جاهلیت عرب نوع ویژه ای از جاهلیت ساده و بی پیرایه بیش نبود. عرب در این جاهلیت، یک رشته بت های محسوس، ساده و مخلوق دست خود را می پرستید. این سلوک گرچه از لحاظ تفکر و رفتار، منحرف بود ولی انحراف آن هم با سادگی توام بود و چندان پایه ای نداشت. هرچند قریش در حفظ منافع و نفوذ و سیادت خود و پایداری در برابر حق و عدل و خدا، لجبازی و سرسختی شدیدی از خود نشان می داد، اما جاهلیت مدرن را حسابی دیگر است؛ بسیار عمیق تر و ریشه دارتر و لجبازتر از جاهلیت تاریخی عربی است، زیرا جاهلیت امروز جاهلیت علم، بحث، بررسی و تحقیق است. خداوند متعال درباره این گروه می فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ لَوْلا یکلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیةٌ کذَلِک قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَینَّا الآیاتِ لِقَوْمٍ یوقِنُونَ».[1]

حضرت علی(ع) صاحبان این جاهلیت را این گونه توصیف می کند: «گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راه های گوناگون به گمراهی رسیدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان که به آن امر شده بودند بریدند و بنیان اسلامی را تغییر داده و در جای دیگری بنا نهادند. آنان کانون هر خطا و گناه، و پناه گاه هر فتنه جو شدند که سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی به روش و آیین فرعونیان در آمدند، یا از هم بریده و دل به دنیا بستند، و یا پیوند خود را با دین گسستند». [2]

اگر چه همه جاهلیت ها در خاصیت اصلی و کیفیت ماهیت جاهلی با هم شریک و متحدند، اما با این اشتراک در خاصیت و با این اتحاد و همبستگی باز هم هر جاهلیتی در مدار تاریخ، قیافه و سیمای مخصوصی دارد که با آن شناخته می شود. این سیمای مشخص نیز با شرایط آن محیطی ارتباط دارد که این جاهلیت در آن پرورش می یابد، و نیز هماهنگ و همگام با آن مرحله از تطور و اوضاع متحول اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به پیش می رود که آن جاهلیت را در بر می گیرد.

بنابر آنچه اشاره شد، جاهلیت نوین دارای خصوصیاتی است:

 

 سبک زندگی و ظهور(7)

1. علم گرایی در جهت گریز از خدا و آزار بندگان

 

بزرگ ترین فتنه و آشوب در جاهلیت مدرن از آنجا ناشی می شود که سرمایه عظیم و اندوخته هنگفتی از علم و دانش را در اختیار دارد و دارای قدرت و نیروهای مادی سرشار است، و با بهره برداری از این دو، بسیاری از مشکلات را در زندگی مادی آسان ساخته و منافع فراوانی را به دامن بشریت ریخته است.

اکتشاف های درخشان علمی یکی در پی دیگری، آوازة جهانی و تأثیرات شگرفی در اندیشۀ آدمی داشته و دارد. مظاهر با شکوه کشف های علمی چنان فریبنده و سرگرم کننده است که مردم را از ارزش های حقیقی زندگی انسانی دور ساخته، چنان که انسان از واپسین سال های قرن نوزدهم، به یکی از تیره و تارترین دوران های تاریخ خود گام نهاده است؛ زیرا کارِ رویدادهای بسیار غم انگیز در سراسر گیتی و پیکارهای پی گیر و بی پایان میان نیروهای اهریمنی با انسان در سراسر جهان، چنان بالا گرفته است که همۀ آن غرور و خودستایی یا خویش بینی ناشی از پندار، متانت و استحکام تمدن کنونی را یکسره از میان برده و به جای آن تخم ناامیدی و بدبینی و ترس از سرنوشتی تلخ را در دل ها انداخته است.[3]

البته پیشرفت علوم در ابتدا تضاد و مشکل بغرنجی را با مقولۀ دین به وجود نیاورد؛ حتی دانشمندانی مانند«نیوتن» که سهم عمده ای در پدید آوردن علوم و اکتشاف های جدید داشتند، همواره بر امور ماورای طبیعی تأکید می کردند؛ اما دیری نپایید که اوضاع دگرگون شد؛ به گونه ای که عده ای نیوتن را به عنوان پیام آور علم تا مرز پرستش ستودند. و برخی نیز در این جهت بر اصطکاک علم و دین تأکید کردند و در مسیر تکیه بر علم و بی اعتنایی به مسایل معنوی و دینی گام برداشتند.[4]

با آمدن علم جدید، همۀ علل پدیده ها کشف گردید و چگونگی اثرگذاری عوامل طبیعی روشن شد و در نتیجه، انسان ها فهمیدند که دلایل این رخدادها، غیر مادی نیست؛ بلکه کاملاً مادی، عینی و محسوس است. و از این رهگذر، فهمیدند که اعتقاد به نیروهای مافوق طبیعی، توهمی بود که تنها از جهل و نادانی بشر به علت های طبیعی و مادی سرچشمه می گرفت. پس خدا و امر فراتر از امور طبیعی حقیقت ندارد! ما نیز در پرتو پیشرفت هر چه بیشتر علوم تجربی، بیش از پیش می توانیم به نادرستی این گونه امور پی ببریم! [5]

اما این گروه غافل هستند که این مسأله، هیچ ارتباطی به تعالیم دین الهی ندارد؛ زیرا حقیقت دین، نه تنها منکر علل مادی نیست، بلکه بر وجود و لزوم شناسایی آن ها تأکید دارد؛ اما مطمئناً وجود چنین عللی، علت حقیقی را نفی نمی کند.

2. سقوط مقام زن و خانواده(فمنیسم)

«ویل دورانت» فیلسوف و نویسنده معروف تاریخ تمدن می گوید: «اگر فرض کنیم در سال 2000 مسیحی هستیم و بخواهیم بدانیم که بزرگترین حادثه قرن بیستم چه بوده، متوجه خواهیم شد که این حادثه، جنگ و یا انقلاب روسیه نبوده بلکه همانا دگرگونی وضع زنان بوده است! تاریخ چنین تغییر تکان دهنده ای را در مدتی به این کوتاهی کمتر دیده است و خانه مقدس که پایه نظم اجتماعی ما بود، شیوه زناشویی که مانع شهوترانی و ناپایداری وضع انسان بود، قانون اخلاقی پیچیده ای که ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود، همه آشکارا در این انتقال پرآشوبی که همه رسوم و اشکال زندگی و تفکر ما را فرا گرفته است، گرفتار گشته اند»![6]

اکنون نیز که در قرن بیست ویکم به سر می بریم ناله متفکران غربی از به هم خوردن نظم خانوادگی و سست شدن پایه ازدواج، از شانه خالی کردن جوانان در قبول مسئولیت ازدواج، در منفور شدن مادری، در کاهش علاقه پدر و مادر و به ویژه علاقه مادر نسبت به فرزندان، از ابتذال زن در دنیای امروز و جانشین شدن هوس های سطحی به جای عشق، از افزایش طلاق، از زیادی سرسام آور فرزندان نامشروع، و... بیش از پیش به گوش می رسد.

حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرماید: «آن چه در غرب با عنوان شعار وجود دارد، در درجة اول، آزادی زن است. آزادی، فضای وسیعی را شامل می شود؛ هم شامل آزادی از اسارت و هم شامل آزادی از اخلاق است- چون اخلاق هم یک قید و بند است- هم آزادی از نفوذ مبنی بر سوء استفاده کارفرمایی است که زن را با مزد کمتری به کارگاه می کشد، هم شامل آزادی از قوانینی است که زن را در مقابل شوهر متعهد می کند. آزادی می تواند به همة این معانی باشد؛ چنانچه در شعارهایی که نسبت به زن وجود دارد، طیف وسیعی از این مطالبات و درخواست ها هست».[7]

3. اصالت به انسان و خود محوری او(اومانیسم)

در قرن هجدهم، اعتماد فزاینده و خوش بینانه ای به انسان و قدرت وی در ساختن زندگی خویش بدون یاری جستن از دین و خدا پدید آمد. در عرصه معرفت شناسی، انسان به عقل و فهم خود بالید و آن را ملاک صدق و صحت همه چیز دانست، و در وضع قانون و تکلیف ادعای استقلال و بی نیازی از دین سرداد. [8]

در این دوران کاذب بود که این انسان مغرور اعلام داشت: دیگر برای بشر ننگ است که خدا را بپرستد، ننگ است که دیگر اخلاق و رفتار و افکار و مشاعر، و آداب و رسوم خود را از خدایی که نه او را دیده و نه تا ابد خواهد دید دریافت کند، ننگ است که دیگر خدای افسانه ای برای او قانون تصویب کند و او کورکورانه از چنین قانونی پیروی نماید، بدون اینکه حق اظهار نظر و انتقاد داشته باشد. انصافاً که انسان این قرن پرغرور، موجودی بس بدبخت، بینوا، بیچاره و سرگردان و در طوفان این تصور خطا آن چنان گرفتار است که خود را به کرسی خدایی نشانده و از طوق بردگی و عبودیت رها پنداشته و از حوزه سرپرستی خدا بیرون انداخته و راه خبط و خطا را پیش گرفته و عنان گسیخته می تازد و از پایان کار بی خبر است! این گونه است که خداوند متعال انسان را مخاطب قرار می دهد و می فرماید:«یا أَیهَا الإنْسَانُ مَا غَرَّک بِرَبِّک الْکرِیمِ» [9] و حضرت علی(ع) پس از تلاوت این آیه فرمود: «برهان گناهکار، نادرست ترین برهان هاست، و عذرش از توجیه هر فریب خورده ای بی اساس تر، و خوشحالی او از عدم آگاهی است. ای انسان! چه چیز تو را بر گناه جرئت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته و بر نابودی خود علاقه مند کرده است؟!»[10].

این رهنمون امام(ع) ثابت می کند که انسان باید در پرتو وحی الهی و عمل به دستورات خداوند متعال به کمال واقعی برسد. پس خود اصالت ندارد، که هر چه بخواهد انجام دهد؛ چون خود را نمی شناسد تا بتواند برای خود دستورالعمل زندگی بنویسد. انسان اسیر طبیعت، بسیاری از حقایق عالم بر وی پوشیده است و درک آن ها در گرو رهایی او از حجاب های دنیوی و علایق طبیعی است.

 سبک زندگی و ظهور(7)

4. گسترش بی بندوباری اخلاقی و فساد جنسی

فساد اخلاقی در جاهلیت مدرن مانند یک بیماری واگیردار مرتب در سراسر جهان در حال گسترش است. گسترش دامنه این خطر به اندازه ای قوی است که همه جهان بشریت را به نابودی تهدید می کند. وقتی اخلاق از عقیده و ایمان فاصله گرفت و یا زیر فشار عقاید و ادیان منحرف واقع شد، هرگز در مقابل امواج حوادث و در برابر طوفان و طغیان غرایز یارای مقاومت و نیروی زیستن نخواهد داشت.

در این زمینه رسول خدا(ص) خطاب به سلمان فارسی می فرماید: «روزگاری می آید که مردم از شهوات پیروی می کنند و تمایلشان به سوی هوای نفس است؛ مال را بزرگ می شمارند و دین را به دنیا می فروشند، در آن هنگام زنان و دختران ره به بیگاری می برند و اعمال منافی عفت انجام می دهند و مردها به مردها و زن ها به زن ها اکتفا می کنند. همان طور که زن در خانة شوهرش مورد حفظ و حراست واقع می شود که کسی به او تعدی نکند و در استمتاعات اختصاص به خود داشته باشد، همین طور افرادی، جوانان تازه به سن رسیده را به خود اختصاص داده در اعمال نامشروع مورد حراست و حفظ خود قرار می دهند تا کسی دیگر به آن ها توجهی نکند! مردها خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان می نمایند! در آن زمان، طلاق زیاد می شود و حد الهی جاری نمی گردد. و زنان آوازه خوان در بین مردم ظاهر می شوند و زنازاده بسیار پدید می آید و پردة عصمت مردم پاره می شود و محرمات الهی به جا آورده می شود و حریم عفاف دریده می گردد، و معصیت های خدا رواج پیدا می کند».[11]

5. خصوصی کردن دین و جدایی آن از زندگی(سکولاریسم)

یکی از بزرگترین خطاهای جاهلیت مدرن این است که تصور کرده اند دین نوعی علاقه وجدانی خشک میان بشر و خدا است و هیچ گونه پیوندی با واقع و حقیقت زندگی ندارد! و چنان کرده اند که دین فقط مربوط به داخل قلب و اعماق وجدان است و زندگی انسان در جهان هیچ گونه پیوندی با عقیده ندارد، بلکه زندگی انسان بیرون از مرز وجدان به راه خود ادامه می دهد.

در اعتقاد طرفداران این نظریه تفکیک دین و دنیا، غایت و شأن و مسئولیت دین، توجه به امور معنوی و سعادت آخرتی انسان است که با ابلاغ دو اصل دین (خداوند و معاد) به وسیله پیامبران و جانشینان آنان تحقق می یابد. دین در عرصه های دنیایی مردم مانند عرصه اقتصاد، سیاست و حکومت دخالت نمی کند، چرا که این امور از شؤون دنیایی است و به خود مردم تعلق دارد. به دیگر سخن، انتظار ما از دین نه آبادانی دنیا و برآوردن مشکلات و نیازهای دنیایی، بلکه انتظار تأمین سعادت معنوی و آخرتی است.[12]

بنابراین فکر تفکیک دین از واقع زندگی انسان و اندیشه تفکیک احساس و عقل از عقیده و شریعت، یکی از بزرگترین حماقت های دوران تاریک جاهلیت است؛ زیرا دین مجرد احساس، در داخل وجدان و اعمال قلب نیست، بلکه دین زیر بنای محکم و پایه استواری است که دائم تصور کامل زندگی و روابط و پیوندهای زندگانی روی آن بنا و پیوسته ارزش و مقام انسان در جهان هستی با آن مشخص و ممتاز می گردد.