0

سفرهاى صادق آل محمد عليهم السلام

 
jadval
jadval
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 122
محل سکونت : تهران

سفرهاى صادق آل محمد عليهم السلام

 

محمد رضائى

 

سفرهاى معصومين عليهم السلام از مهم‏ترين فرازهاى درخشان زندگى وتاريخ اهل بيت عليهم السلام است. اين سفرها در بردارنده حوادث‏تاريخى و معارف الهى مهمى هستند. هجرت پيامبر(ص) و اهل بيت ازمكه به مدينه، حجه‏الوداع رسول خدا(ص)، غدير خم و سفر تاريخى‏سيدالشهداء به كربلا از سفرهاى پر بار تاريخ اسلام هستند.

 

اينك به مناسبت ويژه نامه ميلاد صادق آل محمد(ص)، به بررسى‏سفرهاى آن حضرت مى‏پردازيم .

 

امام صادق(ع) در سال‏83 ه. ق. تولد يافت و در سال 114 ه. ق.

 

به امامت رسيد و در سال 148 شهيد شد. دوران امامت آن حضرت بادوران ضعف امويان (114 132 ه. ق.) و با ساليان آغازين حكومت‏عباسيان (132 148 ه. ق.) همراه بود.

 

در عصر امويان، سراسر عمر آن حضرت در مدينه سپرى شد. آن حضرت‏در عهد امامت پدرش همراه وى از طرف هشام بن عبدالملك اموى به‏شام احضار و از مدينه خارج شد.

 

سفرهاى امام صادق(ع) در دوره عباسيان آغاز مى‏گردد كه بيانگراوج تحولات سياسى در اين دوره است.

 

خلفاى عباسى گر چه با شعار اهل بيت عليهم السلام به قدرت رسيدندو در مقايسه با بنى اميه، به اهل بيت عليهم السلام و علويان‏نزديك‏تر بودند اما در ظلم بر معصومين عليهم السلام و علويان ازامويان جلوتر و يا همانند آن‏ها بودند. (1)

 

يكى از مهم‏ترين ظلم‏ها و آزارهاى خلفاى عباسى كه نسبت‏به ائمه‏عليهم السلام روا داشتند اجبار ائمه عليهم السلام به سفر ازمدينه به مراكز حكومت، به منظور اذيت آن‏ها بود.

 

سفرهاى اجبارى ائمه عليهم السلام از عصر امام صادق(ع) شروع شد وتا شهادت امام عسگرى(ع) تداوم يافت و زمينه ساز غيبت امام‏زمان(ع) گرديد.

 

اهداف سفرها

 

محمد بن عبدالله اسكندرى، از نديمان خاص منصور دوانقى مى‏گويد:

 

روزى از منصور كه غرق غم و تفكر بود، پرسيدم چرا ناراحتى؟ اوگفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و يا بيشتر را كشتم اما هنوزسيد و پيشواى آنان، جعفر بن محمد(ع) زنده است. گفتم: عبادت‏جعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملك باز داشته است.

 

منصور گفت: اما ملك عقيم است و تا از او خلاص نشوم، احساس راحتى‏نمى‏كنم. (2) همين احساس خطر از موقعيت دينى، علمى و اجتماعى‏امام صادق(ع) باعث‏شد كه وى بارها به سفرهاى اجبارى به مراكزحكومتى برود.گر چه تعداد اين سفرها و احضارها زياد بود ولى ازجزئيات آن‏ها اطلاعات دقيق در دسترس نيست. به ناچار ضمن دو عنوان‏كلى، به بررسى اين سفرها مى‏پردازيم.

 

الف سفرهاى امام صادق(ع) در دوران خلافت‏سفاح

 

سفاح اولين خليفه عباسى است كه شهر حيره واقع در نزديكى كوفه‏را پايتخت قرار داد. او چهار سال بيشتر حكومت نكرد. سفاح‏بيشتر دوران حكومتش را به پاكسازى مخالفان و جنگ‏هاى پراكنده باامويان پرداخت. او به شدت از امام صادق(ع) بيم داشت. لذا دراواخر حكومت‏خود، آن حضرت را به حيره احضار كرد.

 

كوفه پايگاه تاريخى تشيع بود. حدود 900 راوى حديث در مسجد كوفه‏سرود حدثنى جعفر بن محمد (3) مى‏سرودند. كوفه پايگاه اصحاب خاص‏امام صادق(ع) و پدرش بود، پايگاه زراره، جابر جعفى، محمد بن‏مسلم، ابان بن تغلب و... . امام صادق(ع) هنگام ورود به كوفه بااستقبال عظيم‏مردم مواجه شد. يكى از اصحاب آن حضرت در اين باره‏مى‏گويد: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفياب‏شوم تا اين كه در روز چهارم ورود آن حضرت به كوفه، ايشان مرادر ميان جمعيت ديد و مرا به نزد خود فراخواند. (4)

 

سفر امام صادق(ع) به درازا كشيد. آن حضرت در آغاز سفر در فضاى‏آزادترى بودند; به گونه‏اى كه ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاع‏را كاملا به ضرر حكومت نوپاى عباسيان پايان بخشيد. متاسفانه‏اطلاعاتى از اين سفر به دست ما نرسيده است. منصور در مجلس سفاح‏از امام صادق(ع) پرسيد:

 

اى ابو عبدالله، چرا شيعيان به راحتى در بين مردم شناخته‏مى‏شوند؟ امام فرمود: به خاطر حلاوت و شيرينى ايمانى كه درسينه‏هاى آن‏ها ست، آنرا آشكار ساخته، زود شناخته مى‏شوند. (5) از ويژگى‏هاى اين سفر اين است كه: امام صادق(ع) در دوره سفاح كه‏خفقان كم‏تر بود، نيز در تقيه بسيار شديد قرار داشتند. حضرت‏فرمود: مرا نزد سفاح در حيره بردند او از من پرسيد: در باره‏روزه امروز چه مى‏گويى؟ گفتم: شما پيشواى جامعه هستيد، اگر روزه‏بگيرى ما هم روزه مى‏گيريم و اگر افطار كنى ما هم افطار مى‏كنيم.

 

پس او افطار كرد و من هم مجبور به افطار شدم، با اين كه به خداقسم! مى‏دانستم آن روز، رمضان بود آن افطار و قضاى آن برايم‏سهل‏تر بود از اين كه گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد. (6)

 

سفاح در اواخر حكومتش امام صادق(ع) را تحت نظر شديد قرار داد.

 

يكى از شيعيان به حيره آمده بود تا پاسخ سوالى شرعى را از آن‏حضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شديد بود. و او در مانده بود كه‏از چه راهى نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خيار فروش پشمينه‏پوش افتاد. با مبلغى قابل توجه همه خيارها را خريد و لباسش راامانت گرفت و بدين ترتيب نزد امام صادق(ع) رفت. (7) سرانجام‏سفاح مجبور شد امام را به مدينه باز گرداند، تا ايشان را ازمركز شيعه دور كند.

 

امام صادق(ع) و زيارت عتبات

 

بيشتر زيارت‏هاى ائمه عليهم السلام به ويژه زيارت اميرالمؤمنين وسيدالشهداء عليمهاالسلام و روايات بسيار در فضيلت زيارت آن‏ها ازامام صادق(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) بارها همراه برخى ازاصحاب خاص خود به زيارت مرقد مطهر اميرالمؤمنين مشرف شد. (8) محدث بزرگوار شيخ عباس قمى در مفاتيح الجنان مى‏نويسد: امام‏صادق(ع) فرمود: «چون زيارت كنى جانب نجف را، زيارت كنى عظام‏آدم و بدن نوح عليمهاالسلام و پيكر على بن ابى طالب(ع) را. زيرابا اين كار زيارت كرده‏اى پدران گذشته و محمد(ص) خاتم پيغمبران‏و على(ع) و بهترين اوصيا را» (9)

 

در مفاتيح الجنان آمده است: سيد بن طاووس مى‏گويد: صفوان جمال‏روايت كرده است! «چون با حضرت صادق(ع) وارد كوفه شديم آنگاه‏كه آن حضرت نزد منصور دوانيقى مى‏رفتند، فرمود كه اى صفوان شتررا بخوابان كه اين نزديك قبر جدم اميرالمؤمنين(ع) است. پس فرودآمدند و غسل كردند و جامه را تغيير دادند و پاها را برهنه‏كردند و فرمودند: تو نيز چنين كن. پس به جانب نجف روانه شدند وفرمودند كه گامها را كوتاه بردار و سر را به زير انداز كه حق‏تعالى براى تو به عدد هر گامى كه بر مى‏دارى صدهزار حسنه‏مى‏نويسد و صدهزار گناه محو مى‏كند و... پس آن حضرت مى‏رفتند و من‏مى‏رفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبيح و تنزيه وتهليل خدا، تا رسيديم به تلها (تپه‏هاى مورد نظر) پس ايشان به‏جانب راست و چپ نظر كردند و با چوبى كه در دست داشتند خطى‏كشيدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب كردم اثر قبرى يافتم.

 

پس آب ديده بر روى مباركش جارى شد و گفت: انا لله و انا اليه‏راجعون و گفت: السلام عليك ايها الوصى... سپس خود را به قبرچسبانيده و گفتند: بابى انت و امى يا اميرالمؤمنين و... پس‏برخاست و بالاى سر آن حضرت چند ركعت نماز خواند و فرمود:....

 

صفوان مى‏گويد: به آن حضرت گفتم: اجازه مى‏دهيد اصحاب خود را خبردهم از اهل كوفه و نشان دهم به آنها اين قبر را. فرمودند: بلى‏و درهمى چند هم دادند كه من قبر را مرمت و اصلاح كردم.

 

همچنين سيف بن عميره مى‏گويد: پس از خروج امام صادق(ع) از حيره‏به جانب مدينه، همراه صفوان بن مهران و جمعى ديگر از شيعيان به‏سوى نجف رفتيم. پس از اينكه از زيارت اميرالمؤمنين(ع) فارغ‏شديم، صفوان صورت خود را به كربلا برگرداند و گفت: از كنار سرمقدس اميرالمؤمنين زيارت كنيد حسين(ع) را كه اينگونه با ايما واشاره امام صادق زيارت كرد او را. پس صفوان همان زيارت عاشوراءرا كه علقمه از امام باقر(ع) روايت كرده بود، با نمازش خواند وسپس با اميرالمؤمنين(ع) وداع كرد و سپس به جانب قبر حسين(ع)اشاره كرد و ايشان را هم وداع كرد به دعاء بعد از زيارت‏عاشورا.

 

پس از ختم دعا به صفوان گفتيم: اما علقمه ديگر اين را روايت‏نكرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چيزى است كه‏امام صادق(ع) انجام داده بود و مرا به آن سفارش كرده بود. (10)

 

امام صادق(ع) در خلافت منصور

 

تعداد ملاقات‏هاى امام صادق(ع) با منصور را از هفت تا حدود بيست‏مرتبه شمرده‏اند.كه برخى از آنها در سفر حج منصور بود. منصورچند بار امام صادق(ع) را به كوفه و بغداد احضار كرد. اينك چندمورد از آن‏ها را ذكر مى‏كنيم:

 

پس از شهادت محمد و ابراهيم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبدالله‏محض) مردى قريشى به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمدغلامش، معلى بن خنيس را براى جمع آورى اموال نزد شيعيانش‏فرستاده است، تا با آن‏ها به يارى محمد بن عبدالله بشتابد.منصور از شدت غضب، به حاكم مدينه دستور داد كه به سرعت امام رابه مركز بفرستد و هيچ ملاحظه مقام يا نسبت او را نكند. حاكم‏مدينه با تهديد امام را مجبور به سفر كرد. صفوان جمال مى‏گويد:«امام مرا طلبيده، فرمود: وسايل سفر را آماده كن كه فردا عازم‏مى‏شويم و همان ساعت‏برخاست در حالى كه همراهش بودم به‏مسجدالنبى(ص) رفت، چند ركعت نمازخواند و دست‏به دعا بلند كردكه: يا من ليس له ابتداء و انقضاء...، و فردايش عازم عراق شديم‏و...» (11)

 

امام صادق(ع) درباره اين سفر فرمود: پس از شهادت ابراهيم بن‏عبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهلبيت را مجبور به سفر به‏كوفه كردند. آن‏ها را يك ماه آن جا به گونه‏اى نگه داشتند كه هرروز منتظر قتل خود بودند، تا اين كه روزى به آنها گفتند: دونفر از شما به نمايندگى از بقيه به ديدن خليفه بيايد، پس من(امام صادق(ع‏» و حسن بن زيد رفتيم و... (12)

 

دربار منصور

 

در تمام موارد احضارهاى امام، مامورى در كنار منصور يا درراهروى قصر آماده بودند تا با ديدن علامت منصور و يا قبل ازرسيدن امام به مجلس او، آن حضرت را بكشد. (13) اين نقشه هيچگاه‏پياده نشد. علت آن را چنين نوشته‏اند:

 

