مردان نامرئی، مردان بیاخلاق
✅ قرنهاست که یک پرسش اساسی ذهن پژوهشگران را به خود مشغول کرده است: «چه چیزی نظم اخلاقی ایجاد میکند؟ آیا ما خودمان هستیم که خودمان را محدود میکنیم یا دیگران؟ آیا ما خوب هستیم، زیرا ذاتاً خوب هستیم یا خوب هستیم، چون زیرنظر هستیم؟
✅ افلاطون در کتاب جمهوریت و در مناظرهای که گلاوکن و سقراط در مورد طبیعت عدالت و اخلاق انسانی دارند، تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد. در آنجا گلاوکن معتقد است که رفتار عادلانهی انسانها صرفاً، نتیجهی تمایل آنها برای اجتناب از مجازاتهای رسمی و غیررسمی است. او آزمایش فرضی زیر را دلیل سخن خود میداند و میگوید فرض کنید انسانها دارای انگشتری باشند که هر وقت دلشان بخواهد آنها را نامرئیکند. در این صورت آنها به افرادی هوسباز، غیراخلاقی، و بیبند و بار تبدیل میشوند. گر به کسانی که آنان را اخلاقمدار میدانیم قدرتی عطا میشد که بتوانند از دید مردم و ارزیابی آنها پنهان شوند، آنگاه آنها به افرادی شرور و بیاخلاق تبدیل میشدند. از نگاه او، هیچ فردی به قدر کافی از اراده آهنین برخوردار نیست که بتواند بدون آنکه دیدهشود به اصول اخلاقی پایبند باشد. در این نمونهی ذهنی، پیام گلاوکن این است که آزادی انسان از محاسبه، ارزیابی، نقد، و انتقاد، و مجازاتهای رسمی و غیررسمی باعث میشود که او رفتارهای جامعهستیز و غیرهنجاری داشته باشد. در واقع، اگر افراد کل جامعه نتوانند به نحوی بر یکدیگر نظارت داشته باشند، پیامد آن این است که خود را در یک وضعیت ظالمانه و مملو از ویژگیهای جامعهستیز خواهیم یافت. تنها چیزی که ما را از هرج و مرج دور میکند، دیدهشدن ما و در نتیجه پاسخگویی ما در برابر حسن شهرتمان است.
✅ مهم نیست که ما کاملاً با گلاوکن موافق باشیم یا نه؛ مهم این است که نمیتوانیم نقش نظارت جامعه را در کنترل اخلاقی شهروندان و مسئولان خود نپذیریم. اگر کسی بتواند خود را از چشم دیگران پنهان کند و از محاسبه و نقد آنان بگریزد، بعید است بتواند همچنان اخلاقی زندگی کند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۰/۱/۱۷