يكي از موضوعاتي كه از گذشتههاي دور افكار بسياري از انديشمندان رشتههاي مختلف علمي نظير فلاسفه، حقوقدانان، روانشناسان و خصوصاً جامعهشناسان را به خود معطوف كرده، مسئله انحرافات اجتماعي است. در كمتر كتاب جامعهشناسي است كه بخشي از كتاب، به اين موضوع اختصاص نيافته باشد. از اين رو جامعهشناسان تلاش ميكنند تا به سؤالاتي كه در اين زمينه مطرح است، پاسخ گويند. سؤالاتي از اين قبيل كه مصاديق انحرافات اجتماعي كدام است؟ چرا در هر جامعه اي بعضي از اعضاي جامعه، هنجارهاي مورد قبول اجتماع را زير پا گذاشته يا آنها را نقض ميكنند؟ چگونه ميتوان افراد را بهنجار وهمنوا تربيت نمود و از رفتارهاي انحرافي افراد پيشگيري كرد؟ براي كاهش نرخ كجروي و انحرافات اجتماعي از چه ابزارها و سازو كارهايي بايد استفاده كرد؟ چگونه بايد با افراد كجرو رفتار نمود و چه نوع مجازاتي را تعيين كرد؟…
پديدههاي اجتماعي به جهت ماهيت پيچيدة آنها، كمتر با رويكرد تك عاملي تبيين ميشوند. از اين رو بررسي و تحليل عوامل پيشگيري از انحرافات اجتماعي نيز از اين قاعده مستثني نميباشد. اين عوامل در يك تقسيم بندي شامل دو دسته كلي است:
الف) ـ عوامل رواني:
از قبيل شناخت صحيح، ارضاي منطقي غرائز و اميال دروني، باورها و عقايد صحيح، خصوصيات روحي معتدل و ….
ب) ـ عوامل اجتماعي:
اين عوامل خود به دو دسته تقسيم ميشود: عوامل اجتماعي كلان مانند نوع نظام سياسي، عملكرد رهبران حكومتي، وسائل ارتباط جمعي، نقش استعمارگران خارجي و … و عوامل اجتماعي خرد نظير خانواده، گروه همسالان، محيط تحصيلي، محيط شغلي، مسجد و ديگر مكان هاي مقدس و….
جامعه شناسان بر اين باورند كه در بين مجموع اين عوامل، خانواده يكي از مهمترين عواملي است كه ميتواند بيشترين نقش را در جلوگيري از بروز انحرافات و جرائم اجتماعي ايفا نمايد، همان طوري كه ميتواند عامل مؤثري در انجام رفتارهاي انحرافي باشد. بنابراين اگر محيط خانواده در دوران كودكي فرد، يك محيط سالم، مناسب و بساماني باشد، احتمال مصونيت اين فرد از انجام رفتارهاي انحرافي و نابهنجار بسيار فراوان است.
تعاريف و مفاهيم كليدي
خانواده
«خانواده، مركب از گروهي است كه از طريق خون، ازدواج يا فرزندخواندگي به يكديگر مربوط و منسوب بوده، براي مدتي طولاني و نامشخص با هم زندگي ميكنند.»
خانواده مانند هر نهاد اجتماعي ديگر براي تأمين برخي از نيازهاي اساسي انسان شكل گرفته است. اين نيازها عبارتند از:
نظام بخشيدن به رفتارهاي جنسي و توليد مثل
انسان به عنوان موجودي زيستي، داراي علايق و تمايلات جنسي ميباشد. اما مطابق فرهنگ جامعه، اين خانواده است كه تعيين ميكند فرد با چه شخصي و در چه شرايطي رابطه جنسي داشته باشد و از اين طريق رفتار جنسي افراد را قاعدهمند ميسازد و استمرار نسلها را از طريق زاد و ولد طبيعي ميسر ميكند.
جامعه پذير كردن كودكان
خانواده در جهت دهي باورها، ارزشها و نمادهاي مورد قبول يك جامعه نقش بسزايي دارد و از اين طريق، زمينه همنوايي فرد با اعضاي جامعه را فراهم ميسازد.
فراهم كردن امنيت اقتصادي
خانواده در ميان جوامع، وظيفه تأمين نيازهاي اقتصادي و معيشتي اعضاي خود را داشته و نيازهاي مربوط به غذا، پوشاك و مسكن را فراهم كرده است.
مراقبت و نگهداري از كودكان، معلولان و سالمندان
خانواده مسئوليت نگهداري از كودكان، معلولان و سالمندان را به عهده دارد و نيازهاي مادي، معنوي و عاطفي آنها را تأمين ميكند و از اين طريق امنيت و آسايش را براي آنها فراهم ميسازد.
انحراف اجتماعي
انحراف در يك معناي عام، شامل هر نوع كنشي است كه با هنجارهاي پذيرفته شده يك جامعه همنوايي ندارد، بلكه آنها را نقض ميكند. جامعه شناسان به دنبال انحرافاتي هستند كه اكثريت اعضاي جامعه آن را به صورت عام محكوم ميكنند. به بيان ديگر آن دسته از نقض هنجارها را مورد بررسي قرار ميدهند كه در نظر عده زيادي از مردم گناه و خطا شمرده ميشود. بنابراين هر انحرافي داراي دو عنصر اساسي و جوهري به نام «كنش» و نيز «شكستن هنجار مورد قبول جامعه» است. البته انحراف به مفهوم جامعه شناختي آن، يك امر نسبي است، يعني زماني يك فعل انحراف محسوب ميگردد كه در ديدگاه اكثريت اعضاي آن جامعه نابهنجار تلقي شود. گرچه ممكن است آن رفتار در نزد اعضاي يك جامعه ديگر، بهنجار شمرده شود. در اين صورت طبيعي است كه تعريف و محدوده انحراف، از يك زمان به زمان ديگر و از يك گروه و يك جامعه به گروه و جامعه اي ديگر متفاوت باشد. از اين رو شكلهاي متفاوت كجروي بر حسب نوع واكنش جامعه نيز در دستههاي كاملاً متفاوت قرار ميگيرد. براي نمونه واكنشهاي حاكي از عدم تأييد، شكلها و درجات كاملاً متفاوت و گوناگوني به خود ميپذيرد و دامنه اين قبيل واكنشها، مواردي نظير بي اعتنايي و روبرگرداني تا اظهار خشم، ابراز تنفر، طرد، محروم كردن از حقوق اجتماعي، نكوهش زباني، تنبيه بدني، بازداشت، جريمه، حبس و … را در برميگيرد».
بدون ترديد تأثير اجراي سياستهاي پيشگيرانه در جلوگيري از انحرافات اجتماعي، به مراتب از انجام سازوكارهاي پسيني براي مقابله با انحراف، كارآمدتر خواهد بود. به علاوه اين شيوه، هزينه كمتري را براي مقابله با انحرافات اجتماعي در پي دارد. همان گونه كه در علم پزشكي پذيرفته شده است كه پيشگيري از ابتلا به بيماريها، به مراتب آسان تر و كم هزينه تر از درمان بيماريها خواهد بود و به ويژه آنكه در برخي موارد ممكن است عدم پيشگيري، فرد را به يك بيماري لاعلاج مبتلا كند.
پيشگيري
مسئله پيشگيري از انحرافات اجتماعي يكي از راهكارهايي است كه در بخش نظارت و كنترل اجتماعي مطرح ميشود و نقش اساسي در آن حوزه ايفا ميكند. در تعريف پيشگيري گفته ميشود: «پيشگيري، سياست پيشيني و متشكل از مجموعه راهكارهاي مستقيم و غير مستقيمياست كه با هدف ايجاد امكانات و موقعيتهاي بازدارنده از وقوع جرم و كجروي طراحي و تدوين ميشود.» بين دو مسئله پيشگيري وكنترل، پيوند وثيقي وجود دارد، به طوري كه بعضي واژه «كنترل پيشگير» را در اين رابطه بكار ميبرند و در تعريف آن بيان ميكنند: «پيشگيري، به كنترلي اطلاق ميشود كه قبل از وقوع اتفاق صورت ميگيرد و از انحراف و تباهي … جلوگيري ميكند.»
خانواده و پيشگيري از انحراف
يكي از مهمترين راههاي پيشگيري افراد از انحراف، دروني كردن ارزش ها و هنجارهاي پذيرفته شده يك جامعه است. به طوري كه جامعه شناسان معتقدند بين ميزان فرهنگ پذيري و كاهش ميزان انحراف و جرم در يك جامعه، رابطه مستقيمي وجود دارد و يكي از علل افزايش نرخ انحراف، فرهنگ پذيري ناقص افراد است. زيرا فرد، بعد از پذيرش هنجارها، بدون تأمل و تفكر، رفتار متناسب با آن هنجار را البته نه به خاطر ترس از مؤاخذه ديگران كه نوعي نظارت بيروني تلقي ميشود؛ بلكه به دليل نوعي نظارت دروني ناخودآگاه انجام ميدهد. از اين رو جامعه شناسان شكل گيري و ساخت شخصيت فرد را متأثر از فرهنگ پذيري و جامعه پذيري ميدانند و بيان ميكنند كه «از مهمترين نتايج جامعه پذيري، ايجاد شخصيت فردي و الگوهاي نسبتاً ثابت فكر، احساس و عمل است كه همگي ويژگيهاي يك فرد محسوب ميشوند.» اين صاحبنظران براي جامعه پذيري نقش بسزايي قائلند تا جايي كه تفاوت صفات شخصيتي افراد را نتيجه جامعه پذيري افراد ميدانند و اظهار ميدارند:« در هر جامعه اي هر فردي، متفاوت از فرد ديگر است و اين اختلافات عمدتاً نتيجه جامعه پذيري ميباشد. ما نه تنها در يك جامعه، بلكه در قسمت خاصي از آن متولد شده و زندگي ميكنيم و بنابراين تحت تأثير خرده فرهنگهاي خاص طبقه، نژاد، مذهب، منطقه و نيز تحت تأثير گروههاي خاص از قبيل خانواده و دوستان قرار ميگيريم.» بر مبناي اين ديدگاه، هم تشابهات شخصيتي افراد و هم تمايزات و اختلافات آنها عمدتاً به فرآيند جامعه پذيري آنها بستگي دارد. بنابراين فرهنگ پذيري و جامعه پذيري يكي از مهمترين و بهترين راههايي است كه ميتواند در جهت پيشگيري، نقش مهمي داشته باشد. البته به نظر جامعه شناسان جامعه پذيري در يك جريان زماني و در دورههاي مختلف زندگي صورتي ميگيرد، ولي «مهمترين بخش جامعه پذيري در طي دوران نوزادي و كودكي يعني زماني كه پايههاي بعدي شخصيت گذارده ميشود، تحقق مييابد.»در اين دوران خلق و خوها، اعتقادات، حالات و ملكات و آداب و عادات فرد، تنها متأثر از خانواده است و در تعامل با اعضاي خانواده شكل ميگيرد. از اين رو خانواده در تعليم و تربيت افراد نقش اصلي و اولي را به عهده دارد. لذا اولين مراحل فرهنگ پذيري افراد از نهاد خانواده شروع ميشود. دين اسلام براي نهاد خانواده در امور تربيت فرزندان خصوصاً در مراحل اوليه زندگي، نقش بسزايي قائل است و قلب و روح جوان را بستر مناسبي براي پذيرش هر نوع تربيتي ميشمارد و آن را به زمين مناسبي براي پرورش هر نوع بذري تشبيه ميكند. حضرت علي (ع) خطاب به فرزند گراميش امام حسن مجتبي(ع) ميفرمايد: «و انما قلب الحدث كالارض الخالية ما القي فيها من شي قبلته فبادرتك بالادب قبل أن يقسو قلبك» «همانا قلب جوان مانند زمين خالي است و هر بذري را ميپذيرد. بنابراين، من در تعليم و ادب تو بيش از آن كه قلبت سخت شود و عقلت به امور ديگر مشغول شود، مبادرت ورزيدم.» بر اين اساس گفته ميشود آنان كه در دوران كودكي نادرست تربيت شده اند، در جواني و بزرگسالي راه صحيح زندگي را نميشناسند و با اين خلقيات زشت، قادر نيستند خود را با جامعه انطباق دهند، اينان در معاشرتهاي اجتماعي اغلب با ناكامي و شكست مواجه ميشوند، زيرا به طور ناآگاه فراگرفتههاي غلط ايام كودكي خويش را بكار ميبندند.»
