0

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (19)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (19)

  ادامه نظر به اسم رحمت

 

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (19)

در فرازی که اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ کَلِمَاتِکَ» و با نظر به کلمات الهی از حضرت حق می خواهید که با آن نور بر شما نظر کند، متوجه اید حضرت حق همان طور که اسمائی دارد که آن اسماء حُسنا هستند، کلماتی دارد که آن کلمات، تامّات اند و حضرت صادق علیه السلام در دعای خود عرضه می دارند: «وَ بِأسمائکَ الحُسنی و کَلِماتِکَ التّامات ألَّتی


1- تشکیک در ظهور به همین معنا است.

أمَرتَنی أن أدْعوکَ بِها» تو را به نور اسماء حسنا و کلمات تاماتی که ما را امر فرمودی بخوانیم، سوگند می دهم که در کار من گشایشی حاصل کنی.(1)

به گفته ی علامه طباطبائی«رحمه الله علیه» به یک اعتبار تمام عالم کلمات الله اند. چون «کلمه» عبارت است از آنچه حکایت از باطن کند. همین طور که کلمات بنده حکایتی است از آنچه در ضمیر من می گذرد. کلمات من و شما، جمله ای می شود که جمع آن جملات کتابی را تشکیل می دهد، سلسله ی وجود نیز کتاب های متعددی در طول هم هستند. هر عالم از عوالم وجود کتاب مستقلی است با ابواب و آیات و کلمات. امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف کلمات الهی می فرمایند:«الَّذِی بِکَلِمَتِهِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ اسْتَقَرَّتِ الْأَرْضُ الْمِهَادُ وَ ثَبَتَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِی»(2)خدایی که به کلمه ی او هفت آسمان برپا شد و زمینِ گسترده و قابل زندگی برقرار شد و کوه های محکم استوار گردید. یعنی تمام این عالم ظهور کلمات الهی هستند که هرکدام همچون اسماء الهی مظهری دارند و با نظر به مخلوقات عالم متوجه نسیم کلمات الهی می شویم که منجر به وجود آسمان ها و زمین و سایر مخلوقات شد تا بر مبنای امکان ذاتی هرکدام، حضرت حق فرمان «کُنْ» را سر دهد و ممکن الوجود از حالت امکان به حالت تحقق خارجی در آید. بنابراین در این فراز تقاضا می کنید خداوندا! ما از تو تقاضا داریم با همان نورِ «کُن» که اساس کلمات تو بود بر ما نظر کنی تا راز وجودی همه ی مخلوقات بر ما گشوده شود. اگر با آن نور بر ما نظر فرمایی نه تنها درخت و کوه را کلمه ی خدا می بینیم، حتی نسیم جانفزایی را نیز که منجر به تحقق مخلوقات می شود احساس می کنیم. در این فراز می خواهیم با خدا از طریق کلماتش روبه رو شویم و هر مخلوقی را کتاب مبین الهی بنگریم که حامل کلمات و حروف معنوی است و در این صورت است که متوجه می شویم ذاتی در صحنه است که عین کلمات است و با آن کلمات با ما تکلم می کند و در نتیجه ما با او به نور اسم کلیم مأنوس می شویم.

اسم «کلیم» یک حقیقت خارجیه است. یک ذات است به جلوه ی خاصِ «کلیم» تا کلماتی را به صورت مخلوقات ظاهر کند و شما او را در جلوه ی کلمات بنگرید و تحت تأثیر قرار گیرید.

از آن جایی که تمام بودن هرچیز به حسب خود آن چیز است و متناسب با آن، مثلاً تمام بودن علم به خالص بودن آن از هر جهلی است، تمام بودن کلام و کلمه نیز به آن است که دلالتش واضح بوده و هیچ گونه اجمال و ابهامی در آن نباشد. به حسب درجه ی سالک بعضی از کلمات الهی تمام و بعضی اتمّ و تمام تر است و هرچه جنبه ی مرآتی کلام در نمایاندن حقیقتِ غیب بیشتر باشد آن کلمات تمام تر خواهند بود. رسیدن به مرتبه ای که انسان بتواند کلمات الهی را با جامعیت بیشتر بنگرد به تعالی روح او بستگی دارد. از خداوند تقاضا می کنی خداوندا! با آن جنبه ی تمام تر و اتمِّ کلماتِ خود با ما برخورد بفرما. عملاً از این طریق تقاضا می کنی تا خداوند را در جلوه های عوالم برترِ وجود مثل عقول مجرده بنگری که از هرگونه ماده منزه است. تا آن جایی که می فهمی انوار غیبی و ملائکه ی الهی هرکدام مظهر و آینه ی یک صفت و یک اسم اند و هیچ کدام مصداق کامل تمام ترین کلمه نیستند مگر انسان کامل که حامل «عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ کُلَّها» است و آینه ی تمام نمای صفات و اسماء الهی یعنی همان کتاب مبین الهی می باشد، همان گوهری که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در رابطه با آن می فرمایند:

وَ  اَنْتَ الکتابُ الْمُبینُ الّذی

بِأحْرفِه یظْهر المُضمر

تو آن کتابِ نمایاننده ی حقیقت می باشی که به کمک حرف هایش حقایق باطنی عالم را می نمایاند و عقل و خیال و قوای او و لوازم آن ها همه و همه، فصل ها و جمله ها و حروف آن کتاب اند و با شناخت انسان کامل کتاب الهی و کلمات الهی را خواهی شناخت.

همان طور که کلام، «هوایی» است که از حنجره ی انسان خارج می شود و با برخورد با مخارجِ نای و گلو به صورت حروف و کلمات در می آید، اراده ی الهی چون نسیمی بر اعیان ثابته و امکان ذاتی مخلوقات برخورد می کند و آن ها را به ظهور و وجود منوّر می کند تا محل نمایش کلام الهی باشند و ما را متوجه حضرت حق کنند و از حجاب های شیطانی برهانند تا مشغول ظاهر عالم نشویم. در سیر به کلماتِ تامّات و توجه به تمام ترین کلمات به جایی می رسید که همه ی کلمات الهی را در هر مظهری که ظاهر شده باشند، تمام و اتم می یابید و با تمام امید اظهار می دارید: «اللّهُمّ إنّی أسئلُکَ بِکَلِماتکَ کُلِّها» پروردگارا! از تو به نور همه ی کلماتت تقاضای نظر دارم. و از این طریق و از طریق این اسماء به حضرت رب العالمین رجوع می کنید و صاحب قلب مُنیب و رجوع کننده ی به حق می شوید. قلبی که خداوند او را موفق ترین قلب در قیامت معرفی می کند و می فرماید: «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ»(3) آن کسی که در مقابل حضرت رحمت در خشوع و فروتنی است و با قلبی که سراسر متوجه ی حق است به عرصه ی قیامت پای می گذارد. اگر انسان متوجه شد بنده است، با قلب منیب یعنی قلبی که در هر مظهری به حق نظر کرده وارد محشر می شود و دعای سحر چنین نورانیتی را به انسان می دهد.

پس از فرازی که گذشت به نور کمال الهی نظر می کنید که هر چیزی را به درجه ای که باید برسد، می رساند و از خدا می خواهید با همان اسم با شما برخورد کند، به همان صورتی که در فرازهای قبلی گذشت و پس از آن از خداوند می خواهید به نور اسماء، آن هم به اکبر آن اسماء بر شما نظر کند تا عالی ترین صفات الهی شما را به میهمانی خود ببرد و در سایه ی آن اسم با خدا زندگی کنید و سطر به سطر دفتر سلسله ی وجود را بخوانی و با اسم اعظم که انسان کامل است آشنا شوی و ببینی هر مخلوقی که با اسمی ظهور کرده، آن اسم به صورت اعظم نزد انسان کامل است و عالَم همه در مقام جامعیت انسان کامل به نور انسان کامل موجودهستند(4)و اگر خداوند خواست به اسم کبیر و اکبرِ خود بر شما نظر کند همان نظری را بر ما ارزانی می کند که نظر مبارک حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی فرجه الشریف بر افراد است.

 

انسان کامل همان اسم اعظم است معنی این کلام را در سخن حضرت علی علیه السلام می توانید بیابید که می فرمایند: «اَنَا نُقطَهُ باء بِسمِ الله ،اَنَا جَنبُ الله الَّذی فَرطتُم فیه وَ اَنَا القَلَم وَ اَنَا اللَّوح المَحفوظ وَ اَنَا العَرش وَ اَنَا الکُرسی وَ اَنَا السَّماوات السَّبع وَ الأرضُون»(5) من نقطه ی بای بسم الله هستم، من همان جنب اللهی هستم که شما در مورد آن کوتاهی کردید و من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان ها و زمین های هفت گانه هستم. به این معنی که حضرت در مقام جامعیت ِتمام مخلوقات قرار دارند. و در رابطه با اسم اعظم و مقام جامعیت آن اسم حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ اسْماً بِالْحُرُوفِ وَ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْحُرُوفِ غَیْرُ مَنْعُوتٍ وَ بِاللَّفْظِ غَیْرُ مُنْطَقٍ»(6) خدای تبارک و تعالی اسم را به حروف آفرید و آن جناب عزّ و جلّ به حرف ها منعوت نبود و بدون آن که به لفظی تلفظ کند. اسمی که در روایت فوق مطرح است همان نخستین مخلوق یعنی نور محمدی صلی الله علیه و آله است که حامل عالم عقل و نفس و مثال و طبع است.

در فراز «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عِزَّتِکَ بِأَعَزِّهَا وَ کُلُّ عِزَّتِکَ عَزِیزَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ کُلِّهَا» نظر به نور اسم عزیز داری و آن نحوه از حضور حق در عالم که غالب و قاهر بر هر چیزی است و سلسله ی وجود سراسر مسخّر امر اوست و از این منظر بر او می نگرید و متوجه می شوید همه ی مبادی تأثیر، مظاهر قدرت و عزت اوست و با تجلی آن نور بر جان سالک از یک طرف سالک برای خود قدرت و عزتی نمی بیند و از طرف دیگر همه ی عزت را در خدا می یابد آن هم به صورتی «اَعَزّ».

در فرازی که اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مَشِیَّتِکَ بِأَمْضَاهَا وَ کُلُّ مَشِیَّتِکَ مَاضِیَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَشِیَّتِکَ کُلِّهَا» نظر به اراده ی نافذ خداوند دارید که هیچ مانعی در مقابل آن نیست زیرا همه ی موجودات حاصل اراده و مشیت اوست و از شئون الهی به حساب می آیند. پس فعل خداوند همان اراده ی اوست و عالَم همه و همه صورت آن اراده است و از او می خواهید با نافذترین اراده ها بر جان شما تجلی کند تا منفعل انانیت خود نشوید و سراسر زندگی شما حاکمیت خواست خداوند گردد تا آن جا که متوجه می شوید هرجا اراده ی الهی در میان است آن نافذترین اراده است پس کافی است خود را در معرض مشیت الهی قرار دهید.

در فرازِ توجه به قدرت الهی اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ قُدْرَتِکَ بِالْقُدْرَهِ الَّتِی اسْتَطَلْتَ بِهَا عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ وَ کُلُّ قُدْرَتِکَ مُسْتَطِیلَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِقُدْرَتِکَ کُلِّهَا» خدایا! از نور قدرت تو که بر هرچیز استیلا دارد تقاضای توجه دارم تا با آن اسم بر من تجلی کنی و نور سلطنت تو بر همه ی عالم به جان من روشنایی بخشد و در آن صورت است که متوجه می شوم احاطه و افاضه بر اعیانِ موجودات معنی قدرت حقیقی تو بر هرچیز است. چون تا احاطه ی علمی بر اعیانِ اشیاء نباشد و از آن موضع، فیض وجود بر مخلوقات جاری نگردد استطاله و سلطنت تصور ندارد. در چنین شرایطی می فهمی هر قدرتی در صورتی قدرت است که از قدرت حقِ مطلق باشد.

در فرازی که اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عِلْمِکَ بِأَنْفَذِهِ وَ کُلُّ عِلْمِکَ نَافِذٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعِلْمِکَ کُلِّهِ» نظر به علم نافذ الهی دارید که هیچ حجابی در مقابل آن نیست و از خدا می خواهید بهره ای از آن علم بر جان شما بیفشاند تا متوجه حضور حق در همه ی عالم شوید. علم نافذ خدا اقتضا می کند که او با همه چیز به فیض منبسطِ خود همراه باشد به همان معنی که در قرآن می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِله»(7) و از آن جایی که مخلوقات همه تجلیات نور وجود خداوند اند، علم خداوند به خودش، علم اوست به همه ی اشیاء به همان نحوی که به خود علم دارد. این نوع علم را در این فراز از خدا طلب می کنید و شرط آن نفی هرگونه نظر به خود و انانیت خود است تا خداوند ما را با بقای خود باقی دارد و علم شهودی الهی برای ما حاصل شود.

در فرازی که اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ قَوْلِکَ بِأَرْضَاهُ وَ کُلُّ قَوْلِکَ رَضِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِقَوْلِکَ کُلِّهِ» نظر به نور قول الهی دارید که بر سراسر جان اولیاءِ خود تجلی کرده و تقاضای پرتوی از آن نور را دارید تا به تفهیم الهی قلب شما حامل معانی عالیه ی عالم معنا شود. وقتی قلب سالک مزه ی نورِ قول الهی را چشید و فهمِ معنوی قولِ رضی، او را منوّر کرد به طوری که هیچ حجابی و سخطی در آن قول نبود، سالک طالب رضایت بخش ترین قول می شود تا او را به عالی ترین منزل راهنمایی کند و در بندگی به فعلیت کامل رساند.


برای جان سالک رضایت بخش ترین قول، علم توحید و علم تهذیب است که جان را از نگاه به خود باز دارد و مشغول نگاه به حق نماید و این همان توحید محمدی صلی الله علیه و آله است که به صورتی جامع در شب قدر بر قلب مستعدین تجلی می کند و این به شرطی است که گوینده ی این فراز طالب چنین قولی باشد.

وقتی اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مَسَائِلِکَ بِأَحَبِّهَا إِلَیْکَ وَ کُلُّهَا إِلَیْکَ حَبِیبَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَسَائِلِکَ کُلِّهَا» با همان چشمی که ذات را می بینید و بر اسماء الهی نظر می کنید قلب خود را متوجه احوالاتی می نمایید که به لطف الهی در شما ایجاد می شود و در اثر آن، سؤالِ از خداوند جانتان را فرا می گیرد. زیرا برای انسان سؤال حقیقی حاصل نمی شود مگر آن که حضرت حق با کمالات خاصش بر او تجلی کند و او را شیفته ی خود گرداند و سالک با نظر به آن کمالاتِ وجودی، فیض الهی را استدعا می کند و قلب خود را مستعد تجلیات الهی می نماید و نظر به دوست داشتنی ترین سؤال نزد خداوند را دارد که عبارت است از طلب خدا و طلب محبت به اولیاء الهی تا آن جایی که می یابد هرچه نزد خداست دوست داشتنی ترین چیزها است و اظهار می دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَسَائِلِکَ کُلِّهَا» خدایا! نور همه ی آن چه را از تو تقاضا می کنم می خواهم زیرا هر آن چه از تو بخواهم بهترین است که گفت:

در بلا هم می چَشَم الطاف او

مات اویم، مات اویم، مات او

سپس اظهار می داری: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ شَرَفِکَ بِأَشْرَفِهِ وَ کُلُّ شَرَفِکَ شَرِیفٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِشَرَفِکَ کُلِّهِ» در این فراز نظر به حقیقت شرفِ الهی دارید که حقیقتی است خاص. حضرت حق شرف محض است و در مقابل او پستی محض قرار دارد. هر شرفی آن گاه حقیقی است که از خدا متجلی شده باشد و هرجا پرتو او در صحنه است همه ی شرف همان جا است و به همین جهت عرضه می دارید: «وَ کُلُّ شَرَفِکَ شَرِیفٌ» چون چیزی مانع حضور شرف مطلق او نمی تواند باشد.

آن گاه نظر را به سلطنت مطلقه ی او می اندازید و اظهار می کنید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ سُلْطَانِکَ بِأَدْوَمِهِ وَ کُلُّ سُلْطَانِکَ دَائِمٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِسُلْطَانِکَ کُلِّهِ» می بینی چگونه عالم در احاطه ی قیومیه ی اوست. وقتی نظر به نور سلطنت مطلقه ی حضرت حق نمودید حقیقتی بر قلب شما تجلی خواهد کرد که تمام موجودات عالم را «فقیر إلی الله» می یابید و این که همه ی عالم در امکان ذاتی خود عین اتصال به وجوب ذاتی حق اند و چون هرگز ممکن الوجود از امکان ذاتی خود خارج نمی شود، هرگز اتصال به حضرت واجب الوجود منقطع نمی گردد و لذا دائماً متصل به فیض حق است. در احاطه ی سلطنت مطلقه ی او تقاضای تجلی چنین حقیقتی را بر قلب خود دارید تا بتوانید اظهار کنید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِسُلْطَانِکَ کُلِّهِ» و همواره در هرجا سلطنت مطلقه ی او را بیابید.

با اظهار: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مُلْکِکَ بِأَفْخَرِهِ وَ کُلُّ مُلْکِکَ فَاخِرٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمُلْکِکَ کُلِّهِ» به مالکیت حق آن هم به فاخربودن آن مالکیت نظر دارید تا چنین مالکیتی بر قلب شما تجلی کند و نظام عالم را أحسن و أتم بنگرید و از ارتباط با مراتب غیبی عالم که سراسر فاخر است محروم نگردید.

می گویی: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عُلُوِّکَ بِأَعْلاهُ وَ کُلُّ عُلُوِّکَ عَالٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعُلُوِّکَ کُلِّهِ» تا چشم دل متوجه حقیقت علوّ بگردد و به عنوان یک واقعیت عینی قلب به آن نظر کند، تا هر علوّی را آینه ی نمایش او بیابید و از آن مهم تر در علوِّ مطلق او هر علوّی را به تماشا بنشینید و از علوّهای ساختگی که از علوّ مطلق منقطع اند روی برگردانید.

از آن جایی که فیض و منّت الهی همواره بوده و هست، می گویی: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ مَنِّکَ بِأَقْدَمِهِ وَ کُلُّ مَنِّکَ قَدِیمٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَنِّکَ کُلِّهِ» فیض گرانقدر او همان منّت است و به جهت گرانقدری اش منّت گفته اند، همان طور که می گویید آن کالا چند «مَن» است. هر اندازه فیض به خدا نزدیک تر باشد بیشتر از حدوث فاصله دارد و از آن جایی که در نهایت متوجه می شوید تمام عالم، فیض خدا است و از او هیچ انقطاعی ندارد اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَنِّکَ کُلِّهِ» خدایا از تو تقاضای هرگونه فیضی را دارم که مناسب استعدادهای من باشد که آن فیض نزدیک ترین فیض به تو و کامل ترین است.

می گویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ آیَاتِکَ بِأَکْرَمِهَا وَ کُلُّ آیَاتِکَ کَرِیمَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِآیَاتِکَ کُلِّهَا» می خواهید قلب شما همان طور که محل تجلی کلمات الهی بود، محل تجلی آیات الهی شود و سراسر عالم برای شما آینه ی اُنسِ با پروردگارتان گردد و دنیا را نقشی از عالم غیب و قیامت بنگرید. چون انسان حجاب را پاره کرد ظهور حق را در همه ی اشیاء و احاطه ی او را بر همه ی آن ها خواهد دید و می یابد که همه ی عالم

نشانه های کمال مطلق اویند و بر همین اساس از حضرت حق می خواهی با نوری که همه ی آیات دارند بر شما نظر کند. در یک جمع بندی عرضه می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَا أَنْتَ فِیهِ مِنَ الشَّأْنِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ شَأْنٍ وَحْدَهُ وَ جَبَرُوتٍ وَحْدَهَا» خداوندا! از تو نور آن چه شأن و جبروت تو است می خواهم، به آن چه تو به تنهایی از «شأن و جبروت» در آن قرار داری. قرآن در وصف خداوند می فرماید: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ»(8) حضرت حق در هر آنی در شأنی است و متجلی به اسمی است. سالک به حکم ظرفیت انسانی خود طالب تجلی همه ی شئونات الهی است و می خواهد تا حق تعالی با یک یک اسماء اش بر او تجلی کند و به مقام هر یک از آن اسماء محقق شود و قلبش قابلیت اسم جامع را پیدا کند تا همه ی جبروت و سلطان الهی را درک نماید. در آن صورت شأن و جبروت الهی هرکدام جدا جدا در حال انسان بسط و تفصیل می یابد و این همان «صحو» بعد از «محو» و یا «بقاء» بعد از «فنا» است.

در آخر به کمک رازی از رازهای عالم اَعلی اجابت دعای خود را تضمین می کنید و عرضه می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَا تُجِیبُنِی حِینَ أَسْأَلُکَ فَأَجِبْنِی یَا اللَّهُ» خدایا! از تو به آن چه اجابتم می کنی، آن گاه که از تو سؤال می کنم می خواهم که اجابتم نمایی یا الله. ملاحظه کنید که چگونه اجابت را از اسم اجابتش می خواهید و در عین حال نظر به «الله» دارید که جامع همه ی اسماء است تا با نور اسم الله تجلی همه ی آن اسمایی را که طلب کردید یک جا مرحمت فرماید.

ملاحظه فرمودید که:

1- در هر فرازی از فرازهای دعای سحر ابتدا نظر به نورِ اسمی از اسماء الهی کردید تا خداوند بر اساس آن اسم بر جان شما تجلی کند، سپس دل را به جنبه ی متعالی آن اسم معطوف داشتید تا جایی که دل آنچنان شکوفا شود که از هر جنبه ای از جنبه های آن اسم متوجه جنبه ی متعالی آن اسم گردد چون با توجه به نور توحید و وحدت تشکیکی وجود، متوجه می شوید هر جلوه ای از جلوات نور اسماء الهی، مرتبه ای کامل تر را در باطن خود دارد و جهت اُنس با آن مرتبه، طالب رفع حجاب اید و اظهار کردید: «هر جلوه ای که از تو باشد، کامل ترین و شدیدترین است.» سالک در نتیجه ی چنین سیری در پرتو نورِ آن اسم، به حقِ مطلق می رسد و در نهایت اظهار می دارد: «خدایا از تو به نور آن اسم تو، به صورت کلی تقاضای توجه دارم.» سالک در این قسمت نظر به حقِّ مطلق نموده، تا حقِّ مطلق به نور آن اسم بر قلب او تجلی کند. در مسیر توحیدی از این هم جلوتر می آید و از اسم خاص به اسم الله می رسد و حقیقت جامعِ همه ی اسماء یعنی حضرت «الله» را در هر منظری می نگرد. چون قبل از آن که مظهر دیده شود این مطلق است که دیده می شود. قرآن در همین رابطه می فرماید: «أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ»(9) و لذا مولی الموحدین علیه السلام می فرمایند: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً إلَّا وَ رَأَیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ». و چون تشکیک در ظهور است لذا هراندازه انسان ها توحیدی تر شوند راحت تر حجاب مظاهر از مقابل قلب آن ها مرتفع می شود.

2- در مسیر رجوع الی الله، ابتدا جمال حق را در مظهری مثل گُل می بینید و به اسم جمال منتقل می شوید و ذات بینی را در صفتی خاص تجربه می کنید تا آن جا که «الله» را بیابید و از آینه ی اسم «الله» به اسم جمالِ او بنگرید که این غایتُ القصوای سیر إلی الله است. در مسیر «إلیهِ راجِعون» باید دل انسان خدابین شود و بتواند به «الله» برگردد.

3- در روش حضوری و انکشافی، قلبِ انسان با «وجود» یا «ذات» روبه رو می شود و هرجا ذات در میان باشد قلب انسان بدون هیچ واسطه ای از نور آن بهره مند می شود. عمده آن است که بتوانیم قلب را طوری تربیت کنیم که هنر ذات بینی پیدا کند، در آن حالت خودِ ذات، دلیل خود است .

4- ذات خدا با صفاتش متحد است پس خدا، خدایی نیست که جمال دارد بلکه خداوند همان جمال است. پس حضور اسمای الهی در صحنه، عبارت است از حضور حق به صفتی خاص. می گویی: «خدایا از تو خودت را به نور جمال می خواهم» چون او همان جمال است. وقتی با نظر به جمال حق، آن نور بر قلب شما تجلی کرد طالبِ شدت بیشتری از آن نور شدید و به همین جهت نظر به «اَجمل» آن نور کردید و در نهایت با فنای کامل می یابید که همه ی جمال او جمیل است.

«والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته»

 

پی نوشت:

1- بحارالأنوار، ج : 88 ص 183.
2- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 514.

3- سوره ی ق، آیه ی 33.
4- همان طور که شما با دیدن یک گُل آن گُل را به صورت مجرد و علمی در نزد خود دارید و آن گل در شما به شما هست و نه به خودش.

5- سید جلال الدین آشتیانی، شرح فصوص (قیصری)، مقدمه قیصری، ص 118.
6- التوحید للصدوق، ص 191.

7- سوره ی زخرف، آیه ی 84 .

8- سوره ی الرحمن، آیه ی 29.

9- سوره ی فصلت، آیه ی 53.

منبع:

اسماء حسنا، دریچه های نظر به حق:شرحی بر دعای سحر/ اصغر طاهرزاده.

شنبه 4 اردیبهشت 1400  12:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها