0

امام باقر پاسبان (ع) فرهنگ شیعه

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

امام باقر پاسبان (ع) فرهنگ شیعه

امام باقر پاسبان (ع) فرهنگ شیعه

امام باقر پاسبان (ع) فرهنگ شیعه

امام باقر(ع) در ماه محرم سال 95 هجری، عهده دار مقام امامت شد و این مصادف بود با حکمرانی آل مروان. آنان مسلمانان را مجبور می کردند که آنان را جانشین رسول خدا بشمارند و افرادی را که منتهای رذالت و فرومایگی در پلید ترین منکرات غوطه می خوردند، خلیفه الهی بنامند. امام باقر(ع) از چنین وضع آشفته ای رنج می برد.

منهال می گوید: در محضر امام بودم. مردی وارد شد. پس از سلام، فرد تازه وارد پرسید: حالتان چطور است؟ امام فرمود: آیا به راستی درنیافته اید که بر ما چه می گذرد؟ مَثَل ما در میان امّت، مانند بنی اسرائیل است که طاغی زمانشان، پسران آنها را می کشت و زنانشان را زنده می گذاشت. این والیان و حاکمان نیز فرزندان ما را به قتل می رسانند و زنانمان را باقی می گذارند. اگر به راستی این منطق درست باشد که عرب و قریش به دلیل اینکه رسول اکرم(ص) از میان آنان برخاسته است، بر دیگران فضیلت دارند، پس باید ما خاندان نبوت و اهل بیت رسالت بر همه مردم شرافت داشته باشیم و هیچ کس به پایه ما نرسد. چون سخن امام بدین جا رسید، آن مرد گفت: سوگند به خداوند، شما خاندان را دوست دارم. امام فرمود: پس بر تن خویش جامه ای از بلا و ناگواری بپوشان. والله رنج ها شتابان تر از سیلِ دره ها به سوی ما و شیعیان ما پیش می تازد. نخست مشکلات به ما می رسد و سپس به شما.[1]

این بیان نگرانی بسیار امام را از تنگناهای سیاسی آن عصر می رساند.

در جای دیگر امام باقر(ع) فرموده اند: مدام ما اهل بیت مورد ستم قرار می گیریم، ما را دور و محروم می کنند، بر خون خویش و دوستانمان ایمن نیستیم. دروغ گویان و منکران به سبب کذب و انکارشان، جایگاهی یافته اند که بدان وسیله به دوستان خود تقرب می جویند، قاضیان و کارگزاران بد در هر شهری به ایشان خبر مجعول می دهند[2] و ... .

امام در برابر این تیرگی ها، خاموش ننشست و علیه حاکمان ستمگر جبهه گیری کرد و فرمود: کسی که به جانب فرمانروای ستم پیشه ای حرکت کند تا او را به تقوای الهی فرمان دهد و از عواقب ستم بترساند و موعظه کند، پاداش او همانند ثواب جن و انس و کار او برابر با عمل آنان است.[3] در نکوهش جفاکاران و حامیانشان فرمود: همانا ستمکاران و پیروانشان از دین الهی کناره گیری کرده اند.[4]

چنان که می بینیم، از دیدگاه آن حضرت، هیچ حاکم جور پیشه ای نمی تواند مدعی دین داری باشد و به بهانه خلافت دینی، بندگان خدا را مورد ستم قرار دهد و مردم هم باید فریب ادعاهای دروغین چنین حاکمانی را نخورند و گمان نکنند مخالفت با آنان، طغیان علیه دین است. از این رو، امام پیروان خود را از تقرب به سلاطین جور منع می کرد و می فرمود: هرگز به خدمت آنان در نیایید، حتی اگر این خدمت به اندازه یک مرتبه فرو بردن قلم در مُرکَّب باشد، به دین آسیب وارد می شود.[5]

امام وقتی مشاهده می کرد فرمانروایان از کج روی دست بر نمی دارند، به صراحت انحرافات آنان را بر می شمرد. او در نامه ای به یکی از آنان نوشت: از جمله کارهای نادرست این است که جهاد در جامعه اسلامی ضایع شده و ارزش خود را از دست داده است. در پرتو جهاد است که دین در میان جوامع دیگر طلوع کند و دشمنان در هم کوبیده می شوند. در پرتو همین ارزش، خداوند جان و مال مؤمنان را خریده و ایشان را به بهشت نوید داده است. خداوند با مؤمنان شرط کرده است که در جهاد، حدود و قوانین الهی مراعات شود. جهاد برای این نیست که مردم را از اطاعت بنده ای به پیروی از بنده ای همانند او وادارند. هر گاه کافران در قلمرو حاکمیت اسلامی، جزیه را قبول کردند، نباید به آنان ستم شود و نیز روا نیست پیمانی که با آنان بسته اند، نقض گردد. مالیاتی که بر ایشان تعیین می شود، باید فروتر از توانشان باشد. اموال و غنایمی که در پرتو جهاد و گشایش سرزمین های دیگر به دست می آید، از آنِ همه مسلمانان است، نه گروهی خاص. در برخورد با اسیران باید به سیره پیامبر و قانون الهی عمل کرد.

امام در ادامه تأکید می فرمایند که در فتوحات و جهاد اسلامی، سوگمندانه رهنمود های دینی مورد توجه قرار نمی گیرد و به افرادی تکلیف می کنند که امکان جهاد برایشان فراهم نیست و خداوند عذرشان را پذیرفته است و همان افراد توانمند نیز تحت تکالیف سخت، طاقت فرسا و ناگوار قرار می گیرند. در گذشته وقتی مردم مصر با دشمنان خود و یا سرکشان هم جوار می جنگیدند، در اعزام نیروها برای نبرد، میان آنان به عدالت رفتار می شد. افسوس که امروزه همه آن ارزش ها از میان رفته است و مردم در دو گروه خلاصه شده اند: عده ای که موظف به جهادند و به جای آنکه مال و جان خویش را با خدا معامله کنند، در این راه اجیر دیگران شده اند و برای رفتن به جهاد مزد می گیرند! و گروهی دیگر که افرادی ناتوان هستند، ولی وادار می شوند تا کسانی را اجیر کرده، به جایشان به جهاد بفرستند. حج از میان رفته و مردم بینوا شده اند. کسی که این کژی ها را پدید آورده، به راستی منحرف ترین افراد است.[6]

عمر بن عبدالعزیز در میان خلفای معاصر امام باقر(ع) اگر چه حق امامت معصومان را غصب کرده بود، ولی رفتارش با دیگر غاصبان متفاوت بود. این وضع زمینه را مساعد کرد تا حضرت برخی مسائل را به او تذکر و هشدار دهد. هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به مدینه سفر کرده بود به او خبر دادند محمد بن علی (امام باقر(ع)) آمده است تا او را ملاقات کند. او هم پذیرفت و امام به مجلس او وارد شد. امام رو به وی کرد و فرمود: ای عمر، دنیا همچون بازاری است که عده ای با منفعت از آن بیرون می آیند و گروهی با خسران آن را ترک می کنند. عده ای که اکنون دنیا را ترک گفته اند، مغرور این سرای فانی شدند تا مرگ بر آنان سایه افکند و با دنیا در حالی وداع کردند که ملامت می شدند. اکنون سزاوار است که ما در رفتار گذشتگان بیندیشیم و کارهایی را که آنان انجام داده اند و ما آنها را مایه گرفتاری می دانیم، از برنامه خویش حذف کنیم.[7]

در سفارش های دیگری، امام به وی تأکید فرمود: ای عمر! تقوای الهی داشته باش، درها را بر روی مردم گشوده دار، حجاب ها و موانع را از پیش پای مردم بردار تا به راحتی با تو تماس گیرند، ستم دیدگان را یاری ده و حقوق ضایع شده را به صاحبان آنان بازگردان. نصایح امام چنان وی را تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفت حق غصب شده اهل بیت یعنی فدک را به ایشان بازگرداند و همان جا فرمان پس دادن فدک را صادر کرد.[8]

از طرف طاغوت وقت، فرماندار جدیدی برای مدینه تعیین شد و مردم برای عرض تبریک به جانب محل استقرار او می رفتند. محمد بن مسلم می گوید: ما جمعی از شیعیان در جوار خانه امام در مدینه بودیم. امام از برخی حاضران پرسید: آیا در شهر اتفاق تازه ای رخ داده است؟ عرض شد: والی جدیدی برای مدینه انتخاب شده است و مردم می روند تا ورود او و انتصابش به این مقام را شادباش گویند. امام فرمود: همانا آدمی برای تبریک به خاطر امری حرکت می کند، (غافل از آنکه) همان شخص خود را به در خانه ای می رساند که درهای خانه های آتش دوزخ است( کنایه از اینکه خانه حاکم مدینه، دری از درهای آتش جهنم است).[9]

امام در وصیت نامه خود نیز مبارزه ای سیاسی با جفاکاران را در پیش گرفت. امام صادق(ع) فرمود: پدرم وصیت کرد: بخشی از اموالم را وقف کن تا ده سال در سرزمین منا در مکه و موسم حج برایم عزاداری و برای مظلومیت من زاری کنند.[10] این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی در آن مکان مقدس با رهبر راستین، آشنا و ارشاد شوند و از دیگران بریده، به حق بپیوندند. هدف دیگر امام این بود که مردم مسلمانی که از همه نقاط قلمرو اسلامی در آنجا گرد هم می آمدند، به مظلومیت ائمه پی ببرند.[11]

امام باقر(ع) بارها باطل بودن کار هیئت حاکمه و زمامداران وقت را اعلام می داشت و لزوم روی کار آمدن جانشینان راستین را گوشزد می کرد و می فرمود: ای محمد بن مسلم، هر کس از این امت اسلامی، بدون امامی آشکار و عدالت پیشه و منصوب شده از سوی خداوند به سر برد،[12] گمراه می شود و در مسیر تردید قرار می گیرد و اگر در این حال، مرگش فرا رسد، در حال کفر و دورویی مرده است.

امام در برابر هشام بن عبدالملک موضوع رهبری واقعی را به طور جامع و کامل مطرح ساخت و چنین به وی فهمانید که او و دستگاهش بر باطل است و باید منصب خلافت را ترک کند و نحوه رهبری و اداره جامعه اسلامی و قلمرو مسلمین دگرگون شود. این گفتگو در درون دربار اموی و مروانی صورت گرفت و عده ای از فرماندهان ارتش، روسای قبایل، والیان، قضات و فقها به عنوان مدافعان خلیفه غاصب در آنجا حضور داشتند. هشام در آن لحظات، اگر چه خشمناک و عصبانی بود، ولی جرئت نداشت به جلادان خون آشام خود دستور دهد امام را به شهادت برسانند؛ زیرا اگر چنین می شد، مسلمانان به قیام هایی که در حال شکل گرفتن بود، می پیوستند و در نتیجه خود، زمینه های سقوط خویش را فراهم می کرد.[13]

از سوی دیگر، نمی توانست منکر نفوذ معنوی و اجتماعی امام شوند. کسانی بودند که شهر ها و مسیر های طولانی را پشت سر می نهادند تا به محضر امام برسند و علاقه مندی خویش را به ساحت حضرت ابراز دارند. رهبری حضرت فراتر از تقسیمات سیاسی امویان و مروانیان و نیز ماورای مرزبندی های قبیله ای و قومی بود. میان دو قبیله مضر و حمیر نزاع شدیدی وجود داشت و همواره جنگ و خونریزی بین آنان شعله ور بود، اما هر دو از یاران امام بودند و دو شاعر بزرگ شیعه از هر دو سوی یعنی فرزدق تمیمی مغیری و کمیت اسدی حمیری در دوستی امام و اشتیاق به اهل بیت اتفاق داشتند.[14]

حضور مؤثر امام در متن اجتماع و مجامع علمی و فرهنگی نیز در روشن گردیدن حقایق و افشای نا راستی ها دخالت داشت. در مسجد مدینه مردمانی از نقاط دور به محضر امام می رسیدند و نیاز های فکری، فرهنگی و اجتماعی را مطرح می کردند و امام هم رسیدگی می فرمود. انفاق به محتاجان و تکریم فقیران، سخاوت و مروت در حق دوستان و پیروان، شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی، صمیمیّت و محبت در حق اصحاب و آشنایان و خویشاوندان، خصالی بود که نفوذ اجتماعی امام را ریشه د ار می ساخت و این حضور مؤثر، برای دستگاه ستم نگران کننده بود.[15]


اوضاع فرهنگی عصر امام باقر(ع)

جامعه ای که می خواهیم به شرح اوضاع فرهنگی آن بپردازیم عمدتاً جامعه مدینه است که البته این جامعه تحت تأثیر تحولات جامعه اسلامی – اموی و پیامدهای آن بوده است. امام باقر (ع) طی سالهای 94 تا 114 هجری یعنی مدت نوزده سال امامت خود در این جامعه که فضایی پرتلاطم و پرمخاطره داشت قرار گرفت. در دوره های پیشین در نتیجه مبارزه و جهاد و سلطه سیاسی و نیز آزار و شکنجه و اختناق فرصت نشده بود که دیدگاههای امامان عترت مدون و به صورت استدلالی بیان شود و این امر منجر به ایجاد انحرافات فکری گردید که خلفای اموی از یک سو با ظلم و استبداد بر مردم جامعه را تحت تاثیر سود خود قرار داده و از سوی دیگر جامعه درگیر جریانهای فکری و فلسفی بود که از یونان، هند و سرزمینهای مفتوحه به درون جامعه اسلامی وارد می شد.

وجود مجادله های کلامی و نیز یورش فکری و فرهنگی مکاتب بیگانه موجودیت اسلام راستین را تهدید می کرد، حکام اموی با وجود آنهمه کشتار و ظلم هنوز نسبت به اسلام و اهل بیت علیهم السلام درون پرکینه ای داشتند و برای آنکه شعاع روشنگرانه اسلام را خاموش کنند، نقل حدیث و نوشتن و انتشار آن را ممنوع کرده بودند؛ البته «ممنوعیت نقل حدیث بعد از ارتحال پیامبر آغاز شد. ابوبکر، شروع کننده آن بود و عمر ادامه دهنده این شیوه. از عایشه نقل شده است که: «پدرم احادیث پیامبر –صلی الله علیه و اله – را که پانصد حدیث بودند جمع کرد و (به من سپرد) شب خوابید و صبح نزد من آمد و گفت: احادیثی را که پیش توست بیاور من آنها را نزد او آوردم و وی تمامی آنها را سوزانید....» (ذهبی، 1388 ه: 1/5).

در دوران بنی امیه این ممنوعیت با ظلم ها و کشتارها و محدودیت ها و حذف تدریجی اسلام آمیخته شد. معاویه و جانشینانش نه تنها از نقل احادیث نبوی درباره اسلام و احکام دین جلوگیری کردند بلکه دست افراد غیرمتعهد و بیگانه با اصول و مبانی اسلام را برای جعل احادیث بازگذاشتند. فاجعه ای که اثرات آن دامنه دار بود. از جمله مشکلات و مصائب مهمی که بر فرهنگ اسلامی در قرن اول هجری وارد گردید رسوخ اسرائیلیات بود که در ابعاد گسترده ای چه در حوزه فرهنگ و چه سیاست، اثراتی عمیق از خود باقی گذاشت. اسرائیلیات در واقع نشر فرهنگ یهودو نیز آلوده کردن دنیای حدیث به نقلهای بی اساس کتب یهود بود. در این زمینه عبدالله بن سلام که یکی از احبار یهود معرفی شده است، نقش کلیدی داشت و نیز «کعب الاحبار که نفوذ فراوانی در خلیفه دوم داشت و بسیاری از صحابه ناقل حدیث متأثر از او بودند و همین امر ضربه مهلکی بر فرهنگ اسلامی وارد کرده بود»(ابن سعد، 1380 ک 2/358). بیشترین کار این افراد نقل قصص انبیاء سلف بود که به شکل تحریف شده ای در کتب یهود وجود داشت و حاوی اهانتهای فراوان به انبیاء و نیز نقل برخی از مبانی کلامی و فقهی غلطی بود که این کتب بدانها پرداخته بودند. سیاست بنی امیه نه تنها جلوگیری از نشر مقالات و مکتوبات اسرائیلی و ضد دینی نبود بلکه آنها از این موضوع در ترویج اندیشه های سیاسی خود و بکارگیری آنان در جامعه سود فراوانی می بردند. موضوع ممنوعیت حدیث حدود یک قرن به طول انجامید و هر منتقد آگاهی می تواند پی ببرد که تا چه حد مردم از احادیث ارزشمند نبوی و اساس اسلام دور شدند. این موضوع تا «زمان عمر بن عبدالعزیز که ابوبکر محمد انصاری مسئول نشر و به جریان انداختن حدیث شد ادامه یافت»(تستری، 1410: 11/333). امام باقر (ع) در این زمان فرصت مناسب تری برای گسترش فرهنگ اصیل اسلامی و معارف اهل بیت به دست آورد.

در این دوران به امور دینی توجه چندانی نمی شد مردم نسبت به فقه و مسائل دینی آگاهی نداشتند و تتها اهل مدینه بودند که از اینگونه مسائل آگاهی داشتند در منابع آمده است که «در طول نیمه دوم قرن اول هجری مردم حتی کیفیت نماز و گزاردن حج را نیز نمی دانستند» (محقق الکاظمی، 1316 ق: 110).

امام باقر (ع) با اندیشه های انحرافی مواجه بودند که فعالیتهای فرهنگی غلات یکی دیگر از این شاخه های انحرافی است. «این گروه با سوء استفاده از روایات امامان، احادیث جعلی و ساختگی غلو آمیزی را در جامعه نشر می دادند. مرجئه گروه دیگری بودند که واجبات عملی اسلام را تحقیر می کردند و هیچ مسلمانی را به دلیل گناهی که کرده بودند محکوم نمی کردند. امام باقر (ع) به شدت با این گروه مبارزه می کرد و آنان را کافر و دشمن اهل بیت می دانست» (کلینی، 1372، 5/460)و نیز از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود : «شباهت یهود به مرجئه و قدریه به نصرانیت همچون شباهت شب به شب و روز به روز است»(جعفریان، 1371: 139).

علاوه بر خوارج که مشکلی دائمی به شمار می آمدند، «یکی دیگر از مشکلات فرهنگی این عصر دو دستگی در بین خود شیعیان بود. از جمله پیروان ابوهاشم پسر محمد بن حنیفه که در مقابل امام باقر (ع) موضع گیری می کردند و مردم را به امامت ابوهاشم ترغیب می کردند. امام باقر با این گروه ها مناظره می کرد. در این دوره چندین فرقه در مذهب شیعه ایجاد شده بود مانند کیسانیه، زیدیه و.. که بخاطر کم اطلاعی و کج روی فکری در ابعاد عقیدتی مسئله امامت از رهبری امامان واقعی فاصله گرفته بودند» (منتظر القائم، 1384: 170- 173).

علاوه بر اقدامات مناسب امام باقر (ع) در برخورد با تشتت و انحرافهای فرق گوناگون و ناظر و بحث های فرهنگی و علمی امام موفق به پایه گذاری اجتهاد در بنیان تشیع شد. اجتهاد به معنی بهره گرفتن از احکام شرع و دین برای دست یافتن به ادله می باشد. امام اولین کسی است که اجتهاد را پایه گذاری کرد. شریف قرشی می نویسد: «و امتی و الذی تمیز به فقه اهل البیت (ع) عن بقیه الفقه الاسلامی هو فتح بابه الاجتهاد» (شریف قرشی، 1397: 1/219).

«تقیه مصدر تقی به معنای اتقی از ریشه وقی گرفته شده است و به معنای نگه داشتن و پوشانیدن است که یکی از سنن مبارزاتی اسلام است که به خاطر حفظ جان، آبرو، مال و دفع خطرات به آن حکم شده است»(معلوف لوئیس، 1367: 12).

امام باقر (ع) به دلیل فشارهایی که از طرف دستگاه خلافت بر جامعه آن روز سایه گسترده بود مجبور به رعایت اصل تقیه و پرهیز از هرگونه درگیری بودند. اما همین موضوع باعث ایجاد اختلافهایی شد. زیرا بسیاری از شیعیان عراق که بر اثر فشار و اختناق موجود انتظار داشتند امام به عراق آمده و نبرد کند نسبت به امامت ایشان و امامت برادر امام باقر (ع) یعنی زید دچار تردید شدند و این امر خود موجب پیدایش انشعاباتی در شیعه شد. امام سعی می کرد، جامعه آن روز را به سمت خویشتن داری و مقاومت سوق دهد. چرا که جامعه دچار تناقض و چندگانگی شده بود و افکار متناقضی درمان اوج گیری بود که اساس دین را تهدید می کرد. اما دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار گرفته و لازم می دید به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته فقه، خط فکری تشیع را آشکار سازد چرا که سنگ بنا و اساس انقلاب و قیام، نهضتی فکری و فرهنگی است. امام با زمینه سازی بسیار عمیق، میراثی فرهنگی را ایجاد کرد که بعدها آن را به دست فرزندش امام صادق (ع) سپرد. می توان اذعان داشت که «مؤسس و بنیانگذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی تشیع امام باقر (ع) بود» (اشتهاردی، 1374: 27).

امام باقر (ع) در شرایطی که انحرافات فرهنگی و رکود فکری جامعه را گرفتار کرده بود همچون مشعلی تابناک چراغ راه مردم بود. «در روایت حبابه الوابیه آمده است که گفت: در مکه مردی را دیدم که بین باب و حجر بر بلندی ایستاده... مردم پیرامون وی جمع شده بودند و در مشکلات از او نظر می خواستند و او را رها نکردند تا در هزار مسأله به آنان فتوی داد...» (عادل ادیب، 1366: 171).

هنگامی که دوران امویان و مروانیان را مطالعه می کنیم. در می یابیم که امام باقر (ع) در عصری امامت خود را آغاز نمود که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می برد چه اینکه عرصه فرهنگی جامعه درگیر چالشهای عمیق عقیدتی و تنش های مختلف فقهی میان فرق های اسلامی شده بود. اما باقر (ع) با تحکیم بنیادهای تفکر شیعی، پایه گذاری علم اصول و شیوه صحیح اجتهاد نشر فرهنگ اصیل اسلامی، بهره گیری صحیح از قرآن، مبارزه با شیوه های نادرست اجتهاد، تأسیس دانشگاه بزرگ اسلامی و تربیت شاگردان فهیم و دیندار به رفع معضلات فرهنگی پرداخت. وجود فرقه های متفاوات که هر کدام بر راهی می رفتند همچون خوارج، جبریون، غالیان و نیز شعوبی گری که آثار و اندیشه های شعوبی گری در این زمان خودش را پیدا کرد و بعدها در زمان امام صادق (ع) نمودار شد امام را بر آن داشت تا نهضتی فرهنگی را بنیان گذاری کند.

در این بین برخورد و مواضع امام در برابر فرقی چون خوارج، مرجئه، معتزله و عقاید جبریون از جمله اقدامات مهم امام در اعتلای فرهنگ جامعه بود.


 گذری بر دیدگاه خاورشناسان درباره امام باقر

پژوهشگران غربی برای شناخت و معرفی امامان شیعه علاوه بر نقل گزارش های تاریخی مربوط به جنبه های حیات فردی، نقش آنان را در ساحت های مختلف علمی، سیاسی و مذهبی نیز تحلیل میکنند. کلبرگ از جمله خاورشناسانی است که در زمینه تاریخ تشیع، به ویژه تشیع امامی، صاحب سخن و اثر است (نک. : عباسی و آقایی، ١٣٨٢).

علاوه بر مدخل «امام باقر (ع)»، که ملاک بررسی دیدگاه کلبرگ در نوشتار حاضر است، مدخل های «امام سجاد (ع)»، «مسلم بن عقیل»، «رجعت»، «سفیر»، «شهید»، «شهید ثانی»، «سلیمان بن صرد خزاعی» و «امین الاسلام طبرسی» در دایرةالمعارف اسلام را نیز کلبرگ نگاشته است (تقی زاده داوری، ١٣٨٥: ٢٤٣). همچنین «کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او»، «عقیده و فقه در تشیع امامی» نیز از جمله آثار کلبرگ است.

مروری بر آثار این شیعه پژوه غربی روشن می کند که پژوهش های وی غالبا بر روش تاریخی استوار است. اظهارنظرهای کلبرگ درباره شخصیت، امامت و جایگاه سیاسی و اجتماعی امام باقر (ع)، که شواهد آن در ادامه خواهد آمد، نیز از این رویکرد خارج نیست.

کلبرگ نظام مندی فقه شیعه و تدوین دستگاه اعتقادی تشیع را محصول فضل علمی امام باقر (ع) دانسته است (همان)، اما در کنار باورداشت چنین جایگاه علمی و نقش محوری ایشان در نظام سازی آموزه های شیعی، مشروعیت امامت امام باقر (ع) در نگاه شیعیان را به شهادت جابر بن عبدالله انصاری منحصر کرده است (همان: ٢٤١). او با اعتماد به شواهدی از منابع تاریخی، امام باقر (ع) را در فضای سیاسی معاصر خودش فردی ساکت و منزوی به تصویر می کشد که حتی در مقابله با امویان، به عنوان دشمن درجه اول اهل بیت (ع)، نه تنها کمترین حمایتی از قیام هایی که در برابر علویان صورت می پذیرفت از خود نشان نمی داد، با افراد انقلابی هم سازگار نبود (همان: ٢٤٢).

ارزینا لالانی، دیگر شیعه پژوه غربی است که درباره امام باقر (ع) قلم زده است.

چنین می نماید که دیدگاه او در میان خاورشناسان به تفکر شیعه اثناعشری بسیار نزدیک باشد. لالانی علاوه بر سخنرانی های متعددی که با موضوع تشیع داشته است، تألیف چندین کتاب و ده ها مقاله درباره تشیع را در پرونده علمی خود جای داده است. از جمله آثار وی کتاب نخستین اندیشه های شیعی؛ تعالیم امام محمد باقر (ع) است که متن انگلیسی این کتاب[1] در آبان ١٣٨١ برنده جایزه کتاب سال ولایت جمهوری اسلامی ایران شده بود. با مطالعه این اثر چنین به نظر می رسد که لالانی میکوشد با نگاه شیعی یا نزدیک به باور شیعیان، و به تعبیر دیگر با رویکردی پدیدارشناسانه درباره امام باقر (ع) اظهارنظر کند. اینکه در جهت گیری مذکور تا چه میزان موفق بوده است در ادامه مقاله بررسی خواهد شد.

لالانی امامت امام باقر (ع) را بر اساس روایات کافی، به دریافت جفر و جامعه (صندوق اسلحه پیامبر و کتاب) از پدرش مدلل کرده است (لالانی، ١٣٨١: ٥٧). او حوادثی چون ادعای وصی امام باقر بودن از طرف افرادی مانند بیان و ابومنصور را بر قطعیت امامت آن حضرت در زمان حیاتش تحلیل می کند؛ همچنین جداشدن گروهی از اصحاب امام باقر (ع) و پیوستن آنها به عمر بن ریاح و حتی ظهور غالیانی چون مغیره را، که بر الوهیت امام تأکید داشته است. وی، از سویی جدایی و کاهش تعداد یاران امام را آسیب می داند و از سوی دیگر، آنها را شواهدی قوی بر امامت آن حضرت در زمان حیاتش می داند (همان) که اقتضای چنین مدعیاتی را برای این افراد فراهم می کرد.

لالانی درباره خاستگاه و پیشینه لقب «باقر» ضمن بحث مبسوطی که ذیل روایات مربوط به این لقب میآورد در نهایت چنین نتیجه میگیرد که از نظر زمانی مشخص نیست از چه زمانی آن حضرت به این لقب ملقب شده باشد و حتی وجود این لقب را برای امام در زمان حیاتش بعید می داند (همان: ٥٣). اما به اعتبار شواهد موجود در منابع شیعیان زیدی، اسماعیلی و اثناعشری و حتی منابع تفسیری و روایی اهل سنت، آن حضرت را دانشمندی جامع الاطراف می داند که علمای معاصرش در حضور او احساس حقارت میکردند. از همین رو لالانی لقب «باقر» را از هر کجا و هر زمانی که بوده و آمده باشد بازتاب شهرت علمی و خردمندی آن حضرت می داند (همان: ٥٦-٥٧).

دونالدسن، مستشرق انگلیسی فارغ التحصیل مدرسه تبلیغات کندی در هارتفورد است که شانزده سال در ایران و مشهد سکونت داشته و به همراه همسرش به برخی سرزمین های اسلامی سفر کرده است. وی در زمینه تشیع آثاری دارد که مهم ترین آنها کتاب مذهب تشیع (The Shiite Religion) است. همچنین مقالاتی مانند «اندیشه امامت نزد شیعه»، «قرآن و سحر»، «ازدواج عرفی در اسلام» و «توبه در اسلام» را نگاشته است

(احمدوند، ١٣٧٧: ٦٣). وی در فصلی که به زندگی امام باقر (ع) پرداخته، علاوه بر نقل های یعقوبی و ابن خلکان درباره لقب باقر، از آن حضرت به عنوان شخصیتی علمی و منزوی یاد میکند که به دلیل وجود مسائل مهم اجتماعی همچون قیام هایی که در برابر امویان صورت میپذیرفت، مردم از توجه به ایشان غافل بودند. او معتقد است رسیدن امام به ٥٧ سالگی، اقتضای مرگ طبیعی را داشته است (دونالدسن، بیتا: ١٢٣-١٢٨).

هاینس هالم مستشرق دیگری است که با نگاه و روشی همسان با کلبرگ و دونالدسن، جایگاه امام باقر (ع) را تحلیل می کند. بر همین اساس، در نگاه وی، امام، شخصیتی است که از نظر سیاسی نه تنها از ورود به مباحث سیاسی پرهیز می کرد بلکه در عمل هم کمترین مقابله ای در مقابل امویان از خود نشان نمی داد. هالم در اظهارنظری ناآشنا امامت امام باقر (ع) و پدرش علی بن حسین (ع) را در زمان حیاتشان محل تردید می داند و معتقد است شیعیان بعد از وفاتشان آنها را به عنوان امام چهارم و پنجم خود معرفی میکردند (هالم، ١٣٨٤: ٥٢ و ٦٦).

هالیستر پژوهشگر دیگری است که پس از بیان گزارش های تاریخی درباره شخصیت و جایگاه علمی امام باقر (ع) در جامعه شیعی و میان عالمان و راویان اهل سنت به ذکر یک جمله بسنده می کند: «زید برادر ناتنی او که مادرش از اهالی سند در پاکستان بود بیطرفی سیاسی او را قبول نداشت» (هالیستر، ١٣٧٦: ١٠٢).

روشن است که در کنار ناهمخوانی کلی دیدگاه های پیش گفته با اعتقاد و تاریخ شیعیان، برخی از آنها (ادعای امامت امام باقر (ع) بعد از وفات آن حضرت) نه تنها کمترین سابقه ای در تاریخ تشیع ندارد، بلکه نقطه مقابل «امامت شیعی»، حضور همیشگی حجت خدا در زمین و وجوب شناخت امام زمان، است. به همین دلیل آنچه بیش از یافته های فوق اهمیت مییابد، روش شناسی پژوهشگران غربی در تحلیل اعتقادات شیعه و تاریخ تشیع و برداشت از آن است.


مبارزه با اندیشه خوارج

خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، ولی با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانی یافته و بعدها به شورشها و حرکتهای اجتماعی دامن زدند.

یکی از میدانهای رویارویی امام باقر (ع) با اندیشه های منحرف، موضعگیریها و روشنگریهای آن حضرت در رویارویی با عقاید و مشی خوارج بود. امام باقر (ع) در برخی از تعالیم خود می فرمود: به این گروه مارقه باید گفت: چرا از علی (ع) جدا شدید، با این که شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در رکابش جنگیدید و نصرت و یاری وی زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم می آورد.

آنها خواهند گفت: امیر المؤمنین (ع) در دین خدا حکم کرده است (یعنی در جنگ با معاویه حکمیت را پذیرفته است در حالی که نمی بایست شرعا حکمیت را بپذیرد).

به آنان باید گفت: خداوند در شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا که فرموده: فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما هر گاه میان زن و شوهر اختلافی رخ نمود که احتمال دارد به جدایی منتهی شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلی میان آنها، یک مرد از جانب شوهر و یک مرد از جانب زن به عنوان حکم فرستاده شوند تا اگر بنای اصلاح باشد، خدا آنان راتوفیق عطا کند. از سوی دیگر، رسول خدا (ص) در جریان بنی قریظه برای حکمیت، سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حکم کرد.

به خوارج باید گفت: آیا شما نمی دانید که وقتی امیر المؤمنین (ع) حکمیت را پذیرفت به افرادی که حکمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانی که کار حکمیت علیه علی (ع) تمام شد، برخی به آن حضرت گفتند: کسی را بر خود حکم ساختی که علیه تو حکم کرد! امیر المؤمنین (ع) در پاسخ گفت: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد تا نظر شخصی خودش را اعمال کند. اکنون باید به خوارج گفت که در کجای این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده می شود! با این که آن حضرت بصراحت اعلام کرد که: حکم مخالفت قرآن را رد می کند.

در روایتی دیگر آمده است: فردی از خوارج مدعی بود که علی (ع) در جنگ نهروان به خاطر کشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وی می گفت اگر بدانم که در پهنه زمین کسی هست که برای من ظالم نبودن علی (ع) را ثابت کند به سویش خواهم شتافت.به او گفتند که از میان فرزندان علی (ع) شخصی چون ابو جعفر، محمد بن علی می تواند تو را پاسخ دهد. وی که از سردمداران خوارج بود، گروهی از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسید.

به امام باقر (ع) گفته شد اینان برای مناظره آمده اند.حضرت فرمود اکنون بازگردند و فردا بیایند. فردای آن روز، امام باقر (ع) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند. امام باقر (ع) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز کرد و پس از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم (ص) فرمود: سپاس خدای را که با اعطای نبوت به پیامبر اکرم، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.ای فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر کس فضیلتی از امیر المؤمنین علی (ع) می داند، بر جای ایستد و آن را بازگوید.

حاضران هر یک ایستادند و در فضیلت علی (ع) سخن ها ایراد کردند. با این زمینه و فضایی که امام باقر (ع) پدید آورد آن مرد که بزرگ خوارج آن محفل بشمار می آمد، از جای برخاست و گفت: من فضایل و ارزش های علی (ع) را بیش از این جمع آگاهم و روایت های فزونتری را می دانم، ولی اینها مربوط به زمانی است که علی (ع) هنوز حکمیت را نپذیرفته، با پذیرش حکمیت کافر نشده بود. سخن در فضایل علی (ع) به حدیث خیبر رسید، آنجا که پیامبر (ص) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار، لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه». فردا، پرچم را به فردی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره می تازد و هرگز از میدان نبرد نمی گریزد، او از رزم باز نمی گردد مگر با پیروزی و فتح خیبر. در این هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد کرد و فرمود:

درباره این حدیث چه می گویی؟ خارجی گفت: این حدیث حق است و شکی هم در آن نیست، ولی کفر پس از این مرحله پدید آمد.

امام باقر (ع) فرمود: آیا آن روز که خداوند علی را دوست می داشت، می دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانست؟ مرد گفت: اگر بگویم خدا نمی دانست، کافر شده ام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند می دانسته است.

امام باقر (ع) فرمود: آیا محبت خدا به علی (ع) از آن جهت بوده که وی در خط اطاعت خدا حرکت می کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانی بوده است! مرد گفت: بدیهی است که دوستی خداوند نسبت به امیر المؤمنین علی (ع) ازجهت اطاعت و بندگی وی بوده است نه عصیان و نافرمانی. (در نتیجه محبت خداوند به علی (ع) بیانگر این است که علی (ع) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضای او بیرون نرفته است و آنچه کرده وظیفه الهی او بوده است).

سخن که به اینجا رسید، امام باقر (ع) رو به آن مرد کرده و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدی، از جای برخیز و مجلس را ترک کن. مرد از جای برخاست و آیه ای از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق برای او بود زمزمه می کرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته». (زندگی سیاسی امام باقر (ع)، ص 80)


مبدأ نفوذ اسرائیلیات و مبارزه حضرت


آغاز ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى به نفوذ تمدن و فرهنگ یهودى به فرهنگ اعراب بت‌پرست قبل از اسلام بازمى‌گردد. پیش از ظهور اسلام قبایل فراوانى از اهل كتاب در مجاورت مشركان در مدینه و پیرامون آن از جمله خیبر و فدك زندگى مى‌كردند.

اهل كتاب چون داراى دین و كتاب آسمانى بودند، موقعیت و فرهنگ بالاترى در مقایسه با مشركان داشتند و نزد آنان از جایگاه علمى ویژه‌اى برخوردار بودند. مشركان براى فهم بسیارى از مسائل از جمله مسائل مربوط به خلقت، تاریخ ملت‌هاى گذشته و‌... به آنان مراجعه مى‌كردند، افزون بر این آنان در سال دو كوچ زمستانى و تابستانى به یمن و شام داشتند و در این مسافرت‌ها با گروه‌هاى فراوانى از اهل ‌كتاب كه در این دو سرزمین ساكن بودند مراودت داشتند و این ارتباط‌ها نیز خود عامل دیگرى در نفوذ فرهنگ یهودى در فرهنگ عرب جاهلى به شمار مى‌رفت.[۱۲]

مراجعه اعراب به اهل ‌كتاب، بعد از ظهور اسلام و پذیرش آیین جدید ادامه یافت و آنان براى فهم برخى ناشناخته‌ها، اهل‌كتاب را بر دیگران ترجیح مى‌دادند به ویژه كه قرآن نیز در آیاتى، مشركان را به اهل كتاب ارجاع داده بود: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون × بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ...». (سوره نحل/16، 43‌ـ‌44)؛ «فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ». (سوره اسراء/17، 101) مخاطب اصلى در این آیات مشركان هستند كه خداوند به آنان خطاب كرده: اگر در صحت گفته‌هاى قرآن شك دارید از اهل ‌كتاب بپرسید؛ اما برخى مسلمانان گمان كردند كه این آیات مراجعه آنان به اهل ‌كتاب را مجاز شمرده است، بدین سبب براى سؤال از معارف اصلى دین به اهل ‌كتاب مراجعه مى‌كردند.

رجوع به اهل ‌كتاب به همین منوال ادامه داشت تا این كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در روایاتى كه خواهد آمد، به ‌طور صریح مسلمانان را از مراجعه به آنان منع كرد؛ ولى با وجود نهى صریح پیامبر گروهى از مسلمانان براى دستیابى به مطالبى كه به گمان آنان در معارف اسلامى وجود نداشت به اهل ‌كتاب مراجعه مى‌كردند.

رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و فقدان آن حضرت سبب ورود بیشتر اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى شد زیرا از طرفى حضرت مانعى براى مراجعه مسلمانان به اهل ‌كتاب به شمار مى‌رفت و از سوى دیگر با وفات وى راه كسب دانش و معارف اسلامى بر كسانى كه از جانشین عالِم و دروازه علم پیامبر، على علیه‌السلام و صحابیان دانشمندى همچون ابن ‌عباس و ابن ‌مسعود غافل بودند، مسدود ساخت به همین جهت ذهبى مى‌نویسد: داخل شدن اسرائیلیات در تفسیر از امورى است كه به عهد صحابه باز مى‌گردد.

نو مسلمانان اهل ‌كتاب كه در عهد صحابه، اسلام را پذیرفته بودند. از عوامل دیگر ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى بودند. اینان با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از اعتماد برخى صحابه، خرافات فراوانى را وارد حوزه فرهنگ اسلامى كردند. ورود و نفوذ این روایات در دوره تابعان نیز ادامه یافت بلكه در این عصر بر اثر تساهل گذشتگان، شیوع پدیده داستانسرایى، گرویدن شمار بیشترى از اهل‌كتاب به اسلام و نیز رغبت بیشتر مسلمانان به شنیدن داستان‌هاى ملت‌هاى پیشین، اسرائیلیات بیشترى وارد تفسیر و حدیث اسلامى شد.

افزون بر این وجود مفسرانى در این عصر همچون مقاتل ابن ‌سلیمان كه مى‌خواستند نقص و كمبودهاى تفسیر را با روایات اسرائیلى برطرف سازند، بر نفوذ بیشتر این روایات افزود تا این كه عصرِ تابعانِ تابعان فرا رسید.

در این عصر نیز علاقه به اخذ روایات اسرائیلى افزون‌تر شد و گروهى در مراجعه به اهل ‌كتاب، راه افراط را پیش گرفتند به ‌گونه‌اى كه هر روایت اسرائیلى را مى‌پذیرفتند و آن را صحیح تلقى مى‌كردند. این گرایش شدید ادامه یافت تا نوبت به عصر تدوین تفسیر رسید. در این عصر برخى مفسران بخش اعظم این روایات اسرائیلى را وارد تفسیر كردند.

همواره در طول تاریخ عده‌ای بوده و هستند که یک سری خرافات را به نام دین به خورد جامعه بدهند و از این رهگذر این تفکر را رواج دهند که گزاره‌های دینی پایه و منطقی ندارد، آن زمان نیز چنین بود و برخی یهودیان به شدت روی این مساله کار می‌کردند و اسرائیلیات را به این شکل ترویج می‌کردند، در واقع شماری از عالمان یهود که به ظاهر مسلمان شده و گروهی دیگر که هنوز به دین خود باقی مانده بودند در جامعه اسلامی پراکنده شده بودند و مرجعیت علمی گروهی را به عهده داشتند.

یهودیان، جاسوسان خود را به جامعه می‌فرستادند تا به نام دین اسلام دست به رواج خرافات بزنند، شبهه‌پراکنی کنند و نهایتاً دین را زیر سوال ببرند

در چنین فضایی مبارزه با یهود و القائات سو آنان در فرهنگ اسلامی و انکار مطالبی که باعث خدشه‌دار شدن چهره واقعی پیامبران خدا می‌شد و از سوی دیگر تکذیب احادیث ساخته و پرداخته یهودیان، از فعالیت‌های فرهنگی پنجمین امام بود. امام باقر (ع) با رواج اسرائیلیات مبارزه می‌کرد، برای مثال «زراره بن اعین» نقل کرده است که روزی امام باقر (ع) در حالی‌که مقابل کعبه نشسته بود فرمود: نگاه کردن به خانه خدا عبادت است. در همان لحظه عاصم بن عمر، نزد امام باقر آمد و گفت: کعب الاحبار می‌گوید: «انّ الکعبة تَسْجُدُ لبیت المقدس فی کلِّ غداة» (کعبه هر صبحگاهان برابر بیت‌المقدس سجده می‌کند)! امام باقر (ع) فرمود: نظر تو در مورد سخن کعب الاحبار چیست؟ آن مرد گفت: سخن کعب صحیح است. امام باقر (ع) فرمود: تو و کعب الاحبار هر دو دروغ می‌گوئید. آن‌گاه در حالی که به شدت ناراحت بود فرمود: خداوند بقعه‌ای محبوب‌تر از کعبه روی زمین نیافریده است.

یهودیان اتاق فکر بابت این ماجرا تشکیل می‌دادند و جاسوسان خود را به جامعه می‌فرستادند تا به نام دین اسلام دست به رواج خرافات بزنند، شبهه‌پراکنی کنند و نهایتاً دین را زیر سوال ببرند.

امروز وظیفه ما این است که به اتکا به سیره امام محمدباقر (ع) نسبت به شبهات مختلفی که مطرح می‌شود اقدام کنیم و روشنگری در این زمینه داشته باشیم، رونق جلسات درس و بحث، ارائه بسیاری از مطالب در قالبی که عامه مردم نیز بتوانند استفاده کنند اهمیت فراوانی دارد، همه جامعه طبیعتاً با بسیاری از مسائل علمی آشنا نیست بنابراین ممکن است در برابر مطالبی که به عنوان شبهه و به نام دین مطرح می‌شود دچار آسیب شوند، وظیفه ما مقابله با این مسائل است و هیچ راهی بهتر از فرهنگ سازی و ترویج اندیشه دین از گذرگاه تولید محتوا نخواهد بود.

 

فتوحات اسلامی در شرق و غرب

در نخستین سال های امامت حضرت باقر(ع) قلمرو حکومت اسلامی از جانب شرق توسعه یافت. محمد بن قاسم بن محمد بن حکم بن ابی عقیل برای فتح سند و هند، به سوی این نواحی رفت. ابوالاسود جهم بن زحر جعفی فرماندهی مقدمه سپاهش را عهده دار بود. وی که در فارس اقامت داشت، از آنجا به مکران رفت و چندی در آنجا ماند و برخی شهر های مسیر را فتح کرد؛ تا آنکه نبرد سختی بین او و سپاهیان هند در گرفت. داهر، فرمانده قوای مزبور، در برابرش مقاومت کرد و با کشته شدن وی، محمد بن قاسم بر نواحی گوناگون سند استیلا یافت. موفقیت شایان توجه وی توانست راه را برای تسلط مسلمین بر بخش بزرگی از هند بگشاید. این فتح در واقع طلیعه حکومت مسلمانان در شبه قاره هند بود. ناگفته نماند که همراه با این بخش مهم از آسیا، نقاط هم جوار دیگر مانند کابل، کاشمر، طوس و مناطق مختلف دیگر هم به قلمرو پهناور اسلامی پیوستند. با مرگ ولید بن عبدالملک و روی کار آمدن سلیمان، فاتح هند به جای آنکه مورد تشویق قرار گیرد، دستگیر شد و به فرمان این خلیفه ستم پیشه، در غل و زنجیر قرار گرفت. اهل هند بر این وضع ناهنجار که برای سلحشوری مسلمان پدید آمد، گریستند. والی ماوراء النهر نیز تحت فشار قرار گرفت و عزل شد.[16] گفته می شود علاقه مندی وی به خاندان عترت سبب این رفتار شده بود.


ارادت مردمان سند به اهل بیت: قابل توجه است. مادر زید شهید(برادر امام باقر(ع)) از سند بود، اما با روی کار آمدن حجاج بن یوسف ثقفی، شیعه در این سامان مجالی برای ترویج عقاید خود نداشت. با زندانی شدن محمد بن قاسم در واسط و در گذشت او، برخی شیعیان که تحت آزار و اذیت امویان بودند، در مناطق دور از خلافت وقت پناهگاهی برای خود تدارک دیدند. سند، غور، خراسان و ماوراء النهر به مراکز قیام های شیعی تبدیل گردید.[17]


گروهی از پیروان علی بن عبدالله حسنی که 72 نفر بودند، از خراسان به مدینه آمدند تا امام واقعی را مشخص کنند. آنان به حضور امام باقر(ع) رفتند و حقایقی را مشاهده کردند و متقاعد شدند و به مقام امامت آن حضرت اعتراف کردند و هدایایی به پیشگاه آن حضرت تقدیم داشتند.[18]

هم زمان با فتوحات شرقی، حادثه مهمی در غرب قلمرو اسلامی اتفاق افتاد که جهان را متحیر ساخت؛ زیرا در سال 92 هجری و زمانی که افریقا به دست موسی بن نفیر اخمی اداره می شد، طارق بن زیاد از لایق ترین سرکردگان موسی، با سپاهی مرکب از هفتاد هزار نفر رزمنده، در محلی که اکنون به نام او معروف است یعنی جبل الطارق، پیاده شد و از آنجا اول در شهر الجزیرة الخضراء فرود آمد و نماز صبح را در آنجا خواند که بعدها در این مکان مسجدی ساخته شد. نیروهای مستقر در اسپانیا که به گوت ها مشهور بودند، خیلی کوشید تا راه را به سپاهیان اسلام بسته، مانع پیشرفت آنها شوند، ولی بر اثر وارد شدن ضربات شدید، از یکدیگر پاشیده شدند و ثبات و پایداری آنان با حملات پی در پی طارق و نیروهایش از بین رفت و جمعیت گوت ها از هم متلاشی شد و پادشاه آنها در هنگام فرار، خود را در آب رودخانه غرق کرد. بدین گونه، منطقه جنوب غربی اروپا که اکنون شبه جزیره ایبری نام دارد و دو کشور اسپانیا و پرتقال را شامل می شود، به تصرف سپاهیان اسلام درآمد. این فتح علاوه بر نتایج معنوی و اخلاقی، برکات زیادی در برداشت؛ از جمله آنکه دشمنان مسلمانان را در رعب و هراس قرار داد.[19]


سلیمان بن عبدالملک به جای آنکه از بانیان چنین فتحی قدردانی کند، با موسی بن نفیر که آن زمان والی اندلس گردیده بود، به دشمنی برخاست و برای از میان بردن وی، برحسب انگیزه های هوس آلود نقشه می کشید.[20] از کتب تاریخ بر می آید که موسی بن نفیر و طارق بن زیاد طرفدار اهل بیت: بودند و به همین دلیل سلیمان، خلیفه مروانی، بر موسی خشم گرفت و دستور مصادره اموال و کشتن فرزندش را داد. اگر چه امام باقر(ع) از بابت این فتوحات اظهار خشنودی می کرد، امّا بر شیوه فتح و کشورگشایی که مغایر با موازین قرآنی و مخالف سیره پیامبر بود، انتقاد داشت و انتقاد خود را به آگاهی زمامدار وقت می رساند.
تقویت امنیت و حفظ همبستگی و اقتدار مسلمانان

با وجود آنکه امام، حاکمان وقت را غاصبان حکومت می دانست و شیوه ها و برنامه های او مورد تأیید حضرت نبود، اما برای حفظ یکپارچگی، اتحاد و انسجام مسلمانان، آن حضرت از هیچ گونه تلاشی فروگذار نمی کرد. جامعه عصر امام اگر چه از رهبری سیاسی اهل بیت: محروم بود، اما چون به توحید، قرآن کریم، رسالت نبی اکرم و فروع دین و مسائل اعتقادی زیر بنایی تا حدودی التزام داشت، ملتی مسلمان تلقی می شد و امام می کوشید تا آنان را از هجوم کفّار و مخالفان و نیز تفرقه دور نگاه دارد.

امام باقر(ع) وقتی ارزش های اصلی جامعه را در معرض تزلزل می دید و نیز مرز های قلمرو اسلامی را آماج یورش های بیگانگان و هجوم رومیان مشاهده می کرد، پیروان خود را از پرداختن به موضوعات تفرقه برانگیز نهی می کرد تا اتحاد جامعه در برابر اجانب و کفار محفوظ بماند و بتواند حملات دشمنان را دفع کند.

حتی وقتی حضرت احساس می کرد که جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گرفته است، به پیروان خود اجازه می داد که مسلمانان را یاری دهند تا دشمنان را در هم بکوبند و در مواردی خود حضرت، حکّام وقت را برای حفظ اقتدار قلمرو مسلمین راهنمایی می کرد.

هند سرّاج در سرزمین شام که ناحیه مخالف ولایت اهل بیت شناخته می شد، اسلحه می فروخت. وی پس از پذیرش ولایت امامان درباره ادامه این تجارت و حمل سلاح به شام، از امام باقر(ع) کسب تکلیف کرد. امام در جواب وی فرمود: سلاح های خود را به جانب شام ببر و در آن ناحیه در معرض فروش قرار ده؛ زیرا خداوند به وسیله اهالی این سامان، دشمنان ما و ایشان (رومیان) را دفع می کند. البته هر گاه میان ما و شامیان نبردی پیش آید، در چنین شرایطی نه باید به آنان سلاح رسانید و نه یاری شان داد.[21]

یکی از مروانیان روزی سکه هایی را دید که بر آنها عبارتی رومی نقش بسته بود. این پول ها در مصر که غالباً مسیحی بودند، رواج داشت. وی دستور داد نوشته های روی سکه ها ترجمه شود و چون از مضمون آنها آگاهی یافت، ناراحت شد و گفت: این مطالب برای مسلمانان نارواست. از این رو، به کارگزار مصر نوشت که نقش های مزبور را باطل سازد و به تولید کنندگان این پول ها فرمان دهد تا سوره ای از قرآن را بر آن حک کنند. او چنین کرد و چون سکه های جدید با نقوش اسلامی به سرزمین روم رسید و پادشاه آنان از مضمون آنها با خبر شد، زمامدار مروانی را ملامت و مذمت کرد و از وی خواست آنها را به وضع قبلی بازگرداند و تهدید کرد اگر این وضع عوض نشود، بر درهم و دینار هایی که ضرب می شود، دشنام و ناسزا به رهبران مسلمانان نقش می بندد. خلیفه که در تنگنا قرار گرفته بود، با وجود مشورت با اطرافیان و مشاوران به نتیجه ای دست نیافت و برای بیرون آمدن از این بحران، نامه ای به کارگزار مدینه نوشت و از او خواست امام باقر(ع) را با احترام و ارج فراوان به سوی شام روانه سازد. امام با عزت ویژه ای به محل استقرار خلیفه یعنی شام رفت و پس از مراسم استقبال و خوشامد گویی، ماجرای مزبور مطرح شد.


امام فرمود: این موضوع نگرانی ندارد. هم اکنون کسی را فرابخوان تا درهم و دینارها را برایت ضرب کند و بر یک طرفش نقش توحید و بر طرف دیگر «محمد رسول الله» را نقش بزن و در حاشیه آن، نام شهری را که سکّه در آن ضرب شده و نیز سال آن را قید کن، آن گاه برای آنکه امکان تقلب در درهم و دینار از بین برود، نحوه ساخت سکه های اسلامی را توضیح داد و سپس به خلیفه گفت: چون چنین کردی، فرمان به وجوب معامله با آنها صادر و مخالفین آن را مجازات کن. بدین ترتیب راه را بر پادشاه روم می بندی.


در نقل دیگر آمده است: به دنبال درگیری های سخت میان حاکمان رومی و اسلامی، پادشاه روم، فرمانروای مسلمانان را تهدید کرد که در صورت عدم واگذاری بخشی از قلمرو مسلمانان، جریان پول را در نواحی تحت قلمرو مسلمانان قطع می کنم. خلیفه مروانی از این تهدید ترسید و چون با رایزنی های متعدد به راهی دست نیافت، قرار شد که امام باقر(ع) گره گشای این مشکل باشد. حضرت به وی توصیه کرد که از رومی ها مهلت بخواهد و طی آن با جمع آوری طلا و نقره در قلمرو اسلامی، به ضرب درهم و دینار روی آورد. طی چند ماه سکه های جدیدی در اختیار مردم مسلمان قرار گرفت که با آنها به جای پول قبلی، فعالیت های اقتصادی خود را انجام می دادند. حاکم مسلمین شخصی را نزد سلطان روم فرستاد و به اطلاع او رسانید چنین برنامه ای را در مورد مرز های دو کشور قبول نمی کند. رومی ها بر این گمان بودند که با تهدید اقتصادی، برگ برنده ای دارند، ولی با طرح جدید که به پیشنهاد امام باقر(ع) صورت گرفت، در این نقشه ناکام ماندند. بنابراین ارعاب نظامی را پیش گرفتند و گروهی از متمرّدین را که پس از فتح اسلامی به روم پناه برده بودند، علیه کشورهای اسلامی برانگیخته، آنها را روانه سرزمین های مسلمان نشین کردند. این افراد راه سواحل را پیش گرفتند و به قتل، غارت و تجاوز پرداختند تا به کرانه های لبنان رسیدند. سپاهیان مسلمان به تعقیب آنها پرداخته،گروهی را کشته، عده ای را به اسارت گرفتند و بقیه که متواری شده بودند، راه دره ها و پناهگاه های کوهستانی را پیش گرفتند.[22]


مبارزه با انحرافات علماء

در این دوره فقها به شدت فعال بودند و همین امر لزوم هوشیاری امام را می طلبید . حضرت در برابر فقهایی مثل ابوحنیفه به شدت ایستادگی می کرد .

از جمله درباره اهل قیاس به زراره فرمودند: «یا زرارة ایاک واصحاب القیاس فی الدین فانهم ترکوا علم ما وکلوا به وتکلفوا ما قد کفوه یتاولون الاخبار ویکذبون علی الله عزوجل;

ای زراره! از کسانی که در کار دین قیاس می کنند، بپرهیز; زیرا آنان علمی را که مکلف به آن بودند کنار گذاشته و به چیزی پرداخته اند که به آنها سپرده نشده است . خبرها را [به ذوق خود] تفسیر کرده و بر خدای بزرگ دروغ می بندند .

محمد بن طیار از اصحاب امام باقر علیه السلام می گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمودند: آیا با مردم بحث می کنی؟ گفتم: آری . فرمودند: آیا هرچه می پرسند تو به هر حال پاسخی می دهی؟ گفتم آری! فرمودند: پس در چه زمینه سکوت کرده و علم و دانش واقعی را به اهلش ارجاع می دهی؟

امام علیه السلام با این سؤال به او فهماند که نحوه پاسخگویی او به پرسشهای مردم غلط است و در مسائل دینی باید به مرجع اصلی آن که ائمه اطهار علیهم السلام هستند مراجعه کرد .

همچنین ابوحمزه ثمالی از گفتگوی امام با قتاده چنین یاد می کند: امام رو به آن مرد کرد و پرسید: تو کیستی؟ گفت: قتادة بن دعامه بصری . فرمود: تو فقیه اهل بصره ای؟ گفت: آری . فرمود: وای بر تو ای قتاده! خداوند بندگان شایسته ای را آفریده است تا حجت بر دیگران باشند . آنان اوتاد زمین و برپادارنده امر الهی و نخبگان علم خدایند، آنان را قبل از آفرینش دیگر بندگان برگزیده است .

قتاده پس از سکوتی طولانی گفت: به خدا سوگند من تا کنون در برابر فقیهان بسیار و نیز پیش روی ابن عباس نشسته ام ولی آن گونه که در برابر شما مضطرب شده ام، در مقابل هیچ یک از آنان، اضطراب مرا فرا نگرفت . امام فرمود: تو می دانی کجا نشسته ای؟ در مقابل خاندانی هستی که خدا درباره اش فرموده است: «فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال » (23) و فرموده است «رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله واقام الصلاة وایتاء الزکاة » (24) پس جایگاه تو آن جاست که خود می دانی و ما آن خاندانیم که خدا توصیف کرده است . (25)


پاسخ به پرسشها و شبهات

از مسئولیتهای مهم امام باقر علیه السلام در راستای وظیفه پاسداری از ارزشها، رد شبهات فکری بود . آن حضرت این مسئولیت را در قالب نامه، سخنرانی، مناظره و ... انجام می داد . نمونه هایی را در ذیل می خوانیم .

× از امام باقر علیه السلام سؤال شد: آیا درست است واژه شی ء برخدا اطلاق شود؟ فرمودند: بلی! اطلاق لفظ شی ء بر خدا درست است، چون این اطلاق او را از حد تعطیل و تشبیه بیرون می آورد . (26) (یعنی واژه شی ء بر هر چیزی اطلاق می شود که وجود دارد و اگر این واژه را به کار نبریم، لازم می آید درباره اش همیشه سکوت کنیم و راه اندیشه را تعطیل کنیم).

× فردی به امام باقر علیه السلام گفت: خدا از چه زمانی وجود داشت؟ آن حضرت فرمودند: وای بر تو! زمان برای موجودی است که سابقه نیستی دارد، اما خدا دارای وجود همیشگی است . (27)

× از آن حضرت درباره تفسیر آیه «یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی » (28) سؤال شد . آن حضرت فرمودند: «ید» در کلام عرب به معنای قوت و عظمت است . خداوند می فرماید: «والسماء بنیناها باید» (29) ; آسمان را با قدرت و نیرو افراشتیم .»

× مردی از خوارج به امام باقر علیه السلام گفت: چه چیز را می پرستی؟ فرمود: خدای متعال را . گفت: آیا او را دیده ای؟ فرمود: «چشمها با مشاهده حسی او را ندیده اند، ولی قلبها به حقیقت ایمان خدا را یافته اند . خدا را به وسیله مقایسه نمی توان شناخت و با حواس نمی توان درک کرد و شباهتی با آدمیان ندارد . خدا به وسیله نشانه ها و آیاتش، وصف و شناخته می شود و در حکم و داوری اش هرگز ستم نمی کند . این همان خدایی است که جز او معبودی نیست . (30)


شیوه های مبارزاتی امام باقر علیه السلام

در چنین فضایی امام باقر علیه السلام برای احیای ارزشهای دینی و انجام وظیفه پاسداری از ارزشها، وبه تناسب موقعیت، از راهها و شیوه های زیر بهره جست:
الف) تقیه

میزان اهتمام حضرت باقر علیه السلام به تقیه چنان بود که می فرمود: «التقیة من دینی و دین آبائی و لا ایمان لمن لا تقیة له; ( بحار الانوار، ج 75، ص 431 ) تقیه از دین من و دین پدران من است . و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد .» این امر به دلایل متعددی مانند: حفظ جان نیروهای خودی، حفظ توان اقتصادی خودیها، اجرای برنامه های مهم تر، حفظ ارزشها و ... صورت می گرفت و امام با رعایت این اصل، رکت سری خود در تداوم وظیفه امامت را طی می کرد .

نقل است که حمران نزد امام باقر علیه السلام آمد و گفت: علی بن ابیطالب و حسن و حسین علیهم السلام تا مرز شهادت و کشته شدن پیش رفتند، نظر شما چیست؟ حضرت فرمودند: «یا حمران! ان الله تبارک و تعالی قد کان قدر ذلک علیهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلک الیهم من رسول الله صلی الله علیه و آله قام علی و الحسن و الحسین و بعلم صمت من صمت منا; اصول کافی، ج 2، ص 30 )

ای حمران! خداوند پاک و بلند مرتبه، آن برنامه را بر آنان تقدیر و طرح ریزی و امضاء وحتمی نمود و سپس آن را اجرا کرد . پس با مقدم شدن علم آن به سوی آنان از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی و حسن و حسین علیهم السلام قیام کردند . و هر کس از ما سکوت کرد، از روی علم بود .»
ب) ترسیم وظایف حاکم اسلامی

امام می کوشید با تبیین وظایف حاکمان، نوک تیز انتقاد خود را متوجه حاکمان وقت سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد کند . مثلا می فرمود: «بنی الاسلام علی خمسة اشیاء: علی الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة، اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه، ولایت .»

زراره پرسید: کدام افضل است؟ فرمود: «الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن; ( اصول کافی، ج 2، ص 18 ) ولایت برتر است; چون کلید آنهاست و والی (امام) راهنمایی کننده برآنهاست .»
ج) نهی از همکاری با حکومت طاغوت

امام همواره مؤمنان را از همکاری با حکومت طاغوت نهی می کرد و به هر طریق ممکن، این پیام خود را به گوش امت می رساند .

عقبة بن بشیر اسدی می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: من در میان قوم خود از حسبی عالی برخوردار بودم . قوم من در گذشته عریف (معاون و کارگزار) داشتند که جان سپرد . مردم تصمیم گرفتند که مرا به جای او به ریاست بگمارند، نظر شما چیست؟ آن حضرت فرمود: «فان کنت تکره الجنة و تبغضها فتعرف علی قومک و یاخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفک دمه فتشرکهم فی دمه و عسی لا تنال من دنیاهم شیئا; اگر از بهشت بدت می آید و از آن ناخشنودی، کارگزار قوم خود شو; زیرا چه بسا سلطان ستمگری، مسلمانی را می گیرد تا خونش را بریزد و تو [که گوشه ای از کار آن سلطان را بر عهده گرفته ای] شریک آنان در خون او خواهی بود، در حالی که ممکن است از دنیای آنها بهره ای نبری .»

و زمانی که فردی گفت: از زمان حجاج تا حالا والی بوده ام، آیا راهی برای توبه هست؟ امام سکوت کرد وبعد از تکرار سؤال، فرمود: «لا، حتی تؤدی الی کل ذی حق حقه; ( بحار الانوار، ج 75، ص 329 ) نه، مگر اینکه حق هر صاحب حقی را ادا کنی .»

یکی از شیعیان به نام عبدالغفار بن قاسم می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: نظرتان در نزدیک شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چیست؟ فرمود: این کار را برای تو صلاح نمی دانم . گفتم: گاهی به شام می روم و بر ابراهیم بن ولید وارد می شوم . فرمود: «ای عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پیامد منفی دارد: محبت دنیا در دلت راه می یابد، مرگ را فراموش می کنی، و نسبت به آنچه خدا قسمت تو کرده ناراضی می شوی .»

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من عیالوارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است . فرمود: «ای بنده خدا! من نمی خواهم تو را به ترک دنیا دعوت کنم، بلکه می خواهم گناهان را ترک کنی . ترک دنیا فضیلت است، اما ترک گناه فریضه و واجب است و تو در شرایطی هستی که به انجام واجبات نیازمندتری تا کسب فضائل .» (31)

زمانی هم که مردم برای تبریک گفتن به والی جدید مدینه، به خانه اش می رفتند، فرمود: خانه والی، دری از درهای آتش است . (32)

همچنین آن حضرت فرمود: «انما عقر الناقة رجل واحد فلما رضوا اصابهم العذاب; فاذا ظهر امام عادل فمن رضی بحکمه و اعانه علی عدله فهو ولیه و اذا ظهر امام جور فمن رضی بحکمه و اعانه علی جوره، فهو ولیه; (33)

ناقه [صالح] را یک نفر پی کرد، ولی چون توده مردم به آن راضی شدند، عذاب به همه آنها رسید; پس هرگاه امام عادلی ظاهر گشت، هر کس راضی به حکم او باشد، و او را در عدلش یاری کند، یاور او خواهد بود . زمانی که امام ستمگری ظاهر شود هر کس به حکم او راضی باشد، و او را بر ستمکاریش یاری کند، یاور او خواهد بود .»

