0

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (14)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (14)

جمع اسم جمال و جلال

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (14)
پس از آن که به نور اسم بهاء و جمال نظر کردید، به اسم جلال می نگرید و اظهار می دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ» خدایا از تو نور جلالت را طلب می کنم. اسم جلال بر عکس اسم جمال است. در اسم جمال به تماشای زیبایی هایِ حق می نشینید ولی با تجلی اسم جلال، شکوه حق در جان شما نمایان می شود و جنبه ی خوف از جلال الهی بر قلب شما غلبه می کند. خداوند با تجلی اسم جمال و اسم جلال، قلب مؤمن را در تعادلِ بین خوف و رجاء قرار می دهد و حضرت باقر علیه السلام در این ابطه می فرمایند: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا فِی قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَهٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَی هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَی هَذَا»(1) هیچ بنده ی مؤمنی نیست مگر آن که در قلبش دو نور هست، نورِ خوف و نورِ رجاء، اگر آن دو را با هم وزن کنند هر دو مساوی خواهند شد.

خداوند با اسم جمالِ خود امید اتصال به رحمتش را در شما ایجاد می کند و یک نحوه مؤانست با خود را برای شما فراهم می کند و با اسم جلالش جنبه ی متعالی اش را بر قلب شما می نمایاند و قلب باید بتواند محل جمع هر دو نور باشد. خداوند از یک طرف آنچنان خود را به نمایش گذاشته که بر هرچه بنگری جمال حق را می بینی و از طرف دیگر قلب متوجه می شود او بسیار متعالی تر از این حرف ها است.

انگشت های خود را نگاه کنید! این زیبایی ها و نظمِ دقیق آن ها نمایان کننده ی جمال حضرت حق است و قلب شما می تواند با او از این طریق اُنس بگیرد. از طرف دیگر هرچه می نگرید به حقیقت آن زیبایی و نظمی که در انگشت هایتان نمایان بود نمی رسید و می یابید که او اَجَلّ از آن است که بتوان به آن دست یافت و لذا اسم جمال و جلال هر دو در انگشتان شما نمایان است و قلب می تواند به هر دوی آن ها نظر کند و آن دو را جمع نماید. همان نوع جمع بودنی که در آیه ی «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»(2) مطرح است که می گوید همان خدایی که اول است، آخر است و همان خدایی که ظاهر است، باطن است. یعنی در هر مظهری می توان اول بودن و آخربودن و ظاهربودن و باطن بودن او را یافت. اسم جمالش صورت اسم اول و ظاهر است و اسم جلالش صورت اسم آخر و باطن می باشد.

 

وقتی دست بنده را می بینید که حرکت می کند حیات را می بینید. از طرفی هرچه نگاه می کنید حیات را پیدا نمی کنید زیرا همین حیات که از حرکات دست بنده به راحتی ظاهر است اَجلّ از آن است که به صورت کامل، ظاهر شود. هر اندازه بنگرید تا حیات جاری در عالم را بنگرید قلب تان می یابد که موضوع بالاتر از آن است و به یک اعتبار هیبتش قلب را می گیرد. بهترین جایی که انسان می تواند اسم جلال حق را درست ببیند مسجدالحرام و حرم های ائمه علیهم السلام است. هیبت و عظمت حضرت رب العالمین را در منظر کبریایی در جایی مثل مکه ی معظمه می توان به خوبی مشاهده کرد. به نظر می رسد چون می خواهند باطن و ظاهر منطبق بشود به ما دستور داده اند ظاهر مکه را نیز با شکوهِ هرچه تمام تر به صورتی مرتفع بسازیم، همین طور که مستحب است مساجد از سایر ساختمان ها بلندتر باشد و یا حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه ی هدی علیهم السلام شکوه داشته باشد تا در عین ظهور اسم جمال الهی، متذکر اسم جلال الهی نیز باشند. بر زائر خانه ی خدا و ائمه ی معصومین علیهم السلام است که با نظر به جمال، از جلال حق غافل نشود و یا با نظر به جلال از جمال او محروم نگردد، همین طور که باید شکوه مساجد را حفظ کنیم ولی مساجد را به زینت آلوده نکنیم. چون در روایت داریم وقتی حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف می آورند زینت مساجد را خراب می کنند. در حالی که شکوه مساجد را حفظ می کنند.

در سیر توحیدی، به لطف الهی در عین آن که متوجه جمال حق می شوید، جلال حق خود را می نمایاند و می بینید حضرت حق خیلی بالاتر از این حرف ها است، چون در عین آن که او جمال است، جلال است. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» هم نمایش اسم جمال حق بودند و مسیر لطف حق به مردم شدند و هم نمایش اسم جلال حق بودند و زمانه هرگز نتوانست عظمت ایشان را درک کند و حتی وقتی در محضر ایشان قرار می گرفتی در عین اُنس با جمال ایشان، جلال ایشان بر قلب ها حاکم می شد. رفقا می گفتند در نوفل لوشاتو که حضرت امام«رضوان الله علیه» تشریف داشتند افراد می آمدند و نزدیک در می نشستند. آقای فخر الدین حجازی«رحمه الله علیه» جهت ملاقات با امام از ایران به پاریس آمده بودند، همان نزدیک در نشستند. امام ایشان را شناختند و فرمودند: آقای فخرالدین تشریف بیاورید بالا. آقای فخرالدین دست و پایشان را گم کردند و تا آمدند بروند بالا چند بار نزدیک بود زمین بخورند. به دنبال این باشیم که جلال الهی را در مظاهرِ جلال او بنگریم تا بر قلب ما تجلی کند و طالب تجلی بیشتری از نور جلال الهی باشیم تا در اثر آن تجلی انانیّت ما هرچه بیشتر زدوده شود. با نظر به اسم جلال است که حافظ از خدا تقاضا می کند:

 


روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

 

خرمن سوختگان را تو بگو باد ببر

 

جلال خداوند را در حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» دیدیم. «اَجَلِّ» آن نور را از خدا در جمال حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف طلب می کنیم. این که در روایت داریم؛ روز قیامت هیچ چشمی نمی تواند فاطمه ی زهرا علیها السلام را ببیند به جهت آن است که آن حضرت با مظهریت اسم جلال وارد صحرای محشر

 

می شوند.(3)

نظر به جلال خداوند مشکل تر است، جمال الهی خودش سراغ انسان می آید ولی باید به دنبال جلال او رفت و بر اساس نور اسم جلال الهی است که انسان را به راحتی به آستانه ی قرب راه نمی دهند. گفت:


چو پرده دار به شمشیر می زند همه را

 

کسی مقیم حریم حرم نخواهد شد

 

 

اسم جلال با آن همه عظمت، نوری است که مطلوب اولیاء الهی است و در این فراز نه تنها طالب جلوه ای از آن بلکه طالب عالی ترین جلوه هستید تا به کلی از دست خودتان راحت شوید و سیر توحیدی تان به جایی برسد که قبل از این که چیزی را بنگرید آن چیز مظهری از تجلی اسم جلال او باشد و این سیر ادامه یابد تا همه ی عالم را مظهرِ نور اَجَلّ حضرت حق بنگرید و هرجا جلال او را ببینید همه ی او را با صفت «جلیل» دیده باشید.


این حرف درستی نیست که می گویید ما اسماء را نمی فهمیم، خداوند خودش خود را با همین اسماء به شما معرفی کرده است، به قلبتان رجوع نکرده اید، به عقلتان رجوع کرده اید و می خواهید با عقل بنگرید. در موضوعِ ارتباط با اسماء الهی باید چشم قلب را به کار گرفت، زیرا:


گر هزاران گوش ها صف بر زنند


جمله محتاجان چشم روشن اند

 

قلبتان به اسماء الهی آشنا است، به قلبتان رجوع کنید تمام این اسماء را می شناسید. ما هنوز عادت نکرده ایم ذات بین باشیم تا اسماء الهی را در منظر خود بیابیم و به همین جهت وقتی می خواهیم جلال الهی را بنگریم به دنبال چیزی هستیم که جلال را نشان دهد در حالی که اگر جلال الهی را بشناسیم در هر منظری آن را می یابیم، چه در کوه و دشت و چه در جمال اولیاء، آن وقت توانسته ایم خدا را پیدا کنیم و می یابیم خودِ جلال و کبریایی و جمال و بهاء در صحنه است. قلب شما کبریایی را می شناسد همان طور که می بیند خودِ عظمت در صحنه است، با نظر به اسماء الهی با خدا مرتبط می شوید و او را می خوانید. همان طور که خودش فرمود: «فَادْعُوهُ بِها»(4) او را به نور اسماء حُسنایش بخوانید تا او نیز با نور اسماء حُسنایش بر قلب شما تجلی کند و شما با معبود خود مأنوس شوید، دیگر فرقی نمی کند او با کدام اسم بر شما نظر کند. بنا به فرمایش امام خمینی«رضوان الله علیه»: پاره ای از قلوب «خوفی» است که خدای تعالی بر آن گونه قلب ها به جلال و عظمت و کبریا و هیبت تجلی می کند و بعضی از قلوب هر دو جهت را دارا است که خداوند بر آن ها به جلال و جمال و صفات متقابله تجلی می فرماید و یا به اسم اعظمِ جامع تجلی کند که این مقام به خاتم انبیاء و اوصیاء آن حضرت اختصاص دارد، ولی دیگر اولیاء چنین نیستند زیرا به هریک از آنان پروردگارشان به اسمی که مناسب حالش بوده تجلی کرده است یا به صفات جمال، مانند حضرت ابراهیم علیه السلام یا به صفت جلال، مانند حضرت یحیی علیه السلام که قلبش خاضع و خاشع و منقبض


بود و جلوه ی عظمت و کبریا را مشاهده کرده بود، یا پروردگار به صفت جمال تجلی فرماید همان طور که بر حضرت عیسی علیه السلام تجلی فرمود.(5) این احوالات در عین جمع بین خوف و رجاء، بر قلب اولیاء الهی غلبه می کند.

خدا به حقیقت خودش ما را از طریق اسماء حسنایش با خودش آشنا بگرداند.

«والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته»

 

 

 

پی نوشت:

1- الکافی، ج 2، ص 67.

2- سوره ی حدید، آیه ی 3.

3- از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت داریم: روز قیامت چون فاطمه علیها السلام خواست از صحرای محشر بگذرد، منادی از پشت پرده ندا می کند: ای اهل محشر! چشمان خود را از فاطمه علیها السلام بپوشانید تا عبور کند «یا مَعْشَرَ الْخَلائِق! غُضُّوا اَبْصارَکُمْ حَتّی تَجُوزَ فاطِمَه».بحار الانوار، ج43، ص220.

4- سوره ی اعراف، آیه ی 180.

5- امام خمینی«رضوان الله علیه»، شرح دعای سحر، ترجمه ی سید احمد فهری، ص 52.

 

منبع:

اسماء حسنا، دریچه های نظر به حق:شرحی بر دعای سحر/ اصغر طاهرزاده.

سه شنبه 31 فروردین 1400  1:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها