خدای متعال فرمود:
«فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ"الْجَوارِ الْكُنَّسِ» (1)
گر چه سوگند به ستارگان كه در روز پنهان مىشوند. و آنها كه سيارند و در مغرب خود غروب مىكنند.
باید گفت از این نوع تعابیر در قرآن کم نیست که بیشتر متناسب با فهم و وضع و حال مردمی است که در زمان رسول خدا (صلوات الله علیه) و هنگام نزول آیات زندگی میکردند. و مثل امروز نبود که فهم درک بشر در اوج باشد تا مطابق با فهم مردم این روزگار آیات نازل شود.
به این آیه شریفه توجه کنیم.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم» (2)
ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا (حقايق را) براى آنها آشكار کند. سپس خدا هر كسی را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مىكند و او توانا و حكيم است.
این زبان قوم که به «لسان» تعبیر شده است، تفاسیر متعددی دارد. زبان قوم شامل همه زمانها،فهمها و همه نوع مردمی میشود که در زمان پیامبران شان میزیستند.
بنا بر این، استفاده از تعابیر و تماثیل ساده مطابق فهم عرب عصر پیامبر صلوات الله علیه،تنها راهی بود تا مقصود ظاهری از آیات الهی معلوم شود.در ضمن استفاده ادبی از تمثیل های خاص زبان عرب،از نقاط قوت قرآن است که موجب شگفتی و تاثیر آیات بر دل ها و جان های شان می شد.
جدای از این مطالب،معنایی که آیات به ما ارائه کردند، امری غریب و سخن متناقضی نیست. ستارگان یا سیارگان، به ظاهر هم طلوع و هم غروب دارند. طلوعشان با فرا رسیدن شب آغاز و غروب شان با فرا رسیدن روز پایان مییابد.
قرآن دارای ظاهر و باطن است.
بیان این نکته ضروری است، قرآن کلام خدا است. کلامی که به ظاهر متناسب به همه نوع مردم و همه نوع فهم اما در باطن اقیانوسی است ژرف که حتی عالم ترین انسان هم نمیتواند به اعماقش نفوذ کند.
روایاتی از معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به دست ما رسیده مبنی بر این که قرآن دارای ظاهر و باطن است و حتی بیان شده است که این کتاب دارای بطون تو در تویی است که فهم هر بطنی مستلزم داشتن معلومات خاص به خود است.
این روایت منسوب به امام باقر (سلام الله علیه) است که فرمود: «مَا مِنْ آيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِيهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ مَطْلَعٌ مَا ...» (3)
یعنی هيچ آيهای نازل نشد، مگر اين كه برای آن «ظهر و بطنی» هست، هر حرفي حدّي است و هر حدّي، مطلعي است.
در یکی از تفاسیر، مطالبی در این باره بیان شده که قابل توجه است:
توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را «نجوم متحيره" ناميدهاند. زيرا حركات آنها روى خط مستقيم نيست، و به نظر مىرسد كه مدتى سير مىكنند بعد كمى بر مىگردند، دو مرتبه به سير خود ادامه مىدهند كه درباره علل آن در علم «هيئت» بحث هاى فراوانى شده است.
آيات فوق ممكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركت هستند (الجوار) و در سير خود رجوع و باز گشت دارند (الخنس) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مىشوند، شبيه آهوانى كه شبها در بيابانها براى به دست آوردن طعمه مىگردند، و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در «كناس» خود مخفى مىشوند (الكنّس)
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از «كنّس» پنهان شدن آنها در شعاع خورشيد است، به اين معنى كه به هنگام گردش در اطراف خورشيد گاه به نقطهاى مىرسند كه در كنار خورشيد قرار مىگيرند و مطلقا پيدا نيستند كه علمای نجوم از آن تعبير به «احتراق» مىكنند، و اين نكته لطيفى است كه با توجه و دقت در وضع اين ستارگان روشن مىشود.
بعضى نيز «كنّس» را اشاره به قرار گرفتن اين ستارگان در برجهاى آسمانى مىدانند كه شباهت به پنهان شدن آهوان در لانههايشان دارد. البته معلوم است كه سيارات منظومه شمسى منحصر به اين پنج ستاره نيستند، و سه ستاره ديگر به نامهاى «اورانوس» «پلوتون» «و نپتون» وجود دارد كه تنها با دوربين هاى نجومى قابل مشاهدهاند و با كره زمين مجموعا نه سياره منظومه شمسى را تشكيل مىدهند. (البته بسيارى از اين سيارات نه گانه «قمر» يا «قمرهايى» دارند كه حساب آنها از اين جمع جدا است). ضمنا تعبير به «جوارى» جمع «جاريه» كه يكى از معانى آن كشتيهاى در حال حركت است، تعبير لطيفى است كه شباهت حركت اين ستارگان را در اقيانوس آسمان به حركت كشتیها بر صفحه درياها نشان مىدهد.
به هر حال گويا قرآن مجيد مىخواهد با اين سوگندهاى پر معنى و آميخته با نوعى ابهام انديشهها را به حركت درآورد و متوجه وضع خاص و استثنايى اين سيارات در ميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند، تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند.