0

فخر دیار آذربایجان

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

فخر دیار آذربایجان

فخر دیار آذربایجان

تبریز
 

حوزه / آقا سید علی قاضی طَباطَبایی، عارف و استاد اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری بود و برخی از مراجع تقلید و بزرگان تربیت یافته مکتب اخلاقی ایشان بودند.

به گزارش خبرگزاری حوزه از تبریز، آیت الله سید علی قاضی طباطبایی، عارف و استاد اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری بود. برخی از علما، فقیهان و مراجع تقلید در مکتب اخلاقی او حضور داشته‌اند. 

از شاگردان ایشان، می‌توان به حضرات آیات سیدمحمد حسین طباطبایی، سید هاشم موسوی حداد و محمد تقی بهجت اشاره کرد. 

آیت الله قاضی طباطبایی در عرفان از طریقه ملا حسینقلی همدانی پیروی می‌کرد و رسیدن سالک به مقام توحید را بدون پذیرفتن ولایت ائمه و حضرت زهرا(س) امکان‌پذیر نمی‌دانست. در طریقت عرفانی او انجام مستحبات، رفتن به زیارت قبور، توسل به امام حسین(ع) و انتخاب استاد جایگاه مهمی داشت. رساله سیر و سلوک بحرالعلوم را بهترین کتاب عرفانی می‌دانست و روش احراق را توصیه می‌کرد. 

 شهرت آیت الله قاضی طباطبایی بیشتر به‌دلیل بعد عرفانی شخصیت اوست، اما در علوم دیگر مانند حدیث، فقه و تفسیر نیز صاحب نظر بود. 

ولادت 

آیت الله سید علی قاضی طباطبایی، در ۱۳ ذی‌الحجه ۱۲۸۲ق (۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ش) و به نقل از برخی از تذکره نویسان در ۱۲۸۵ق (۷ فروردین ۱۲۴۸ش) در تبریز به دنیا آمد. 

خاندان ایشان از سادات طباطبایی، مشهور به فضل و تقوا و اغلب در کسوت روحانیت بودند و نسب‌شان به ابراهیم طباطبا، نواده امام حسن مجتبی(ع)، می‌رسد. 

پدرش، سید حسین قاضی (درگذشت۱۳۱۴)، از شاگردان میرزای شیرازی در سامرا بود که سپس به تبریز بازگشت و به تهذیب نفس پرداخت. وی علاوه بر تفسیر مختصری بر قرآن، تفسیری بر سوره فاتحه و تفسیری ناتمام بر سوره انعام نوشته بود. 

جد مادری سیدعلی، میرزا محسن قاضی تبریزی (درگذشت۱۳۰۶)، نیز از عالمان و عابدان بود و با ملا هادی سبزواری مصاحبت داشت. 

خانواده و فرزندان 

آیت الله قاضی در طول حیاتش خانواده پرجمعیتی شامل ۱۱ پسر و ۱۵ دختر داشت. برخی از فرزندان او به علم و فضل شناخته می‌شوند؛ از جمله سید محمدحسن قاضی طباطبائی که خود از شاگردان پدرش بود و بحرالمعارف عبدالصمد همدانی را نزد ایشان خواند. مجموعه‌ای ۱۰جلدی به نام صفحات من تاریخ الاعلام از تألیفات اوست که جلد اول و دوم آن را برادرش، سید محمد علی قاضی‌نیا، استاد دانشکده الهیات، به فارسی ترجمه و با عنوان آیت الحق در ۱۳۸۹ش در تهران منتشر کرده است. سید محمدحسن در جلد اول این کتاب، اشعار پدرش را جمع‌آوری و شرح کرده است. 

 

هجرت به نجف و درخواست از امام علی(ع) 

روح سید علی که از دانش حوزه علمیه تبریز سیراب نشده بود به جانب حوزه کهن نجف اشرف تمایل پیدا می کند؛ ابتدا پدر را از این تصمیم آگاه می سازد، پدر از احساس عطش و شوق نونهالش در راه تحصیل و تهذیب، شادمان گشته و وی را با گروهی از اهالی تبریز روانه نجف اشرف می سازد. زمانی که قاضی به شهر نجف می رسد، به حرم علوی مشرف شده و از آن حضرت برای رشد و شکوفایی کمک می خواهد و خود را به آن امام همام می سپارد تا راهی را که رضایت خداوند در آن است، به او نشان دهد و همیشه در تمام مراحل زندگی همراهی اش نماید. 