ربيع خادم و مامور منصور مى‏گويد: روزى منصور مرا مامور آوردن‏جعفر بن محمد كرد. من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصيتى ياعهدى دارى انجام بده. منصور تو را براى قتل طلبيده است. ايشان‏را به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصورمشغول ذكر گفتن بود. تا منصور ايشان‏را ديد، بلند شد و احترام عجيبى كرد. آن حضرت را كنار خودنشاند و پس از اندكى صحبت، با احترام ايشان را مرخص نمود. دربازگشت از جعفر بن محمد سر اين تحول را پرسيدم او فرمود: دعايى‏خواندم. از ايشان خواستم كه آن دعا را به من هم بياموزد. آن‏حضرت هم ياد داد. (14)

 

آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل مى‏شدو آن گاه نزد منصور مى‏رفت. اين توسل يا در خانه، قبل از حركت‏به سوى دربار بود و يا در مسير راه و يا در راهرو قصر. در همين‏زمينه دعاهاى كوتاه و بلند و متنوعى از آن حضرت در دفع بلايا وشرور رسيده است كه يك نمونه از آن‏ها را كه به فرموده جدش، امام‏حسين(ع) در شدائد خوانده مى‏شود، نقل مى‏كنيم:

 

يا عدتى عند شدتى و يا غوثى عند كربتى; احرسنى بعينك التى‏لاتنام و اكفنى بركنك الذى لايرام. (15) سيد بن طاووس در مهج‏الدعوات تمام اين دعاها را آورده است.

 

منصور بارها امام صادق(ع) را به قصرش احضار كرد و اتهاماتى به‏آن حضرت وارد آورد، همانند اين‏كه غائله و فتنه به پامى‏كند، (16) از مردم براى خود بيعت مى‏گيرد تا خروج كند، (17) عليه منصور توطئه چينى مى‏كند، (18) مدعى است علم غيب مى‏داندو... (19)

 

منصور در موارد متعددى افراد گوناگونى كه مامور سعايت‏ياخبرچينى بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفى مى‏كرد.

 

بعضى از آن‏ها مامور رسمى خليفه بودند و برخى نيز براى تقرب به‏منصور خبرچينى مى‏كردند. امام صادق(ع) هميشه منكر اتهام‏هامى‏شدند. امام براى اين كه حق را اظهار كرده وباطل را معرفى‏كرده باشد، در اين موارد شيوه‏اى بديع داشتند. امام به مدعى كه‏قسم خورده بود مى‏فرمود: اين قسم كافى نيست. در قسم خود ابتداقسم بخور كه بيرون هستى از حول و قوه الهى و متكى هستى به حول‏و قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.

 

سعايتگران از قسم خوردن امتناع مى‏كردند اما با تهديد منصور،مجبور به قسم خوردن مى‏شدند. پايان قسم پايان عمر طبيعى آن‏هابود (خود به خود مى‏مردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهى‏از امام كه او را ببخشد. (20)

 

در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف مى‏شد.

 

تحول طبيعى شخص منصور، (21) ترس ماموران از كشتن امام و دچارشدن به فرجام شوم و نديدن امام (22) كه بر اثر ادعيه كارگشاى‏امام صادق(ع) بود.

 

منصور پس از شكست‏شيوه‏هاى فوق به راه ديگر متوسل شد. او يك بار70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حيوانى راتصوير و تصور كنند. سپس امام صادق(ع) را دعوت كرد تا او رامسخره و رسوا كند اما امام صادق(ع) تمام سحرها را باطل‏ساخت. (23) منصور يك بار ابوحنيفه، فقيه معروف اهل سنت را دعوت‏كرد و از او خواست تا سؤال‏هاى مشكلى را از امام صادق(ع) بپرسد.

 

ابوحنيفه 40 مسئله مشكل طرح كرده بود، اما در لحظه نخست‏رويارويى با امام صادق(ع) از هيبت امام برخود لرزيد. منصور به‏امام گفت: اى ابوعبدالله! اين مرد ابوحنيفه است. امام گفت: اوگهگاه نزد ما مى‏آيد. (بدين گونه منصور و ابوحنيفه رسوا شدند.)منصور به ابوحينفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امام‏به يكايك آن سؤال‏ها اين گونه جواب مى‏داد:

 

شما (اهل سنت عراق) چنين مى‏گوييد: اهل مدينه (اهل سنت‏حجاز)چنين مى‏گويند: و ما چنين مى‏گوييم. آن حضرت در پايان به‏ابوحنيفه مى‏فرمود: آيا از ما نشنيده‏اى كه داناترين مردم كسى‏است كه داناترين فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد. (24)

 

منصور بارها امام صادق(ع) را مجبور به سفر طولانى به عراق كرد،به او اتهام زد و اذيت‏ها و اهانت‏ها روا داشت اما هيچ گاه‏نتوانست نور الهى را خاموش كند.

 

او بارها قصد قتل امام را در سر مى‏پرورد. اما هيبت امام مانع‏مى‏شد. او سرانجام سعى كرد كه مردم را از محضر آن بزرگوار دوركند و مجلس درس او را تعطيل نمايد اما باز هم ناموفق بود و به‏ناچار اجازه تدريس به آن حضرت داد; به شرط اين كه تدريس وى درپايتخت‏حكومت نباشد و فقط براى شيعه باشد (نه جميع فرقه‏ها). (25)

 

اين سفرهاى امام صادق(ع) را با داستانى از آنچه كه در مسيربازگشت آن حضرت از بغداد به مدينه، در كوفه روى داد به پايان‏مى‏بريم:

 

سيد حميرى، از شعرا و مديحه سرايان اهل‏بيت عليهم السلام اماپيرو فرقه كيسانيه (امامت محمدبن حنفيه) بود. او در بستربيمارى افتاده زبانش بند آمده، چهره‏اش سياه، چشمانش بى فروغ‏و... شده بود. امام صادق(ع) تازه وارد كوفه شده بود و خود رابراى عزيمت‏به مدينه آماده مى‏كرد. يكى از اصحاب امام صادق(ع)شرح حال سيد حميرى را به آن حضرت گفت; امام به بالين سيد آمد،در حالى كه جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. امام سيد حميرى راصدا زد. سيد چشمانش را باز كرد، اما نتوانست، حرفى بزند، درحالى كه به شدت سيمايش سياه شده بود. حميرى گريه‏اش گرفت.التماس گرايانه به امام صادق(ع) نگاه مى‏كرد. امام زير لب دعائى‏مى‏خواند. سيد حميرى گفت: خدا مرا فدايتان گرداند. آيا بادوستداران اين‏گونه رفتار مى‏نمايند؟ امام فرمود: سيد! پيرو حق‏باش تا خداوند بلا را رفع كند و داخل بهشتى كه به اوليائش وعده‏داده است، شوى. او اقرار به ولايت امام صادق(ع) نمود و همان‏لحظه از بيمارى شفا يافت. (26)

 

 

پى نوشتها:

 

1- اگر جنايت عباسيان را با جنايات امويان بدون در نظرگرفتن فاجعه كربلا مقايسه كنيم در بسيارى از موارد عباسيان درمرتبه اول قرار دارند، مثلا شش امام توسط آن‏ها به شهادت رسيد،در حالى كه امويان تنها 4 امام را شهيد كردند.

 

2- بحارالانوار، ج‏47، ص 201.

 

3- رجال نجاشى، ص 28.

 

4- موسوعه الامام الصادق(ع)، قزوينى، ج‏3، ص 231.به نقل ازفرحه‏الغرى، ص‏59.

 

5- بحارالانوار، ج‏47، ص‏166.

 

6- كافى، ج 4، ص 82، حديث‏7.

 

7- بحارالانوار، ج‏47 ص 171.

 

8- كافى، ج‏6، ص‏347.

 

9- مفاتيح الجنان، باب زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين.

 

10- همان، زيارت سوم مطلقه اميرالمؤمنين و ذيل زيارت عاشورا.

 

11- كافى، ج‏6، ص 445.

 

12- مقاتل الطالبين، ص 232.

 

13- بحارالانوار، ج‏47، ص 170.

 

14- الخرائج، ج 2، ص‏763.

 

15- ارشاد مفيد، ج 2، ص 182.

 

16- ارشاد مفيد، ج 2، ص 182.

 

17- الخرائج، ج 2، ص‏763.

 

18- كافى، ج 2، ص‏446.

 

19- امالى طوسى، ص 461.

 

20- الخرائج، ج 2، ص‏763 و بحارالانوار، ج‏47، ص 201 و 164.

 

21- بحارالانوار، ج‏47، ص 162.

 

22- همان، ص‏169.

 

23- دلائل الامامه، ص‏299 و اختصاص، ص‏246.

 

24- تهذيب الكمال، المزى، ج 5، ص‏79 و الكامل فى ضعفاء الرجال،ج 2، ص‏556.

 

25- بحارالانوار، ج‏47، ص 180.

 

26- همان، ص‏327.

 

 

ماهنامه كوثر شماره 40

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
دوشنبه 19 اسفند 1387  12:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها