طبیعت و تربیت؛ بستر سازان فرهنگ و دانش
گزارشگر:پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری
ما انسانها جزئی از طبیعت هستیم؛ پس احترام به طبیعت یعنی احترام به خود. احترام به تربیت از شناخت طبیعت آغاز میشود و به عشق و محبتی میرسد که جاودانه است و هر آنچه در وجود ما انسانها است در ارزشها و نگرشها نیز جریان دارد. طبیعت و تربیت یکی از مسایل مهم جوامع بشری است که همواره مورد توجه اندیشمندان و متفکران قرار گرفته و نقش شگفتانگیز طبیعت و تربیت در زندهگی انسان و حتا حیوان به هیچ خردمندی پوشیده نیست و تا اکنون هم ضرورت آن مورد تردید قرار نگرفته است.
اهمیت پژوهش و بررسی مفهوم طبیعت بخش بسیار بزرگی از دانش بشر را تشکیل میدهد؛ هر چند که بشر خود پارهیی از طبیعت است، تربیت اغلب به عنوان یک موضوع جداگانه از دیگر پدیدههای طبیعی مورد بررسی و گفتوگو قرار میگیرد.
به راستی هیچ واژهیی به اندازۀ طبیعت و تربیت، نزد انسان از قدر و قدمت دیرین برخوردار نیست و چنان جایگاهی را داراست که امکان استمرار حیات آدمی را فراهم ساخته است؛ آنچه موجب بهزیستی او در طول حیات او شده همانا طبیعت و تربیت بوده است. طبیعت و تربیت ـ پدیدههایی اند که از بدو تولد بشر در روی کره خاکی وجود داشته است و اهمیتی فوقالعاده در زندهگی اجتماعی و فرهنگی افراد دارد زیرا افراد اجتماع برای تأمین نیازهای خویش و ارتباط با دیگران از آن بینیاز نیستند. از آنچه گفته شد چنین بر میآید که طبیعت و تربیت، شرط مهم و ضروری در فعالیتهای فرهنگی انسان میباشد و طبیعت بدون وجود تربیت، امکان تداوم و بهبود نخواهد داشت.
طبیعت
طبیعت به معنای گستردۀ کلمه، معادل جهان یا عالم طبیعی، فزیکی و مادی است. طبیعت در حالت کُلی، به پدیدهیی جهان فزیکی و همچنین زندهگی اشاره دارد و قلمرو آن از ذرات ریز اتمی تا خود گیتی گسترده است. اگرچه واژۀ طبیعت امروزه در معناهای مختلفی به کار میرود، اغلب به مفهوم زمینشناسی و حیات وحش اشاره دارد.
طبیعت به حوزۀ کُلی انواع متنوع گیاهان و حیوانات زنده و گاهی اوقات نیز به فرایندهای مرتبط با اشیای بیجان باز میگردد. طبیعت در جشن بهاری خویش آنقدر زیباست که انسان را مسحور خود میکند، آنچنانی که انسان را از سخن گفتن باز میماند و حرفهایش، ناگفته در ژرفای جانش انباریده میشود. به جای او، گنجشکان پُر گو سخن میگویند و زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، تبسم، عطر.
زمین که از نعمت گرمای آفتاب جهانتاب برخوردار میگردد و شرایط را مساعد میسازد تا با فرا رسیدن فصل بهار، طبیعت از لباس سفید خود بیرون آید و جامۀ سبز به تن کند. شگوفهها به آرامی، خود را از میان ساقههای ظریف درختان بیرون میکشند و جوانهها نیز از میان خاکهای مرطوب سر بر میآورند.
کوهستانها به گلستان پُر از گلهای وحشی رنگارنگ تبدیل میشوند و گلهای زرد، در میان چمنهای سرسبز دشتها جلوۀ خاص به طبیعت بها میبخشند. پرندهگان که از مناطق گرمسیر باز میآیند، سکوت سرد زمستان را میشکنند و ترنم عشق و طراوت سر میدهند.
بهار همانطور که فصل تجدید حیات نامیده میشود، جان تازهیی نیز به عاشقان طبیعت میبخشد تا همراه با طبیعت به تجدید روحیه خود بپردازند. امروزه دوربین عکاسی که اغلب همراه این مسافران طبیعت است به عنوان یکی از وسایل ضروری در ثبت این لحظات پُر خاطره، اهمیت ویژهیی یافته است و استفاده صحیح و آگاهانه از آن میتواند تصاویر زیبا و به یادماندنی بیافریند.
طبیعت در فصل بهار از تنوع رنگین بسیاری برخوردار است. مهربانی و دوستی با طبیعت از ویژهگیهای لاینفک سبک زندهگی است. حفظ و رعایت نظافت و بهداشت یکی از مصادیق مهربانی با طبیعت است. در فرهنگ اسلامی، طبیعت، گهواره و زمینهساز پرورش و کمال انسان است. انسان از زمین پدید آمده است و باید حرمت آن را نگه دارد. حفظ حرمت یعنی آن را آباد کند و از ویرانی در امان سازد.
تربیت
تربیت در لغت به معنای نشو و نمو، زیاد کردن، برکشیدن، مرغوب یا قمیتی ساختن است. این واژه معادل کلمۀ Education در زبان انگلیسی است که در یک مرحله از تکامل طبیعت، شرایط برای ظهور انسان فراهم گردید بدین لحاظ انسان، محصول طبیعت و جزئی از آن است.
آموزش؛ تلاشی است که معلم برای انتقال دانش و اطلاعات به شاگردان انجام دهد. به سخن دیگر: تعلیم عبارت از اتخاذ تدابیر برای انتقال دانشها، ارزشها، مهارتها و باورهایی است که درستی و کارآیی آنها در اثر تجارب گذشتۀ انسانها به اثبات رسیده است. تربیت یا پرورش به معنای پروردن، رشد دادن، شکوه فاندن و حیات بخشیدن معنا شده است. تربیت یعنی فراهم ساختن زمینههای مساعد و مناسب برای رشد و شکوفایی تواناییهایی درونی و استعدادهای طبیعی موجود زنده.
زمانی میتوان از تربیت سخن گفت که به تواناییهای درونی تربیت شونده معتقد باشیم و به آن اهمیت دهیم زیرا اساس این بهرهوری در خود او است و کار مربی تنها فراهم ساختن شرایط و آماده کردن زمینه این شکوفایی است. مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود تعلیم و تربیه؛ فن، هنر و تخصصی است که بسیاری از «ترین» مسایل انسانی را به خود اختصاص داده است. دشوارترین، پیچیدهترین، ظریفترین، حساسترین، عمیقترین، زیباترین، ارزشمندترین، شریفترین، محبوبترین، بزرگترین و غیره.
فرهنگ هیچ ملتی ایستا و تغییر ناپذیر نیست و فرهنگ در خود تغییر را رشد داده و بر فرهنگهای دیگر نیز تأثیرگذار میباشد. اینگونه تأثیرپذیری میتواند همراه با رضایت و یا تحمیل زور تحقق یابد بنابرآن هر فرهنگی؛ انعکاسی از تاریخ، آداب، سنن، رسوم، باورها، جنبشها و پیکارهای اجتماعی میباشد.
تربیت و طبیعت یکی از بنیادهای زندهگی اجتماعی و فرهنگی انسان است و همواره در زندهگی بشر موثر بوده است. رابطه بین این دو با رشد و گسترش فرهنگ و تکامل جوامع به اندازهیی است که میتوان گفت به هر نسبت جامعه به مرحله والاتری از فرهنگ و تکامل برسد نقش آموزش، پرورش و مسایل زیست محیطی آن نیز در پایه برتر قرار میگیرد.
مضاف بر آن، سیاست پدیدهیی است که دانش، عمل و شخصیت سه پایه آنرا تشکیل میدهد. ممکن است دانش سیاسی شامل پرنسیبهای معینی باشد؛ اما عمل سیاسی از ظرفیت عقلانی، تجربه، اخلاق، شرایط اجتماعی، وابستهگی طبقاتی، منافع، اهداف و حتا علایق سیاستمداران متأثر میشود. به همین قسم شخصیت سیاستمداران نقش بسیار عمده در عمل سیاسی و نتایج آن دارد.
از نظر کانت «هنر تعلیم و تربیه و حکومتداری در بین تمامی ابداعات بشری از همه دشوارتر است». به عبارت دیگر: او بیان داشته است که بشر تنها با تعلیم و تربیه، آدم تواند شد و آدمی چیزی جز آنچه تربیت از او میسازد، نیست. براین اساس، نظریهپردازان و دانشمندان زیادی در بارۀ تعلیم و تربیه به بحث و بررسی پرداخته و جنبههای متفاوت این پدیده را مورد مطالعه قرار دادهاند.
تعلیم و تربیت که اصطلاحاً آن را علوم تربیتی نیز مینامند، قدمت تاریخی طولانی و کهن دارد و بیش از هر چیز، سپردن دانش به دیگران است؛ اما دانش زمانی سودمند است که به کار آید و آموزش آنگاه به مفید میباشد که زمینۀ برای پدیدآمدن تغییر و تحول در نو آموز، گردد. چنانکه او را در انجام کارها توانا سازد و بر دایره امکاناتش بیافزاید؛ یعنی زمینهیی شود برای تربیت که همانا به کارآمدن تواناییهاست؛ ولی با آنکه آموزش میتواند و باید زمینهیی برای پرورش و تربیت باشد، خود هیچ یک از آنها نیست زیرا چه بسا ممکن است که به هیچ دگرگونی و رکود نه انجامد.
اینکه آموزش و پرورش زمینه تحول باشد یا نه، بستهگی به هدف و روشی دارد که در پیش میگیریم. دنیای کنونی شاهد این است که بشر از مهمترین امکانات آموزشی برخوردار است به گونهیی که به راحتی توانسته است طبیعت را مهار کند و آن را تحت تسلط خود درآورد. اما نکته حایز اهمیت اینجاست که مشکل بشریت نه تنها حل نشده بلکه در برخی موارد این مشکل دو چندان شده و اینجاست که مسأله تربیت و موانع تحقق تربیت حقیقی باید به دقت مطالعه و بررسی شوند.
تمام اعمال و سلوک انسان و فعالیتهایی را که او در مورد کار و زندهگی انجام میدهد برای رسیدن به یک هدف و یا اهداف مشخص صورت میگیرد؛ اهدافی که انسان برای خود مطرح میکند، ممکن است از نظر اجتماعی مثبت، منفی و یا بی حاصل باشد.
موانع تربیت حقیقی و تکامل انسانی، گذشته از تسلیم شدن به تمایلات فردی و پای بندی جوامع به سود و زیان، تعصب و تنگنظریهایی است که سبب میشوند انسان را نه هدف بلکه وسیله به شمار آورند به جای آنکه تربیت انسان را وسیلهیی برای تکامل ویژهگیهای انسانی و اخلاقی در نظر آورند. انسان را بیشتر برای مقاصد خود تربیت میکنند و آن را در جهت اهداف خود به کار میگیرند. بر همین اساس است که فیلسوفان و روشنفکران چه در دوران باستان و چه در دوران معاصر بر پرورش جنبههای گوناگون انسان تأکید کرده اند تا آدمی به این وسیله با خود، با طبیعت و با دیگران سازگاری یابد.
با این همه نظامهای سیاسی، مذهبی و فرقهیی چه بسا این نکتهها را نادیده گرفته هم به انسان و هم به آموزش و پرورش همچون وسیلهیی برای پیشبرد اهداف خویش نگریسته اند. بنابراین، میتوان گفت نظام تعلیمی و تربیتی به عنوان یکی از مهمترین بخشهای نظام جامعه تلقی میشود که کارکردهایی همچون انتقال فرهنگ و جامعهپذیری برای حفظ نظام اجتماعی دارد. این در حالیست که در جهان معاصر بیش از ۹۵۰ میلیون انسان از نعمت سواد، بیبهره اند.
تـاریـخ به خـودی خـود؛ آیینهیی است روشن که گـذشته را بـدون هیـچگونه فریب و نیرنگی برای زمان حاضر منعکس میکند؛ ولی هنگامی که تاریخ در دست سیاستهای انحرافی افتد سیمای آن مکدر و روح آن مخدوش میگردد. از اینرو، آرای مردم متفاوت، اختلاف، تفرقه و از هم پاشیدهگی در صفوف به وجود میآید و اِلا اگــر تاریخ سالم ماند، غلوغشها بر ملا و افکار باطل افشا میشود.
از نظر فلاسفه، انسانها برای این آفریده شده است که به بالاترین مرتبه سعادت نایل شوند؛ بناءً باید بدانند سعادت چیست و آن را هدف و غایت حیات خود قرار دهند، یعنی افراد از لحاظ طبیعت با یکدیگر تفاوت دارند؛ پس طبع هر انسانی، سعادت و عواملی که او را در نیل به آن قادر میسازد، نمیشناسد. چنین اشخاص به آموزگار یا رهنما نیاز دارند. فارابی از تعلیم و تربیه تعریف خاصی ارایه میکند. «تعلیم» یعنی: ایجاد فضایل نظری و «تأدیب» یعنی: ایجاد فضایل اخلاقی و عملی.
چنانکه به همگان روشن است اگر امروز از دهکدۀ واحد جهانی سخن به میان میآید در چند دهۀ اخیر پیشرفتها و موفقیتهایی علمی قابل توجهی در پرتو سرمایهگذاری در تربیت و طبیعت، توجه فزاینده به اهمیت و جایگاه آن صورت گرفته است و از این طریق بسیاری از کشورهای جهان از مرحلۀ توسعه نیافتهگی عبور کرده و استاندردهای زندهگی را به طور مداوم افزایش داده اند. از اینرو، توقع از طبیعت و تربیت به عنوان یک دستگاه بستر ساز فرهنگ و دانش آفرین بیش از پیش توسعه یافته است. به عنوان مثال: اهداف طبیعی و تربیتی در صورتی موثر و کارامد خواهند بود که برمبنای اصول هدفسازی و هدفگذاری طراحی شده باشد.
از آنچه در پیدا و پنهان طبیعت و تربیت مورد ریشهیابی قرار گرفت ما را به این نتیجه میرساند که امروز دیگر داشتههای انسانی، محدود و منحصر نیست، محیط زیست طبیعی تأثیر شگرفی بر روح و روان آدمی دارد. محیط پاک و آراسته و خرم، زندهگی را شاداب و معطر میسازد. شنیدن آواز پرندهگان، ترنم لطیف جویباران، آهنگ دلربای چشمهساران، صفای سبز سبزه زاران، نسیم لطیف کوهستان، رقص دلنشین درختان و زیبایی شهر و دیار همه و همه تأثیر اعجاب انگیزی بر زندهگی و حیات انسان دارند. هر کسی از تماشای چنین منظرههای زیبایی احساس آرامش و نشاط کرده و امنیت و آسایش را در حیات خود لمس میکند. برعکس آسیب رساندن به محیط زیست، تخریب و نابودی طبیعت باعث وارد آمدن صدمات و زیانهای جبران ناپذیری به بشریت میشود. تخریب این فکتورها، تأثیر منفی بر شیوۀ رفتار، اخلاق فردی و جمعی انسان میگذارد؛ چنانکه گفته اند: نادانی یک ویروس است وقتی که شروع به پخش شدن کند دیگر قابل درمان نیست مگر با منطق و استدلال و بهخاطر انسانیت خودمان باید درمانش باشیم.