آیت الله قاضی در مورد استاد و تأثیر آن در تعالی و رشد شاگرد، می گوید: اگر کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد برای پیدا کردن استاد این راه، نصف عمر خود را در جست و جو و تفحص بگذراند تا آن استاد را پیدا کند، ارزش دارد و کسی که به استاد کامل رسید، نصف راه را طی کرده است.  

بر اساس این اعتقاد، ایشان در پی یافتن اساتید شایسته و استفاده کامل از آنان رفت تا این که به یاری حضرت امیر(ع)، گم گشته هایش را یافت. در این مسیر علاوه بر اساتیدی که در تبریز از محضرشان استفاده کرده بود در نجف اشرف نیز از محضر اساتید مبارز و زبده ای بهره مند شد. 

 

شخصیت آیت الله قاضی طباطبایی 

۱) سیر و سلوک 

نوشتن و بیان شخصیت افرادی چون مرحوم سید علی آقا قاضی، که بی شک از اولیای خاص الهی می باشد، بسیار دشوار، و قلم از بیان وجوه مختلف زندگی او، ناتوان است؛ به همین جهت فقط به گوشه هایی از شخصیت عرفانی و الهی استاد اشاره می شود. 

علامه طباطبایی در این مورد می گوید: «معمولا ایشان در حال عادی یک ده بیست روزی در دسترش بودند، و رفقا می آمدند و می رفتند و مذاکراتی داشتند، و صحبت هایی می شد و آن وقت یکباره ایشان ناپدید می شدند و چند روزی اصلا خبری نبود؛ نه در خانه، نه در مدرسه، نه مسجد، نه کوفه، و نه در سهله از ایشان خبری نبود. رفقا در این روز ها به هر جا که احتمال می دادند، سر می زدند ولی پیدا نمی کردند. چند روز بعد، دوباره پیدا می شد، و درس و جلسه های خصوصی را در منزل و مدرسه دائر می کردند و همین جور حالات غریب و عجیب داشتند». 

در این روزها استاد به تهذیب نفس و خود سازی می پرداختند و به جایی رسیده بودند که واقعا می شود گفت خلیفة الله شده بودند و کارهای خلیفه الهی انجام می دادند. 

علامه طهرانی در این رابطه می گوید: «چندین نفر از رفقا و دوستان نجفی ما، از یکی از بزرگان و مدرسین نجف اشرف نقل می کردند که می گفت: من درباره استاد میرزا علی قاضی طباطبایی و مطالبی که از ایشان شنیده بودم و احوالاتی که به گوشم رسیده بود، در شک بودم.  با خود می گفتم: آیا این مطالب که نقل شده، درست است یا نه؟ تا این که روزی برای نماز به مسجد کوفه می رفتم  و مرحوم قاضی زیاد به مسجد کوفه و سهله علاقه مند بودند،  در بیرون مسجد با ایشان برخورد کردم؛ با هم مقداری صحبت کردیم و در طرف قبله مسجد برای رفع خستگی نشستیم. گرم صحبت بودیم که در این زمان مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد و در جلوی ما خزیده، به موازات دیوار مسجد حرکت کرد. در آن نواحی مار بسیار است و غالبا به مردم آسیبی نمی رساند. همین که مار به مقابل ما رسید و من وحشتی کردم، استاد اشاره ای به مار کرد و فرمود: «مت باذن الله؛ به اذن خدا بمیر» مار فوراً در جای خود خشک شد. 

آیت الله قاضی بدون این که اعتنایی کند، شروع به دنبال صحبت کرد، سپس به مسجد رفتیم و من در مسجد وسوسه شدم که آیا این کار واقعی بود و مار مرد یا این که چشم بندی بود؟ اعمال را تمام کرده و بیرون آمدم و دیدم مار خشک شده و به روی زمین افتاده است؛ پا زدم، دیدم حرکتی ندارد. شرمنده به مسجد بازگشته و چند رکعتی دیگر نماز خواندم، موقع بیرون آمدن از مسجد باز هم با یکدیگر برخورد کردیم، لبخندی زده و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردی! امتحان هم کردی». 

 

۲) نماز شب 

سید علی آقا همه چیز را در نماز شب و تهجد شبانه می دید و سفارش های اکیدی بر شاگردان خود داشت که نماز شب را اقامه کنند. علامه طباطبایی می گوید: "چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم به خاطر قرابت و خویشاوندی به محضر آیت الله قاضی رفتم. روزی کنار در مدرسه ای ایستاده بودم که ایشان از آن جا عبور می کرد؛ چون به من رسید.  دست خود را بر روی شانه من گذاشته و فرمود: «ای فرزند! دنیا می خواهی، نماز شب بخوان و آخرت می خواهی، نماز شب بخوان».

استاد خود نیز اهل تهجد بود و از راه نماز شب به این مقام والا رسیده بود و آن قدر مواظب اعمال و رفتار خود بود که حتی حاضر نبود عبادت و نماز ش برای دیگران و حتی خانواده و فرزندانش ذره ای مزاحمت ایجاد کند. به همین جهت، در مدرسه قوام حجره ای برای این کار گرفته بود.

آیت الله سید محمد حسینی همدانی گوید: «در سال ۱۳۴۷ قمری که من در مدرسه قوام نجف اشرف بودم، روزی سید علی آقا به مدرسه آمد و از متصدی آن حجره ای درخواست کرد، و وی نیز با کمال احترام پذیرفته و حجره ای کوچک در طبقه فوقانی در اختیارش گذاشت. بعد معلوم شد که حجره را به عنوان مکان خلوتی برای تهجد و عبادت می خواستند. چون تصور می کردند تهجد ایشان شب هنگام در خانه، باعث مزاحمت بچه ها می شد. به همین خاطر، شب ها حدود ساعت دوازده ـ که معمولا طلبه ها برای آمادگی جهت درس های فردا به استراحت می پرداختند ـ شب زنده داری قاضی آغاز می شد.» 

 

۳) توکل 

یکی از مظاهر اعتقاد و باور های دینی، این است که انسان در مشکلات زندگی، خود را نبازد و به خدای خود توکل کند. آیت الله قاضی در اوج توکل بود چنان چه آیت الله احمدی میانجی(ره)  به نقل از علامه طباطبایی می گویند:  «روزی به شدت نیاز به پول داشتم، خدمت قاضی رفتم تا مبلغی از ایشان قرض کنم و وقتی از ایران برایم پول رسید، آن را پرداخت کنم. همین که خدمت استاد رسیدم، دیدم پسرش از کوفه آمده و می گوید: مادرم زایمان کرده و به پول احتیاج داریم. قاضی دست در جیبش برد و دید هیچ پولی ندارد و فرمود: همان طور که می بینی هم نیست. و همه این مراحل با تمام آرامش و اطمینان بود، که برای من بسیار شگفت انگیز بود!.» نتیجه این توکل را نیز قاضی و دیگران عملا مشاهده می کردند و خداوند در اثر این خصلت والا، مشکلات این بزرگ مرد را حل می کرد. 

آیت الله شیخ علی محمد بروجردی از شاگردان قاضی می گوید: «روزی در منزل نشسته بودم، حال عجیبی رخ داد و طوری شد که مثل این که کسی از نشستنم مانع می شد؛ هر چه به اطراف نگاه کردم، چیزی ندیدم. کیسه ای پول همراه داشتم، آن را برداشته از منزل خارج شدم. مثل این که کسی مرا از پشت سر حرکت دهد، در مسیری ناخواسته به راه افتادم. مقداری که رفتم به آقای قاضی رسیدم و ایشان کنار کوچه ایستاده بود. فوری به طرفش رفته و عرض ادب کردم، استاد نیز لطف فرمود. 

آقای قاضی گفت: می خواستم مقداری میوه و خوارکی تهیه کنم اما پولی نداشتم، همین جا ایستادم تا خدا گشایشی نماید. فورا مقداری پول از کیسه درآورده و به ایشان تقدیم کردم و استاد نیز به اندازه نیاز برداشته و بقیه را به من برگرداند و خدا حافظی کرد. همین که پول را به قاضی دادم، حالت اضطراب از من رفته و حالت شعف و انبساط روحی زیادی به من دست داد. سپس به خانه برگشته و با آرامش خاطر استراحت کردم.» 

 

۴) تفکر و مکاشفه 

مرحوم آیت الله قاضی که از تجملات دنیا وارسته و مثل مولایش آن را طلاق داده بود، در نجف اشرف به قبرستان وادی السلام می رفت و ساعت های طولانی به تفکر و مکاشفه می پرداخت تا هر چه بهتر بتواند دل از دنیا کنده و به مشاهده ی دوست نائل شود.

مرحوم محمد تقی آملی  از شاگردان آن بزرگوار  می فرماید: «من مدت ها می دیدم که مرحوم قاضی دو سه ساعت در وادی السلام می نشینند، با خود می گفتم: «انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه ای روح مردگان را شاد کند، کارهای لازم تر هم هست که باید به آن ها پرداخت!» این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم، حتی به صمیمی ترین رفیق خود از شاگردان استاد. 

مدت ها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش می رفتم، تا آن که از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم. این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود. شبی بود می خواستم بخوابم؛ در آن اتاقی که بودم، در تاقچه پائین پای من کتاب بود؛ کتاب های علمی و دینی. در وقت خواب، طبعا پای من به سوی کتاب ها کشیده می شد، با خود گفتم: برخیزم و جای خواب را تغییر دهم یا لزومی ندارد، چون کتاب ها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حرمت کتاب نیست. بالاخره بنا بر آن گذاشتم که هتک حرمت نیست و خوابیدم. 

صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم: فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوی کتاب ها هم هتک احترام است.» بی اختیار حول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیده اید؟» فرمود: «از وادی السلام فهمیده ام.» 

 

۵)  تواضع 

مرحوم آیت الله قاضی بنده ای خاضع و فروتن بود؛ از هرگونه شهرت طلبی پرهیز کرده و خدمت به خلق خدا را وظیفه خود می دانست. سید محمد حسن قاضی در یاد داشت های خود آورده است: «نقل کرده اند که روزی آیت الله قاضی با آیت الله سید محسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدری (در نجف اشرف) تصادفا با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازه ای را تشییع می کردند، صاحبان میت از مرحوم قاضی درخواست اقامه نماز بر آن میت کرده بودند. 

آقاسیدعلی قاضی، آیت الله حکیم را مأمور به خواندن نماز نموده بود، ولی مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضی کرده بود. مرحوم قاضی فرموده بود:  چون شما بین مردم مشهور تر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادی جمع می شوند و این، سبب ثواب زیادی برای میت می شود.» به ناچار آقای حکیم اقامه و مرحوم آقا سید علی قاضی به ایشان اقتدا کرده بود. 

 

۶) رسیدگی به محرومین 

علامه طباطبایی می فرماید: یکی از رفقای نجفی ما ـ که فعلا از اعلام نجف است ـ برای من گفت: «من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول سوا کردن کاهو است، ولی به عکس معهود، کاهو های پلاسیده و آنهایی را که دارای برگ های خشن و بزرگ هستند، بر می دارد. 

من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهو ها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن و پیرمردی بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا! من این مرد فروشنده را می شناسم؛ فرد بی بضاعت و فقیری است، من گاه گاهی به او مساعت می کنم، و نمی خواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و برای ما فرقی ندارد کاهو های لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهو ها. و من می دانستم که این ها بالاخره خریداری ندارد، و ظهر که دکان خود را می بندد، به بیرون خواهد ریخت؛ لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم. 

 

آیت الله قاضی و اهل بیت 

۱) عید غدیر 

سید علی آقا علاقه خاصی به عید غدیر داشتند؛ به همین مناسبت در این روز به یاد ماندنی و مهم جهان اسلام، مراسم جشن و شادمانی برپا می کردند و خطبه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ در عید غدیر را برای حاضران در مجلس جشن می خواندند، فرزندش سید محمد علی می گوید: ایشان خودش را برای این روز بزرگ آماده می کرد و آن روز بهترین لباس هایش را می پوشید. ولیمه، شیرینی و میوه تهیه می کرد، و از آشنایان، دوستان، قوم و خویش دعوت به عمل می آورد و از یکی از آن ها می خواست تا خطبه رسول اعظم(ص) را که در روز عید غدیر خم فرموده، با صدای بلند و گیرا قرائت نماید و این خطبه یکی از برجسته ترین و بهترین خطبه هاست … نکته های گوناگون و دلنشین و شیرین بسیار ایراد می فرمود و ادخال سرور شادی بر دلهای حاضرین در مجلس عنایت می فرموده چه بسا نکته های کمیاب که از شعر و نثر که در حفظ داشت، بیان می کرد. 

 

۲)  توسل به امام علی(ع)

استاد با این که خود در علوم متبحر و یگانه بود اما گاهی مشکلاتی برایش پیش می آمد که با محاسبات دنیوی نمی توانست حل نماید. در این گونه موارد، به بارگاه حضرت امیر(ع) پناه برد و از ایشان استعانت کرد.

شاگردش آیت الله شیخ حسنعلی نجابت می فرمود: آقای قاضی زمانی طالب مطلب خاصی بودند، اما آن چنان که می خواستند فتح باب بر ایشان حاصل نمی شد. از هر دری وارد می شدند، نتیجه نمی گرفتند، تا این که برای برآورده شدن آن خواسته، قصیده بلند و بسیار عالی در مدح امیر المومنین ـ علیه السلام ـ انشاء فرمودند و به تمام معنا در آن مطلب خاص که می خواستند، فتح باب بر ایشان رخ داد. 

 

۳)  ارتباط با امام زمان 

علامه طباطبایی می فرماید: مرحوم استاد ما قاضی می فرمودند که:  (حضرت در موقع ظهور) به اصحابش مطلبی می گویند که همه آن ها در اقطار عالم متفرق و منتشر می گردند، و چون همه آن ها دارای طی الارض هستند، تمام عالم را تفحص می کنند، و می فهمند که غیر از آن حضرت، کسی دارای مقام ولایت مطلقه الهی و مأمور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینه های اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در این حال، همه به مکه مراجعت می کنند و به آن حضرت تسلیم می شوند و بیعت می نمایند. مرحوم قاضی می فرمود: من می دانم آن کلمه ای را که حضرت به آن ها می فرماید و همه از دور آن حضرت متفرق می شوند، چیست؟ 

 

مکتب سلوکی 

همچنین برای تهذیب نفس چندین سال نزد سید احمد کربلایی و محمد بهاری، دو تن از مبرزترین شاگردان حسینقلی همدانی، شاگردی کرد. 

به همین سبب، محمدحسین طباطبائی گفته است سید علی قاضی به هیچ‌یک از سلسله‌های صوفیه مرتبط نیست، بلکه طریقه عرفانی وی همان طریقه حسینقلی همدانی و استادش سید علی شوشتری است که از آنان نیز به عارفی ناشناس به نام جولا منتهی میشود اما فرزندش، سید محمدحسن قاضی، پدر را بر شیوه سلوکی شاگردان حسینقلی همدانی نمی‌داند و از نظر او، قاضی به مسلک پدرش، سید حسین، بود. سید حسین در مکتب تربیتی امام قلی نخجوانی و امام قلی در مکتب سید محمد قریشی قزوینی و او از محراب گیلانی اصفهانی و او از محمد بیدآبادی و او از سید قطب‌الدین محمد نیریزی، از مشایخ ذهبیه، تعلیم یافته بود. 

اما از خود ایشان نقل شده که ارتباطش را با این سلسله رد کرده و طریقت خود را طریقت علما و فقها ذکر کرده است. 

به نظر حسینی طهرانی، از شاگردان علامه طباطبائی، نیز قاضی ابتدا در طریقت پدرش بود، اما پس از وفات پدرش، شاگردی سید احمد کربلایی را اختیار کرد و در طریقت حسینقلی همدانی قرار گرفت قاضی همچنین ده سال ملازم و مصاحب سید مرتضی کشمیری بود، اما در زمینه اخلاق و عرفان شاگرد وی به شمار نمی‌آید، زیرا کشمیری به شدت با ابن عربی و آثارش مخالف بود و دیدگاه قاضی با او تفاوت بسیار داشت. 

 

 فقاهت آیت الله قاضی 

هر چند شهرت آیت الله قاضی بیشتر به عرفان و اخلاق است، اما در حدیث و فقه و تفسیر نیز تبحر داشت. او به‌رغم اجتهاد، در درس خارج فقه سید محمدکاظم یزدی و سید محمد اصفهانی و دیگر علمای نجف نیز شرکت می‌کرد و از ایشان نقل شده است که در هفت دوره درس خارج کتاب طهاره شیخ مرتضی انصاری شرکت کرده بود. 

ایشان آرای فقهی خاصی هم داشت، از جمله مانند فقیهان اهل سنت وقت شرعی مغرب را استتار قرص خورشید می‌دانست. 

 

ویژگی‌های اخلاقی 

آقابزرگ طهرانی که سال‌ها با آیت الله قاضی دوستی و مراوده داشته، وی را با صفاتی چون استقامت، کرامت و شرافت ستوده است. 

ایشان استقامت در طلب خداوند را عامل درک اسم اعظم و لایق اسرار ربوبی شدن می‌دانست. در عین فقر و ساده‌زیستی، با ریاضت‌های سخت و غیر شرعی مخالف بود و اعتقاد داشت که سالک باید به جسم هم رسیدگی کند، زیرا جسم مرکب روح است، ازاین رو به وضع ظاهری خود اهمیت می‌داد و معمولاً عطر می‌زد و لباس سفید و تمیز می‌پوشید و به حسن خلق و نیکوکاری سفارش می‌کرد. 

 

اتهام وابستگی به تصوف 

میرزا مهدی اصفهانی (متوفی ۱۳۲۵ ش)، از علمای مشهد، به رغم شدت تشرع قاضی و عدم انتسابش به سلسله‌های صوفیه، به شدت با ایشان مخالفت می‌کرد. سید عبدالغفار مازندرانی، یکی از زهاد معروف نجف، نیز از مخالفان آیت الله قاضی بود. این مخالفت‌ها سبب بی‌حرمتی برخی از مردم به وی شده بود، چنان‌که سجاده از زیر پایش کشیدند و همچنین او را تهدید به قتل کردند. ظاهراً علاقه وی به ابن عربی و مولوی و دل‌بستگی و مراوده یکی از صوفیان نجف (بهار علیشاه) با قاضی، موجب بروز این مخالفت‌ها و وارد کردن اتهام تصوف به مرحوم قاضی شده بود. 

 

ویژگی جلسات اخلاقی قاضی 

سید علی تا آخر عمر در نجف سکونت گزید و جز برای زیارت عتبات متبرکه کربلا و کاظمین و سامرا، از نجف خارج نشد. یک بار هم در حدود ۱۳۳۰ ق /۱۲۹۱ش برای زیارت به مشهد رفت و در بازگشت، مدت کوتاهی در جوار حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام اقامت کرد. او در نجف، در عرفان و اخلاق و تهذیب نفس، شاگردان متعدد و نام‌آوری پرورش داد. 

معمولاً جلسات درس ایشان خصوصی و محرمانه برگزار می‌شد. او در مدرسه هندی حجره‌ای داشت و شاگردانش در این حجره نزد او می‌آمدند. 

 

اساتید 

آیت الله قاضی طباطبائی مبادی علوم دینی و ادبی را در زادگاهش آموخت و نزد پدرش تفسیر کشاف را خواند. علاوه بر پدرش، استادان دیگر وی موسی تبریزی (مؤلف حاشیه رسائل شیخ انصاری) و محمدعلی قراچه داغی (مؤلف حاشیه‌ای بر شرح لمعه) بودند. 

او ادبیات فارسی و عربی را نیز از شاعر نامی، محمدتقی نیر تبریزی، مشهور به حجت الاسلام، فرا گرفت. 

 مدتی، به توصیه پدرش، برای تهذیب نفس نزد امام قلی نخجوانی شاگردی کرد. سپس در ۱۳۰۸، برای کسب علم به نجف هجرت کردو در آنجا نزد محمد فاضل شربیانی، محمدحسن مامقانی، شیخ الشریعه اصفهانی، آخوند خراسانی و حسین خلیلی تهرانی، فقه، اصول، حدیث، تفسیر و دیگر علوم را فرا گرفت و از این جمع، حسین خلیلی تهرانی، استاد اخلاق ایشان نیز بود. 

او همچنین برای تهذیب نفس چندین سال نزد سید احمد کربلایی و محمد بهاری، ۲تن از مبرزترین شاگردان ملا حسینقلی همدانی، شاگردی کرد. 

 

شاگردان 

برخی از علما و فقها و مراجع تقلید از شاگردان مکتب اخلاقی قاضی بوده‌اند، برخی از مهم‌ترین شاگردان او عبارتند از آیات:

سید محمدحسین طباطبائی که خود از بستگان استادش بود و ابتدا به قاضی شهرت داشت، ولی به احترام استادش، ترجیح داد که به طباطبائی مشهور شود. ایشان و برادرش سید محمد حسن الهی و عباس هاتف قوچانی ۱۳سال نزد قاضی شاگردی کردند. 

سید هاشم موسوی حداد. ایشان ۲۸ سال شاگرد قاضی بود و استادش درباره وی گفته او توحید را چنان چشیده و مس و لمس نموده که محال است چیزی بتواند در آن خللی وارد سازد. 

سید حسن اصفهانی مسقطی. او در نجف شفا و اسفار درس می‌داد و به حکم سید ابوالحسن اصفهانی، مرجع وقت شیعیان، و توصیه استادش قاضی، به ناچار از نجف به مسقط هجرت کرد. 

سید ابوالقاسم خویی. ایشان از استاد خود دستورالعملی گرفت و پس از ۴۰روز، مکاشفه‌ای برایش حاصل شد و آینده خود را شامل تدریس و به مرجعیت رسیدن مشاهده کرد. 

 

از دیگر شاگردان او می توان به بزرگان زیر اشاره کرد: 

علی اکبر مرندی شانزده سال نزد قاضی شاگردی کرد. 
محمد تقی بهجت 
علی محمد بروجردی که دروس آیت الله قاضی را تقریر می‌کرد. 
مرتضی انصاری لاهیجی 
سید حسن کشمیری 
سید احمد کشمیری 
مرتضی مدرس گیلانی 
مرتضی مدرس چهاردهی 
سید حسین بادکوبه ای 
سید عبدالکریم کشمیری 
سید عباس کاشانی 
محمد تقی آملی 
میرزا ابراهیم سیستانی 

سید احمد فهری زنجانی یکی از آخرین کسانی است که محضر آیت الله قاضی را درک کرد. 
سید محمد حسینی همدانی بخش‌هایی از جامع السعادات ملا محمد مهدی نراقی را نزد آیت الله قاضی خواند. 
سید مرتضی فیروزآبادی، مؤلف فضائل الخمسة من الصحاح الستة، در همسایگی آیت الله قاضی منزل داشت و در درس‌های اخلاق و عرفان ایشان شرکت می‌کرد و محرم اسرار استاد بود. 

 

 ​

آثار 

 شرحی ناتمام بر دعای سمات: 

آیت الله قاضی این اثر را در دو سال پایانی عمر خود و به عربی نوشت و به سبب بیماری موفق به اتمام آن نشد و فقط حدود یک‌سوم این دعا را شرح کرد که نخستین بار در ۱۳۸۴ش در تهران به چاپ رسید. او به خواندن این دعا در عصرهای جمعه ملتزم بود و جلسه خواندن این دعا و شرح آن در منزلش در نجف برگزار می‌شد. 

 

تفسیر قرآن کریم 

از ابتدا تا آیه ۹۱ سوره انعام که ظاهراً نسخه‌ای از آن در لندن موجود است. او را می‌توان پایه‌گذار شیوه تفسیری قرآن با قرآن دانست. ظاهراً روش او در تفسیر، در شیوه تفسیری شاگردش، سید محمدحسین طباطبائی، در تفسیر المیزان مؤثر بوده است. 

 

تصحیح و تحقیق الارشاد، اثر شیخ مفید 

این اثر را در ۱۳۰۶ در ۲۱ سالگی به انجام رساند و در تهران چاپ سنگی شد. 

آیت الله قاضی علاوه بر ارشاد، بر برخی کتاب‌های دیگر نیز تعلیقات نوشته است؛ از جمله بر مثنوی مولوی و فتوحات ابن عربی، که هیچ یک تا کنون منتشر نشده است. 

ایشان در ادبیات عرب مهارت داشت و شعر نیز می‌سرود. قصیده غدیریه او به زبان عربی، که آن را در ۱۳۱۶ش سروده است، شهرت دارد. او غدیریه‌ای هم به زبان فارسی سروده است. 

 

مزار سید علی قاضی در قبرستان وادی السلام 

 

قاضی و علامه طباطبایی 

علامه طباطبایی می فرماید: من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی بودیم؛ او در نجف برای صله رحم و تفقد از حال ما، به منزل ما می آمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولی همگی در همان دوران کوچکی فوت کرده بودند، روزی مرحوم قاضی به منزل ما آمد در حالی که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم؛ موقع خداحافظی به همسرم گفت: دختر عمو! این بار این فرزند تو می ماند، و او پسر است و آسیبی به او نمی رسد، و نام او «عبدالباقی» است. 

من از سخن مرحوم قاضی خوشحال شدم؛ خدا به ما پسری لطف کرد و بر خلاف کودکان قبلی، باقی ماند و آسیبی به او نرسید و نام او را عبدالباقی گذاردیم. 

علامه طباطبایی در واقعه ای دیگر می فرماید: وقتی به نجف رسیدم لدی الورود رو کردم به قبه و بارگاه امیر المومنین (ع) و عرض کردم: یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده ام ولی نمی دانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامه ای را انتخاب کنم؛ از شما می خواهم که در آن چه صلاح است، مرا راهنمایی کنید. 

منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فکر می کردم ناگاه درب خانه را زدند؛ درب را باز کردم، دیدم یکی از علمای بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد، خیر مقدم گفته با کمال صمیمیت به گفتگو نشست و سخنانی بدین مضمون فرمود: کسی که به قصد تحصیل به نجف می آید، خوب است علاوه بر تحصیل، به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند. 

این را فرمود و رفت؛ من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم و تا در نجف بودم، از محضرش استفاده می نمودم. آن دانشمند بزرگ، آقای حاج میرزا علی آقای قاضی بود. 

 

 

 قیام امام خمینی 

آیت الله شیخ عباس قوچانی می گوید: در نجف اشرف با قاضی جلساتی داشتیم و غالبا افراد با هماهنگی وارد جلسه می شدند و همدیگر را هم می شناختیم، در یک جلسه، ناگهان سید جوانی وارد شد، استاد بحث را قطع کرده و احترام زیادی به سید جوان نمودند و به او گفتند: آقا سید روح الله! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد. 

این در حالی بود که از انقلاب خبری نبود. ما خیلی تعجب کردیم؛ ولی بعد از سالهای زیاد و پس از انقلاب فهمیدیم که قاضی در آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام احترام کرد. 

 

مرجعیت سید ابوالحسن اصفهانی 

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در مجالس روضه هفتگی آقای قاضی شرکت می کرد، ولی در آن زمان هنوز معروف نشده بود و به عنوان مرجع مطرح نبود.

یک روز آقای قاضی در عالم خواب یا مکاشفه می بیند که بعد از اسم آیت الله سید محمد کاظم یزدی، نام آقا سید ابوالحسن اصفهانی نوشته شده است، و بعدا این مطلب را به ایشان می گوید. 

آیت الله اصفهانی بعد از وفات مراجع زمان خود، به مرجعیت می رسد و در تمامی جهان اسلام مثل آیت الله سید محمد کاظم یزدی مرجع تام می شود.

 

وصیت‌نامه استاد 

مرحوم آیت الله قاضی در وصیت نامه خودشان ـ که در دوازده صفر ۱۳۶۵ نوشته است، به دو فصل اشاره نموده؛  که یک فصل آن در امور دنیا و دیگری در امور آخرت است.

قسمتی از وصیت نامه را به عنوان تبرک می آوریم: 

« و فصل دوم در امور آخرت و عمده آن ها، توحید است. خدای تعالی می فرماید: «ان الله لا یغفر أن یشرک و یغفر مادون ذلک لمن یشاء»

همانا خداوند شرک به خود را نمی بخشد و جز آن را برای هر که بخواهد می بخشد. و این مطلب حقیقتش به سهولت به دست نمی آید و از اولاد های بنده کسی را تا حال مستعد تعلیم آن ندیده ام … 

اما وصیت های دیگر، عمده آن ها نماز است، نماز را بازاری نکنید؛ اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می ماند، و تسبیحه صدیقه کبری ـ علیها السلام ـ و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود … 

و در مستحبات تعزیه داری و زیارت حضرت سید الشهدا(ع) مسامحه ننمایید و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گرایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیر هما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی شود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود. 

دیگر آن که، گرچه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم؛ اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن، ترک خدعه و حیله، تقدم در سلام، و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده این ها را که عرض کردم و امثال این ها را مواظبت نمایید! الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید. 

تا توانی دلی به دست آور   ***   دل شکستن هنر نمی باشد. 

 

درگذشت 

آیت الله قاضی در ۶ ربیع‌الاول ۱۳۶۵ ق، برابر ۲۰ بهمن ۱۳۲۴ش دارفانی را وداع گفت. سید جمال‌الدین گلپایگانی بر او نماز خواند و در وادی السلام نجف اشرف، نزدیک مقام امام زمان(عج) در کنار پدرش به خاک سپرده شد.

سه شنبه 5 اسفند 1399  5:50 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها