهندسی و مدیریت توسعه بود چون این توسعه تعطیل پذیر نیست و اصولا بدون هماهنگی واقع نمی شود.

اصل دوم از ضرورت حکومت دینی از زاویه ی ضرورت جهت گیری در حکومت و مدیریت سخن می گفت; این که جهت گیری یا به سوی توسعه ی قرب است و یا در جهت توسعه ی پرستش دنیا و البته هیچ یک از این دو روند هم تعطیل پذیر نیست.

و بالاخره اصل سوم به این مطلب اشعار داشت که چون اصل توسعه ضرورت دارد و اصل جهت گیری هم بر آن حاکم است لذا هرجا که پای مدیریت دینی در کار نباشد عملا حضور مدیریت کفر غیرقابل اجتناب می باشد. پس مدیریت دینی برای مهندسی اجتماعی در جهت توسعه ی تقرب، یک ضرورت محسوب می شود. این مدیریت دینی در عصر غیبت رسول اکرم (ص) و اوصیای معصومش (ع) بر مدار فقاهت و عدالت شکل می گیرد; یعنی ساختار نظام قدرت، مقید به «آگاهی » و «تعهد» دینی است.
«ولایت فقیه » ، تئوری توسعه ی قدرت جهانی اسلام

حال بر اساس این تفسیر از ولایت فقیه، اولین امری که حکومت دینی باید در سایه ی ولایت فقیه انجام دهد، «توسعه ی کلمه ی توحید» در عالم است چون اساسا ولایت فقیه به عنوان یک تئوری قدرت در سطح جهانی مطرح است نه یک تئوری قدرت در سطح منطقه ای یا ملی; تا آن گاه سخن از مرزهای جغرافیای سیاسی به میان آید! این چیزی نیست جز تئوری توسعه ی کلمه ی توحید در سراسر دنیا که عهده دار گسترش بندگی خدا در تمامی کره ی خاک و منزوی کردن دولت کفر در تمامی اشکال آن است. این تفسیر از ضرورت حکومت، در متن خود تفسیری از رسالت حکومت دینی را ارایه می دهد. تمامی این معانی به راحتی از کلمات حضرت امام (قدس سره) نیز مشهود است.
نقش «دفاع مقدس » در توسعه ی قدرت جهانی اسلام

برپایه ی این اندیشه بود که حضرت امام (قدس سره) انقلاب اسلامی را در ایران به پیروزی رساندند و در قدم بعد و پس از تسخیر قدرت در ایران، هجوم به کفر جهانی را آغاز کردند و شرق و غرب را مورد تاخت و تاز قرار دادند; به ویژه ایشان پس از تسخیر لانه ی جاسوسی، درگیری با کفر بین المللی را آشکار کردند. ایشان این اندیشه را در مقام عمل یک گام فراتر از درگیری استبداد منطقه ای به درگیری با کفر بین المللی کشاندند. این حرکت رفته رفته موجب شد تا انقلاب اسلامی به مرحله ای از توسعه ی سیاسی در دنیا نایل شود و از مرزهای جغرافیای ایران فراتر رود. طبیعی است که دشمن نیز آرام نگیرد و راه کار جنگ تمام عیار نظامی را از طریق یکی از کشورهای همسایه گزینش کند.

این تحلیلی از «دفاع مقدس » است. از این منظر، جنگ هشت ساله، نبرد دو کشور بر سر خاک یا مرز جغرافیایی نیست بلکه به اعتقاد ما انقلاب اسلامی ایران توانست یک تئوری بر پایه ی ضرورت توسعه ی حکومت دینی به تمامی اقطاب عالم ارایه دهد و با تعقیب این تئوری در عمل، گام اول را در نفی استبداد شاهنشاهی در ایران و گام دوم را در هجوم همه جانبه به قدرت های کفرآلود در سطح بین المللی - به خصوص هجوم به «سازمان ملل » که سازمان مرکز مدیریت قدرت های استکباری در عالم پس از جنگ دوم جهانی است - بردارد. حضرت امام (قدس سره) هجوم انقلاب را پس از تسخیر دولت و تامین قدرت در ایران، به این کانون های قدرت بین المللی سرایت دادند که همگی برپایه ی تئوری ولایت فقیه ایشان بود، البته امام راحل (قدس سره) تمامی این مواضع را در قدم اول بیان نکردند بلکه گام به گام پیش رفتند و تدریجا در جای خود تک تک آن ها را مطرح نمودند.
نقش «فقه حکومت » در اداره ی جامعه ی اسلامی

نکته ی مهم این است که مدیریت ولی فقیه بر پایه ی اهواء نیست; چون شرط اول اعمال ولایت از سوی فقیه عدالت و شرط دوم آن فقاهت است، لذا این امر مقید به تعهد به دین برپایه ی «فقه حکومت » است. همین فقه است که می بایست جامعه را اداره کند. بالطبع تصمیماتی که برای توسعه ی قدرت بر پایه ی فقه حکومت گرفته می شود معتبر خواهد بود. البته اساسی ترین اصل فقه حکومت هم اصل توسعه ی قدرت اسلام در عالم است. یعنی اولین اصلی که در فقه حکومت مطرح است اصل توسعه ی ضرورت است. این توسعه باید به ساختار قدرت تبدیل شود تا عملا قالب حکومتی ایجاد شود. با این وصف اصل توسعه ی قدرت اسلام، عزت مسلمین، آبرومندی اسلام در نظر مردم، عزت روزافزون آن در دنیا همگی جلوه هایی از مهم ترین اصل فقه حکومت است.

حضرت امام (قدس سره) صاحب این اندیشه هستند; اندیشه ای که ریشه در بنیان «کلامی » دارد، اصولا از این منظر هم می توان یک نگاه اعتقادی به مساله داشت و هم تحلیل جامعه شناسانه ی دقیق از تکامل اجتماعی و توسعه ی تحول قدرت. ایشان بر پایه ی همین اندیشه با کفر بین المللی درگیر شدند و در عین حال قدرت را در یک محدوده خلاصه نکردند، این واقعیت به جوهره ی تئوری مزبور بازگشت دارد که از ولایت فقیه تفسیر جدیدی در سایه ی حکومت دینی ارایه می دهد. به تعبیر بهتر تئوری حکومت دینی، هم بر پایه ی یک جامعه شناسی و هم یک فلسفه ی تاریخ خاص استوار شده است. لذا هم مبنای کلامی دارد هم مبنای فلسفه ی تاریخ و هم مبانی جامعه شناختی که همگی این ها در کلمات حضرت امام (قدرس سره) کاملا مشهود است. گرچه مجموعه ی آن تاکنون به صورت یک تئوری در فلسفه ی تاریخ یا جامعه شناسی ارایه نشده است ولی به صورت یک نظام و اندیشه ی منسجم قابل طرح بوده و هست.

ایشان همواره دو قطب قدرت را در تاریخ می دیدند که دارای دو نوع موضع گیری نسبت به ربوبیت الهی است و به دو شکل طغیان و طاعت ظاهر می شود. طبعا امام راحل (قدس سره) به دنبال توسعه ی مدیریت طاعت در عالم بودند و می خواستند این واقعیت را به صورت بین المللی محقق کنند و با انزوای حکومت کفر، توسعه ی کلمه ی توحید را نتیجه بگیرند. از این رو در طول مبارزه همگان را به این نکته توجه می دادند که محدودیت حکومت دینی عین پذیرش سلطه ی کفر بر شئون حیات بشر اعم از شئون «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی » است.
تهاجم نظامی، جلوه ای از هجوم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی

بر اساس این بنیان درگیری با استکبار قطعی است و این درگیری هم پس از فتح منطقه ای واقع می شود. همین امر موجب قطب بندی قدرت ها نسبت به ایران اسلامی شد و به صورت قطب بندی در تنازع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اما به شکل یک هجوم نظامی شکل گرفت. به تعبیر بهتر یک بعد و یک جلوه از هجوم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی درگیری نظامی می باشد. یعنی اگر تحلیل ما از جنگ چنین باشد آن گاه جنگ ما جنگ کفر و ایمان است که امام (قدس سره) مکررا به آن اشاره می فرمودند; در حالی که ظاهر امر چنین بود که دو کشور مسلمان با هم در حال نبردند! اما دیدیم که ایشان با چه ظرافتی به بیان این تحلیل از دفاع مقدس پرداختند و پرده از چهره ی تزویر برداشتند و با تنبه دادن دیگران به ریشه ی هجوم نظامی، افراد جامعه را به واکنش شایسته نسبت به آن تحریک نمودند. ایشان بر همین اساس انگیزه های درگیری با کفر را مبنای جنگ قرار دادند و با رشد دادن این انگیزه، آن را به انگیزه ی دفاع تبدیل کردند.


«مدیریت جهانی » ، موضوع تنازع اسلام والحاد

پس از آن که معلوم شد اندیشه ی امام (قدس سره) در این زمینه صحیح بوده است، عملا این اندیشه به انگیزه ی جنگ با دشمن تبدیل شد و باعث گردید این نبرد به جنگ خاک و آب و جغرافیا و نژاد عرب و فارس تبدیل نشود بلکه در نهایت به یک جنگ تمام عیار میان اسلام و کفر مبدل گردد که موضوع درگیری چیزی نیست جز حاکمیت اسلام یا الحاد بر عرصه ی مدیریت بین الملل. طبعا در این گستره، پای سازمان ملل به عنوان مهم ترین مرکز تصمیم گیری جهانی نیز به میان آمد و از همین جا بود که این سازمان در قدم اول تلاش می کرد از کنار این حادثه به راحتی عبور کند و اجازه دهد دولت عراق به پیشروی خود ادامه دهد. اما پس از عقب راندن دشمن توسط نیروهای سپاه اسلام - خصوصا پس از پیشرفت ما در فتح خرمشهر - موضع گیری آن ها نیز تغییر کرد. آن ها به دنبال این بودند که ما را به سازش بکشانند و به نحوی از توسعه ی جنگ به بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران که منشا توسعه ی درگیری اسلام با کل ابرقدرت ها در دنیا بود جلوگیری کنند.
صدور انگیزه ی دفاع از اسلام به خارج از مرزها، محور مدیریت حضرت امام (قدس سره) در جنگ

حضرت امام (قدس سره) با همین بصیرت، این جنگ را بر پایه ی انگیزه ی بین المللی اداره کردند. از این رو در دنیای اسلام کم نبودند مسلمانانی که جنگ ما را در جنگ ایران و عراق خلاصه نمی کردند. چون ایشان به کنه تحلیل حضرت امام (قدس سره) پی برده و آن را پذیرفته بودند. این همان گام بزرگی بود که امام (قدس سره) در مدیریت جنگ برداشتند و انگیزه ی نبرد را به فراتر از آب وخاک سرایت دادند. یعنی اول به ملت ایران تفهیم کردند که این، جنگ دو کشور بر سر مرز یا منابع اقتصادی - هم چون منابع اقتصادی خوزستان - یا برتری نژادی یکی بر دیگری نیست بلکه هدف اصلی، درگیری اسلام و کفر است. لذا کسانی که جنگ را سازماندهی کرده اند فراتر از مرز جغرافیایی یا نژاد یا منابع اقتصادی را در سر می پرورانده اند. بله ممکن است کسانی به عنوان هدف دوم خود با چنین انگیزه هایی به مصاف نیروهای اسلام آمده باشند اما حتما هدف اصلی چنین نبوده و نیست. ایشان به خوبی این واقعیت را در ابتدا به ملت ایران و سپس به ملل دنیا، خصوصا جهان اسلام تفهیم نمودند و انگیزه ی جنگ را به انگیزه ی دفاع از اسلام تبدیل کردند.

ادامه ی این تحلیل ها هم پای مدیریت عینی جنگ، این باور مقدس را در داخل و خارج ایران ایجاد کرد که این جنگ، عرصه ای از یک نبرد همه جانبه میان کفر و ایمان است. لذا کسانی که می خواهند مقاومت تمامی ایمان را در مقابل تمامی کفر ببینند کافی است به مرزهای ایران اسلامی نظر بیافکنند. این از اساسی ترین عواملی بود که انگیزه ی درگیری با کفر را در سطح بین المللی مطرح کرد. چون اگر دیگر ملت های اسلامی ببینند که دو ملت بر سر خاک می جنگند، آن ها انگیزه ای برای دفاع از طرف مظلوم در جنگ پیدا نمی کنند ولی اگر ببینند کفر با ایمان در حال جنگ است و طرف مسلمان این گونه برای حفظ ارزش های خود خون می دهد نمی توانند از این همه ایثار و مشارکت متاثر نشوند. لذا عملا این ایثار، محرک خوبی برای آگاهی و حرکت امت اسلامی شد. در یک کلام، از عمده ی نقاط مثبت مدیریت حضرت امام (قدس سره) به عنوان ولی فقیه جهان اسلام، صدور این انگیزه و آگاهی به بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران بود. یعنی به محض آن که دشمن در عرصه ی بین المللی، ما را مورد هجوم قرار داد امام (قدس سره) این جنگ را به ابزاری بر علیه قدرت های بین المللی تبدیل کردند. لذا ایشان بر این نکته در آخرین پیامشان در خصوص جنگ تصریح فرمودند که:

«هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه ی صحنه ها از آن بهره جسته ایم.»

«ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم.»

«ما در جنگ پرده از چهره ی تزویر جهان خواران کنار زده ایم.»

«ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خود بایستیم.»

«ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم.»

«ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامی مان را محکم کردیم.»

«ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد... راستی مگر ما فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است؟ »

اینک با بیان مقدمه ای کوتاه به بررسی این سؤال می پردازیم:


نبرد تاریخی دو نظام اقامه ی «توحید» و «کفر» ، دلیل ضرورت حکومت دینی

اندیشه ی حضرت امام (قدس سره) در باب ولایت فقیه متاثر از یک مبنای کلامی و به دنبال آن یک نگاه فلسفه ی تاریخی خاص می باشد. آن نگاه کلامی توجه به نقش «دین حداکثر» در سرپرستی تمامی شئون حیات فردی و اجتماعی بشر است. البته به دنبال همین اندیشه ی دین حداکثر، بحث نظام خلافت و ربوبیت مطرح می شود که در واقع طریق جریان سرپرستی الهی در جامعه می باشد.

طبعا از این منظر دو نوع نظام تاریخی قابل طرح است که دارای دو نوع نظام سرپرستی و ولایت می باشند که یکی متکفل سرپرستی جریان عبودیت در جامعه و دیگری متولی سرپرستی اهواء می باشد. لاجرم از یکی توسعه ی عبودیت و از دیگری توسعه ی اهواء قابل انتظار است. به دیگر بیان ما با دو نظام تاریخی رو به رو هستیم که یکی نظام «اقامه ی توحید» و دیگری نظام «اقامه ی کفر» است; اولی به دنبال توسعه ی عبودیت و دومی به دنبال توسعه ی شیطنت است. این دو، نظام اقامه و تغییر ارزش ها محسوب می شوند; لذا فعلا سخن از دو نظام عمل نیست.

چه بخواهیم و چه نخواهیم این دو جریان همواره در طول تاریخ وجود داشته اند. خصلت اساسی هر دو نظام، توسعه یاب بودن آن هاست. از این رو همواره به تنازع برخواسته اند و در مقام تضییق گستره ی دیگری برآمده اند; هرچند به اعتقاد موحدین، ایت حرکت تاریخی بشر به پیروزی نظام اقامه ی توحید منجر می شود. بنابراین تا زمانی که غلبه ی حق صورت نگیرد این نزاع ادامه خواهد یافت. این اندیشه ی حضرت امام (قدس سره) در این باب بود که بنیان تفکر ایشان در پذیرش سرپرستی و دایت حکومت دینی نیز محسوب می شد. بر این اساس اگر حکومت دینی تعطیل شود نتیجه ای جز پذیرش کفر قابل انتظار نخواهد بود. اصولا از عمده ی ادله ی ضرورت ولایت فقیه در جامعه ی اسلامی وجود همین دو نظام تاریخی اقامه می باشد که در تنازع دایمی قرار دارند.


