0

حركت نواب در مقابل كسروي يك كار مذهبي، سياسي بود

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حركت نواب در مقابل كسروي يك كار مذهبي، سياسي بود

89/10/27 - 11:29
شماره:8910270464
نسخه چاپي ارسال به دوستان
شهيد نواب صفوي در بيان مقام معظم رهبري/
حركت نواب در مقابل كسروي يك كار مذهبي، سياسي بود

خبرگزاري فارس: رهبر معظم انقلاب درباره حركت نواب صفوي در مقابل افكار ضدمذهبي كسروي مي‌فرمايند: كار مرحوم نواب به اعتقاد من كار مذهبى فقط نبود، كار مذهبى، سياسى بود و به همين شكل هم منعكس شد.

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي،‌ ايشان در مصاحبه‌اي در تاريخ 1363.10.22 به بيان نظرات خود درباره شهيد والامقام سيدمجتبي ميرلوحي مشهور به نواب‌صفوي پرداخته‌اند كه در ذيل مي‌آيد:

سئوال: چنانچه حضرتعالى مستحضريد اولين مبارزه‏ مرحوم نواب صفوى پيش از آنكه جنبه‏ سياسى، نظامى داشته باشد جنبه‏ فرهنگى داشت، به اين معنى كه ايشان اولين مبارزه را با افكار كسروى شروع كرد، حالا از نظر حضرتعالى تأثير اين حركت در جامعه‏ آن روز مخصوصاً در ميان روشنفكران و علماء چگونه بود؟

جواب: البته كارى كه ايشان در مقابل كسروى انجام دادند يك كار فرهنگى فقط نبود، اتفاقاً كار سياسى، نظامى، فرهنگى بود. نظامى بود براى اينكه خب كسروى را مضروب كرد ايشان... بله بالاخره و مضروب كرد و بعد هم يكى از ياران ايشان كسروى را كشت يعنى دو مرتبه از طرف نواب، كسروى مورد حركت به اصطلاح نظامى قرار گرفت. يكبار به وسيله‏ خود ايشان كه با كارد حمله كرد، يكبار هم به وسيله‏ مرحوم امامى، سيدحسين امامى، كه با اسلحه زد و كسروى را عملاً نابود كرد.
كار سياسى هم بود، همانطور كه قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهيت حركت ضددينى كه كسروى هم يك تئوريسين‌ها و طراحانش بود يك ماهيت سياسى بود، هيچكس نمى‏تواند بگويد كسروى يك عنصر غيرسياسى بوده، مگر كسى مى‏تواند چنين چيزى را بگويد؟ خود كسروى يك عنصرى بود كه اصلاً حركتش از آغاز، در مشروطيت و بعد از مشروطيت، تا آن روزى كه كشته شد يك حركت سياسى بود و يكى از چهره‏هاى سياسى ايران بود. پس مبارزه‏ با كسروى فقط مبارزه‏ با افكار ضدمذهبى او نيست زيرا كه‌ همان افكار ضدمذهبى هم يك حركت سياسى بود و يك ريشه و منشأ سياسى داشت، بنابراين كار مرحوم نواب به اعتقاد من كار مذهبى فقط نبود، كار مذهبى، سياسى بود و به همين شكل هم منعكس شد.
البته در اينكه تأثيرش در روشنفكرهاى آن روز چگونه بود من مى‏خواهم بگويم آن زمان كه خب من نبودم، يعنى در صحنه نبودم و سن آن زمان هم اجازه نمى‏دهد كه از نزديك آن زمان را درك كرده باشم، آن طور كه من بعد‌ها فهميدم دستگاه هم تبليغات زيادى كرده بود. روشنفكرهاى آن روز هم با دين و مسائل دينى و هر جلوه‏ دينى به شدت بد بودند، آن زمان هنوز تفكر قرن نوزدهمى اروپا كه معمولاً ما يك پنجاه سالى، صد سالى، شصت سالى بعد از اروپا هميشه روشنفكرهاى ما حركت مى‏كردند، آن روز هنوز در كشور ما در اواسط قرن بيستم، تفكر قرن نوزدهمى اروپا رايج بود، تفكر ضددينى، دين را مسخره دانستن، هر چيز دينى را بدون هيچ دليلى محكوم كردن رايج بود در دوران بعد ازرفتن پهلوى حتى در كشور ما، و ادامه داشت، لذا هر چيزى كه رنگ و بوى دين داشت، از نظر روشنفكرهاى آن روز بدون هيچ استدلالى مطرود بود و نواب كسى بود كه حركتش صددرصد نشان داده مى‏شد كه صبغه و انگيزه‏ دينى دارد، لذا بود كه آن‌ها قاعدتاً آن را نمى‏پسنديدند. در نوشته‌جاتى هم كه آن وقت روز، بعضى از روزنامه‏‌ها و همچين محافل روشنفكرى آن روز برخوردى كه با اين قضيه كردند نشان داد كه هيچ قبول ندارند مرحوم نواب را، تا مدت‌ها كار را به جايى رسانده بودند و وضع تبليغات عليه نواب را جورى حاد كرده بودند حتى گروه‌هاى سياسى غيرمذهبى، كه افراد مؤمن هم خيلى دوست نمى‏داشتند كه منتسب بشوند به جريان نواب، براى خاطر اينكه گفته مى‏شد آن‌ها تروريستند و تروريسم غير از يك حركت سياسى سازمان يافته است و يك حالت پرهيز، پرهيز طبيعى را به زيان نواب و جريان فدائيان اسلام در خيلى‏‌ها بوجود آورده بودند تا سال‌ها بعد.
لذاست كه من تصورم اين است كه كار مرحوم نواب از نظر روشنفكرهاى آن روزنه، كار مطلوب و خوبى به حساب نيامد و تفسير خوبى رويش گذاشته نشد.

سئوال: بفرماييد تأثير مبارزه‏ فدائيان اسلام بخصوص در فاصله‏ سالهاى 1324، 25 تا سال 1334 كه در روز 27 دى همراه با يارانش مرحوم نواب به شهادت مى‏رسد، در جريان‌هاى سياسى داخلى و نيز در فعل و انفعالات سياسى استكبار جهانى چگونه بود؟

جواب: يكى از چيزهايى كه در تاريخ معاصر ما متأسفانه به كلى به دست فراموشى سپرده شده همين است كه تأثير جريان نواب و حضور نواب را در روى كار آمدن حكومت ملى دكتر مصدق نديده گرفته {است}. اين را بدانيد كه اگر مرحوم نواب بود و تلاش‌هاى آن‌ها نبود و ارعابى كه آن‌ها در محيط جو هيأت حاكمه بوجود آورده بودند يعنى دستگاه سلطنت، نبود ممكن نبود كه به آن شكل بتوانند حكومت را بدهند به مصدق، دكتر مصدق در اوايل كارش به طور آشكار متكى بود به گروه فدائيان اسلام و مرحوم كاشانى اين را آشكارا هم مى‏كرد، البته آن‌ها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چيزى بودند كه تركيب مصدق كاشانى آن را ارائه مى‏داد يعنى يك حكومت ضداستبدادى و ضدسلطنتى دينى، اين بود ديگر، تركيب كاشانى و مصدق اينجورى بود، البته اين ضد‌ها باز هم مصداق داشت، ضدسلطنتى، ضداستبدادى، ضدانگليسى، اين خصوصيت آن چيزى بود كه از مجموعه‏ مصدق و كاشانى بوجود مى‏آمد و منعكس مى‏شد در خارج.
مرحوم كاشانى كه خب مظهر اين حركت محسوب مى‏شد يعنى مظهر مردمى و دينى اين حركت محسوب مى‏شد و الا مصدق را كه عامه‏ مردم نمى‏شناختند، به فدائيان و شخص نواب خيلى التقاط داشت مرحوم كاشانى، بعد از جريان ترور رزم‏آرا روزنامه‏‌ها يك عكسى را منتشر كردند كه مرحوم كاشانى دستش را گذاشته روى سر مرحوم طهماسبى كه قاتل رزم‏آرا بود و با‌ همان لحن مخصوص خودش مثلاً مى‏گويد بى‌سوادت، نمى‏دانم، يك چيزى، يك جمله‏اى محبت آميزى، كلمه‏ بى‌سوات را مرحوم آيت‏الله كاشانى زياد تكرار مى‏كرد در مقام شوخى و مزاح با افرادى كه با آن‌ها مخاطبش بودند، نشنيديد اين را؟... بى‌سوات... بله بى‌سوات با "ت "، اين نشان‌دهنده‏ آن حالت طيبت مرحوم آقاى كاشانى بود يعنى نشان مى‏داد كه اين جوانى كه حالا دست هم روى سرش گذاشته و با محبت دارد بهش حرف مى‏زند و شوخى هم مى‏كند بهش مى‏گويد بى‌سوات، اين مورد توجهش است پس بنابر اين از زدن رزم‌آرا مرحوم كاشانى استقبال مى‏كند، اين هم كه قاتل رزم‏آرا است.
يك چنين حمايت‌هاى صريح و علنى را آدم آنوقت مشاهده مى‏كرد معلوم بود كه فدائيان اسلام زير بال مرحوم آيت‏الله كاشانى قرار دارند و او از آن‌ها كاملاً حمايت مى‏كند و اين‌ها هم بى‌دريغ به نفع حكومت مصدق و به نفع‌ همان جهت‌گيرى‏اى كه مجموعه‏ مصدق و كاشانى گفتم بوجود مى‏آورد تلاش مى‏كردند و حركت مى‏كردند و در حقيقت جريان نهضت ملى نوك تيز مسلحش فدائيان اسلام بودند تا وقتي كه بين اين‌ها و مصدق اختلاف افتاد كه آن اختلافات تاريخچه‏ مفصلى دارد كه بعد ديگر به كلى بين اين‌ها دشمنى و نقار برقرار شد تا اينكه حتى منتهى شد به زدن فاطمى كه فاطمى را كه جزو ياران نزديك دكتر مصدق بود، فدائيان اسلامى زدند ترور كردند، به قصد كشتن البته، كه خب منتهى او جان به در برد تا بعد دستگاه رژيم سلطنت او را كشتند...
اين بيانى كه كردم‌ همان بود، در حقيقت بيان مصداقى از همين فعل و انفعالات بود يعنى شما ببينيد از سال 29 تا 32 يعنى از سال ملى شدن صنعت نفت تا سقوط دكتر مصدق، اين سه سالى كه بر كشور ما سه سال و خرده‏اى كه گذشت مى‏دانيد يكى از آن دوره‏هاى فوق‏العاده حساس كشور ماست از لحاظ ارتباط با سياست‌هاى خارجى، اين دوران دورانى است كه سلطه‏ قديمى انگليسى يك ضربت محكم بهش مى‏خورد و خاطرات حكومت ملى، حكومت مردم و حضور مردم كه ساليان درازى بود به كلى از ذهن‌ها شسته و زدوده شده بود باز در ذهن‌ها زنده مى‏شود، مردم ما مردم حضور در كوچه و بازارند ديگر، در مشروطيت و در همه‏ قضايا مردم هميشه توى صحنه‏‌ها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام كردند، خواستند، عمل كردند، يك چيز عجيبى است اصلاً تاريخچه‏ حضور مردم ما در صحنه، جزو تاريخچه‏هاى استثنايى است روى اين هم كسى كار نكرده، اگر مقايسه كنيد مردم ما را با ملت‌هاى ديگر از لحاظ تعيين كنندگى مواقف حساس، خواهيد ديد كه ملت ما از آن ملت‌هاى جالبند از اين جهت، خب در دوران رضاخانى به كل، اصلاً خشكيده بود اين روح، تمام شده بود ديگر اصلاً مردم هيچ كاره‏ محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئله‏اى نبود كه مردم را به ميدان آزمايش بكشاند و در صحنه‏‌ها حاضر كند. دوران مصدق يعنى دوران حكومت مصدق و از 29 تا 32، به اين تعبير، جزو دوران‌هايى بود كه از اين جهت خيلى حساس بود، ضربه‏ به حكومت انگليس، باز يافتن احساسات مردمى بوسيله‏ خود مردم، و يك نگاه تند به سلطه‌گران و به خارجيانى كه در كار ايران دخالت مى‏كنند، بعد تهديد كردن مقام سلطنتى كه مردم از آن آنقدر نفرت داشتند اين‌ها يك حوادث عجيبى است ديگر، يعنى جزو مقاطع كم نظير تاريخ ماست، در اين مقطع نقش فدائيان اسلام نقش به طور كامل مؤثرى بود يعنى در روى كار آوردن آن دولت در حمايت مرحوم كاشانى، پس طبعاً در قضيه‏ خلع يد از انگليس‌ها، در قضيه‏ نفت و در بقيه‏ مسائل.
پس مى‏بينيد كه اين دوران ده ساله‏ عمر سياسى و مبارزاتى مرحوم نواب يكى از مهم‌ترين نشانه‏‌ها و آثارش حضور فعال و تأثير فراوان در برهه‏ سه چهار ساله‏ بين 29 تا 32 است كه از برهه‏هاى تاريخى كشور هم هست.

سئوال: يك سؤالى الان به ذهن من خطور كرد خواستم آن را هم از حضرتعالى سؤال بكنم. سؤالم اين بود كه ايشان انديشه‏اش و شخصيتش در حركت اخوان‏المسلمين و ساختار فكرى اخوان‏المسلمين تا چه ميزان بود، با توجه به سفرهايى كه به منطقه كردند؟

جواب: ايشان تحت تأثير اخوان‏المسلمين بود يعنى حسن البناء روى ايشان اثر گذاشته بود و ايشان به نوبه‏ خودش روى ديگران اثر گذاشته بود. يكى از رهبران معروف سازمان آزاديبخش فلسطين به من گفت كه من در مصر، در آن سفرى كه نواب صفوى مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشته‏ مهندسى داشتم درس مى‏خواندم و داشتم درس مى‏خواندم كه مهندس بشوم و مشغول كار‌هايم بشوم، اين آمد گفتش كه تو دارى درس مى‏خوانى اينجا؟ برو فلسطين بجنگ، گفت من يكهو منقلب شدم به يك عده‏اى از جوان‌ها در مصر سخنرانيهايى ايشان كرده بود ديگر و گفته بود برو به جنگ، اينجا آمدى مشغول درس خواندنى؟ و‌ همان شخص بلند شد آمد در فلسطين و خب اين آمدن‌ها بود كه اصلاً مسئله‏ فلسطين را جور ديگرى كرد. خيلى مرد قوى‏اى بود مرحوم نواب، من شنيدم يك وقتى رفته بود اردن گوش ملك حسين را گرفته بود گفته بود پسر عموجان اين انگليس‌ها خيلى خطرناكند، آخر سيد است، ملك حسين يعنى سيد است، آره گفته بود انگليس‌ها خيلى خطرناكند پسرعموجان، آدم اينجورى‏اى بود گوش ملك حسين را مى‏گرفت فشار مى‏داد.

 
 
دوشنبه 27 دی 1389  12:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها