به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «یک متن کوتاه ضمیمه یک عکس از پاسپورت: «بچهها منم رفتم». پیامهایی که پایین این عکس نوشته میشود به دو دسته تقسیم میشوند؛ ابراز ناامیدی از زندگی و تبریک برای رفتن. در این سالها عکس از هواپیما و پاسپورت یکی از پر لایکترین عکسهای شبکههای اجتماعی است. از نظر یعقوب موسوی جامعهشناس، مهاجرت در حال تبدیلشدن به یک خردهفرهنگ اجتماعی است. جوانان یکدیگر را تشویق به رفتن میکنند و مردم از هر قشر و طبقه به رفتن فکر میکنند؛ حتی اگر شرایط و امکانی هم برای مهاجرت به خارج از کشور نداشته باشند. مهاجرت مد شده است یا تحولات اقتصادی و اجتماعی مردم را به رفتن تشویق میکند؟
مهاجرت پدیده تازهای نیست. بشر از ابتدا برای پیداکردن جایی امن یا برای پیداکردن امکانات بهتر زندگی جابهجا شده است اما نه به این سرعت که این روزها میتوان در چند ساعت شمال و جنوب جهان را به هم وصل کرد. یعقوب موسوی میل به رفتن را هنجاری رو به گسترش میداند که شاید نگرانکننده باشد: «در جوامع امروزی میل به جابهجایی زیاد است و انسانها دیگر مانند گذشته، آن تعلقات قلبی را به وطن ندارند. مردم در همه جای دنیا به دلایل مختلف به کشور جدید نقل مکان میکنند و این مختص ایران نیست.»
موسوی هم از گفتوگوهای روزمره جوانان و دغدغه آنان برای زندگی در کشوری دیگر مثال میزند و البته جوانانی که عشق به زندگی در وطن برای آنها مانند ایمانی قلبی است که هرگز تغییر نمیکند: «مهاجرت در ایران به دلایلی به صورت اَنومیک یا مرضی خود را نشان میدهد.»
او عدم توفیقات را در برنامهریزی کلان اجتماعی و سیاسی و اقتصادی میداند که میل به خارجشدن از کشور را تشدید میکند. او شوکهایی چون بالارفتن قیمتها و هزینههای زندگی و کوچکشدن سفره مردم را در کنار زخمهای عمیقی که هویت اجتماعی ایران در این سالها دیده است، از جمله مسائلی میداند که ترمیم آنها زمانبر است.
موسوی رفتن از کشور را لزوماً بد یا مغایر با ارزشهایی مانند وطندوستی نمیداند و از کسانی میگوید که بعد از تحصیل و پیداکردن تخصص به ایران برگشتهاند: «ما الگوهای خوبی در این زمینه داریم و طبعاً نیمه پر لیوان، محل نقد و بررسی نیست. چیزی که نگرانکننده است بیمیلی روزافزونی است که باعث میشود سرمایههای انسانی از کشور خارج شوند و شاید هرگز برنگردند.»
او از دو نگاه کلان صحبت میکند که در یکی رشد در درون کشور را ارزش میداند و دیگری که توسعه از بیرون را تشویق میکند و به اعتقاد او هر دو میتواند معایب و مزایایی داشته باشد: «ما باید سیاستهایی اتخاذ کنیم که فرصت استفاده از نیروهایی را که در خارج از کشور تخصص و تجربه کسب کردهاند، داشته باشیم. ما باید جهانی فکر کنیم و بومی عمل کنیم؛ در حالی که روند کلی نشان میدهد وضعیت ما برعکس است. بنابراین به کسانی که خارج شدهاند با دید شک و تردید نگاه میکنیم.»
موسوی معتقد است با نصحیت و سخنرانی نمیتوان مردم جامعه را از رفتن منصرف کرد و برای این کار نیاز به تغییرات عینی داریم که نیروی انسانی از کشور خارج نشود.
پیشنهادهای وسوسهکنندهای هم هست که هر روز در همه کانالهای خبری فضای مجازی خود را نشان میدهند؛ نشان دادن زرق و برق آپارتمانهای لوکس در کشورهای همسایه از طریق شبکههای ماهوارهای که تأثیر چشمگیری در فرار سرمایه از کشور دارد. مردمی که هر روز سرمایه خود را در حال از دست دادن میبینند، کشورهای دیگر را مکانی امن برای ساکن شدند مییابند و وسوسه رفتن دست از سرشان برنمیدارد.
محمدباقر تاجالدین، جامعهشناس، یکی از دلایل مهم مهاجرت را وجود تغییرات دنیای مدرن میداند که بینش و باور مهاجرت را تقویت کرده است، چیزی که در گذشته وجود نداشت و ایران از اواخر دوره قاجار با آن مواجه شد: «از زمانی که امکان رفتن به کشور دیگری فراهم شد و از طرفی بینش و باور مهاجرت صورت گرفت، سرعت این اتفاق رفتهرفته زیاد شد. مسأله مهم دیگر میل انسانها به پیشرفت و دستیابی به موقعیت بهتر است که باعث مهاجرت به کشورهای پیشرفته و صنعتی میشود.»
او با اشاره به نظریه تمایز «پیر بوردیو»، جامعهشناس فرانسوی، معتقد است، انسان مدرن در پی تمایز از دیگران است: «یک بخش از این قضیه به سبک زندگی افراد برمیگردد. در واقع این نوع رفتن به کشورهای پیشرفته نوعی سبک زندگی است که در پی متمایزکردن خود از دیگران هم هست. مثل سبک مصرف یا سبک و ذائقه موسیقایی. اتفاقاً از یک منظر مهاجرت هم در این جرگه قرار میگیرد. افراد از این طریق میخواهند به نوعی خود را از جامعه متمایز کنند.»
البته او معتقد است یکپارچهدیدن افرادی که مهاجرت میکنند نمیتواند درست باشد و این تمایز در اهداف مهاجرت به نوعی ویژگی جامعه مدرن است. عدهای برای ادامه تحصیل عدهای به علت نیافتن امکانی برای پیشرفت و عدهای هم به خاطر فشارهای مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی میل به رفتن دارند: «ما باید در تحلیل رفتار مهاجران این تیپولوژی را مد نظر قرار دهیم و همه آنان را یکدست نبینیم. در این بین جامعه بیشترین خسارت مهاجرت را از رفتن افراد الیت و متخصص میبیند.»
او در ارتباط با مهاجرت و هویت میگوید: «ما دچار یک هویت چهلتکه شدهایم. پیتر برگر، جامعهشناس هم از «ذهن بیخانمان» میگوید. او میگوید انسانهایی که در حال مدرنشدن هستند بیشتر ذهن بیخانمان دارند. یعنی بلاتکلیف هستند. نمیدانند اینجا خوب است؟ آنجا خوب است؟ سنتیبودن خوب است یا مدرنبودن؟ به نظر میرسد این بلاتکلیفی ذهنی، انسان را به سمتی میبرد که میخواهد برود و تست کند شاید زندگی در کشور دیگری خوب باشد، حتی کسانی که در کشور وضعیت اقتصادی خوبی دارند هم میگویند برویم بهتر نیست؟» او این بیقراری انسان مدرن و روند جهانیشدن را کمککننده به روند مهاجرت میداند.
مهاجرت به خودی خود بد نیست و حتی کشورهای زیادی مردم خود را با اعطای امتیازاتی تشویق به مهاجرت میکنند با این امید که در کشورهای توسعهیافته جایگاه و پایگاه مؤثری بیابند یا از امتیاز تخصص و ثروت و قدرت لابی مهاجران به نفع کشور خود بهره ببرند. بنابراین این کشورها از جمله چین یا انگلیس در قرون گذشته مهاجران را به چشم امکانی برای توسعه و پیشرفت میبینند، نه موقعیتی از دست رفته. اما این که مهاجرت به دلیل تنگناهای اقتصادی یا اجتماعی و فرهنگی یا اساساً برای ایجاد تمایز با دیگران، تبدیل به یک آرزو شود و کشورهای دیگر درست روی همین آرزو سرمایهگذاری کنند، موضوع متفاوت است.
کنت ژولین دو روششوار، دکترای اقتصاد دانشگاه سوربن فرانسه، که از طرف دولت این کشور به دربار ناصرالدین شاه فرستاده شد تا به عنوان یک متخصص تحلیل نهادها 6 سال تمام در ایران زندگی کند و به دورافتادهترین شهرها و روستاها سفر کند و حاصل تحقیقات خود را درباره چند نهاد از جمله نهاد کار، آموزش و پرورش، دین و روحانیت، دربار و... به دولت فرانسه گزارش دهد، در کتاب خاطرات خود درباره عطش ایرانیان به مهاجرت مینویسد: ایرانیان بسیار مشتاق به مهاجرتاند اما همین که اسم ترکیه برده میشود، ابروهایشان در هم فرو میرود. آن روزها قطعاً کشوری به نام امارات وجود خارجی نداشت اما باید بپرسیم حالا پس از 150 سال چه اتفاقی افتاده که بخشی از سرمایه ایرانیان هزینه خرید خانه در ترکیه و سرمایهگذاری در امارات میشود؟ اگر شهروندیم باید بدانیم که اگر چه میشود از ایران رفت اما فرار از ایرانیت و «ایرانیبودن» محال است. پس بیاییم صادقانه به این پرسش جواب دهیم که چرا میرویم و در این هجرت چه چیزی را از دست میدهیم و چه چیزی را به دست میآوریم. آیا رفتن یک فانتزی است؟ اما اگر مسئولیم باید بپرسیم چرا تا این اندازه جوانان و تحصیلکردهها و صاحبان سرمایه اشتیاق به رفتن دارند و دیگران چگونه از این اشتیاق فرصتی برای توسعه خود میسازند؟»