والدين، نخستين كساني ميباشند كه در محيط خانواده بر خلق و خوي فرزندان تأثير ميگذارند. آنها با برخوردها و حركات و سكنات خود پايههاي فضائل يا رذائل را در نهاد فرزندانشان پايه گذاري ميكنند و زمينههاي شكلگيري حالات و ملكات اخلاقي حميده يا رذيله را فراهم ميكنند. يكي از جرم شناسان به نام «دوگرف» در اين رابطه مينويسد:«اثرات سالهاي عمر بر روي تكوين و تحول آتي شخصيت افراد بسيار بديهي است و اگر خانواده به وظايف تربيتي خود عمل نمايد و روابط بين والدين و فرزند طبيعي بوده و در محيط خانواده، جوّ دوستي و محبت حاكم باشد و در نهايت، اگر تمام نيازهاي طبيعي فرزند تأمين گردد، طفل به راحتي اجتماعي شده و همچنين در روابط خانوادگي و خارج از آن، رفتارهاي طبيعي و متعادل خواهد داشت، اما اگر شرايط و موقعيت به صورت ديگري باشد، يعني خانواده از نظر تربيتي دچار نقيصه شده و طفل از كمبود شديد عاطفي رنج ببرد و اگر والدين از هم جدا شده باشنـد، بديهـي است كه نتـايج زيـان بـار آن ديـر يا زود در طفل مشاهده خواهد شد.»
«رستون» نيز در اين باره مينويسد: «بدون شك، موقعيت نامناسب خانوادگي، تأثيرات جرم زايي بر روي اعضاي خود دارد.»
انواع پيشگيري
پيشگيري از نظر مدت زمان اجراي آن به دو نوع پيشگيري كوتاه مدت و بلند مدت تقسيم ميشود كه در ذيل، تعريف هر يك ارائه ميشود:
پيشگيري كوتاه مدت
به مجموعه راهكارهايي گفته ميشود كه در مدت زمان كمتري انجام ميشود، نظير تجهيزات پليس و نيروهاي انتظامي،فراهم نمودن روشنايي بيشتر خيابانها، كوچهها و اماكن عمومي، تدوين قوانين جزايي متناسب و بازدارنده، ايجاد مؤسسات مددكاري، فراهم نمودن فضاهاي مناسب براي گذراندن اوقات فراغت، حمايت از كودكاني كه مورد اذيت و آزار و بدرفتاري خانواده قرار ميگيرند، انهدام يا بستن محلهها و امـاكـن جرم زا و ممانعت از پخش برنـامـههـاي خشـونت زا در تلـويزيون و …تا فرصتهاي وقوع انحراف يا جرم را كاهش دهد.
پيشگيري بلند مدت
به سازوكارهايي اطلاق ميشود كه در يك فرآيند زماني مدت دار صورت ميگيرد تا در آينده فرصتهاي وقوع جرم را كاهش دهد. از قبيل فراهم نمودن بسترهاي مناسب براي دسترسي افراد به موقعيتهاي مناسب و كافي آموزش و پرورش، تدوين و اجراي سياستهاي كلي جهت ايجاد اشتغال براي اعضاي جامعه، تشكيل گروههاي اجتماعي با هدف ارتقاي مهارتهاي تربيتي والدين، تلاش در جهت برخورداري اعضاي جامعه از نيازهاي اساسي زندگي، تقويت نقش پيشگيرانه مدارس از طريق ارتقاي محتوا و كيفيت برنامههاي آموزشي و تربيتي، تلاش در جهت كاهش شكاف اقتصادي در بين اقشار مختلف جامعه و دستيابي به عدالت اجتماعي و … گرچه اين نوع پيشگيري به جهت آثار و بركات ماندگارتر و مطلوبتر، از اهميت بيشتري برخوردار است، اما در هر جامعهاي در كنار اين نحوه پيشگيري، نميتوان از پيشگيري نوع اول بي نياز بود. به عبارت ديگر اين دو نوع پيشگيري، مكمل همديگر هستند و در پرتو بكارگيري همزمان آنها نتايج بهتري حاصل ميشود.
شيوه هاي پيشگيري
براي پيشگيري از انحرافات اجتماعي شيوههاي متفاوتي از سوي صاحبنظران بيان شده است كه در اينجا به بعضي از مهمترين آنها اشاره ميكنيم:
الف)ـ آموزش مدار (يادگيري)
يكي از شيوههاي پيشگيري كه از ديرباز بين انديشمندان مطرح بوده و اكنون نيز طرفداراني دارد؛ مبتني بر اين نظريه است كه افراد، انواع رفتارها را در كنش با ديگران فرا ميگيرند. اين ديدگاه براي رفتار فرد، خواه هنجارمند يا انحرافي، هيچ منشأ ارثي يا ژنتيكي و يا فيزيولوژيكي قائل نميباشد، بلكه بيان ميدارد كه فرد در تعامل با ديگران يك سلسله ارزشها، هنجارها و رفتارها را ياد گرفته و ميپذيرد. بر اساس اين ديدگاه بعضي معتقد بودند اگر در يك جامعه تعليم و تربيت همگاني شود، در واقع به تدريج راه انجام رفتارهاي انحرافي مسدود ميشود، «ويكتور هوگو» در اين زمينه اظهار ميدارد: «يك مدرسه باز كنيد، در يك زندان بسته ميشود.» نظريه «انتقال فرهنگي» بر يادگيري و آموزش تأكيد دارد. در اين نظريه بيان ميشود كه همنوايان كساني هستند كه در اثر ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزشهاي فرهنگي مورد قبول آنها را فراگرفته، بر اساس آنها عمل كنند و در مقابل، منحرفان كساني هستند كه با افراد كجرو در ارتباط بوده و به شدت از آنها تأثير ميپذيرند؛ به جهت همين تأثير پذيري است كه رهبران ديني، پيروان خود را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار باز ميدارند. امام صادق(ع) در اين خصوص ميفرمايد:«لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم» «يعني با افراد منحرف همنشيني و معاشرت نداشته باشيد، زيرا همنشيني با آنها موجب ميشود كه مردم شما را يكي از آنها به شمار آورند.»
مطابق اين ديدگاه معيار اثر پذيري فرد از گروههاي همنوا و ناهمنوا با امور سه گانه ذيل مرتبط ميباشد:
1– شدت تماس با ديگران
يعني هرچقدر ارتباط با اعضاي يكي از اين دو گروه بيشتر باشد، به همان ميزان اثر پذيري او از آن گروه بيشتر خواهد بود. مانند آن كه احتمال پذيرش هنجارها و ارزشهاي اعضاي خانواده يا دوستان و همسالان به جهت داشتن روابط نزديك تر و قوي تر با يكديگر، بيشتر از آشنايان يا همكاران است.
2- سن فرد در زمان تماس
بيشترين تأثير پذيري فرد از ديگران در زمان كودكي و جواني است. به طوري كه هر چقدر فرد از اين مرحله بيشتر فاصله ميگيرد، به همان نسبت از ميزان اثرپذيري وي كاسته ميشود، از اين رو در منابع ديني بر اهميت فراگيري و آموزش در زمان كودكي تأكيد شده است.
3- نسبت تماس با همنوايان
هر چقدر تماس فرد با افراد همنوا بيشتر باشد، به همان نسبت احتمال همنوايي فرد با هنجارهاي اين گروه بيشتر است و كودك معمولاً بيشترين و عميق ترين تماس را با اعضاي خانواده، به ويژه مادر دارد. بنابراين مادر ميتواند در همنوايي فرزند و در نتيجه پيشگيري از رفتار انحرافي او نقش اصلي داشته باشد. وسعت اين تأثير به قدري است كه حتي روانشناسان، از شير گرفتن نابهنگام كودك يا شيوه تغذيه او را، در انحراف كودك مؤثر ميدانند.
ب)ـ كنترل مدار
اين نظريه به جاي توجه به علت همنوايي افراد، بيشتر به دنبال علل ناهمنوايي و انحراف افراد بوده و معتقد است كه ناهمنوايي و هنجارشكني و كجروي افراد، در عدم كنترل اعمال و رفتار افراد جامعه ريشه دارد. اين ديدگاه عرصه زندگي را مملو از وسوسه، نيرنگ و فريب دانسته و زمينه و شرايط را براي رفتارهاي نابهنجار مستعد ميداند و مدعي است كه همنوايي مردم بدين سبب است كه اعمال و رفتار آنها توسط جامعه مهار ميشود، به طوري كه هر قدر ميزان اين مهار بيشتر باشد و نظارتهاي گوناگون، از قبيل رسمي و غيررسمي، بيروني و دروني، مستقيم و غير مستقيم وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايي مردم بيشتر خواهد بود و اگر رفتار افراد از سوي جامعه كنترل و مهار نشود، همنوايي اندكي بوجود ميآيد.
بر اساس اين ديدگاه، مهمترين نقش خانواده در پيشگيري اعضايش از انحرافات، اعمال بيشترين نظارت بر رفتار آنها است. البته اين مسئوليت در عصر كنوني مضاعف شده، زيرا وجود انواع و اقسام وسائل و ابزارهاي انحرافي در جامعه، بستر انحراف و كجروي افراد را بيش از گذشته فراهم نموده است. امروزه به جهت گستردگي جوامع و پيچيدگي روابط اجتماعي، كنترلهاي غيررسمي تا حد زيادي معنا و مفهوم خود را از دست داده و افراد منحرف در انجام رفتارهاي انحرافي احساس آزادي عمل بيشتري ميكنند، علاوه بر آنكه در صورت افزايش ميزان نظارتهاي رسمي نيز، شكاف ناشي از عدم نظارتهاي غيررسمي همچنان مشكل آفرين است. بدين ترتيب براي جبران نظارت غيررسمي، مسئوليت خانواده افزايش يافته است و بر اين اساس بعضي از كارشناسان معتقدند كه اگر در زمان گذشته، يك مادر ميتوانست چند فرزند را به خوبي تربيت كند، امروزه لازم است كه يك مادر نقش چند مادر را در تربيت يـك فـرزنـد انجـام دهـد تـا بتـوانـد در تربيت وي موفق بوده و او را از انحراف بازدارد.
ج) ـ عاطفي مدار
يكي از نيازهاي اساسي انسان، نياز عاطفي است. بدين معنا كه ميخواهد مورد مهر و محبت و علاقه ديگران واقع شود. از اين رو وجود رابطه عاطفي بين والدين و فرزندان مورد تأكيد روانشناسان قرار گرفته است. مهر و محبت در تكوين شخصيت افراد نقش قابل توجهي دارد. در مقابل، محروميت عاطفي موجب بروز اختلال منش و انواع انحرافات ميگردد، يعني در صورتي كه فرد از سوي والدين خود احساس بيمحبتي كند، چه بسا ممكن است براي جبران آن درصدد انتقام جويي برآمده و اعمال خطرناكي را بر خلاف قانون و هنجارهاي اجتماعي مرتكب شود. همين نياز عاطفي فرزند به والدين، در زمان جدايي والدين آآآاآآآآآثار بسيار نامطلوبي بر روان فرزندان ميگذارد و آيندة وخيمي براي آنها رقم ميزند. در اين شرايط فرد به جهت كمبود مهر و عطوفت، محبت دروغين افراد خارج از خانواده را ترجيح ميدهد و به تدريج زمينه فرار از منزل فراهم ميشود. به جهت چنين پيامدهاي جبران ناپذير و ناگواري است كه در اسلام، «طلاق» مبغوض ترين حلالها است. اما اگر والدين با يكديگر و با فرزندان خود رابطه عاطفي متعادلي برقرار كنند، ميتوانند در قلب فرزندان نفوذ كرده و سپس آنها را در مسير صحيح هدايت كنند. نقش مهر و محبت از سوي والدين به قدري اهميت دارد كه گفته ميشود اگر فرزندان از محبت والدين سيراب نشوند و احساس كمبود محبت كنند و آنها را تكيه گاهي امن و مورد اطمينان براي خود به حساب نياورند، ممكن است جذب كساني شوند كه نسبت به آنها اظهار محبت و علاقه كاذب مينمايند و اين نقطه، آغازگر انحرافات بعدي افراد است. در حالي كه اگر نيازهاي عاطفي فرد در محيط خانواده مورد توجه قرار گيرد، فرزند نسبت به بسياري از اظهار محبتهاي ساختگي خويشتنداري ميكند و از فريب آنها مصون خواهد ماند و بر اساس عقل و خرد و به دور از احساسات، جهات مثبت و منفي عمل خود را خواهد سنجيد.
از نظر روانشناسان، اختلالات رواني افراد ناشي از كمبود محبت، به شكل صور ذيل ظاهر ميشود كه هر يك از اين امور ميتواند زمينه انحراف افراد را فراهم نمايد:
1 - احساس نا امني رواني و عدم آرامش؛
بدبيني و عدم اعتماد نسبت به ديگران؛
عدم حظّ و لذت از زنده بودن و زندگي كردن ؛
عدم احساس مسئوليت و تعهد؛
ضعف اعتماد به نفس؛
خجالت و تمايل به تقليد كوركوانه؛
7- نياز به جلب توجه و خودنمايي از طريق روشهاي نامطلوب.
مطابق آزمايشات، بسياري از اختلالات رواني، ناشي از كمبود محبت والدين است، به طور نمونه نوزاداني كه از مهر و محبت مادر در سالهاي اوليه حياتشان محروم بوده اند و دور از محيط خانوادگي و در پرورشگاهها زندگي كرده اند، با وجود رعايت اصول بهداشتي، از اختلال شخصيت رنج ميبرند. بر اساس مطالعات بر روي 38 نفر از افراد بالغي كه در هفته سوم زندگي تا سه سالگي در پرورشگاه بسر برده اند و اكنون 16 تا 28 سال از آن زمان سپري شده است، 4 نفر آنها مبتلا به جنون، 21 نفر داراي اختلال منش (رفتار غيرعادي) 4 نفر مبتلا به تأخير رشد عقلي، 2 نفر مبتلا به امراض عصبي و فقط 7 نفر از آنان توانسته بودند خود را با محيط اجتماعي تطبيق داده و رفتار عادي داشته باشند.
د)ـ قدرت مدار
اين شيوة برخورد والدين تقريباً نقطه مقابل شيوه قبلي است. در اين شيوه «پيامهاي كلامي والدين يك جانبه و فاقد محتواي عاطفي است».
مطابق اين ديدگاه، قدرت، بهترين ابزار براي پيشگيري از انحراف تلقي ميشود و والدين در مقابل تقاضا و استدلال كودكان، كمترين عقب نشيني نكرده و ميكوشند تا ادعاي خود را به كرسي بنشانند. در واقع آنها از ابزار تشويق و تقويت مثبت كمتر استفاده ميكنند. مادران با فرزندان خود كمتر همدلي و همدردي كرده و براي كنترل و پيشگيري از انحراف فرزندان، از روش ايجاد ترس، وحشت و تنبيه استفاده ميكنند. از اين رو هيچ تفاهمي بين والدين و فرزندانشان وجود ندارد.
يكي از معلمان معروف آلماني بنام «هربرت» معتقد است كه: «انقياد، با قدرت حاصل ميشود و قدرت بايد به اندازه كافي وجود داشته باشد و مكرر ظاهر شود، تا قبل از اينكه در كودك نشانههاي واقعي ظاهر شود، موفقيت كامل حاصل گردد.» معلم ديگري بنام «پاولسون» در اين رابطه ميگويد:«بدون بالاترين درجه ترس، هيچ گونه تربيتي امكان پذير نيست.»
در اين ديدگاه رفتار و كنش فرزندان تنها توسط معيارهاي مورد قبول والدين ارزشگذاري ميشود، بنابراين فرزندان موظف هستند تنها بر اساس خواستههاي والدين و آن هم به شيوه اي كه آنها ميپسندند، حركت كنند و والدين اين اطاعت بي قيد و شرط كودك را يك عمل خوب به حساب ميآورند.
خلاصه آنكه والدين براي پيشگيري از انحراف احتمالي فرزندان در آينده، فشار زيادي را بر آنها وارد ميآورند كه ممكن است با محروميت فرزندان از امور مورد پسندشان يا حتي تنبيه بدني آنان همراه باشد.
نقد روشهاي پيشگيري بر اساس مباني تربيتي دين
بر اساس مباني تربيتي دين، هر يك از روشهاي پيشگيري، به تنهايي نميتواند فرزندان را در قبال انحرافات احتمالي آينده مصون بدارد. زيرا هر يك از روشهاي فوق متناسب با نوعي شناخت خاص از انسان ارائه شده و نگاهي جامع به تمام ابعاد وجودي انسان ندارد و همه نيازهاي اساسي انسان در اين شيوهها شناسايي و بررسي نشده است. از اين رو هر يك از روشهاي مذكور، تنها بر اساس بخشي از ويژگيها و خصوصيات انسان، راهكارهايي ارائه نمودهاند. در حالي كه بر اساس مباني ديني، انسان موجودي داراي ابعاد سه گانة، تفكر و انديشه؛ عواطف و احساسات و رفتار و اعمال است و از ديدگاه اسلام نيازهاي افراد بايد در اين حوزههاي سه گانه برآورده شود:
شيوه آموزش مدار
لازم است كه افراد اهتمام جدي به فراگيري علم و كسب معرفت و شناخت داشته باشند. پيامبر گرامي اسلام(ص) براي مسئله تعليم و تعلم ارزش فراواني قائل بوده اند و فرموده اند: «ولكن بالتعليم ارسلت» «من براي تعليم فرستاده شدهام» و قران كريم در آياتي ميفرمايد: «هوالذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم الكتاب و الحكمة…»«اوست خدايي كه از ميان مردمي بي كتاب، پيامبري از خودشان مبعوث كرد تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت به آنها بياموزد.» همچنين دين اسلام يكي از معيارهاي ارزشگذاري انسان را علم ميداند و ميفرمايد: «قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون»«بگو آيا كساني كه ميدانند با كساني كه نميدانند، برابرند؟»
بنابراين اسلام براي مسئله تعليم و تربيت افراد اهميت و ارزش فوق العاده اي قائل است و افراد را نسبت به فراگيري آن تشويق و تحريص نموده و براي كسب علم و معرفت از جهت زمان، مكان و نوع علم محدوديتي قائل نشده است. هر چند بايد توجه داشت كه در امر تعليم، بايد بهترين شيوه، براي بيان بهترين موضوعات و مطالب مورد نياز كودك و نيز براي شكل دهي افكار درست و عواطف و احساسات متعادل و رفتار و اعمال صحيح در او انتخاب شود. بنابراين آگاه نمودن فرزندان به آثار مثبت عمل صالح و بهنجار و پيامدهاي منفي دنيوي و آثار غير قابل جبران اخروي عمل نابهنجار، گرچه لازم و ضروري است، اما نميتواند به تنهايي فرد را در مقابل انحرافات اجتماعي مصون بدارد، بلكه لازم است كه به ديگر ابعاد وجودي انسان توجه شود تا اين تعليم و فراگيري، در سازندگي فرد مؤثر باشد و فرد از يك شخصيت بهنجار برخوردار شود.
شيوه عاطفي مدار
اگر فرد از شناخت لازم و كافي برخورد باشد، اما از جهت عواطف و احساسات، ارضا نشده باشد، مثلاً دچار كمبود محبت والدين باشد، همين مسئله ميتواند زمينه انحراف وي را فراهم نمايد. از اين رو در اسلام نسبت به محبت و مهرورزي به كودكان بسيار سفارش شده است. به طوري كه پيامبر گرامي اسلام(ص) ميفرمايد:«احبو الصبيان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شيئاً ففوا لهم» «به كودكان خود محبت كنيد و نسبت به آنها مهربان باشيد و هنگامي كه به آنها وعده داديد، به وعده خويش عمل كنيد.»
همچنين امام صادق(ع) ميفرمايد:«اكثروا من قبلة اولادكم فان لكم لكّل قبلة درجة»«كودكان خود را زياد ببوسيد، زيرا هر بوسة شما درجه اي (پاداشي) دارد.» بدين ترتيب برخورد اعضاي خانواده با يكديگر و خصوصاً برخورد والدين با فرزندان بايد برخوردي عاطفي و با مهر و محبت باشد و با توجه به اين نكته است كه در برخي از كلمات معصومين(ع) سفارش شده است كه رفتار با كودكان بايد با رفتار بزرگسالان متفاوت باشد. پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد:«من كان عنده صبي فليتصاب له» «كسي كه كودكي پيش اوست، بايد در برخورد با او، كودكانه رفتار كند». حضرت علي(ع) هم ميفرمايد: «من كان له ولد صبا» «كسي كه فرزندي دارد، براي تربيت او، بايد خود را هم سطح او سازد و كودكي كند.» با وجود اينكه محبت از سوي اعضاي خانواده ميتواند نقش به سزايي در پيشگيري از انحرافات اجتماعي افراد خانواده داشته باشد، اما بايد توجه داشت، همان گونه كه كمبود محبت ميتواند زمينه انحراف اعضاي خانواده را فراهم كند، زياده روي و افراط در محبت نيز ميتواند پيامدهاي نامطلوبي داشته باشد. بنابراين محبت بايد عاقلانه، منطقي و در حد اعتدال باشد تا مصلحت فرد را تأمين نمايد و او را با ارزشهاي مطلوب همنوا سازد. گاه از سوي برخي والدين ناآگاه و ناآشنا محبت به فرزند به معناي فراهم كردن تمام خواستههاي فرزند تعريف ميشود و هر چه را كه او ناخوش دارد، حتي اگر به صلاح او باشد، از او دريغ ميكند. صورت ديگر اين است كه محبت شكل منطقي به خود گيرد و آنچه مصلحت فرزند ايجاب ميكند، در اختيار او قرار ميدهد، گرچه ممكن است مورد خوشايند او نباشد.
در ديدگاه تربيتي اسلام، روش تنبيه زندان، تبعيد، قتل، قطع عضو، تعزير و يا تنبيههاي غير بدني مانند وعده به عذابهاي غير قابل جبران اخروي و يا پرداخت جريمه و ديه به عنوان يك ابزار تربيتي پذيرفته شده و استفاده از آن در مواردي مفيد و لازم شمرده شده است،پس در دين اسلام، هم از ابزار تشويق و هم از ابزار تنبيه و هم از تبشير و هم از انذار براي تربيت افراد كمك گرفته شده است. در نتيجه اولياء در امر تربيت، ميتوانند در موارد لزوم از برخي تنبيهها مانند قهر كوتاه مدت، محروميت از برخي امور مطلوب و … استفاده كنند كه البته تشخيص موارد لازم و تنبيه متناسب، كار دشوار و حساسي ميباشد.
شيوه قدرت مدار
شيوة قدرت مدار كه بر استفادة بي قيد و شرط از عنصر قدرت تأكيد ميكند، در امر پيشگيري ميتواند نتيجه معكوسي به همراه داشته باشد؛ از اين رو استفاده بي قيد و شرط از ابزار قدرت و خشونت، مورد قبول اسلام نميباشد. حضرت علي (ع) در اين رابطه ميفرمايند:«لاتقسروا اولادكم علي آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم» «آداب و رسوم زمان خود را با فشار و زور به فرزندان خويش تحميل نكنيد، زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده اند.» بدون ترديد مقصود حضرت اين نيست كه آداب و سنن و هنجارهاي خود را به فرزندان منتقل نكرده و آنها را با فرهنگ خود آشنا نكنيد، زيرا در اين صورت، هيچ هنجاري در جامعه باقي نميماند و نسلهاي بعدي، انسانهاي بيهويتي خواهند شد؛ بلكه حضرت ميخواهند اين موضوع مهم را گوشزد كنند كه استفاده از فشار و زور آثار نامطلوبي را در پي دارد و افراد را به راه ناصواب ميكشاند.
به علاوه استفاده از ابزار زور و قدرت در تربيت فرزندان و بروز رفتار مقتدرانه در ارتباط با اعضاي خانواده، جهت پيشگيري از انحراف آنان، به دليل اظهار توقعي فراتر از توان و ظرفيت آنها در بعضي موارد، فرد را در مقابل كارهاي مقدور هم، بي تفاوت و بدون انگيزه نموده و زمينه طغيان او را فراهم ميكند. چنانكه پيامبر گرامي اسلام(ص) ميفرمايد:«رحم الله من اعان ولده علي بره، قال قلت كيف يعينه علي بره؟ قال يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لايرهقه و لايخرق به»«خدا رحمت كند كسي را كه در نيكو كاري و نيكي به فرزندش كمك كند، سؤال شد چگونه ميتواند در اين مورد كمك كند؟ فرمود: آنچه در توانايي كودك است، از او بپذيرد و آنچه انجام دادنش براي كودك طاقت فرسا ميباشد، از او نخواهد و او را به گناه و طغيان و كارهاي احمقانه وادار نكند.» بنابراين لازم است كه به جاي استفاده از قدرت و تحكّم، از ابزار عواطف و احساسات استفاده نمود، زيرا ابراز عواطف و احساسات از سوي مادر در نخستين روزهاي زندگي كودك، نقش مؤثري در سلامت رواني و جسمي كودك ايفا ميكند. به طوري كه «مطابق تحقيقات «ولف واشپيتز»، در صورتي كه كودك به طور مستمر، عشق و علاقه مادر را دريافت نكند، حتي واكنشهاي بسيار طبيعي عاطفي نيز به موقع بروز نميكند. براي مثال در فاصله سني سه تا شش ماهگي واكنش طبيعي خنده در كودك ظاهر ميشود، اما اگر فعاليتهاي مادرانه ناكافي باشد، اين واكنش طبيعي نيز بروز نميكند. تحقيقات «مارگارت ديبل» نشان ميدهد كه واكنش كودكان نسبت به توجه ناكافي مادر، به صورت پريدگي رنگ، از دست دادن شادابي طبيعي، تنفس نامنظم و حتي ناراحتيهاي معده و روده و اسهال و استفراغ در كودك ظاهر ميشود، با توجه به اين تحقيقات، كودك بايد در يك دوره طولاني، محبت مادرانه كافي و با ثبات را تجربه كند. تظاهر به رفتار مادرانه كافي نيست. كودك نياز به دريافت محبت واقعي و عميق مادر يا جانشين مادر دارد تا بتواند مراحل رشد را به طور طبيعي طي كند يا عشق و علاقه خود را به او ابراز نمايد.»
شيوه كنترل مدار
يكي ديگر از ابعاد وجودي انسان، رفتار يا كنش است. رفتار در يك معناي عام، شامل همه حركات و سكنات فرد است. دين، براي بهنجار كردن رفتار انسانها، محدوديتهايي را در نظر گرفته و در قالب احكام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح) قواعد اين رفتارها را تعيين كرده است. بنابراين گرچه دين اسلام به جهت در نظر گرفتن ديگر ابعاد وجودي انسان، وجود تعليم و آموزش را لازم ميداند و ارضاي درست عواطف و احساسات انساني را از طريق ايجاد روابط عاطفي ضروري ميشمارد، اما هيچگاه نگرش تك بعدي به انسان ندارد، از اين رو نظارت و كنترل را نيز براي رفتار انسان لازم دانسته و دامنه كنترل را بسيار توسعه داده و از بهترين و بيشترين ابزارها استفاده كرده است؛ به طوري كه خداوند را ناظر به تمام اعمال و رفتار انسانها ميداند و هيچ عملي را از حيطه علم او خارج نميداند. قرآن كريم ميفرمايد:«هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعملون بصير» «هر كجا باشيد او با شماست و خداوند به هر چه انجام ميدهيد، بيناست.» همچنين حضرت علي (ع) در نهج البلاغه در اين رابطه ميفرمايند:«خداوند از صداي نعره حيوانات وحشي در دل كوهها و بيابانها و گناهان بندگان در خلوتگاهها و آمد و شد ماهيان در درياهاي ژرف و پيدايش امواج در اثر تندبادها، آگاه است.» بر اين اساس، اين جمله مشهور گفته شده است كه: عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نكنيد. در راستاي نظارت خداوند، بخشي از نظارت متوجه حاكمان و دولتمردان قرار گرفته است تا هم دامان خود را از رفتارهاي نادرست نـگاه دارند و هم ديگـران را از رفتـارهـاي ناشـايست و ناصواب برحذر دارند. اين توصيه در نهج البلاغه به ويژه در نامههاي حضرت به مسئولين و استانداران خويش مشاهده ميشود. بخش ديگر اين نظارت و كنترل متوجه آحاد مردم در رابطه با ديگران، معطوف به اعضاي خانواده و والدين است تا جايي كه وقتي اين آيه نازل شد: «يا ايها الذين آمنوا قو انفسكم و اهليكم ناراً» «اي كساني كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خود را از آتش جهنم باز داريد»؛ جابر ابن عبدالله انصاري از پيامبر گرامي اسلام(ص) پرسيدند: يا رسول الله! ما به وظيفه خود واقفيم كه بايد با انجام واجبات و ترك محرمات، خود را از آتش جهنم نگهداريم، ولي نميدانيم كه چگونه اهل بيت خود را از آن عذاب بازداريم؟ پيامبر فرمودند: با سه وظيفـه اي كه براي شمـا مشخص ميكنـم: دعوت به خير؛ امر به معروف؛ نهي از منكر. يعني پدر نسبت به فرزندان و همسر و مادر نسبت به همسر و فرزندان خويش دعوت به خير داشته باشد و آنها را به انجام كارهاي خوب و شايسته عادت دهند كه اين امر ميتواند در پيشگيري اعضاي خانواده از انحراف تأثير شاياني داشته باشد.اين روايت نشان ميدهد كه مسئله امر به معروف و نهي از منكر به عنوان دو ابزار اساسي كنترل، از مسئله دعوت به خير متمايز است و والدين وظيفه دارند كه علاوه بر دعوت به كار خير و ارشاد به آن، در مواردي هم با جديت و قاطعيت بيشتري فرزند را به سمت انجام كارهاي خوب سوق داده و مانع انجار رفتارهاي انحرافي او شوند. بنابراين از جمله وظايف والدين در امر پيشگيري اين است كه بر اعمال و رفتار فرزندان نظارت داشته و آنها را براي رفتن به مجالس و مراسم مذهبي تشويق و ترغيب نمايند و از رفتن به محيطهاي آلوده و ارتباط با افراد منحرف و بزهكار برحذر دارند. زيرا نقش تخريبي ارتباط با اين دسته از افراد و حضور در مجالس آنها به قدري است كه حضرت علي(ع) در اين ارتباط ميفرمايند:«مجالسة اهل الهوي منساة للايمان و محضرة للشيطان»«همنشيني با هواپرستان ايمان را به دست فراموشي ميسپارد و شيطان را حاضر ميكند.» بنابراين دين اسلام با توجه به ابعاد مختلف نفس انسان، دستورالعمل جامعي را تنظيم نموده است تا به نيازهاي انسان در تمامي اين ابعاد پاسخ گويد و از اين طريق بر روشنايي عقل و خرد انسان بيفزايد، عواطف و احساسات انسان در حد معقول سيراب كند و هم رفتار و عمل بهنجار را در فرد بروز دهد. بدين ترتيب انسان مي تواند با انجام تعـاليـم دينـي به نتيجـه اي مطلـوب در امـر پيشگيـري از انحـرافـات اجتماعي دست يازد.
حجت الاسلام والمسلمين ابراهيم قاسمي روشن
كتاب زنان شماره 17