در جای دیگری آن حضرت می فرمودند:

«قال الله عز و جل: لاعذبن کل رعیة فی الاسلام دانت بولایة کل امام جائر لیس من الله و ان کانت الرعیة فی اعمالها برة تقیة و لاعفون عن کل رعیة فی الاسلام دانت بولایة امام عادل من الله و ان کانت الرعیة فی اعمالها ظالمة مسیئة; (34) خداوند عزیز و جلیل فرموده است: هر کسی را که در اسلام به ولایت پیشوای ستمگری که از جانب خدا نیست - گردن نهند، عذاب خواهم کرد; هرچند آن فرد در کارهای خویش نیک و پرهیزکار باشد . و از هر کسی که در قلمرو اسلام به حاکمیت هر امام عادلی - که از جانب خداست - تن دهد قطعا درمی گذرم; هر چند آن فرد در کارهای خویش ستمکار و بدکار باشد .»
د) مبارزه رو در رو

امام باقر علیه السلام از یک سو قیامهای ضد حکومتی مانند قیام زید، مختار، کمیت و ... را تایید می کرد و از سوی دیگر، در موقعیتهای مناسب، خود با خلفا به رویارویی جدی می پرداخت .

آن حضرت می فرمود: «من مشی الی سلطان جائر فامره بتقوی الله و خوفه و وعظه کان له مثل اجر الثقلین من الجن و الانس و مثل اعمالهم; (35) هر کس به سوی سلطان ستمگری برود، و او را به تقوای الهی فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه کند، مانند پاداش جن و انس ومانند اعمال آنان را خواهد داشت .»

همچنین آن حضرت مشروعیت حاکمان جور را زیر سؤال می برد و راه را بر قیام علیه آنان هموار می ساخت . امام علیه السلام می فرماید: «ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله; (36) پیشوایان ستمگر و پیروان آنها از دین خدا برکنار شده اند .»

درباره برخورد امام باقر علیه السلام با خلفا و مبارزه علنی آن حضرت، به نقل مطلبی از امام صادق علیه السلام بسنده می کنیم .

امام صادق علیه السلام می فرماید: در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک برای انجام مراسم حج به مکه آمده بود، امام باقر علیه السلام هم در مکه بود . امام برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «سپاس خدایی را که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری مبعوث کرد و ما را به وسیله او کرامت بخشید . ما برگزیدگان خدا بر خلق اوییم و انتخاب شده از میان بندگان وی هستیم . ما خلفای الهی هستیم; پس آن کسی که از ما پیروی کند، سعادتمند است و کسی که ما را دشمن بدارد، شقی خواهد بود .»

این سخنان به گوش هشام رسید ... وقتی به مدینه برگشتیم، به وسیله نامه ای از کارگزارش در مدینه خواست امام علیه السلام را به دمشق بفرستد . وقتی وارد شدیم، سه روز اجازه ورود نداد . روز چهارم وقتی در آستانه ورود قرار داشتیم، هشام - که نفرین خدا بر او باد - به اطرافیانش دستور داد، پس از او هر یک به امام باقر علیه السلام ناسزا بگویند و سرزنش کنند . امام باقر علیه السلام وارد شد و بدون آنکه توجه خاصی به هشام کند، در جمله ای کلی به اهل مجلس گفت: «السلام علیکم » ، و بدون اجازه گرفتن از هشام، در جایی مناسب بر زمین نشست ... .

هشام گفت: ای محمد بن علی! همواره یک نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را می شکند و مردم را به سوی خود فرا می خواند و از روی سفاهت و جهل گمان می کند امام است! !

هشام شروع به سرزنش کرد و بعد از وی، یکایک اهل مجلس سخنان توهین آمیزی گفتند . امام باقر علیه السلام ایستاد و فرمود: «ای مردم! به کدام سو می روید و شما را به کجا می برند؟ خدا [نسل] اول شما را به وسیله ما خاندان هدایت کرد وآیندگان شما هم به وسیله ما راه می یابند . اگر شما پادشاهی زودگذر دنیا را دارید، ما در آینده فرمانروایی خواهیم داشت . پس از فرمانروایی ما هیچ حاکمیت و پادشاهی نیست، زیرا ما اهل فرجامیم و خدا فرموده است: «والعاقبة للمتقین » .

در پی این سخنان، به دستور هشام، امام را به زندان بردند، ولی در آنجا همگان دلبسته امام شدند و بعد از شکایت زندانیان از این وضع، هشام دستور داد امام باقر علیه السلام و فرزندش امام صادق علیه السلام را نزد وی ببرند .

وقتی وارد شدند، هشام و اطرافیانش مشغول تیراندازی بودند . هشام گفت: ای محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تیراندازی کن . امام باقر علیه السلام فرمودند: از من گذشته است، اگر صلاح بدانی معاف باشم . هشام گفت: به حق کسی که ما را با دینش عزت داد و محمد را مبعوث کرد، تو را معاف نمی کنم . امام کمان وتیر را گرفت و نه تیر را پشت سر هم به هدف زد که هر یک در وسط تیر قبلی قرار گرفت و به هدف خورد . هشام گفت هرگز همانند کار تو را ندیده بودم و گمان نمی کنم کسی در روی زمین اینگونه تیراندازی کند . امام فرمود: ما کمالات و حقایق دین را به ارث می بریم; همان دین کاملی که خداوند فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»

با شنیدن این سخنان، چهره هشام دگرگون شد و سؤالات و اشکالهای متعددی را مطرح کرد و امام علیه السلام پاسخ داد . (37)


پی نوشت ها

1 . بحارالانوار، ج46، ص360؛ امالی، شیخ طوسی، ص95.

2 . تلخیص الریاض، سید ابوالفضل حسینی، تهران، 1381 ه .ق. ج1، ص12.

3 . وسایل الشیعه، ج11، ص406.

4 . اصول کافی، ج1، ص184.

5 . ر.ک: بحارالانوار، ج75، ص377؛ فروع کافی، ج5، ص106.

6 . فروع کافی، ج5، کتاب جهاد، حدیث چهارم.

7 . بحارالانوار،ج46، ص326.

8 . اقتباس از خصال صدوق، باب الثلاثه، ص118.

9 . وسایل الشیعه، ج12، ص135؛ فروع کافی، ج5، ص106.

10 . منتهی الامال، ج2، ص79.

11 . امام در عینیت جامعه، محمدرضا حکیمی، ص53 به بعد؛ چهارده اختر تابناک، احمدی بیرجندی، ص152؛ فرازهایی برجسته از سیره امامان شیعه، ج1، ص95-96.

12 . اصول کافی، ج1، ص183.

13 . امامان شیعه و جنبش های مکتبی، ص121 و نیز ر.ک: بحارالانوار، ج46، ص306 و ج48، ص210.

14 . زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، عادل ادیب، ص172.

15 . امام باقر(ع) جلوه امامت در افق دانش، احمد ترابی، ص210 219.

16 . فتوح البلدان، بلاذری، ص607 608؛ نهضت مسلمانان در آزادی هندوستان، ترجمه و تالیف مقام معظم رهبری، ص1112؛ تاریخ سیاسی اسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ص401؛ تشیع در هند، جان نورمن هالیستر، ترجمه از آذر میدخت مشایخ فریدونی، ص282.

17 . شیعه در هند، سید عباس اطهر رضوی، ج1، ص231.

18 . تشیع در هند، ص77.

19 . اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص10 14.

20 . سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص314.

21 . فروع کافی، ج5، ص111 112.

22 . این دو ماجرا در المحاسن و المساوی بیهقی، ج2، ص232 236، شذرات العقود مقرنری و حیاة الحیوان دمیری آمده که هاشم معروف حسینی در کتاب الائمه الاثنی عشر نیز آن را نقل کرده است.

23) نور/36 . «[این چراغ پرفروغ] در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده آن را بالا برند; خانه هایی که نام خدا در آنها برده می شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند .»

24) نور/37 . «مردانی که نه تجارت و نه معامله ای آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند .»

25) اصول کافی، ج 6، ص 256; بحارالانوار، ج 46، ص 358 .

26) اصول کافی، باب اطلاق القول بانه شی ء، ج 7 .

27) همان، باب الکون والمکان، ج 3 .

28) ص/75 . «ای ابلیس! چه چیزی تو را مانع شده است از اینکه برای آنچه با دست خود آفریدم، سجده کنی؟»

29) سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 3، ص 213 .

30) الاحتجاج، ص 321 .

31) همان، ص 377 .

32) کافی، ج 5، ص 107 .

33) بحارالانوار، ج 75، ص 377 .

34) همان، ج 27، ص 193 .

35) همان، ج 75، ص 375; وسایل الشیعه، ج 11، ص 406 .

36) اصول کافی، ج 1، ص 184 .

37) همان، ج 2، ص 376; بحارالانوار، ج 46، ص 264; اثبات الهداة، ج 5، ص 274 .


منابع:

https://www.khabaronline.ir/news/252355

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/5475/51669

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/6788/81191

https://rasanews.ir/fa/news/674617

http://wiki.ahlolbait.com

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/5475/51669

شنبه 26 تیر 1400  11:46 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها