مصطفی چمران (۱۳۱۰-۱۳۶۰ش) وزیر دفاع دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار ستاد جنگهای نامنظم در جنگ ایران و عراق. وی پیش از انقلاب اسلامی با دعوت امام موسی صدر به لبنان رفت و هشت سال آنجا ماند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وزیر دفاع دولت موقت جمهوری اسلامی، نماینده مجلس و فرمانده ستاد جنگهای نامنظم در جنگ عراق با ایران بود. مصطفی چمران در دهلاویه در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ش به شهادت رسید. لبنان، کردستان؛ حاوی خاطرات او از لبنان و کردستان، علی زیباترین سرودۀ هستی و ترجمه فارسی دعای کمیل از جمله آثار اوست.
فعالیت های سیاسی:
در آمریکا
چمران با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دورههای کارشناسی ارشد (الکترونیک) در دانشگاه تگزاس اِی اَند اِم[1] و دکتری (رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک) در دانشگاه برکلی تحصیل نمود.[2]
رساله ی دکتری چمران در دانشگاه برکلی در کتاب باریکه الکترونی در مگنترون با کاتد سرد توسط رضا امراللهی در سال ۱۳۸۸ ترجمه و توسط دانشگاه امیرکبیر منتشر شده است.[3]
چمران در حال کار در آزمایشگاه
در سال ۱۹۶۲ پس از فارغالتحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد و ضمن عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی به عنوان عضو هیئت اجرایی و مسئول مالی به فعالیت پرداخت. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک، جلوی کاخ سفید در واشینگتن و همچنین سفارت ایران در شهر واشینگتن و سایر کنسولگریها در شهرهای شیکاگو، نیویورک، سانفرانسیسکو در جهت اعتراض به وضعیت سیاسی ـ اجتماعی ایران بخش عمدهای از تلاش و فعالیتهای او در این سالها است.[4]
ماجرای بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بدین قرار است: در سازمان ملل، محلی به عنوان معبد طراحی گردیده که نه مسجد است نه کلیسا؛ صرفاً عبادتگاه است. اتاقی است بزرگ و ساده که به صورت یک اتاق آرام و فضایی روحانی طراحی شده و بعضی از بازدیدکنندگان لحظاتی در این محل توقف کرده و با خود خلوت و به نیایش درونی میپردازند. دوازده نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در این محل حاضر شده و به اصطلاح بست مینشینند. پس از چند دقیقه توجه مأمورین به این افراد که بیش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کردهاند جلب میشود. مأمورین خواستار خروج ایشان از عبادتگاه میشوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبیرکل سازمان ملل میشوند که با مخالفت مأمورین روبهرو میشوند. از طرفی دیگر، عدهای از اعضاء جبهه ملی و دانشجویان هم در خارج از ساختمان تجمع کرده و پلاکاردها و بیانیههایی به زبان انگلیسی در اعتراض به شاه و هیئت حاکمه ایران بین توریستها و مردم توزیع میکنند. خبر تحصن ایرانیان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا میکشاند. مأمورین که از خروج متحصنین ناامید میشوند گارد مخصوص را آورده و دست و پای آنها را گرفته، کشان کشان از سازمان ملل بیرون میبرند و خبرنگاران خارجی و تلویزیونهای سراسری آمریکا از این صحنه فیلمبرداری میکنند.[5]6]
چمران در یکی از موسسات پژوهشی بزرگ آمریکایی به نام بل استخدام و تا سال ۱۹۶۷ که به همراه دوستانش به خاورمیانه رفت، در این شرکت فعالیت داشت.[7] چمران در آمریکا در واقع مسئول هماهنگکننده گروههای حامی ملت فلسطین بود. پس از جنگ اعراب و اسراییل و شکست سنگین کشورهای عرب، به دلیل ایجاد فضای منفی گسترده علیه مسلمانان چمران تصمیم میگیرد از آمریکا خارج شود، به خاورمیانه سفر کند و در تحولات جهان اسلام و مبارزه در برابر دشمنان مستقیماً شرکت نماید.
در مصر
چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی[8] به همراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصر شد و به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگهای مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، سختترین دورههای چریکی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد.[9][10]
در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمیتوان بهراحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.[11]
عادل عون --معروف به ابو یاسر--که از مبارزین قدیمی لبنان میباشد و از جمله دوستان مصطفی چمران در مصر و همچنین همرزم وی در لبنان بودهاست، اینگونه بیان میکند که: دربارهٔ دلیل ترک آمریکا و آمدن چمران به مصر از او سؤال کردم، که او سبب این کار را قصد نداشتن شرکت در پیشرفت صنایع نظامی آمریکا دانست و با هدف مساعدت به برادران مسلمان در این دوره نظامی حضور پیدا کردهاست.[12] عادل در ادامه اظهار میدارد: اینطور به نظر میرسد که چمران جزو پنج متفکر مسلمانی بودهاست که در طرح گسترش و پیشرفت سلاحهای آمریکایی میبایست حضور پیدا مینمود. چمران همچنین اشاره داشت به اینکه بنده از آتش فرار کردهام، و گویا وی برای مدت دو سال از مرکز علمی که در آن بود مرخصی گرفته بود که بتواند به گروههای مبارز ملحق شود.[13]
در لبنان
در سال ۱۳۵۰ موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه در شهر صور خبر میدهد و از ایشان معرفی یک مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار میشود. مهندس بازرگان، چمران را معرفی مینماید. پس از تماس موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار میگردد.[14]
چمران در لبنان، در کنار موسی صدر، به فعالیتهای فرهنگی و چریکی میپردازد. او به مدت هشت سال مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را به عهده میگیرد. محمد نصرالله عضو هیئت رئیسه جنبش اَمل آن زمان و رهبر کنونی حزب ا… که در سن ۱۸ سالگی حکم فرماندهی منطقه خود را در نبطیه از چمران دریافت کرده در بارهٔ حضور مصطفی چمران در لبنان میگوید: مصطفی چمران بر حسب خواست موسی صدر از مصر به لبنان آمد. همسر ایشان به همراه سه پسر و یک دختر نیز به لبنان آمدند. اما به دلیل عدم وجود مدرسه برای آنان، خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگی کند. او از همسرش جدا شد و خانوادهاش را رها کرد تا با خانواده فقرا زندگی کند. خودش میگفت من خاک کفشهای فقرا هستم. چمران در دل شیعیان لبنان جاودان است. موسی صدر وصیت کرد که همواره حرف مصطفی چمران اجرا شود.15] چمران نیز عشق و ارادت زیادی به موسی صدر داشت و از یادداشتهایش این امر کاملاً هویداست.
تأسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بودهاست.[16] چمران در لبنان به موسی صدر کمک کرد تا سازمان امل، به عنوان شاخه نظامی، «حرکةالمحرومین» را پایهگذاری کند.[17] چمران از سال ۱۹۷۱ که به جنوب لبنان میآید، کلاسهایی برای درسهای ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمنهای اسلامی دانشجویان به راه میاندازد. از هر دهی یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود ۱۵۰ نفر میشدند؛ هفتهای یک بار به مدرسه میآمدند و جلساتی اسلامی برپا میشد که موسی صدر، مهدی شمس الدین، محمدحسین فضلالله و رجال دیگر سخنرانی میکردند و بعد خودش وارد بحث میشد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک را بیان میکرد. همین افراد بودند که اولین هستههای سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد.[18]:184
هنگامی که منطقه شیعهنشین نبعه توسط فالانژها محاصره شده بود، چمران در مأموریتی خطرناک، سوار بر زرهپوشی از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده میرساند. در میان راه فالانژیستها زرهپوش را متوقف میکنند و میخواهند در آن را باز کنند که چمران از داخل دستگیره در را محکم میگیرد و آنها فکر میکنند در قفل است و وقتی از شیشه کوچک به داخل نگاه میکنند او خود را پنهان میکند؛ آنها نیز با تصور اینکه کسی داخل نیست منصرف میشوند. چمران پس از سه روز ماندن در نبعه تصمیم به مراجعت میگیرد.[19] برای بازگشت زرهپوشی نبود؛ لذا با ارمنیها تماس میگیرد؛ ارمنیها در قبال گرفتن پول، شیعیان را به بیروت میرساندند لیکن اکثریت آنها در میان راه به اسارت میافتادند و کشته میشدند. چمران با اتومبیل، همراه سه نفر ارمنی، وارد منطقه فالانژیستها میشود و در پست ایست و بازرسی فالانژها با استفاده از گذرنامه یک شخص فرانسوی که شباهتی به چمران داشته، شروع به صحبت به زبان فرانسه با مأمورین میکند و بدین ترتیب از محاصره آنها خارج میشود. او گزارشی از وضعیت وخیم شیعیان جنگ زده نبعه به موسی صدر میدهد. موسی صدر با دوستی در فرانسه تماس گرفته و تقاضای کمک مینماید؛ او نیز با سازمان پزشکان بدون مرز تماس برقرار میکند و اکیپی متشکل از چهار پزشک فرانسوی به همراه سه پرستار عازم نبعه میشوند. چمران دوباره همراه با اکیپ فرانسوی عازم نبعه میشود که در میان راه اتومبیل آنها را به رگبار میبندند و سوراخ سوراخ میکنند.[20]
چمران نسبت به گروههای سیاسی لبنان شناخت زیادی داشت، وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمتهایی که گروههای مختلف سیاسی به او میزدند کتمان نمیکند. از جمله اتهامات که به چمران زده بودند، تسلیم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطینی تل زعتر به کتائب (فالانژها) بودهاست. چمران با رهبران فلسطینی و در رأس آنها، یاسر عرفات نیز تماس و همکاری نزدیک داشتهاست بهطوریکه یاسر عرفات و ابوجهاد میآمدند و از او مشورت میگرفتند. با بروز درگیریها، موسی صدر جوانان امل را به تل زعتر فرستاد. مناقشه اصلی دربارهٔ نقش چمران در ماجرای تل زعتر اینجا اتفاق میاُفتد. برخی اعتقاد دارند که این نیروهای امل بودند که تل زعتر را به فالانژها واگذار کردند و با عدم حمایت از فلسطینیان حاضر در آن منطقه باعث شدند فالانژها به داخل اردوگاه رفته ساکنین را قتلعام کنند اما حامیان موسی صدر معتقدند اداره تل زعتر از همان ابتدا بر عهده خود فلسطینیان بوده و حتی فلسطینیهای حاضر در اردوگاه به مناطق مرفه این اردوگاه میآیند و از حملات بیامان فالانژها در امان میمانند.[21] در بحبوحه پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «امل» را تجهیز نموده و خود را به وسط معرکه نبرد در ایران برساند. دولت سوریه نیز دادن امکانات و هواپیما برای انتقال رزمندگان را تقبل نموده بود تا در هر جا که سازمان امل میخواهد رزمندگانش را پیاده کند. اما نبرد در تهران ۲۴ ساعت بیشتر طول نکشید و طرح به مرحله اجرا در نیامد.[22]
با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در سی ام بهمن همین سال چمران همراه با یک گروه ۹۲ نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه سید روحالله خمینی در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی در سعدآباد پرداخت.[23][24]
در کردستان
در ناآرامیهای کردستان برای مقابله با جدائی طلبانی که با دولت مرکزی میجنگیدند همراه با ولیالله فلاحی، به آن منطقه رفت. گردنه قلعهحصار، بین راه ارومیه و سرو، به دست شورشیان افتاده بود و نیروهای ژاندارمری و داوطلب محلی پس از دادن تلفات زیاد عقبنشینی کرده بودند؛ وی در اولین حرکت نظامی خود به همراه فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، در حالی که آر پی جی به دست گرفته بود و پیشاپیش نیروهای نظامی حرکت میکرد و راه را برای عبور تانکها باز مینمود گردنه مزبور را پاکسازی کرد.[25]
در ناآرامیهای مریوان از طرف دولت موقت به مأموریت رفت و مدت ده روز در آن جا ماند و پس از برگزاری جلسات متعدد برای بازگشت امنیت به منطقه و حاکمیت دولت مرکزی با بزرگان شهر به توافق رسید. چمران که سخنگو و نماینده جناح تندرو شورای انقلاب و دولت موقت بود توانست با موافقت خمینی ارتش و سپاه پاسداران را به کارزار کردستان بکشاند.[26] در درگیریهای کردستان، گروهی از تکاوران ارتش او را همراهی میکردند. آنها از تاکتیک ویژهای سود میجستند و به جای آن که با پیش قراولان دشمن مواجه شوند، با هلیکوپتر در قلب پایگاههای دشمن فرود میآمدند و آنها را تار و مار میکردند. اوج شهرت چمران در واقعه خونین پاوه بود که همراه با تیمسار ولیالله فلاحی، در زیر باران گلوله، خود را به محاصره افکند. شهر پاوه به دست شورشیان افتاده بود و تنها خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری مقاومت میکردند. در این حادثه، با پخش پیام روحالله خمینی از رسانهها که ارتش و پاسداران را به پاوه فراخوانده بود، فرمانده گروهان پیاده مکانیزه در تیپ ۲ لشکر ۸۱ کرمانشاه ارتش، سرگرد خسرو درخشنده شهر را از وجود ضدانقلاب پاکسازی نمود. از حوادثی که در پاوه اتفاق افتاد قتلعام مجروحین توسط مخالفین در بیمارستان، سقوط هواپیمای فانتوم و اصابت هلیکوپتر ۲۱۴ حامل قربانیان و مجروحین به کوه بود که چمران از آن با تلخی فراوان و یک حادثه «دیوانهکننده» یاد میکند.[27]
سوال از شهید
ـ به نظر شما یک چریک انقلابی، چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
انقلابی آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایی بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند. انقلابی آن است که هنگام صلح، به انقلابی گری تظاهر نکند، ولی هنگام خطر در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد. انقلابی آن است که احتیاج به تصدیق کسی ندارد. و یک انقلابی راستین، اگر مأیوس گردد، کسی که سراسر حیاتش مبارزه، فداکاری، عشق، شور، سوز، درد و غم، تحمل، حرمان، استمرار و نشاط است، دچار پوچی شود، آن گاه فاجعه ای بزرگ رخ داده است.
ـ و این جنگ جوی انقلابی در مسیر مقاومت، چه چیزی را به دست می آورد؟
تجربه، درس بزرگ و تلخی به من داد که اسلحه و کشتار و انقلاب و حتی شهادت، به خودی خود نباید مورد احترام و تقدیس قرار گیرد، بلکه آنچه مهم است، انسانیت، فداکاری در راه آرمان انسان ها، غلبه بر خودخواهی و غرور و مصالح پست مادی و ایمان به ارزش های الهی است. من در مقاومت فلسطینی دریافتم که هیچ چیز نمی تواند جای آن را بگیرد و آن ارزش های انسانی است. باید انسان ساخت. باید هدف را بر اساس سلسله ارزش ها معین کرد.
چمران و لبنان
من نمایندۀ محرومین و مستضعفین جنوب لبنان هستم که همه روزه در زیر آتش توپ خانۀ سنگین و بمب های هواپیماهای اسرائیل می سوزند. من از منطقه ای آمده ام که بیش از نیمی از آن به کلی نابود شده است، از شهرهایی که حتی یک دیوار سالم آن به جای نمانده است، روستاهایی که همۀ اهالی آن گریخته اند، مناطقی که زیر سیطرۀ سیاه اسرائیل و سعد حداد، عامل اسرائیل، فرورفته است، ناحیه ای که بیش از 300 هزار نفر از مردم آن آواره شده و خانه و کاشانۀ خود را رها کرده اند، در سرزمین های دور، در کنار مدرسه ها و مسجدها و کوچه ها و خیابان ها زندگی ذلت باری را به سر می آورند. من آمده ام که فریاد ضجّه آلود شیعیان لبنان را در زیر آسمان بلند ایران طنین انداز کنم.
یاد داشتی در در آمریکا
تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء
ای خدای بزرگ، ای ایده آل غایی من، ای نهایت آرزوهای بشری، عاجزانه در مقابلت به خاک می افتم، تو را سجده می کنم، می پرستم، سپاس می گویم، ستایش می کنم که فقط تو، آری فقط تو ای خدای بزرگ شایسته سپاس و ستایشی، محبوب بشری فقط تویی، گمشده من تویی.
ولی افسوس که اغلب تظاهرات فریبنده و زودگذر دنیا را به جای تو می پرستم. به آن ها عشق می ورزم و تو را فراموش می کنم! اگرچه نمی توانم آن را هم فراموشی بنامم چون یک زیبایی یا یک تظاهر فریبنده نیز جلوه توست و مسحور تجلیات تو شدن نیز عشق به ذات توست.
من هرگاه مفتون هرچیز شده ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزیده ام، بنابراین ای خدای بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش مکن. فقط ظرفیت و شایستگی عطا کن تا هرچه بیش تر به تو نزدیک شوم و در راه درازی که به سوی بوستان بی انتها و ابدی تو دارم، این سبزه ها و خزه های ناچیز نظر مرا جلب نکند و از راه اصلی باز ندارند.
در دنیا، به چیزهای کوچکی خوشحال می شوم که ارزشی ندارند و از چیزهایی رنج می برم که بی اساسند. این خوشحالی ها و ناراحتی ها دلیل کم ظرفیتی من است.
هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشی و لذتم... کمند دراز آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادی، آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم.
ولی ای خدای بزرگ، در همین مرحله ای که هستم احساس می کنم که تو مانند راهبری خردمند مرا پند و اندرز می دهی، آیات مقدس خود را به من می نمایی و مرا عبرت می دهی!
چه بسا که در موضوعی ترس و وحشت داشتم و تو مرا کمک کردی. چیزهایی محال و ممتنع را جنبه امکان دادی و چه بسا مواقع که به چیزی ایمان و اطمینان داشتم ولی تو آن را از من گرفتی و دچار غم و اندوهم کردی و به من نمودی که اراده و مشیت هر چیز به دست توست. فعالیت می کنیم، پایین و بالا می رویم ولی ذلّت و عزّت فقط به دست توست.
جمله ای از امام موسی صدر به همسر چمران
چمران برای من که زنش بودم هر روز یک زاویه از وجودش و روحش میشد و اصلا مرامش این بود که خودش را قدم به قدم آشکار میکرد. اولین روزی هم که امام موسی صدر مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید، گفت: شما میدانید با چه کسی ازدواج کردهاید؟ شما با مرد خیلی بزرگی ازدواج کردهاید. خدا بزرگترین چیز را در عالم به شما داده، باید قدرش را بدانی. من از حرف امام موسی صدر تعجب کردم. گفتم: من قدرش را می دانم و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن. آقای صدر حرف مرا قطع کرد و یک جمله به من گفت: این خلق و خوی مصطفی که شما میبینی تراوش باطن اوست و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کانون دلش؛ و معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران، تنازل از مقام اوست به صورت و به اعتبار.
امام موسی صدر خیلی افسوس میخورد که کسانی که اطراف او هستند، او را درک نمیکنند. من آن وقت نفهمیدم امام موسی صدر چه میگوید، اما اتفاقاتی افتاد که مصطفی را برای من آشکارتر کرد. مثلا یادم هست که اسراییل به جنوب لبنان حمله کرده بود و مدرسه جبل عامل، که در واقع پایگاه مصطفی بود و مردم آن جنوب را ترک کرده بودند و جوانهای سازمان امل عصبانی بودند و میگفتند ما نمیتوانیم و قدرت نداریم با اسراییل بجنگیم و برای ما جز مرگ چیزی نیست.
مصطفی میگفت من به کسی نمیگویم اینجا بماند. هر کس میخواهد برود و خودش را نجات دهد. من جز تکیه به خدا و رضایت و تقدیر او اینجا نماندهام تا بتوانم میجنگم ولی کسی را مجبور نمی کنم اینجا بماند
خاطرات رهبری:
مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم. یک مقدار لباس آورده بودند توی همان پادگان لشکر 92، برای همراهان مرحوم چمران. من همراهی نداشتم. محافظینی را هم که داشتم همه را مرخص کردم. گفتم من دیگر به منطقه خطر می روم؛ شما می خواهید حفاظت جان مرا بکنید؟!دیگر حفاظت معنی ندارد!البته، چند نفرشان، به اصرار زیاد گفتند: «ما هم می خواهیم به عنوان بسیجی در آن جا بجنگیم.»
گفتیم: «عیبی ندارد.» لذا بودند و می رفتند کارهای خودشان را می کردند و به من کاری نداشتند.
مرحوم چمران، همراهان زیادی با خودش داشت. شاید حدود پنجاه، شصت نفر با ایشان بودند. تعدادی لباس سربازی آوردند که اینها بپوشند تا از همان شب اول شروع کنیم. یعنی دوستانی که آن جا در استانداری و لشکر بودند، گفتند، «الان میدان برای شکار تانک و کارهای چریکی هست.» ایشان گفت: «از همین حالا شروع می کنیم.»
خلاصه، برای آنها لباس آوردند، من به مرحوم چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت: «خوب است، بد نیست.» گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمی خورد. چند روزی که گذشت، یک دست لباس درجه داری برایم آوردند که اتفاقا علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رسته های دیگر، بعد از این که چند ماه آن جا ماندم و ما من مانوس شده بودند، گله می کردند که چرا لباس شما رسته توپخانه نیست؟ چرا رسته پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رسته زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد، به هر حال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که این جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینکف مخصوصی است که برخلاف کلاشینکف های دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکف خودم همراه بود، یا آن جا گرفتم. همان شب اول رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید و این در حالی بود که من جنگیدن بلد نبودم. غرض؛ این، یک کار ما بود که در اهواز بود و عبارت بود از تشکیل گروه هایی که به اصطلاح آن روزها، برای شکار تانک می رفتند. تانک های دشمن تا«دوبه هردان» آمده بودند و حدود هفده، هیجده یا پانزده، شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپاره هایشان تا اهواز می آمد. خمپاره 120 یا کمتر از 120 هم تا اهواز می آمد.
به هر حال، این تربیت و آموزش های جنگ را مرحوم چمران درست کرد. جاهایی را معین کرد برای تمرین. خود ایشان، انصافا به کارهای چریکی وارد بود. در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به خلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم. ایشان سابقه نظامی حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و کار کشته تر و زبده تر بود. لذا، وقتی صحبت شد که«کی فرمانده این عملیات باشد؟» بی تردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرمانده این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم. نوع دوم کار، کارهای مربوط به بیرون اهواز بود. از جمله، پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکستن حصر آبادان بود که از«محمدیه» نزدیک«دار خوین» شروع شد. همین آقای«رحیم صفوی» ، سردار صفوی امروزمان که ان شاء اللّه خدا این جوانان را برای این انقلاب حفظ کند، جزو اولین کسانی بود که عملیات شکستن حصر را از چندین ماه قبل شروع کرده بودند که بعد به عملیات«ثامن الائمه» منجر شد.
- ↑ An integrator based on motion and electrostatic charge. (Book, 1959) [WorldCat.org]
- ↑ مصطفی چمران، (N.D) بیوگرافی (صوتی)
- ↑ «باریکه الکترونی در مگنترون با کاتد سرد». دانشگاه امیرکبیر.
- ↑ پرش به بالا به:۳۰٫۰ ۳۰٫۱ خاطرات ابراهیم یزدی
- ↑ مصطفی چمران - افکار نیوز
- ↑ زندگینامه مصطفی چمران، از فرماندهان شهید جنگ ایران و عراق مسیر ایرانی
- ↑ کتاب سرنوشت یاران مصدق
- ↑ مرد عمل، هجرت، جهاد و شهادت خبرگزاری ایمنا
- ↑ بازخوانی شخصیت علمی مصطفی چمران خبرگزاری مهر
- ↑ کتاب «زندگینامه مصطفی چمران». از انتشارات بنیاد چمران
- ↑ چمران مصداق عینی انقلابی گری واقعی است خبرگزاری جمهوری اسلامی
- ↑ خاطرات ابراهیم یزدی
- ↑ ساختار سیاسی اجتماعی لبنان-ص ۱۲۶
- ↑ زندگینامه شهید چمران پرچمداران
- ↑ «افزودن منبع». بایگانیشده از اصلی در ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۴. دریافتشده در۱۰ ژانویه ۲۰۱۴.
- ↑ Chehabi, Houchang; Abisaab, Rula Jurdi (2006). Distant Relations: Iran and Lebanon in the Last 500 Years. I.B.Tauris. ISBN 978-1-86064-561-7. Retrieved 17 June 2016.
- ↑ بانی امل در وادی مقاومت/ نگاهی اجمالی به دوران حضور چمران در لبنانتاریخ ایرانی
- ↑ یادی از یاران انقلاب شهید چمران بافق فردا
- ↑ «مصطفی چمران؛ چریک مسلمان خاورمیانه». پایگاه خبری رویداد24.
- ↑ کتاب «لبنان». از انتشارات بنیاد چمران
- ↑ ماجرای قویترین شاگرد لبنانی شهید چمران مشرق
- ↑ زندگینامه مصطفی چمران دانشگاه علم و صنعت ایران
- ↑ شهید چمران سردار پر افتخار اسلام تقریب
- ↑ «آخرین صفحهٔ تقویم ۲۰». irPress.org. 2017-01-25. بایگانیشده از اصلیدر 5 اكتبر 2018. دریافتشده در 2017-01-25. تاریخ وارد شده در
|archive-date=
را بررسی کنید (کمک)
- ↑ کتاب «کردستان». از انتشارات بنیاد چمران
- ↑ «حکم انتصاب آقای مصطفی چمران به سمت وزیر دفاع ملی». سایت جامع خمینی.
- ↑ «صورت مذاکرات مجلس شورای اسلامی دوره اول جلسه 17». دریافتشده در۲۸ اوت ۲۰۱۶.
https://fa.wikipedia.org/wiki
https://fa.wikishia.net/view
https://hawzah.net/