نزدیک چهارشنبهسوری میشویم. شب سهشنبه آخر سال سعی میکنیم هر چه سریعتر خودمان را به خانه برسانیم تا هدف تیروترقهها و بمبهای خانمانبرانداز عدهای، قرار نگیریم! این تصوّر نسل ما از چهارشنبهسوری و مراسمش است. شبی دلهرهآور با صداهای مهیب. امّا سراغ کتابها یا صندوقچه خاطرات بزرگترها که میرویم، روی دیگری از چهارشنبهسوری نمایان میشود. شبی پررنگ و نور با گرمای جمع خانواده و دوستان.
به همین منظور، از تیروترقههای زائد میگذریم و در این دو قسمت مطلب، نگاهی به چهارشنبهسوری در گذشتهها و بین اقوام مختلف ایرانیها میاندازیم.
چهارشنبهسوری از کجا آمده؟
درباره ریشه دقیق این آیین، اطلاعات دقیق و درست حسابی در دسترس نیست. بعضی از پژوهشگران معتقدند که همچین آیینی دقیقا پیش از اسلام وجود نداشته و احتمالا تغییر یافته یک آیین باستانی است؛ زیرا پیش از اسلام به این صورت هفته وجود نداشت که آخرین چهارشنبهای وجود داشته باشد، همچنین آتش برایشان مقدس بود و از رویش نمیپریدند. بعضی میگویند این رسم، تغییر یافته گاهنبار هَمَسپَتمَدَم بوده، یعنی جشن نزول فروهرها 6 روز قبل از نوروز. بعضیها هم آن را تغییر یافته جشن سده میدانند که این فرض چندان صحیح نیست.
امّا هر چه باشد، به نظر میرسد این جشن ریشههای باستانی داشته و با آمدن اسلام شکل و شمایلش کمی تغییر کرده و با فرهنگ هر منطقه، آداب و آیینی به آن اضافه شده. حتّی درباره معنایش هم فرضیات مختلفی وجود دارد؛ سور را بعضی به معنای جشن و سرور و بعضی به معنای سرخ گرفتهاند.
در این مطلب به آیینهای متداول این شب و مطلب بعدی، آیینهای مناطق مختلف ایران خواهیم داشت.
آداب و رسوم جشن چهارشنبه سوری
گفتیم آداب و آیین ویژهای در آخرین چهارشنبه سال برگزار میشد و خانواده را دور هم جمع میکرد. میان این آداب و رسوم، بعضی کارها در بیشتر نقاط ایران عمومیت داشت و معمولا همه انجام میدادند و بعضی کارها هم با توجه به فرهنگ مردم آن منطقه و داستانها و روایاتی که از پس این شب وجود داشت، رسوم مخصوص به خودشان را داشتند. در این مطلب به آن رسومی که میان همه مردم ایران رایج بود میپردازیم.
هر خانواده روی پشتبام یا فضای باز خانه خود، کپههای خاروخاشاک را در پنج یا هفت کپه آماده میکرد و با تاریک شدن هوا که همگی دور هم جمع میشدند، این کپهها را آتش میزدند و از روی آن میپریدند. جالب است بدانید پریدن از روی آتش که تقریبا همه جای ایران متداول است، تعبیرش داستان اساطیری سیاوش است که از آتش گذر میکند و به خاطر پاک بودنش، سالم میماند. در واقع این اعتقاد وجود داشته که با گذر از آتش، بیماریها از فرد دور میشود. از این جهت، هنگام پریدن از روی آتش میخواندند:
«زردی من از تو، سرخی تو از من»
امّا ماجرا به همین پریدن ختم نمیشود. بوتههای سوخته و خاکستر شده را کسی با خاکاندازی جمع میکند و سر چهارراه میریزد. فردی که خاکستر را برده، وقتی برمیگردد، در خانه را محکم میکوبد و این مکالمه بین او و افراد داخل خانه شکل میگیرد:
_ که هستی؟
_ منم
_ از کجا آمدهای؟
_ عروسی
_ چه آوردهای؟
_تندرستی
در را برایش باز میکنند تا تندرستی را برای یک سال پیش رو، به درون خانه بیاورد.
آسمان که تاریک میشد و شناسایی آدمها سخت، آنهایی که دلشان میخواست بختشان باز شود یا به زیارت بروند یا نیّتهای دیگر داشتند از خانه بیرون میرفتند و به حرفهای رهگذران یا اهالی خانهها گوش میکردند؛ اگر اولین چیزی که به گوششان میخورد، شاد و خوشایند بود، نیتشان را به خیر فال میزدند و اگر سخنان تلخ و ناراحت کننده میشنیدند، فالشان را به برآورده نشدن میزدند.
این رسم که امروزه تقریبا فراموش شده، در گذشته یکی از مهمترین رسوم چهارشنبه سوری بوده است. در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر خود میکشیدند تا شناخته نشوند و به در خانهی دوستان و همسایگان خود میرفتند. صاحبخانه با شنیدن صدای قاشق که به کاسه میخورد، به در خانه میآمد و داخل کاسه آنها آجیل چهارشنبهسوری، شیرینی، شکلات، نقل و گاها پول میریخت.
بعضی گفتهاند سنت قاشقزنی از باور زرتشتیان نشات گرفته است، چون در اوستا آمده که پنج روز آخر سال تا روز پنجم فرودین، اورمزد دوزخ را خالی میکند و ارواح رها میشوند. ارواح نیک در رستاخیز آخر سال به میان زندگان برمیگردند و به شکل افرادی که رویشان پوشیده شده، به خانه بازماندگان سر میزنند و زندگان برای یادبود و برکت به آنان هدیهای میدهند. قاشق زنی در واقع استفادهی ارواح از زبان بدن به جای زبان گفتار است.
در بیشتر شهرهای ایران پس از پریدن از روی آتش، کوزهها را میشکستند. این آیین احتمالا به این دلیل بود که در گذشته مردم اعتقاد داشتند که بدیُمنی به درون کوزه میرود و شکستن آن باعث از بین رفتن بدیمنی میشود. در مناطق مختلف ایران، تفاوت جزیی در اجرای مراسم وجود داشته است. برای نمونه در تهران داخل کوزه چند سکه هم انداخته میشده است. تا همین اواخر مردم تهران در چهارشنبه سوری به نقارهخانه میرفتند و به همراه نواختن نقاره در ساعتی مشخص، کوزههایشان را به زمین پرت میکردند تا همراه با کوزه، قضابلا را از خانه و خانوادهشان دور میکردند.
درمنطقهی خراسان داخل کوزه مقداری زغال، نمک و سکه قرار میدادند و بعد از آن هر عضو خانواده با گرداندن کوزه به دور سر خود، هرگونه بدیمنی و اتفاق بد را به کوزه منتقل کرده و در نهایت آن را از بام خانه به کوچه پرتاب میکردند. در اراک و آشتیان دانههای جو در کوزه میگذاشتند.
بعضی معتقدند این سنت، یک اصل بهداشتی داشته است. ظروف سفالین چون لعاب نداشتند، خیلی زود آلوده میشدند و با توجه به اینکه قابل شستن و پاک کردن نبودند، بنابراین باید از بین میرفت. ایرانیان قدیم باور داشتند که ظرف سفالین بیش از یک سال نباید در خانه بماند که این موضوع ریشهی اصل بهداشتی داشته که گفتیم. برای همین با پایان سال در شب چهارشنبه سوری، ظروف سفالین در خانه را میشکستند. از طرف دیگر با این عمل، کار سفالگران هم رونق میگرفت.
داستان کوفه به همینجا ختم نمیشد و گاهی با آن فال هم میگرفتند. به این صورت که کوزه دهان گشادی میان خودشان میگذاشتند، دختران دم بخت نشانهای درون کوزه میانداختند و زنی دیگر چند تکه کاغذ که اشعار حافظ رویش نوشته شده بود داخل کوزه میانداخت. بعد دختر نابالغی میآمد و یک شعر و یکی از آن نشانهها را از درون کوزه برمیداشت و به این شکل، برای خودشان فال را تعبیر میکردند.
خانوادههایی که مریض داشتند، برای درمان بیمارشان در شب چهارشنبه سوری، آش ابودردا یا آش بیمار میپختند و مقداری از آن را به بیمارشان میدادند، بقیهاش هم بین خودشان و فقرا تقسیم میکردند. معتقد بودند که با این کار، بیمارشان درمان میشود و بیماری از اون دور میشود. میگویند «آش بیمار» یا «آش امام زینالعابدین» را با مواد و بُنشن یا پولی که از قاشقزنی به دست میآوردند، میپختند.
شاهنامه خوانی و قصه گویی به دور آتش نیز از جمله دیگر رسومی است که در شب چهارشنبه سوری معمولا توسط بزرگان خانواده انجام میشد. در این میان نیز افرادی که دستی در هنر موسیقی دارند، معمولا با سازهای خود اقدام به هنرنمایی کرده و اشعاری نیز در وصف سال جدید و آمدن بهار نیز سروده و خوانده می شود. این مورد که در جشن های دیگری نیز همچون آیین شب یلدا انجام می پذیرد، معمولا جزئی جدایی ناپذیر از مراسمهای باستانی ایران زمین است.
در گذشته بعد از پایان مراسم پریدن از آتش، اهل خانه دور هم جمع میشدند و آخرین دانههای نباتی مانند: تخمه هندوانه، تخمه کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخمه خربزه، گندم و شاهدانه را که از زمستان باقیمانده بود، روی آتش بو داده و با نمک تبرک میکردند و میخوردند. گذشتگان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربانتر میشود و کینه از وی دور میشود.
آنهایی هم که نذر کرده بودند، آجیل هفت مغز (پسته، فندق، بادام، توت خشک، خرما، نخودچی و کشمش) که آجیل چهارشنبه سوری نام داشت، از دکانی که رو به قبله بود میخریدند و بین خودشان و آشنایان پخش میکردند و میخوردند.