رسم بون دویی در ماهان قدیم انجام می شد . این کار زیبا که با همت و همکاری مردم در این شهر انجام می شد کاهگل کردن سقف خانهها بود که به آن در گویش محلی (بون دوئی) میگویند که دراین مطلب به توضیح آن می پردازیم .مردم از اوایل مهر ماه در تدارک کاهگل کردن سقف منازل و خانههایشان بر میآمدند. معمولا صحبت با این حرف که ناشی از نگرانی مرد خانه بود شروع میشد که به همسرش میگفت: در فصل بهار که باران آمد پشت بام را نگاه کردم دیدم گل سوراخ ناودانها را بسته است و آب باران کاهگل را شسته و برده است و باید برای آن فکری بکنم. اما دستم خالی است و زن در جواب میگفت: جوش نزن مرد، نگران نباش؛ خدا بزرگ است.
میتوانید با کمک دوتا پسرمان یا همسایهها از آخر تابستان از گودال خشتمالی خاک بیاورید و شروع کنیم. من هم یک گونی گندم دارم و یک بزغاله که گذاشتم برای قُرمه زمستان آن را میکشیم، نصف آن را نهار درست میکنیم برای استاد گل مال و کارگراش و یک ضرب المثل کرمانی را هم به کار می برد و میگفت که (بوم دوئی(کاهگل) مثل میت است روی زمین نمیمونه).
بون دوئی یا کاهگل کردن پشت بامهای خانههای گلی معمولا هر ۵ سال یک بار صورت میگرفت اما اگر صاحبخانه در فصل بارش مرتب به ناودانها سر میزدند و نمیگذاشتند که آنها بسته شوند و آب باران کاهگل را بشورد و ببرد گاهی تا ۸ سال هم احتیاج به کاهگل کردن نبود.آغاز کار این گونه بود که صاحبخانه با کمک فرزندان اقوام و آشنایان یا همسایگان و با حیواناتی مانند الاغ و قاطر، خاک رس را از جای گذر سیلاب یا رودخانه یا گودالهای خشتمالی به نزدیک خانه میآوردند و به فراخور حال در پشت دیوار و نزدیک به پشت بام روی هم میریختند. دراین مرحله از کار با دقت داخل خاک را میگشتند و از درون خاک رس، سنگ یا چوب خشک و یا خا رها را جدا میکردند تا هنگام کار به دست و پای آنها آسیب نزند.
سپس نوبت فراهم آوردن کاه میشد آنها کاه را یا از کشاورزان میخریدند یا با اجازه کشاورزان از کاه باقی مانده در گندمزار را که به آن (سیفال) میگفتند جارو کرده و به محل میآوردند.و برای هر قبه یا گنبد از بام که معمولا یک اتاق به اندازه سه درسه و یا چهار در چهار را شامل میشد حدود ۱۰ تا ۱۲ من کاه استفاده میشد. زیرا در آن روزگار سقفها به صورت چهارگوشه یا در اصطلاح بنایان کرمانی “چهار پرگال” می زدند و و بیشتراز این امکان نداشت اتاقها را بزرگ کند ولی گفته میشود در ماهان استاد بنایی به نام استاد محمد توانسته بود سقفی بر روی اتاقی به اندازه ۵ در ۵ بزند.
کاری بسیار جالب و شگفت انگیز محسوب میشود. گاه باید به گونهای باشد که آن را با گرجین از گندم جدا کرده باشد. گرجین وسیلهای است که با آن گندمها را میکوبیدند و از خوشه جدا میکردند. از کاه نرم به دست آمده برای خوردن حیوانات استفاده میکردند و کاه زبر را برای کارهایی مانند کاهگل کردن پشت بام و دیوارها به کار میبردند. مانند کاری که امروزه با کمباین صورت میپذیرد.
طریقه کاهگل کردن
کاه را پس از بردن به محل انجام کار روی خاکهای رس ریخته و کاملا با هم مخلوط میکردند و به اصطلاح برمیگرداند سپس آنها را به صورت تپه کوچک روی هم ریخته و وسط آن را خالی کرده و از آب لبریز میکردند ومدت دو شبانه روز در این حالت قرار میدادند تا کاه و خاکها کاملاً خیس بخورند.
پس از آماده شدن مخلوط کاهگل باید آن را به روی پشت بامها منتقل میکردند وچون انجام این عمل به تنهایی امکانپذیر نبود و باید این کار به صورت دسته جمعی انجام میشد. اکنون دیگرنوبت کمک از همسایهها و دوستان بود. نوعی همکاری توام با شادی و نشاط که مردم برای انجام آن روز شماری میکردند.
ابتدا چوب هست یا داربست را میساختند و همزمان عدهای هم کاهگل را با هم کاملا مخلوط میکردند و به هم میزدند. به ازای هر بار خاک که تقریبا برابر با یک فرغون میشود سه من به کار میرفت. آنگاه یک لنگه از در چوبی را روی داربست انداخته آن را با ریسمان محکم به داربست میبستند.دو نفر از کارگران مخلوط کاه وگل را روی این در ریخته و دو نفر هم روی داربست ایستاده بودند، آن را به بالای پشت بام میریختند.
گفتنی است بین طاق و دیوار یک راه هست که با آن آب رو میگویند عرض این آب رو، حدود نیم گز یا اندکی بیشتر و در مقیاس امروزه بین ۵۰ تا ۸۰ سانتی متر است و کاه گلی را که روی پشت بام میریختند در آب رو قرار میگرفت. همزمان یک نفر با بیل آن را به کنار میزد و درمن قسمتهای مختلف آب رو را پخش میکرد تا فضای کافی برای ریختن بقیه کاهگلهای روی زمین وجود داشته باشد.
کارگری نیز در آب رویی که در میان دو گنبد پشت بام قرار داشت میایستاد و کاهگلها را داخل زنبیل میریخت. این زنبیل از چوب ساخته میشد و ساختن آن روش منحصربه فرد وجالبی داشت و هنر ساختن آن را چند نفر بیشتر نمیدانستند. آنها با تکههای انار و دوعدد چوب محکم از درختی به نام (شُنگ) وسیلهای مانند برانکارد درست میکردند. جالب است که ترکههای انار را چنان به هم میبافتند که حتی یک ذره از کاهگل هنگام جابجایی از میان آن به زمین نمیریخت.
عرض زنبیل تقریبا حدود شصت سانتیمتر و طول آن نیز در حدود دو متر و چهل سانتیمتر بود. برای حمل این زنبیل به دو نفر نیرو احتیاج بود. آنها باید آن را پس از پر شدن، روی سر گنبد چپه میکردند.نکته جالب این بود که استاد وکارگران همراهش در هنگام کار با خواندن آواز و یا شوخیهای دوستانه خستگی را از تن می زدودند و خدا را به خاطر اینکه به آنها توان کار کردن را داده شکر میکردند. به گونهای که این کار هیچ دست کمی از یک مهمانی یا عروسی شاد خودمانی نداشت و به قولی برای خودش عیشی بود. با این تفاوت که مطرب و ساقی و باقی و خواننده و نوازنده همه کارگران بودند. در حین کار به هم گل میزدند، شوخی میکردند، همدیگر را گلمالی میکردند و فریادهای شادیشان محله را بر میداشت.
نیمروز یا ساعت ۱۰ به بعد نوبت خوردن ناشتایی میرسید که به فراخور وضعیت مالی صاحبکار متفاوت بود. از نان گندم خالی یا نان و پیاز گرفته تا نان و ماست و مَسکه (کره محلی که از چربی شیر میگیرند) یا شیر برای این کار استفاده میشد. نان گرم گندم که زن صاحبخانه در تنور منزل میپخت خستگی را از تن کارگران می برد و جانی دوباره به آنان میبخشید و برای ادامه کار آماده میساخت.
اما در این میان مهمترین کار بر عهده استاد کاهگل مالی بود. او اول صبح میآمد و کاهگل ساخته شده را نگاه می کرد و مخلوط خاک و کاه را به دقت بررسی میکرد تا کاه آن کم یا زیاد نباشد. زیرا پرکاه بودن باعث ترک خوردن کاهگل بعد ازمالیدن روی پشت بام میشد و آب در ساختمان نفوذ میکرد. اگر هم زیاد یا به اصطلاح پر کاه باشد باران به تدریج کاه را از روی بام میشست وسقف را کم کم خراب میکرد.
استاد پس از بررسی بالا به پشت بام رفته و آب روها و لبه بام و سوراخ ناودانها را بررسی میکرد تا برای کار آماده باشد یا سوراخ ناودانها بسته نشده باشند یا ناودانها از محل خودشان پایینتر نرفته باشند.
موقع کار یک نفر وردست نیز تزدیک استاد میایستاد و کاهگلها را پنجه میکرد. یعنی داخل آنها را کاملا میگشت تا چوب خشک، خار، شیشه یا سنگ تیز یا سنگ معمولی در میانشان نباشد، آنگاه استاد با گفتن جملاتی تشکر، مانند خدایا به امید تو، حرکت از ما برکت از تو، خدایا پس از این بوندوئی باران بیاید، انشاالله هم سال پرباران باشد هم خانواده راحت در منزلشان بخوابند کار را شروع میکرد.
نکته قابل توجه اینکه ضخامت کاهگلی که روی بام کشیده میشد باید بین دو تا چهار بند انگشت میبود و کاملاً به طرف ناودان شیببندی میگشت تا آب یه روی زمین هدایت شده و روی بام جمع نشود.معمولا کار تا هنگام اذان ظهر به پایان میرسید. صاحبخانه برای تشکر جمع را به نان گرم و آبگوشت میهمان میکرد. نان از گندم که پخت میشد که ازفصل درو برای این کار و یا آذوقه زمستان ذخیره شده بود وآبگوشت هم از برهای که آن را برای قرمه کردن در زمستان پرواز میکردند پخته میشد.
اما برای قدردانی از استاد و جدا از مزدی که میگرفت رسم بر این بود و همیشه میگفتند که باید کاسه استاد چرب باشد و بهترین قسمت گوشت بره در کاسه استاد انداخته میشد. جالب اینجاست که استاد خودش نیز اندکی از گوشت را میخورد و بقیه آن را به کسی که سر سفره کنارش نشسته بود میداد. میگفت من دندانهایم فرمان نمیدهد تو گوشت را بخور. برای همین معمولا در کنار استاد بهترین جا برای خوردن نهار بود تا کارگران از گوشت کاسه پرچرب استاد کاهگل کار نیز سهمی ببرند. بعد از نهار، کار پایان میگرفت.
هر کس به خانه خود میرفت و منتظر میماند تا برای همیاری وهمکاری دیگری او را صدا بزنند و بدون مزد و منت به یاری همسایگان و دوستان خود بشتابند. رسمی که هنوز نیز باقی است. شما که علاقمند به دیدن این کار زیبا و دوست داشتنی هستید میتوانید بعد از پایان فصل دروی گندم و در اواخر شهریور و ماههای اول پاییزبه شهر ماهان در استان کرمان آمده و ضمن دیدن از باغ شاهزاده و باغ مزار شاه نعمت الله ولی و دهها اثر باستانی دیگر از این رسم زیبا نیز دیدن کنید.رسمی که هنوز در شهرهایی که دارای بافت قدیم هستند، اجرا میشود و تا زمانی که خانههای خشتی وجود دارند این رسم نیز پا برجا خواهد بود.