بسرعت پدید آمده ی بعد از تشکیل نظام؛ یعنی دوران جنگ، دوران محنت، دوران امتحان سخت؛ «حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت»( توبه: 118) اوضاع و احوال در دوران جنگ سخت شد. حالا بعضی ها جنگ را از تلویزیون و رادیو و اینها میشنفتند، بعضی ها با جسم و جان و تنِ خودشان توی میدان جنگ بودند. این گزارش های پر از حماسه و شور که از جنگ داده می شود، همه اش هم درست است - من چون خیلی از این کتاب های مربوط به خاطرات رزمندگان را می خوانم، می دانم همه ی اینها درست است - آن شور و شوق و آن عشق به مجاهدت و شوق به شهادت و عدم بیم از مرگ و اینها، همه اش همینی است که توی گزارش ها هست و درست است؛ لیکن نگاه کلان به جنگ، یک نگاه کاملاً محنت بار بود. خب، آن گُردانی که جلو با شوق و ذوق دارد می جنگد، او که نمی داند توی قرارگاه اصلی نسبت به مجموعه ی جبهه چه حالتی وجود دارد، چه ضعف هائی هست، چه نگرانی ها و دغدغه های جدی ای هست؛ و پشت سر قرارگاه اصلی، در سطح کلان، در کشور، چه کمبودهائی، چه دلهره هائی وجود دارد. دوران سختی بود. در این دوران سخت، نقش زنان، یک نقش فوق العاده بود؛ نقش مادران شهدا، نقش
همسران شهدا، نقش زنان مباشر در میدان جنگ، در کارهای پشتیبانی و بعضاً به ندرت در کارهای عملیاتی و نظامی - که من بخش کارهای پشتیبانی اش را خودم از نزدیک در اهواز دیدم - یک نقش فوق العاده بود. زن ها حتّی در بخش های نظامی هم فعال بودند؛ همین نوشته ی خانم حسینی - دا - این را نشان می دهد. اینها یک مجموعه ی کاری است که واقعاً با هیچ معیاری، با هیچ ترازوئی قابل اندازه گیری نیست. مادر، مادر شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید؛ شوخی نیست؛ اینها به زبان آسان می آید. بچه ی انسان سرما می خورد، دو تا سرفه می کند، چقدر نگران می شویم؟ یک بچه ی انسان برود کشته بشود، دومی برود کشته بشود، سومی برود کشته بشود؛ شوخی است؟ و این مادر با همان احساسات مادرانه ی سالم و جوشان و پرفوران، آنچنان نقشی ایفاء کند که صد تا مادر دیگر تشویق بشوند بچه هاشان را بفرستند میدان جنگ. اگر این مادرها آن وقتی که جنازه ی بچه هاشان می آمد یا حتّی نمی آمد، آه و ناله می کردند، گِله می کردند، یقه چاک می زدند، اعتراض به امام و اعتراض به جنگ می کردند، مطمئناً جنگ در همان سال های اول و در همان مراحل اول زمینگیر می شد. نقش مادران شهدا این است.
همسران صبور شهدا، زن های جوان، شوهران جوانِ خودشان را در آغاز زندگی شیرین خانوادگیِ مورد آرزو از دست بدهند. اولاً راضی بشوند این شوهر جوان بلند شود برود جائی که ممکن است برنگردد؛ بعد هم شهادت او را تحمل کنند؛ بعد هم افتخار کنند، سرشان را بالا بگیرند. اینها آن نقش های بی بدیل است. بعد آنچه که تا امروز ادامه دارد، همسری با جانبازان است. خانم هائی رفتند همسر جانبازان شدند. یک مرد ناقصِ معیوبِ احیاناً بداخلاقِ به خاطر وضع جسمی یا اختلالات ناشی از موج گرفتگی و غیره را انسان به عنوان یک متعهد و یک مسئول، داوطلبانه و بدون هیچ اجباری برود پذیرائی اش را به عهده بگیرد، خیلی فداکاری کرده است. یک وقت شما می گوئید من می آیم روزی دو ساعت از شما پذیرائی می کنم. خب، هر روزی که شما می روید، او از شما تشکر می کند. یک وقت هست که نه خیر، شما خودتان را به عنوان همسر او توی خانه ی او می گذارید؛ شدید بدهکار! یعنی طبیعت کار این است که باید شما این کار را بکنید. اینها این فداکاری را کردند. اصلاً نمی شود نقش زنان را محاسبه کرد.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی با موضوع زن و خانواده صص 10-8