0

حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

 
hesse_gharib
hesse_gharib
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 266
محل سکونت : تهران

حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ

در این تاپیک میتونید  چند بیت که وصف حال و روز شماست بنویسید..
 
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

 عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!

 فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بيايي!

یک شنبه 20 بهمن 1387  1:07 PM
تشکرات از این پست
hesse_gharib
hesse_gharib
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 266
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

شهر من رو به زوال است تو باید باشی 
دل من زیر سوال است تو باید باشی
 فال حافظ زدم آن رند غزل خوان می گفت   
    زندگی بی تو محال است تو باید باشی
 
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

 عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!

 فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بيايي!

یک شنبه 20 بهمن 1387  1:11 PM
تشکرات از این پست
clever_son
clever_son
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1387 
تعداد پست ها : 163
محل سکونت : esfahan

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم                      طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
حمید آقا گل باغا
یک شنبه 20 بهمن 1387  2:28 PM
تشکرات از این پست
hesse_gharib
hesse_gharib
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 266
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد  ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

 عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

 واژه خسته ُکه یک روز کبوتر شد و رفت
 
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

 عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!

 فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بيايي!

شنبه 26 بهمن 1387  9:35 PM
تشکرات از این پست
mkpeikani
mkpeikani
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 13
محل سکونت : tehran

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

ميل من سوي وصال وقصد او سوي فراق

ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام دوس
ت
 
 
 
 
یک شنبه 27 بهمن 1387  4:01 PM
تشکرات از این پست
hesse_gharib
hesse_gharib
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 266
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

حرفي بزن، گرفته دلم، آشناترين
من باز ياد روي تو کردم و اين چنين

قامت به قصد قرب نگاه تو بسته ام
رويم به بي کرانه ولي ريشه در زمين

چشمم به چشم ناز تو : "ايّاک نعبدُ"
دستت پناه دست من: "اياک نَستعين"

...
من بيکسم و راهي شهر حضور تو
سرمايه ام تويي و دل عاشقم....همين!
 
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

 عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!

 فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بيايي!

چهارشنبه 30 بهمن 1387  11:25 AM
تشکرات از این پست
hesse_gharib
hesse_gharib
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 266
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ

 

به دیدارم بیا هر شب ، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند 
دلم تنگ است .
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند 
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است.
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها
 ...

 
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

 عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!

 فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بيايي!

یک شنبه 18 اسفند 1387  11:34 PM
تشکرات از این پست
hesse_gharib
hesse_gharib
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 266
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ

 


مرگ من روزی فرا   خواهد رسید  
در بهاری روشن از امواج نور  
در زمستانی غبار آلود و دور  
یا   خزانی خالی از فریاد و شور  
مرگ من روزی فرا خواهد رسید  
روزی از این تلخ و   شیرین روزها  
روز پوچی همچو روزان دگر  
سایه ای ز امروزها ، دیروزها  
دیدگانم همچو دالانهای تار  
گونه هایم همچو مرمرهای سرد  
ناگهان خوابی   مرا خواهد ربود  
من تهی خواهم شد از فریاد و درد  
خاک می خواند مرا هر دم به   خویش  
می رسند از ره که در خاکم نهند  
آه شاید عاشقانم نیمه شب  
گل به روی   گور غمناکم نهند

 
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

 عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!

 فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بيايي!

جمعه 23 اسفند 1387  11:36 PM
تشکرات از این پست
hasan6468
hasan6468
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 212
محل سکونت : قم

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

  چه عجیب است رسم روزگار تویی که بهترین بهار را بریم رقم زدی امسال با رفتنت بد ترین نوروز را تجربه میکنم   امید وارم شیرینی لحظهایت به اندازه تلخی لحظه هایم زیاد باشد

 

سه شنبه 18 فروردین 1388  1:02 AM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حال خودت رو با چند بیت وصف کن...

اي خدا! اي رازدار بندگان شرمگينت
اي توانائي كه بر جان و جهان فرمانروايي
اي خدا! اي همنواي ناله ي پروردگانت
زين جهان، تنها تو با سوز دل من آشنايي
***
اشك، ميغلتد بمژگانم ز شرم روسياهي
اي پناه بي پناهان! مو سپيد روسياه
بر در بخشايشت اشك پشيماني فشانم
تا بشويم شايد از اشك پشيماني گناهم
***
واي بر من، با جهاني شرمساري كي توانم
تا بدرگاهت بر آرم نيمه شب دست نيازي؟
با چنين شرمندگيها، كي زدست من بر آيد
تا بجويم چاره ي درد دلي از چاره سازي؟
***
اي بسا شب، خواب نوشين، گرم ميغلتد بچشمم
خواب ميبينم چو مرغي ميپرم در آسمانها
پيكر آلوده ام را خواب شيرين ميربايد
روح من در جستجوي ميپرد تا بيكرانها
***
بر تن آلوده منگر، روح پاكم را نظر كن
دوست دارم تا كنم در پيشگاهت بندگيها
من بتو رو كرده ام، بر آستانت سر نهادم
دوست دارم بندگي را با همه شرمندگيها
***
مهربانا! با دلي بشكسته، رو سوي تو كردم
رو كجا آرم اگر از درگهت گوئي جوابم؟
بيكسم، در سايه ي مهر تو ميجويم پناهي
از كجا يابم خدائي گر بكويت ره نيابم؟
***
اي خدا! اي راز دار بندگان شرمگينت
اي توانائي كه بر جان و جهان فرمانروايي
اي خدا! اي همنواي ناله ي پروردگانت
زين جهان، تنها تو با سوز دل من آشنايي

شنبه 29 فروردین 1388  6:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها