شهادت، تنها امید امام علی(ع) برای ماندن در کوفه
پرسش :
چرا امام علی(ع) بعد از آن همه نافرمانی کوفیان باز از آنها جدا نشد و در کوفه ماند؟
پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) پس از نافرمانی کوفیان و سرزنش آنها، در بیان علت عدم ترک کوفه می فرماید: «به خدا سوگند اگر اميدم به شهادت نبود مركب خويش را آماده كرده و از شما دور می شدم». بر این اساس شهادت، يكى از اهداف آن حضرت براى ماندن در بین آن گروه بود. هم چنین بيرون رفتن حضرت، مفهومش ترك وظايف امامت نيست بلكه امام مى تواند به ميان جمع آماده ترى برود؛ از این رو می فرماید: «مادامى كه نسيم هاى جنوب و شمال در حركتند هرگز شما را طلب نمى كردم». در واقع امام به آنها می فهماند كه من هرگز به سراغ شما نخواهم آمد.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در بخش نهايى خطبه 119 نهج البلاغه، شديداً مردم «كوفه» را ملامت و سرزنش مى كند و مى فرمايد: «به خدا سوگند اگر اميدم به شهادت هنگام برخورد با دشمن، نبود ـ هرگاه چنين توفيقى نصيب من شود ـ مركب خويش را آماده مى كردم، و از شما دور مى شدم و مادامى كه نسيم هاى جنوب و شمال در حركتند هرگز شما را طلب نمى كردم»؛ «وَ اللهِ لَوْلاَ رَجَائِي الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي الْعَدُوَّ ـ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ(1)لِي لِقَاؤُهُ ـ لَقَرَّبْتُ رِكَابِي ثُمَّ شَخَصْتُ(2)عَنْكُمْ فَلاَ أَطْلُبُكُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ».
تعبير به «مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ» اشاره به اين است كه من هرگز به سراغ شما نخواهم آمد. اين تعبير شبيه چيزى است كه در يكى ديگر از كلمات آن حضرت آمده است كه وقتى به او پيشنهاد تبعيض در تقسيم بيت المال كردند، فرمود: «آيا به من دستور مى دهيد كه براى پيروزى خود از جور و ستم در حقِ كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم، استمداد جويم». «وَ اللهِ لاَ اَطُوْرُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيْرٌ وَ مَا اَمَّ نَجْمٌ فِي السَّماءِ نَجْماً»(3)؛ (به خدا سوگند تا عمر من باقى است و ستارگان آسمان در پى يكديگر طلوع و غروب دارند دست به چنين كارى نمى زنم).
در اين جا سه سؤال پيش مى آيد:
نخست اين كه چگونه حضرت مى فرمايد: «من به خاطر اميد به شهادت در ميان شما مانده ام و گر نه شما را ترك مى گفتم؟» در حالى كه امام(عليه السلام) در چند جمله قبل فرمود: «من بايد در ميان شما بمانم تا تدبير لشكر كنم و امنيّت منطقه را برقرار سازم، وسرپرستى بيت المال و داورى ميان مسلمين و احقاق حقوق كنم». اين دو، چگونه با يكديگر سازگار است؟
ديگر اين كه حضرت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مژده شهادت را شنيده بود، ومى دانست به دست اَشْقَى اْلآخِرينْ عبدالرحمن ابن ملجم شهيد مى شود، چگونه مى فرمايد: «من اميد شهادت در ميدان نبرد دارم؟».
سوّم اين كه: امام(عليه السلام) چگونه مى تواند مقام امامت و پيشوايى خود را رها كند و از ميان مردم برود؟
در پاسخ سؤال اوّل بايد گفت: رسيدن به فيض شهادت، يكى از اهداف والاى آن حضرت براى ماندن در ميان آن گروه بود و مانعى ندارد كه اهداف ديگرى نيز داشته باشد، و چون اهداف ديگر را قبلاً بيان فرموده بود، نيازى به ذكر آنها نديده است.(4)
و در پاسخ سؤال دوّم مى گوييم: «لقاء عدوّ»، هر چند در بدو نظر، ملاقات در ميدان جنگ را تداعى مى كند، ولى در عين حال، مفهوم گسترده اى دارد كه هرگونه برخورد با دشمن را شامل مى شود، ومى دانيم شهادت امام(عليه السلام) نيز يكى از مصداق هاى آن بود.
و در پاسخ سؤال سوّم مى توان گفت كه: بيرون رفتن از ميان يك گروه فاسد و غير قابل اصلاح، مفهومش ترك وظايف امامت نيست بلكه امام(عليه السلام) مى تواند به ميان جمعيّت آماده ترى برود، همان گونه كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مردم «مكه» را رها كرد و به ميان مردم «مدينه» رفت.(5)
پی نوشت:
(1). «حُمَّ» از مادّه «حمّ» (بر وزن غم) به معنى مقدّر ساختن چيزى است بنابراين جمله (قد حمّ لى) مفهومش اين است كه اگر چنين امرى براى من مقدر شده باشد يا چنين توفيقى نصيب من شود.
(2). «شَخَصْتُ» از مادّه «شخوص» به معنى نقل مكان از محلى به محل ديگر گرفته شده است.
(3). نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين، محقق / مصحح: صبحي صالح، هجرت، قم، 1414 قمری، چاپ: اول، ج 183، (خطبه 126).
(4). متأسفانه، شارحان نهج البلاغه وارد اين بحث و جواب گويى از اين سؤالات نشده اند تنها مرحوم «بيهقى» از علماى قرن ششم، به پاسخ سؤال سوّم پرداخته و چنين گفته است: كه امام(عليه السلام) اين سخن را قطع نظر از مقام امامت بيان فرموده و گر نه مقام امامت ايجاب مى كند كه او در هر شرايط در ميان مردم باشد و به تعبيرى ديگر حضرت مى فرمايد: اگر مقام امامت نبود و من از اين نظر آزاد بودم شما را رها مى ساختم.
(5). گردآوری از کتاب: پيام امام امير المومنين(عليه السلام)، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1386 شمسی، چاپ: اول، ج 5، ص 189.