دلیل مقاومت هشت ساله ی انقلاب نسبت به پذیرش قطع نامه

بر این مبنا «استراتژی » حکومت الهی، جنگ با کفر است. این یک تاکتیک نیست بلکه استراتژی کلی محسوب می شود که البته در محورهای مختلف به اشکال گوناگون ظهور می یابد. از این رو حضرت امام (قدس سره) جنگ را به عنوان یک ضرورت مورد تاکید قرار داده و از آن استقبال می کردند. تحلیل ایشان از جنگ یک تحلیل مثبت بود و آن را بستر توسعه ی خلافت الهی می دانستند، چون اصولا از غیر طریق جنگ و درگیری نمی توان کلمه ی توحید را در عالم توسعه داد. به تعبیر بهتر سخن از دو نظام اقامه ی توسعه یاب است که چاره ای جز درگیری با یکدیگر در عرصه ی بین الملل ندارند. فعلا سخن از دو نظام عمل نیست چه این که حتی اگر یک نظام اقامه و یک نظام عمل نیز مطرح بود باز نظام اقامه ی اول، حضور نظام عمل طرف مقابل را بر نمی تافت. از این منظر حضرت امام (قدس سره) به پدیده ی جنگ می نگریستند و آن را عامل تکامل جامعه ی اسلامی تعریف می کردند. بر این مبنا یا بایست جنگ با پیروزی ما تمام می شد یا این که کماکان ادامه می یافت. از همین جا بود که طبق نظر ایشان پذیرش قطع نامه چیزی جز پذیرش حکمیت بین الملل نبود چه این که بر اساس نظریات و آمار موجود در سطح جهانی و اعتراف صریح یا تلویحی بسیاری از سیاستمداران، این جنگ صرفا نبرد دو نظام سیاسی نبود بلکه به عرصه ای برای ظهورتنازع تاریخی اسلام و کفر تبدیل شده بود. این همان اندیشه ی حضرت امام (قدس سره) می باشد که سال ها پیش و در جریان دفاع مقدس به کرات بیان شده بود.


پذیرش قطع نامه، پذیرش حکمیت سازمان ملل

بر اساس همین استراتژی بود که حضرت امام ادامه ی جنگ تا پیروزی کامل بر دشمن را خواستار بودند و هیچ گاه به دنبال پذیرش صلح نبودند. چون ایشان این جنگ را به صحنه ی درگیری با نظام استکبار و منویات شوم سازمان ملل تبدیل کرده بودند لذا پذیرش قطع نامه را پذیرش خواسته های سازمانی می دانستند که در جهت اهداف استکباری حرکت می کند. شکی نیست که مقاومت هشت ساله ی نظام اسلامی در شیوه ی تنظیم قطع نامه ی 598 مؤثر بود و توانست برخی از خواسته های ما را در طول جنگ و در قالب بندهای قطع نامه بر دشمن تحمیل کند. اما حقیقت این است که جوهره ی این امر چیزی جز پذیرش کمیت سازمان اداره ی کفر بین الملل نبوده است. لذا همواره حضرت امام (قدس سره) با پذیرش چنین قطع نامه ای در طول شت سال دفاع مقدس مخالفت کردند و فرمودند:

«اگر بندبند استخوان هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه ی کفر و شرک را امضا نمی کنیم.»

«ملت ایران اگر می خواست که صلح امریکایی بکند، همان اول از امریکا جدا نمی شد و قطع روابط نمی کرد و دستش را از ایران کوتاه نمی کرد و جاسوسان او را بیرون نمی کرد و امروز هم اگر دستش را به صلح امریکایی دراز کند، صدام و امثال صدام کنار می روند، لکن مستشارهای آمریکایی وارد معرکه می شوند. ما نمی توانیم صلحی را بپذیریم که طرح امریکایی دارد و صدام نمی تواند بپذیرد آن چیزهایی را که ما می خواهیم. کسی که ابتدائا برای این که سردار قادسیه باشد تصریح کرد که من به کشوری که مجوس هستند دارم حمله می کنم و کشور ایران را مجوس خواند و حمله ی خودش را حمله ی سردار قادسیه خواند.»

و تا زمانی که شرایط اجتماعی، پذیرش آن را بر ایشان تحمیل نکرد از قبول قطع نامه سر باز زدند. شاهد ما بر این مدعا تاکید معظم له دو هفته قبل از پذیرش قطع نامه است که قبول صلح تحمیلی را با خیانت به رسول الله (ص) برابر دانستند و فرمودند:

این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسایلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم باید همه برای جنگی تمام عیار علیه امریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسایل جنگ، خیانت به رسول الله (ص) است. این جانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد، تقدیم می نمایم.

حال آن که اطلاعات ایشان نسبت به مقدورات و موانع طبیعی جنگ طی این زمان اندکی اضافه نشده بود. از این رو در ابتدا با بالاترین انگیزه وارد عرصه ی نبرد با دشمن شدند و زمانی که شرایط به گونه ای در آمد که اساس انقلاب اسلامی در گرو پذیرش قطع نامه قرار گرفت تکلیف الهی خود را در قبول صلح احساس کردند. مسلما هیچ انگیزه ای جز حفظ پیام اسلام ایشان را به پذیرش صلح وادار نکرد والا خود فرمودند:

در شرایط کنونی آن چه موجب امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره ی خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آن چه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام.

ایشان احساس کردند با توجه به شرایط ایجاد شده در جنگ تحمیلی وضعیت اسلام در نظام قوای بین الملل در حال ضعیف شدن است والا می توان به طور حتم ادعا کرد که صباحی قبل از پذیرش قطع نامه، ایشان کماکان معتقد بودند که پذیرش صلح چیزی جز پذیرش منویات نظام کفربین الملل و تبعات آن نیست.
ضعف مقدور «نیروی انسانی » ، عامل پذیرش قطع نامه

در این حال با یک محاسبه ی جدید که نوعا به ضعف ما در مقدورات «نیروی انسانی » باز می گشت مصلحت چنین دیدند که برای حفظ اساس انقلاب تبعات منفی پذیرش قطع نامه را به جان و دل بخرند. ما معتقدیم که در طول جنگ، مقدورات طبیعی به عنوان مقدورات دسته ی دوم مطرح بوده است و آن چه جنگ را در تمامی هشت سال نبرد با دشمن اداره می کرد در درجه ی اول، نیروی انسانی بوده است. حضرت امام (قدس سره) نیز طی دو هفته قبل از پذیرش قطع نامه به اطلاعات جدید و تعیین کننده ای از ضعف ما در مقدورات طبیعی دست نیافته بودند. اما آن چه متغیر اصلی در پذیرش صلح بود چیزی جز کم رنگ شدن مقدورات انسانی نبود.

بنابراین پذیرش صلح تنها به معنای تحمیل شرایط قهری جنگ بود و این امر نه به مقدورات طبیعی بلکه به مقدورات انسانی باز می گشت که همواره در اندیشه ی دفاعی حضرت امام (قدس سره) به عنوان تنها وزنه ی سنگین و تعیین کننده مطرح بوده است. اما در عین آن که ایشان پذیرش صلح را تحمیل نظرات دشمن در عرصه ای از نبرد با انقلاب اسلامی ارزیابی می کردند هیچ گاه معتقد نبودند که پایان جنگ هشت ساله به معنای پایان نبرد همه جانبه با دشمن در تمامی عرصه هاست.

امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است و من دست و بازوی همه ی عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده اند، می بوسم و سلام و درودهای خالصانه ی خود را به همه ی غنچه های آزادی و کمال نثار می کنم.

به تعبیر بهتر ایشان در یک عرصه به ختم جنگ رضایت دادند. اما جبهه های جدیدی را در دیگر عرصه ها بر علیه دشمن باز کردند هرچند این عرصه ها دیگر از صبغه ی نظامی برخوردار نبود اما هم چنان می توان زبانه های آتش نبرد میان کفر و اسلام را از این جبهه ها که در راس آن ها نبرد فرهنگی با دشمن است به وضوح دید. از نمونه های بارز این نوع نبرد با دشمن در ماه های آخر عمر شریف ایشان نامه ی معظم له به آقای گورباچف و قضیه ی سلمان رشدی است


عراق طی یک ماه آخر (از زمان پذیرش قطع نامه توسط ایران تا زمان برگزاری آتش بس در جبهه ها)، حملاتی را با هدف کسب امتیاز از ایران برای استفاده از آن در جلسات مذاکرات صلح انجام داد. سازمان مجاهدین خلق نیز با حمایت و تحریک رژیم بغداد، عملیات نظامی عمده ی خود را به نام فروغ جاویدان در مرزهای غربی کشور آغاز کرد که چهار هزار نفر از نیروهای سازمان در آن شرکت داشتند.

این نیروها، حمله را با ادوات نظامی سبک و سنگینی که صدام در اختیارشان گذاشته بود و با استفاده از صدها خودروی صفر کیلومتر اهدایی کشورهای عربی، از «سرپل ذهاب» و «اسلام آباد غرب» آغاز کردند. پذیرش قطع نامه ی 598 از سوی ایران و نیز تعرّض عراق به پذیرش قطع نامه و پشتیبانی علنی آمریکا از عراق، این تصور را در سازمان مجاهدین خلق به وجود آورده بود که می توانند با یک حمله ی بزرگ کار را تمام کنند و نتیجه ی مطلوب را بگیرند.

قرار بود نیروهای سازمان به زعم خود از مسیر همدان و قزوین وارد تهران شوند. به همین دلیل رهبر سازمان، از این عملیات با شعار خام «از مهران تا تهران» یاد می کرد.

این نیروها که از نقاط مختلف جهان برای اعزام به ایران، در عراق گرد آمده بودند، قصد داشتند بر اساس زمان بندی 33 ساعته، طی پنج مرحله، خود را به تهران برسانند. این پنج مرحله عبارت بودند از: سرپل ذهاب، اسلام آباد، باختران، همدان، قزوین و تهران.

.
عملیات مرصاد، از زبان سپهبد شهید علی صیاد شیرازی

«دو، سه روز قبل از عملیات مرصاد و یا چهار، پنج روز قبل از آن، جمهوری اسلامی تازه می-خواست قطع¬نامه¬ی 598 شورای امنیت را بپذیرد که عراقی¬ها سوء استفاده کردند. فکر کردند جنگ تمام شد و ما هیچ آمادگی نداریم. از چهارده محور در غرب کشور هجوم آوردند. آن¬هایی که با جغرافیای منطقه آشنا هستند، [می¬دانند] دشمن از تنگه ی هوران، تنگه ی ترشابه، بعد هم پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروی، تنگاب نو، تنگاب کهنه، نفت شهر، سومار، سرنی تا مهران - حدود چهارده محور- وارد خاک ایران شد و رزمندگان ما را دور زد. ما تا آن روز 40 تا 50 هزار اسیر از آن¬ها داشتیم و آن¬ها اسیر از ما کمتر داشتند. این عملیات، خیلی وحشتناک بود. تمام وجودمان را غم فرا گرفت تا آن¬جا که امام فرمود: «دیگر نجنگید.» من توی خانه بودم. یک دفعه ساعت 8:30 شب از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند: «دشمن از سر پل ذهاب گردنه ی پاتاق با سرعت به جلو می¬آید.» گفتم: «کدام دشمن؟! اگر تنها از یک محور وارد شده پس چه جور دشمن است؟!» گفت: «نمی دانیم، ولی همین طور آمده، الان کرند را هم گرفتند.» چون بعد از پاتاق، کرند و بعد از کرند اسلام¬آباد غرب است و بعد می¬آید به کرمانشاه. همین جور جلو می¬آید. گفتم: «حالا از ما چه می¬خواهید؟» گفتند: «شما بروید منطقه.» خلاصه گفتم: «اول حکمی بنویسید که من رفتم آن-جا نگویند تو چه کاره¬ای؟ درست است نماینده ی حضرت امام هستم ولی نمایندگی حضرت امام از نظر فرماندهی، نقشی ندارد.» او گفت: «هر حکمی می خواهی بگو ما می نویسیم.» ما هر چه فکر کردیم، دیدیم مغزمان کار نمی کند. حواسمان پرت شد که این دشمن، چه کسی است. آخر گفتم: «فقط هواپیما را ساعت ده و نیم آماده کنید تا به کرمانشاه برویم.» هواپیما آماده کردند.

وارد کرمانشاه شدیم و دیدیم اصلاً یک محشری است. مردم از ترس و وحشت از شهر خارج شده¬اند. این جاده¬ی بین کرمانشاه و «بیستون» تقریباً حالت بلواری دارد که مالامال از جمعیت مردمی بود. «طاق بستان» محل قرارگاه بود. مجبور شدیم پیاده شویم. با ماشین رفتیم و تا ساعت یک و نیم شب ما دنبال این بودیم که دشمن ما کی است؟ ساعت یک و نیم شب، پاسداری سراسیمه و ناراحت آمد، گفت: «من اسلام¬آباد بودم. دیدم منافقان آمدند، ریختند توی شهر.» تازه فهمیدم منافقین هستند. شهر را گرفته اند و آمده اند به پادگان ارتش رسیده اند که آن موقع ارتش آن¬جا نبود و همه توی جبهه¬ها بودند فقط باقی¬مانده ی آن¬ها بودند.

فرمانده، سرهنگی بود و حرف¬شان [منافقین] را گوش نمی کرد. همان جا اعدامش کردند و می-خواستند بیایند به طرف کرمانشاه. در بین جمعیت گیر کردند؛ چون مردم بین اسلام¬آباد تا کرمانشاه با تراکتور، ماشین و هر چی داشتند در حال حرکت بودند.

اولین کسی که جلوی آن¬ها را گرفته بود خود مردم بودند. من به «آقای شمخانی»، که الان وزیر دفاع است و آن وقت معاون عملیاتی در ستاد کل بود، گفتم: «ما که الان کسی را نداریم، با کدام نیرو دفاع کنیم؟ همه¬ی نیروها توی جبهه مانده¬اند، این¬جا کسی را نداریم. هوا نیروز همین نزدیک است. زنگ بزن به فرمانده¬ی آن¬ها. خلبان¬ها ساعت پنج صبح آماده شوند، من می روم توجیه شان می کنم. از نیروهای زمینی که کسی را نداریم. با خلبانان حمله می¬کنیم.» ایشان به فرمانده ی هوانیروز زنگ زد و گفت: «من شمخانی هستم. فرمانده ی هوانیروز.» گفت: «من به آقای شمخانی ارادت دارم، ولی از کجا بفهمم که پشت تلفن شمخانی است، نه منافق؟» من تلفن را گرفتم. اکثر خلبان¬ها را می¬شناختم. چون با اکثر آن¬ها به مأموریت رفته بودم. همه¬ی آن¬ها آشنا هستند. همین طوری زنگ زدم اسمش «انصاری» بود. گفتم: «صدای مرا می شناسی؟» تا صدای ما را شنید، گفت: «سلام علیکم» و احوال پرسی کرد. گفتم: «همین که می گویید، درست است. ساعت پنج صبح خلبان¬ها آماده باشند تا من توجیه شان کنم. تا هوا روشن شد شروع کنیم وگرنه منافقین اوضاع را خراب می کنند.»

پنج صبح رفتیم. همه¬ی خلبان¬ها توی پناهگاه آماده بودند. توجیه شان کردیم که اوضاع خراب است. گفتم: «دو تا بال¬گرد جنگی کبری و یک 214 آماده بشوند و با من بیایند. اول ببینم کار را از کجا شروع کنیم؟» این دو تا کبری را داشتیم، خودمان توی هلی کوپتر 214 جلو نشستیم. گفتم: «همین جور سر پایین برو جلو تا ببینیم منافقین کجایند.» همین طور از روی جاده می رفتیم و نگاه می کردیم تنها مردم سرگردان را می دیدیم. 25 کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به «گردنه ی چال¬زیر» که الان اسمش را گردنه ی مرصاد گذاشته¬اند. من یک دفعه دیدم وضعیت غیرعادی است. با خاک ریز جاده را بسته¬اند و یک عده با تفنگ دفاع می¬کنند. ملائکه و فرشتگان بودند. از کجا آمده بودند؟ کی به آن¬ها مأموریت داده بود؟! معلوم نبود. هلی¬کوپتر داشت می¬رفت. یک دفعه به آن طرف خاکریز نگاه کردم. [دیدم] پشت سر هم تفنگ، خودرو و نفربر می آید. معلوم بود مربوط به منافقین است.

آن¬ها می¬خواستند از این خاکریز رد بشوند. به خلبان¬ها گفتم: «دور بزنید وگرنه ما را می زنند.» به این¬ها گفتم: «از بغل برویم.» از توی دشت رفتیم و معلوم شد که حدود 3 تا 4 کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می توانستم صحبت کنم. به خلبان گفتم: «این¬ها را می بینید؟» این¬ها دشمنند، آن¬ها را بزنید تا بقیه هم برسند. خلبان¬های دو تا کبری به طرف ستون رفتند. دیدم هر دو برگشتند. من یک دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: «چرا برگشتید؟» گفتند: «بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این¬ها خودی اند، چی چی این¬ها را بزنیم؟!» خوب این¬ها ایرانی بودند دیگر. مشخص بود که ظاهراً مثل خودی ها بودند و من هر چه سعی داشتم به آن¬ها بفهمانم که بابا! این¬ها منافقند، گفتند: «نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئولیت دارد و باید در دادگاه انقلاب جواب بدهیم.»

آخر عصبانی شدم، گفتم: «بنشین زمین.» او هم به زمین نشست. دیدیم حدوداً 500 متری ستون زرهی نشسته ایم. ما هم پیاده شدیم. من به¬دلیل این¬که درجه هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم. کلاهم را هم توی هلی¬کوپتر انداخته بودم. عصبانی بودم. که چه جوری به این¬ها بفهمانم که این¬ها دشمن¬اند؟! گفتم: «بابا! من با این درجه ام مسئولم. تو با خیال راحت بزن، مسئولیت آن با من.» گفت: «به خدا من می ترسم، من اگر بزنم، این¬ها خودی اند، ما را دادگاه انقلاب می¬برند.» حالا کار خدا را ببینید. منافقین مثل این¬که متوجه بودند که ما داریم بحث می کنیم راجع به این که می خواهیم آن¬ها را بزنیم، سر لوله¬ی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچی بودم، اگر من می خواستم بزنم با اولین گلوله، مغز هلی-کوپتر را می زدم، چون خیلی راحت می¬توان با توپ زد. فاصله با برد 20 کیلومتری می زنیم. حالا که فاصله 500 متری است، خیلی راحت است. این¬ها مثل این ¬که وارد هم نبودند. گلوله را به 50 متری ما زدند و به زمین خورد. من خوش¬حال شدم، چون معلوم شد که این¬ها خودی نیستند. گفتم: «دیدی خودی¬ها را؟»

خلبان¬ها بچه ی کرمانشاه بودند. با لهجه ی کرمانشاهی گفتند: «به علی (ع) قسم الان حساب¬شان را می¬رسیم.» سوار هلی کوپتر شدند و رفتند. کار خدا بود، اولین راکت به ماشین مهمات¬شان خورد. خود ماشین منفجر شد. من گفتم: «بچه ها! شماها بزنید ما بریم دنبال راه دیگر.» چون کافی نبود که تنها از هوا بزنیم بلکه باید از طریق زمینی هم عمل می¬کردیم. ما رفتیم شناسایی کردیم. یک عده توی سه راهی «روانسر»، یک عده توی بیستون، «قلاکپ». هر چه گردان بود با هلی کوپتر سوار می کردیم، دور این¬ها می چیدیم. مثل کسی که با چکش می خواهد روی سندان بزند؛ اول آزمایش می کند بعد می زند که درست بخورد.

ما دیگر با خیال راحت دور آن¬ها را گرفتیم. درست محاصره کردیم. نیروهای سپاه هم از خوزستان بعد از 24 ساعت رسیدند. نیروهای ارتش هم از محور ایلام آمدند. حال باید حساب کنید که طول گردنه¬ی چال¬زیر تا گردنه¬ی حسن آباد، 5 کیلومتر است. همه¬ی این¬ها محاصره شدند، ولی هر چی زده بودیم، باز جایش سبز شده بود.

بعد از 24 ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. بعضی از آن¬ها توی این شیارهای ارتفاعات که شیارها بسته بود، فراری شدند. آن جا راه نداشت. هر چه انتظار می کشیدیم نمی آمدند. دنبال آن¬ها رفتیم. دیدیم همه مرده-اند. چون با سیانور خودکشی کرده بودند. حتی دخترها برای آن¬ها فرماندهی می¬کردند. از بیسیم ها شنیده می¬شد: «زری، زری، من بگوشم» التماس و درخواست چه بکنند؟ اوضاع آن¬ها خراب بود. به هر حال وقتی ما دیدیم که این¬ها هم منهدم شدند، گفتیم دنبال این¬ها برویم تا فرار نکنند.

باز دوباره دو تا هلی¬کوپتر کبری و یک هلی کوپتر 214 گیر آوردیم و به طرف گردنه ی پاتاق رفتیم. وقتی از اسلام آباد رد می شدم، جاده را نگاه می کردم که ببینم منافقین چگونه رفت و آمد می کنند. دیدیم یک وانتی با سرعت می رود. حقیقتش نخواستم این یکی فرار کند. به خلبان گفتم: «از بغل با توپ 20 میلی متری که از دوسه کیلومتری خوب می زند، به آن¬ها رگبار ببندد.» اما وقتی خواست دستور را اجرا کند دیدم هلی¬کوپتر دیگری بالای سر آن¬هاست و می-خواهد این¬ها را بگیرد. گفتم: «جلو نرو، می-زنندت.» یک دفعه آن هلی¬کوپتر را زدند. دیدم هلی کوپتر به زمین خورد و دود غلیظی بلند شد. مثل این¬که دود از کلّه¬ی ما بلند شد که ای کاش نگفته بودم برو. اشتباه کردم. گفتم: «حالا چه کار کنیم؟» اگر خلبان را نجات می¬دادیم ما را هم می¬زدند. آن¬جا پر از منافق بود. به هر صورت، خلبان¬ها را راضی کردم که برویم، شاید بتوانیم خلبان را نجات بدهیم.

دیدیم خلبان هلی¬کوپتر دوّمی گفت: «توپم کار نمی کند، نمی توانم پشتیبانی کنم.» گفتم: «حالا که این¬ها شهید شدند، به طرف هدف برویم.» رفتیم و محل را شناسایی کردیم. حدود یکی دو گردان نیرو را توی گردنه¬ی پاتاق پیاده کردم و راه را بر آن¬ها بستم که فرار نکنند. وقتی برگشتیم، شب شد.

صبح ساعت هشت بود که من توی طاق بستان بودم، یک دفعه تلفن زنگ زد. فرماندهی هوانیروز گفت: «فلانی! دو تا خلبان - دو تا خلبانی که دیروز گفتی شهید شدند - پیش من هستند.» گفتم: «چی؟ من خودم دیدم شهید شدند؟» گفت: «آن¬ها این¬ جا هستند.» خودمان را به خلبان ها رساندیم. آن¬ها جریان را تعریف کردند و گفتند: «ما رفتیم تا آن¬ها را از نزدیک کنترل کنیم، ولی ما را زدند. سیستم¬های فرمان هلی¬کوپتر، قفل شد. یعنی دیگر کنترل [دست ما] نبود. ما فقط با هنر خودمان هلی¬کوپتر را به خاک زدیم تا سقوط نکنیم. پس از آن دیدیم گوشه¬ای از موتور آتش گرفته، ولی ما زنده¬ایم. هنوز یکی از کابین¬ها باز می شد. شیشه¬اش را شکستیم و بیرون آمدیم. دوتایی از این دود استفاده کردیم و به طرف تپه¬ی مقابل فرار کردیم.

وقتی منافقین آمدند و جای خالی ما را دیدند ردّ ما را گرفتند و دیدند که ما داریم از تپه بالا می¬رویم. ما را دنبال کردند. بالای تپه رسیدیم، اما هیچ اسلحه¬ای نداشتیم. خدایا! شهادتین را می¬گفتیم. کار خدا، یک دفعه دیدیم از طرف ایلام دو تا کبری آمدند. اصلاً چه جوری شد که یک دفعه آن جا پیدا شدند و شروع کردند به زدن این¬ها. آن¬ها هم پا به فرار گذاشتند. حالا این¬ها از این طرف فرار می¬کنند، ما از آن طرف. به هر حال از فرصت استفاده کردیم و به طرف روستاهایی رفتیم که فکر می¬کردیم خالی از منافق است.

وقتی به روستا رسیدیم خیال¬مان راحت شد که دیگر نجات پیدا کرده ایم. تا رفتیم توی روستا، مردم دور ما را گرفتند و گفتند: «منافقین! منافقین!» گفتیم: «بابا! ما خودی هستیم، ما خلبانیم.» گفتند: «نه، شما لباس خلبانی پوشیده اید» و شروع کردند به کتک زدن ما. کار خدا یکی از برادرهای سپاه پیدا شد و گفت شما کی را دارید می¬زنید؟ کارت¬شان را ببینید. کارت¬مان را دیدند، گفتند: «نه بابا! این¬ها خلبانند.» شروع کردند روبوسی با ما و یک پذیرایی گرم. صبح هم هلی¬کوپتر کبری آن ¬جا پیدا شده بود. هلی کوپتر کمیته، ساعت هشت ما آن¬ها را رسانده بود به محل پایگاه.»

به هر حال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات مرصاد به آن آیه ی شریفه عمل کرد که می¬فرماید: «و با این¬ها بجنگید، من این¬ها را به دست شما عذاب می¬کنم و دل¬های مؤمن را شفا می¬دهم و به شما پیروزی می¬دهم».(توبه، آیه¬ی14)

نقطه ی آخر جنگ با پیروزی تمام شد و کثیف¬ترین و خبیث¬ترین دشمنان ما، منافقین در این ¬جا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما یک پیروزی عظیمی بود.»

پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، دبیر کل گزارشی به شورای امنیت تسلیم کرد که منجر به صدور قطعنامه شماره 619 گردید. این قطعنامه که در 18 مرداد 1367، به اتفاق آرا به تصویب رسید؛ مبنای تأسیس اعزام گروه های ناظر نظامی ایران و عراق گردید.

سرانجام یازده سال پس از آغاز جنگ 8 ساله تحمیلی عراق علیه ایران و سه سال پس از صدور قطعنامه 598 و تلاش های پی گیر سیاسی مسئولان ایرانی، حقانیت ایران در دفاع به اثبات رسید و خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد در 18 آذر 1370، طی یک گزارش رسمی به شورای امنیت اعلام کرد که عراق در 31 شهریور 1359 متجاوزانه به ایران حمله کرده است.


غرامت جنگ

همزمان با پیان جنگ یران و عراق که بر اساس قطعنامه 598 سازمان ملل، بغداد آغازگر آن شناخته شد، بحثهی مربوط به غرامت جنگی یران از عراق نیز مطرح شد. دولت سازندگی آقی هاشمی رفسنجانی، رقم خسارتهی وارده به یران را معادل هزار میلیارد دلار عنوان کرد و سازمان ملل ین رقم را به 200 میلیارد دلار کاهش داد. با ین همه نه دولت یران اقدام عملی بری دریافت غرامتهی خود کرد و نه حکومت صدام حسین در صدد جبران خسارتهی وارده به یران برآمد. در سالهی پیانی حکومت صدام نیز که عراق زیر تحریمهی شدید اقتصادی قرار داشت، یرانیان بحث درباره غرامت گرفتن از دولت فقر زده بغداد را کاری بیهوده تصور میکردند که احتمال داشت به قیمت از دست رفتن همیشگی غرامتها منجر شود.

در واقع اگر بحث درباره غرامتهی جنگی در زمان صدام مطرح نمیشد به واسطه روابط تیره دو کشور بود و حال نیز که ین موضوع به بیگانی سپرده شده به علت روابط دوستانه تهران با اولین دولت پس از صدام است که طیف عمدهی از اعضی آن را شیعیان نزدیک به یران تشکیل میدهند.

اما فقط بحث غرامتهی یران از عراق نیست که از دستور کار دو کشور خارج مانده است. از زمان پذیرش قطعنامه 598 توسط عراق و پس از چندی، یران که به جنگ 2هزار و 900 روزه خاتمه داد، دو کشور به لحاظ حقوقی در حالت ترک جنگ و آتشبس قرار دارند و برخلاف روابط دوستانهی که ینک یران و عراق با یکدیگر دارند، تا کنون هیچ قرارداد صلحی میان تهران و بغداد به امضاء نرسیده است.

از جمله دیگر مسیلی که میان یران و عراق در وضعیت بلاتکلیفی قرار دارد؛ وضعیت حقوقی روابط دو کشور است که قبل از جنگ بر اساس قرارداد الجزیردر سال 1975 میلادی تنظیم شده بود. در زمستان این سال ـ یعنی کمتر از پنج سال پیش از حمله عراق به یران ـ جلساتی بری تنظیم قرار داد مودت میان دولت یران و عراق با میانجیگری الجزیر آغاز شده بود.

به موجب اعلامیه مشترک محمدرضا پهلوی و صدام حسین در الجزیره ـ پایتخت الجزایر ـ تهران و بغداد توافق کردند که مرزهی آبی خود را بر اساس خط فرضی که از عمیقترین قسمت قابل کشتیرانی بستر اروندرود (شط العرب) عبور میکند، تعیین کنند.

چند ماه بعد، عباسعلی خلعتبری، وزیر امور خارجه یران، و سعدون حمادی، همتی عراقی وی، در حضور عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس جمهور فعلی الجزیر و وزیر امور خارجه وقت ین کشور، با هدف اجری اعلامیه سران دو کشور آن زمان ، عهدنامه مربوط به مرز مشترک و حسن همجواری میان یران و عراق را در بغداد به امضا رساندند.

بر اساس مفاد ین عهد نامه، یران و عراق بید بر اساس پروتکل قسطنطنیه و صورتجلسههی کمیسیون تعیین مرز آن، مرزهی سرزمینی خود را تعیین کنند. مذاکرات پروتکل قسطنطنیه را میزا تقی خان امیر کبیر، صدر اعظم وقت ناصرالدین شاه قاجار، پیش از فروپاشی امپراتوری عثمانی و تشکیل کشور عراق با دولت عثمانی انجام داده بود. مرز آبی دو کشور و حدود کشتیرانی در اروندرود (شط العرب) و برخی موضوعات دیگر بر اساس همین عهدنامه تعیین شد.

در حالی که مفاد زیادی از عهدنامه 1975 الجزیره از جمله تعیین دقیق مرزها هنوز به اجرا درنیامده بود، نیمروز 31 شهریور 1359 خورشیدی، صدام حسین در تلویزیون دولتی عراق ظاهر شد و با پاره کردن نسخهی از قرار داد الجزیره و خروج یکجانبه از ین پیمان، حمله به ایران را آغاز کرد.

برخی کارشناسان میگویند هشت سال جنگ یران و عراق و بلافاصه پس از آن حمله صدام به کویت که جنگ اول خلیج فارس را در پیآورد و متعاقب آن تحریمهی شدید بینالمللی علیه عراق، دولت ین کشور را چنان گرفتار کرد که فرصتی به تهران نداد تا زمینهی بری گفتگو و مذاکره درباره اجری عهدنامه 1975 بیابد. موضع عراق درقبال عهدنامه 1975 تا به امروز نیز پس از 26 سال از خروج یکجانبه ین کشور از آن چندان مشخص نیست.

تنها واکنش به موضوعات فوق، از جمله موضوع غرامت از سوی عبدالعزیز حکیم بود که گفته؛ بود کشورش «بید» غرامت جنگ هشت ساله را به یران بپردازد؛ لیکن همین اظهار نظر خشک و خالی نیز با انکار بعدی رئیس جمهور ین کشور مواجه گردید و جلال طالبانی اظهار داشت که دولت عراق هیچ تعهدی در خصوص پرداخت غرامت به یران ندارد. جالب آنکه در آن زمان سخنگوی وزارت امور خارجه یران گفت که بحث تشکیل دادگاه صدام حسین و طرح شکایت از او اولویت بیشتری نسبت به درخواست غرامت مالی از عراق دارد و بحث غرامت «فعلاً» مطرح نیست.

مهمترین اتفاقی که در سال هی اخیر در روابط دو کشور به طور رسمی و حقوقی رخ داده است، انتشار بیانیه وزری امور خارجه یران و عراق است که طی آن ایران و عراق، صدام حسین و مقامات پیشین حکومتش را آغازگر جنگ دو کشور در سال 1359 خورشیدی معرفی کردند و خواستار محاکمه او شدند.

پیش از این، برخی مقامات حکومت تازه عراق نیز همچون دولتمردان ایرانی، صدام حسین را مسبب جنگ هشت سالهی دانسته بودند که بر اساس گزارشها به کشته شدن حدود یک میلیون نفر از شهروندان دو کشور منجر شد. اما این نخستین بار بود که بغداد در اقدامی رسمی و مشترک با تهران، رئیس جمهور پیشین عراق را «تجاوزگر» و مسئول جنگ دو کشور اعلام میکرد.

با ین همه، موضوع حمله صدام به یران نیز در جریان دادگاه وی و دیگر متهمان حکومت بعثی به فراموشی سپرده شد و کیفر خواستی که یران بری دادگاه صدام فرستاده بود هرگز درین دادگاه مطرح نشد. کوتاهی و سهل انگاری دستگاه دیپلماسی کشور هر چند واکنش منتقدان را در پی داشته است؛ اما نه در دولت سازندگی هاشمی رفسنجانی ونه در دولت اصلاحطلب سید محمد خاتمی و نه در چند مدت سپری شده از دولت عدالت خواه محمود احمدی نژاد ،اقدام مناسب و در خور توجهی در ین رابطه انجام نگرفته است.

 

تحلیل شهید همدانی از قطعنامه ۵۹۸

حماسه مردم در عملیات مرصاد و بیرون راندن ارتش عراق و تانک ها از جاده خرمشهر بعد از پذیرش قطعنامه، آثار سویی که در روحیه رزمندگان به وجود آمده را جبران کرد و اگر ما می رفتیم یک بخشی از خاک عراق را هم اشغال می کردیم و حتی بصره را هم می گرفتیم و بعد قطعنامه را می پذیرفتیم، اینقدر تقویت روحیه به مردم و رزمندگان نمی داد. بعد از عملیات مرصاد بود که صدام و حزب بعث حاضر شد که مذاکره سه جانبه‌ای بین ایران و عراق و سازمان ملل انجام شود و بندهای قطعنامه اجرایی شود.


در اواخر تیرماه 1366، قطعنامه 598 با موضوع خاتمه یافتن «اقدامات نظامی بین ایران و عراق» از سوی شورای امنیت سازمان ملل صادر شد.

هدف این قطعنامه تامین منافع ابرقدرت ها بود و نه تامین صلح جهانی؛ چرا که در طول هشت سال تجاوز رژیم بعث عراق به ایران، به خصوص در دورانی که مناطق مسکونی و غیرنظامی ایران هدف سلاح شیمایی قرار می گرفت، صحبت از تامین صلح نبود و شورای امنیت زمانی درصدد صدور قطعنامه برآمد که منافع کشورهای غربی توسط ایران به مخاطره افتاد.

سردار شهید حسین همدانی، از فرماندهان دوران دفاع مقدس، در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است درباره فضای سیاسی منتهی به پذیرش قطعنامه می گوید: برای قبول قطعنامه فشارهای زیادی بر ما وارد می شد که یک بخشی از آن از زبان دیپلماسی بیان می شد؛ رفتارهای دیپلماسی آن موقع گویای این حقیقت است. از طرف دیگر آن سلاح های وحشتناک را در دسترس صدام قرار دادند. امروزه خاطرات منتشرشده ژنرال های عراقی این ها را منعکس کرده اند که این امکانات جزو پروتکل و قراردادها بوده است. می گفتند می خواهند یک سلاح پیشرفته ای در اختیار عراق قرار دهند و حتی عنوان می کردند که نوعی از بمب اتمی در اختیار رژیم بعث عراق قرار داده و می خواهند به او اجازه شلیک بدهند.

با پذیرش قطعنامه حادثه ای رخ داد که آن نیز حمله و تهاجم مجدد و اجرای همان طرح عملیاتی 1359/6/31 توسط ارتش حزب بعث بود ولی تفاوتی که در این زمان داشت این بود که صدام و حاکمین حزب بعث دیگر نقطه نهایی یا هدف اصلی را تهران یا سقوط نظام نگذاشته بودند بلکه خود ارتش بعث به اشغال و جداسازی و الحاق خوزستان به عراق اکتفا کرده بود و منافقین هم با دو منظور به کار گرفته شده بودند: 1- این ها دیگر مزاحم بودند و می بایست یا می رفتند و یا کشته می شدند، 2- در داخل ایران به اهداف صدام کمک کنند.

سازمان منافقین برای آینده حکومت صدام به عنوان یک معضل و مشکل بود، لذا صدام می خواست آن ها را از عراق دور کند و بهترین راهش این بود که آن ها را کمک کند تا از مرز عبور کنند و به سوی ایران حمله ور شوند، در راستای همان هدفی که در خوزستان داشت.

بدین ترتیب منافقین هم از جبهه غرب با پشتیبانی نیروی هوایی بعث عراق وارد ایران شدند و نهایتاً یک اتفاق بزرگی دوباره در کشور رخ داد و همانطور که بنده و خیلی از بزرگان کشور اعتقاد داریم، امام در پذیرش قطعنامه جام زهر را نوشیدند و با خدا معامله کردند.

خداوند هم بهترین پاداش را به امام داد چون اگر این عملیات یعنی حمله مجدد ارتش عراق و منافقین رخ نمی داد، پذیرش قطعنامه آثار سوئی در جامعه داشت.

می توان گفت که حداقل خسارت آن تخریب روحیه رزمندگان و مردم بود و از سوی دیگر زبان درازی آن هایی که در طول دفاع مقدس علیه جنگ حرف زده و قلمفرسایی کرده بودند، چون این ها جنگ و دفاع مقدس را بی نتیجه ارزیابی می کردند.

اما حماسه مردم در عملیات مرصاد و بیرون راندن ارتش عراق و تانک ها از جاده خرمشهر بعد از پذیرش قطعنامه، آثار سویی که در روحیه رزمندگان به وجود آمده را جبران کرد و اگر ما می رفتیم یک بخشی از خاک عراق را هم اشغال می کردیم و حتی بصره را هم می گرفتیم و بعد قطعنامه را می پذیرفتیم، اینقدر تقویت روحیه به مردم و رزمندگان نمی داد.

بعد از عملیات مرصاد بود که صدام و حزب بعث حاضر شد که مذاکره سه جانبه ای بین ایران وعراق و سازمان ملل انجام شود و بندهای قطعنامه اجرایی گردد، هرچند که حضرت امام و بسیاری از مسئولان ما با توجه به تجربیات جنگ در ایران و دیگر کشورها آگاه بودند که ما هیچ وقت نباید این انتظار را داشته باشیم که حق و حقوق و خسارت های ما را بدهند چنانکه تا امروز که سال ها از پذیرش قطعنامه می گذرد خسارت های ما پرداخت نشده است. در حالی که خسارت هایی که ارتش عراق بعد از جنگ با ایران، در حمله به کویت وارد کرد، با حمایت آمریکا از کویت این هزینه ها را از مردم عراق گرفتند، اما خسارت های ما را هنوز پرداخت نکرده اند.

این جام را می نوشی تا مرهم بال های زخمی کبوتران شوی. اگرچه تلخ، می نوشی؛ بیش از این تاب زخم کبوترها را نداری. دیری است که سایه ها کمر به قتل گل ها بسته اند. دیوارها از زور دلتنگی، گلوی گلدان ها را می فشارند.

اینجا آخر خط نیست. تمام می کنی تا اینجا آغاز باشد. همه چیز باید از نو شروع شود. همه زخم ها مرهم خواهند شد. لبخندهای تو، کیمیاترین مرهمی است که برای این زخم ها می توان یافت.

تا وقتی که تو باشی، هیچ اندوهی دلمان را به درد نخواهد آورد. تو بلندترین سروی هستی که با سرشاخه هایت آسمان را به تماشا گذاشته ای؛ با تو تمام پرنده ها به پرواز نزدیک تر شدند.

عادل ترین حاکمی که می شناسیم تویی. نامه را امضا می کنی؛ هر چند با دلی پردرد، هر چند با جهانی آه؛ اما نه! روزهاست که بغض هایت را فرو خورده ای، ولی مصلحت دیگران را بیش از مصلحت خویش می پسندی. راضی هستی به رضای دوست.
قعطه های ادبی

این جام را می نوشی تا مرهم بال های زخمی کبوتران شوی. اگرچه تلخ، می نوشی؛ بیش از این تاب زخم کبوترها را نداری. دیری است که سایه ها کمر به قتل گل ها بسته اند. دیوارها از زور دلتنگی، گلوی گلدان ها را می فشارند.

اینجا آخر خط نیست. تمام می کنی تا اینجا آغاز باشد. همه چیز باید از نو شروع شود. همه زخم ها مرهم خواهند شد. لبخندهای تو، کیمیاترین مرهمی است که برای این زخم ها می توان یافت.

تا وقتی که تو باشی، هیچ اندوهی دلمان را به درد نخواهد آورد. تو بلندترین سروی هستی که با سرشاخه هایت آسمان را به تماشا گذاشته ای؛ با تو تمام پرنده ها به پرواز نزدیک تر شدند.

عادل ترین حاکمی که می شناسیم تویی. نامه را امضا می کنی؛ هر چند با دلی پردرد، هر چند با جهانی آه؛ اما نه! روزهاست که بغض هایت را فرو خورده ای، ولی مصلحت دیگران را بیش از مصلحت خویش می پسندی. راضی هستی به رضای دوست.


ز جرعه نوشی شهادت می آیند این لحظه های واپسین. سایه هایی از حسرت پرواز افتاده است بر دفترچه خاطرات خاکریزها.

آخرین فشنگ که می آید، سفیری است که از جدایی ها حکایت می کند.

بوی تلخ خداحافظی، به قطعنامه سنجاق شده است.

کاسه های ناگزیر زهر در دستان تقدیر، وداع ناگهان را ترجمه می کنند و هشت بهار جامانده یعنی پشتوانه روشن این خاک.

هشت بهار، هاتف خوش الحان نبرد، صحنه هایی از اعجاز را سر می داد.

سال ها هر چه می دیدیم، خون نامه های قشنگ «جنوب» و «غرب» بود.

از این پس، پرپر شدن درون خویش و بغض آرزوهای کربلایی.

نگاه کن! آخرین جلوه های گلوله و آتش، در جبهه به پایان رسید و ما هنوز در آغاز راهیم.

نگاه کن! پرتو بال های آسمان در کنج خانه دل افتاده است و هنوز تکبیر یکه تازی غیورمردان صف شکن، از تمامی صفحه های تاریخ، بلند است.

در تاریخ قطور ایستادگی ما، نام نام آوران دور از القابی می درخشد که در عرصه های سرخ، ماندن سبز را تجریه کردند.

هنوز پیرامون ما زمزمه های شور و عرفان و حماسه شنیده می شود.

کافی است اندکی دل را به سمت بندر شرجی جنون بگیری و نغمه های «یا حسین» را از کناره های «اروند» بشنوی.

اینک، ماییم و خاطره های ماندگار آن روزها؛ خاطره «اشک های چکیده ازمناجات در شب های حمله»، «خون های جاری در کانال ها و معبرها»، «جان فشانی های مکرر در نقاط گلگون»؛ «خاطره های سرخ» «فکه و فاو و قلاویزان و دوعیجی» و...

 

نتیچه گیری


جنگ هشت ساله ایران و عراق غیر از آنکه از جمله جنگ های نوین در تاریخ معاصر بود، همواره برآیندی از عوامل متعدد تاریخی، سیاسی و حتی اعتقادی حاکم بر منطقه وسیع بین النهرین است. این منطقه که در تاریخ باستان مورد تهاجم و تخاصم دو امپراطوری ساسانی و روم شرقی بود، به شکست حکومت بیزانس منتهی شد و ساسانیان رسما بر این منطقه حاکم شدند.

ظهور و بروز اسلام خط بطلانی بر حاکمیت ساسانیان بر بین النهرین کشید و نه تنها این منطقه بلکه سرزمین ایران تا نزدیکی های خاور دور را تحت سلطه خود فرو برد.

یورش مغولان و نوادگان او از ایلخانان گرفته تا تیمور گورکانی از آسیای شرقی به غرب آسیا تحولات بسیار پیچیده ای را بر این مناطق رقم زدند. اما با پیدایش ایل و تبار شیخ صفی الدین اردبیلی و تشکیل حکومت صفوی بود که با اعتقادات کاملا شیعی سعی داشتند بر عثمانی سنی به لحاظ کشورگشایی و حفظ سرزمین های موجود پیشی بگیرند. این تقابل اعتقادی به برخوردی شدید و عمیق میان این دو حکومت منجر شد و مرزهای غربی صفویان به ویژه سرزمین عراق به صحنه کشمکش و جنگ تبدیل شد و مناسبات جهانی و بین المللی نیز بر آتش این جنگ ها دمید و در نهایت با فروپاشی امپراطوری عثمانی و تشکیل دوات عراق جدید، اختلافات مرزی بین ایران و عراق لاینحل باقی ماند و برای حل این اختلاف معاهده های متعددی منعقد شد که در اثر نارضایتی طرفین از مفاد این عقدنامه ها، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهانه به دست دولت بعثی عراق افتاد تا جنگی خونین را به مدت هشت سال علیه ایران ترتیب دهد. جنگی که اگر چه پایان یافته است اما اختلافات مرزی بین دو کشور در سایه ابهام باقی مانده و نیازمند تلاش مستمر سیاستمداران هر دو طرف برای رفع این اختلاف تاریخی هست.

سازمان ملل متحد، به ویژه شورای امنیت، پس از حمله عراق به کویت، سریعا آن را محکوم کرد، و به اتخاذ مواضع بسیار شدید و کم سابقه علیه آن پرداخت، و سرانجام، اعضای خود را به وحدت رویه در اجرای مصوباتش در خاتمه بخشیدن به تجاوز عراق به کویت، وادار کرد، اما درباره جنگ عراق علیه ایران، سازمان ملل متحد، نه تجاوز عراق به ایران را تشخیص داد، و نه سعی در احراز آن نمود، و نه آن را محکوم ساخت. البته، این سخن به آن معنا نیست که اگر سازمان ملل متحد در هر مرحله از جنگ تحمیلی، عراق را متجاوز می شناخت و تجاوزش به ایران را محکوم می کرد، و یا چنانچه طرفین جنگ، به تلاشهای میانجی گرانه کشورهای اسلامی، برخی کشورهای غربی و بعضی از سازمانهای منطقه ای و بین المللی تن می دادند، جنگ متوقف می شد. بلکه شروع، ادامه و یا توقف جنگ، در ورای اراده طرفین درگیر (ایران و عراق) قرار داشت و دقیقا همین مسأله، باعث تفاوت موضع گیری سازمان ملل متحد و رکن مهم و اصلی آن؛ یعنی شورای امنیت در قبال دو جنگ خلیج فارس بود.

به دیگر سخن، با آن که اصل تجاوز در هر دو جنگ از سوی دولت عراق، امری مسلم بوده است، پس چه چیزی باعث و عامل موضع گیری متفاوت سازمان ملل متحد نسبت به یک موضوع واحد یعنی تجاوز، شده است؟ ادعای عدم وقوع تجاوز عراق به ایران و یا این که حمله عراق از شدت کافی برخوردار نبوده، ممکن است در پاسخ به پرسش فوق مطرح شود، ولی هر یک از این پاسخها با ادله کافی قابل رد است. در واقع، پاسخ صحیح به پرسش مذکور آن است که منافع اعضای دائم شورای امنیت، باعث اتخاذ مواضع دوگانه آن شورا در قبال یک پدیده واحد (تجاوز) گردیده است. سرکوب بنیادگرایی مذهبی و انترنالیستی، تلاش در جهت تضعیف همدیگر (اعضای دائم شورای امنیت)، به منظور نفوذ بیشتر در منطقه پر درآمد خلیج فارس از طریق کنترل گلوگاه های صدور نفت و گاز، فروش تسلیحات بیشتر، تسلط افزونتر بر بازار مصرف، دلایل مشترکِ اعضای دائم شورای امنیت برای اتخاذِ مواضعی دوگانه در قبال دو جنگ تجاوزکارانه بوده است. به طور کلی، برخورد دوگانه، سازمان ملل متحد، نشان از دو مسأله زیر دارد:

اول ناتوانی آن سازمان در ایفای نقشی که جامعه جهانی بر اساس منشور ملل متحد به آن واگذار کرده است؛

دوم ساختار ناکارآمد شورای امنیت که مهمترین رکن تصمیم گیر و حافظ صلح جهانی است، امکان استفاده از این سازمان به دول قدرتمند و دارای حق وتو را می دهد. هر یک از این دو مسأله، به کاهش اعتبار جهانی سازمان ملل متحد کمک رسانده و کشورهای کوچک و ضعیف جهان را نسبت به مفید و مؤثر بودن مساعی دیگر سازمان ملل متحد، ناامید ساخته است. این امر، شکاف بین کشورهای دارنده حق وتو و سایر کشورها را بیشتر خواهد نمود و این، به منزله تهدید اصلی برای ثبات و امنیت بین المللی محسوب می شود. علاوه بر آن، فقدان صلح و امنیت جهانیِ پایدار و عادلانه، تلاشهای منفرد کشورها را برای پاسداری از صلح و امنیتشان افزایش می دهد، و کشورها را ناچار خواهد کرد که هزینه بیشتری را به امر دستیابی به دفاع مطلوب اختصاص دهند. در نتیجه، کاهش سرمایه گذاری در امور زیربنایی و تنزل بودجه در ابعاد عمومی را شاهد خواهیم بود. اما در هر صورت، جامعه جهانی در عصری که در آن، هم گرایی اجتناب ناپذیر است، بی نیاز از سازمان ملل متحد نیست؛ زیرا این سازمان، مزایای عدیده ای برای همه کشورهای عضو فراهم می آورد، ولی سازمانی که به صورت تبعیض آمیز و ناعادلانه به حل و فصل سودجویانه مأموریتهایش می پردازد، نیز، نیازهای اساسی جامعه جهانی را برآورده نخواهد کرد. بنابراین، اصلاح سازمان ملل متحد، و برطرف کردن موانع کارکرد صحیح آن از طریق برداشتن حق وتو و اصلاح ساختار آن، با واگذاری اختیارات بیشتر به مجمع عمومی یک ضرورت است.(95) تنها در گرو چنین اقدامی است که به نیرویی با ساختار و فرماندهی خارج ازملل متحد،مشروعیت داده نمی شود که رهبری سازمان ملل متحد را در انجام مأموریتهای محوله بر عهده بگیرد.(96)


منابع:

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6601/77033/%

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/130

https://fa.wikipedia.org/wik

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3872/3876/2118

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3872/3876/21181

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/130/134/1910

یک شنبه 27 تیر 1400  10:55 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها