نظر ما از گفتگو در اين مساله اين است كه با آيات كريمه و احاديث آموزگاران قرآن ـ عليهم السّلام ـ ، اثبات كنيم كه خانوادههاي بهشتي و هم بندهاي جهنمي از همين اعمال دنيوي، آفريده ميشوند. تا بدين طريق ثابت گردد كه: اعمال، باقي و پايدارند؛ و اين كه بعضي گفتهاند كه عمل عرض است! و به محض صدور، منعدم ميشود، هيچ تكيهگاه علمي ندارد و فاقد ارزش است؛ و ثابت شود كه اعمال، تطوّراتي دارند بس عجيب و تجسماتي واقعاً غريب كه چشم بشري آنها را نديده و گوش احدي نشنيده (آن طور كه بايد بشنود) و به خاطري هم خطور نكرده.
در عالم آخرت، نوعي ازدواج عمومي و همگاني خواهد بود، شامل نيكوكاران و بدكاران؛ چنان كه ميفرمايد: وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ… ـ عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ؛[1] ميدانيم كه جمع محلّي به ال «النُّفوس» مفيد عموم است.
اين ازدواج كيانند و مردم با كدام زوج يا زوجهها، ازدواج خواهند كرد؟ يكي از سه پاسخ[2] شايد داده شود: اول اين كه: هر كسي با موجودي متناسب و شبيه با خود، جفت ميشود؛ منتهي جفت متناسب و شبيه با نيكان، نيك، و متناسب با بدان هم، بد خواهد بود؛ دوم اين كه نيكوكاران با پريان و حوريان، و بدكاران هم با شياطين و ديوان قرين ميشوند؛ سوم اين كه: روح هر كسي با بدن او، جفت شود! اين پاسخ سوم، سازگار يا هم سنخ بودن روح با عمل است! (و ما در كتاب «ساختمان آينده انسان» با تفصيل در اين باره سخن گفتهايم) و پاسخهاي ديگري نيز در بعضي از تفاسير نقل شده است.[3]
آن چه مسلّم است اين است كه به طور واضح از آيه فهميده ميشود كه: هر كسي اين زوج اخروي را، خود در دنيا آماده ميكند و آن را با خودش به آخرت ميبرد و در آن جا او را احضار مينمايد.
نزديكترين سخن اين است كه: هر كسي در آخرت، با عمل دنيوي خود (كه روح او را ميسازد) جفت و قرين ميشود، [4] عمل نيك در اندام حوراء عيناء كه با عامل خود «تِرب مُوافق»[5] و كفو كامل است، ظهور مييابد و عمل بد هم در قيافه شيطاني پليد و ديوي منفور.
خداوند متعال، از ازدواج خصوصي نيكوكاران، عجيب خبر داده: زوجههاي زيباي آن را به نام «حَوراء چشم درشت» خوانده است؛[6] ما يقين داريم كه اين نام گذاري خالي از مناسبت نيست، و حتماً اين كلمه، در نزد آفريدگار متعال، بهترين و مناسبترين الفاظ بوده است، پس لازم است كه ما در ماده «حور» بررسي كنيم تا شايد وجه اين تسميه را به دست آوريم.
در قرآن كريم هست: إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ؛[7] در اين آيه به قرينه مقام ميفهميم كه: معناي حور، برگشتن و دوباره زنده شدن و دوباره آمدن و بر انگيخته شدن و بيرون آمدن و امثال اينها و يا نزديك به آنهاست؛ در معيار اللغة گويد: جايي را كه آب در آن جمع شود و رفت و آمد كند حائر ميگويند؛ و در اقرب الموارد هست: حار يحور حورا، رجع؛ از اين گونه موارد استعمال و كلمات اهل لغت فهميده ميشود كه: به زوجه بهشتي بدين جهت حوراء گفته ميشود كه او در روز معاد، از عدم، پا به وجود نميگذارد بلكه پيش از قيامت هم، روزگاري وجود داشته، و پس از مدتها خاموشي و پنهاني، در آن روز برگشت كرده و خودنمايي ميكند.
و ظاهراً مقصود از تشبيه حوريان جنت به «لؤلؤ مكنون» بيان همين وجود نهان آنان در دنيا ميباشد؛ ميفرمايد: وَ حُورٌ عِينٌ ـ كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ؛[8] معلوم است كه «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ» خبر است براي مبتداي محذوف «هُنّ» بنابراين، جمله، اسميه است و ظرف تشبيه هم زمان تكلم است؛ يعني: حوريان بهشت در همين دنيا مانند لؤلؤهايي هستند كه در اندرون صدف پنهاناند؛ نه اين كه ظرف تشبيه، آخرت باشد و حوريان هم بعدها مانند لؤلؤ پوشيده شوند.
زمخشري تصور كرده است كه: مكنون، اشاره به گرانبها بودن لؤلؤ ميباشد كه از اغيار محفوظش ميدارند؛[9] ولي آيه ديگر فساد اين توهم را آشكار ميكند و خوب ميفهماند كه مطلب، خيلي از اين تصويرات بالاتر است: ميفرمايد: وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِينٌ ـ كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ؛[10] در اين آيه كريمه، حوريان را در عوض لؤلؤ، به تخم مرغ تشبيه فرموده تا اين تصور به ميان نيايد كه مقصود از مكنون، بيان گرانبها بودن حوريان است؛ و ميخواهد بفهماند كه حوريان بهشت، هم اكنون در همين دنيا موجود ميباشند ولي نه به طور ظاهر و آشكار، بلكه به طرزي كه لؤلؤ در ميان صدف، موجود ميباشد و همان گونه كه لؤلؤ براي پروريده شدن، بايستي مدتي در داخل صدف محبوس بماند؛ حوريان بهشتي هم لازم است كه براي پرورش يافتن، مدتهايي در اين جهان، در حالت اختفا باقي بمانند.
معناي ياد شده، با تشبيه حوريان، به تخم مرغ پوشيده نيز كاملا حاصل ميشود، چنان كه تخمها مدتي در زير بال و پرهاي مرغ، پنهان ميمانند و هنگامي كه وقت اختفاء پايان يافت، جوجههاي زيبا و قشنگ و حيوانهايي با اراده و فعال و نافع از آنها بيرون ميآيد، حوريان هم تا قيامت و بروز يافتن جنت و جهنم، بايستي در اختفاء به سر برند تا پرورش لازم را بيابند، در اين دنيا در كمون جهان پنهان ميشوند و در لا به لاي موجودات عالم، پوشيده و مستور ميمانند و در آينده، در زندگي نوين، در اندام انسانهايي بسيار زيبا و فوق العاده شيرين و نمكين، ظهور ميكنند.
چنين به نظر ميرسد كه كريمة مباركة: حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ؛[11] نيز مانند آيههاي ذكر شده است، به اين معني كه آن حوريها اكنون موجود هستند ولي در سرا پردهها و چادرهايي در حالت اختفا به سر ميبرند و هنوز موقع ظهورشان نرسيده است و مانند طفلي كه در نه ماهگي زائيده ميشود، آنان هم در روزي كه به نام روز فصل و جدا شدن هر چيز از هر چيز، شناسانيده شده، از بندها رها گرديده و از زندان خيمهها بيرون ميآيند.
كريمة وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ؛[12] در دو مورد از قرآن كريم با صيغه ماضي و جمله خبريه، از وقوع تزويج مؤمنين نيكو كار با حوريان، صريحاً خبر ميدهد، و خوب ميفهماند كه حوريان بهشتي نه فقط اكنون در اين دنيا هستند بلكه حتي با شوهران خود، ازدواج هم دارند و بدين طريق تمام آن چه را كه در اين بحث شرح گرديد با كمال وضوح ميرساند و الحق جايي براي چون و چرا باقي نميگذارد، خصوصاً اگر دقت شود، صيغه (زوجنا هم) در سوره دخان در ميان دو فعل مضارع «يلبسون» و «يدعون» عمدا و دانسته، ماضي آورده شده است.[13]
تا اين جا چنين به دست آمد كه: اولاً حوريان بهشت، هم اكنون به طور نهان در همين جهان، وجود دارند؛ و ثانياً، در روز قيامت ظهور كرده و با شوهران خود عروسي ميكنند؛ اين دو خاصه، بدون اندك فرق، درباره عمل انسان هم صادق است: عمل هم در اين جهان، موجود و پنهان است؛ عمل هم در روز قيامت ظاهر ميگردد و ديده ميشود؛ و گفتيم كه عمل با عامل خود، ازدواج ميكند؛ بنابراين، چنين حدس ميزنيم كه: حوريان بهشتي از اعمال دنيوي نيكوكاران، آفرينش مييابند؛ اخبار و آياتي هم با كمال وضوح، اين حدس ما را تصديق ميكنند:
در خبر وارد شده: سَئَلَ ابو بصيرٍ اَبا عبدِاللهِ ـ عليه السّلام ـ عَنِ الحورِ العينِ فَقالَ لَهُ جُعِلتُ فِداكَ: خَلقٌ مِن خَلقِ الدّنيا امَ خَلقٌ مِن خلقِ الجنةِ؟ فقالَ لهُ ما انتَ و ذاكَ عليكَ بِالصَّلوةِ فَاِنّ آخِرَ ما اَوصي بِهِ رَسولُ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، وَ حَثَّ عليه، الصَّلوةُ؛[14] امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، به طرز دقيق و خفي، پاسخ پرسش ابو بصير را داده، و چنين فهمانيده است كه: حورالعين از نماز آفريده ميشود. و نفرموده كه از مخلوقات دنيا نيست، زيرا كه در اصل، موجودي از موجودات دنياست؛ و نفرموده كه از مخلوقات جنت نيست، زيرا كه در زمان بروز جنت و با ظهور آن، حوريان هم بارز ميشوند و ظهور پيدا ميكنند.
و در قرآن كريم هست: قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي ـ فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛[15] ظاهراً با آيه نخست فهميده ميشود كه مراد از اهل در آيه دوم، خانواده اخروي است نه دنيوي، چون كه ظاهراً مراد از اين اهل، خانواده ايست كه با شرك، از دست ميرود و با اخلاص، تحصيل ميگردد. و ميدانيم كه خانوادههاي دنيوي، هميشه اين طور نيستند، زيرا خيلي يافت ميشود كه مشرك، داراي خانواده دنيوي بوده و مخلص هم تنها و در غربت زيست نمايد.
پس، بنابر استظهار فوق، از آيه چنين به دست ميآيد كه: خانواده بهشتي با پرستش به خدا و اخلاص دين از شرك، تحصيل ميگردد.
و ايضاً: احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ؛[16] ميدانيم كه جمع مضاف «اَزواجَهُم» افادة عموم ميكند، با اين كه بعضي از ستمگران نامي جهان، مانند فرعون ملعون، زوجة مرحوم[17] داشتهاند كه يقيناً در زمره ستمگران محشور نميشوند؛ از اين جا ميفهميم كه مراد از «ازواج» در اين آيه، اعمال آن ستمگران است؛ ازواجي است كه در كريمه: وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ؛ چنان كه بيان گرديد، نام برده شده است.
در فردوس برين، علاوه بر ازواج ياد شده، خدمتگزاران ابدي نيز خواهند بود: خداوند متعال آنان را در قرآن كريم غلمان و ولدان مخلّدان ناميده است: فرموده: وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ؛[18] و ايضاً: وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً؛[19] خداوند متعال، وجود آينده آنان را هم به لؤلؤهايي كه رشته پيوندشان پاره ميشود و پراكنده شده و هر كدام در سويي از اطاق غلطان غلطان حركت ميكنند، [20] تشبيه فرموده است؛ از اين تشبيه چنين بر ميآيد كه: اين غلمان نيز مانند حوريان، در اين زندگي به طور خفي، آن گونه كه لؤلؤ در صدف، پنهان است، وجود دارند؛ و در زندگي بهشتي هم، نظير لؤلؤهايي كه پراكنده ميشوند، در پيرامون صاحب خود در حالي كه متلألأ ميباشند طواف ميكنند و بروز يافته به فعاليت ميپردازند؛ و چون عمل انسان هم، اين دو وصف را داراست، به طوري كه ذكر شد و تأييد هم گرديد؛ پس پي به اين حقيقت ميبريم كه: اين غلمان هم مانند حوريان، از اعمال خود بهشتيان آفريده ميشوند.
درباره غلمان، از خود دو آيه ياد شده هم، ميتوانيم به دست بياوريم كه از اعمال صاحب خود، ساخته ميشوند: از اين خدمت گزاران در يك آيه، غلمان و در آيه ديگر هم ولدان تعبير آورده، براي اين كه اين حقيقت را بفهماند كه: اين پسرهاي جوان، ولادت يافته و زائيده شدهاند؛ درست مانند لؤلؤ كه مدتي در صدف، مكنون ميماند و به تدريج تكون يافته و بعداً از آن زائيده شده و ولادت مييابد.
حقيقت اين است كه: عمل كردن، نوعي از زائيدن است. همان طور كه نطفه آدمي، پس از آن كه در شكم مادر تغذي كرد و نمو كافي و رشد لازم را ديد، قدم به اين زندگي ميگذارد، يعني زائيده ميشود، عمل انسان هم همين طور از بدن انسان زائيده ميشود؛ به اين معني كه آدمي در اين زندگي، موادي را از جهان (كه در واقع، تخم عمل بايد شمرده شوند) اخذ ميكند و پرورشهاي لازمي به آنها ميدهد، و در مواقع عمل، به محض اراده كار، آنها را از خود، دفع ميكند و ميزايد.
در اين دنيا، فرزندان اين زندگي در مواقع پيري و درماندگي پدران و مادران (زايندههاي خود) به آنان كمك ميكنند، نان و آب و پوشاك و مسكن براي آنان تهيه مينمايند، غلمان هم فرزنداني هستند كه در آن دنيا، براي زايندههاي خود، لوازم زندگي اخروي را فراهم ميآورند و در هر آن در دسترس آنان قرار ميدهند.
آري اعمال انسان، ولداني هستند كه در اين دنيا از عاملان، زائيده ميشوند و در كمون جهان به تدريج و با آرامش، پرورش مييابند و بدون اين كه كسي خبر دار شود بزرگ ميشوند و در آن جهان به ياري والد و زاينده خويش ميشتابند. چه معنايي بهتر و روشنتر از اين، براي ولدان بودن غلمان، ميتوان پيدا كرد؟!.
فرق بزرگي كه در ميان فرزندان اين زندگي و فرزندان آن زندگي هست، اين است كه فرزندي اينان محدود به زندگي نا پايدار دنياست ولي فرزندي آنان، الي الابد است؛ و شايد براي همين است كه خداوند متعال غلمان بهشت را با «ولدان مخلدون» توصيف كرده است؛ و بر عكس، درباره نسب دنيوي هم فرموده: فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ؛[21] و هر دو فرزند، در اين باره نظير يك ديگر هستند كه هر دو صالح و نا صالح دارند؛ و آيه كريمه: احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ، كه نقل و شرح شد، نظر به ولدان ناصالح دارد.
در اين معني كه: اعمال صادر شده از بشر، مانند طفلهايي هستند كه عاملين، آنها را از خود ميزايند، حديثي شريف و بسيار عجيب از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده است: مَثَلُ الّذي لايُتِمُّ صَلوتَهُ كَمَثَلِ حُبلي حَمَلَت حَتّي اِذا دَنا نِفاسُها اَسقَطَت فَلا هِيَ ذاتُ حَملٍ وَلا ذاتُ وَلَدٍ؛[22] از اين خبر به طور واضح فهميده ميشود كه: نمازگزاران، نماز را ميزايند. البته با زايشي نكره و ناشناخته.
بعضي از اخبار، سند صحت خود را از خود و در متن خود دارا ميباشند، و از اين گونه احاديث در اين كتاب فراوان است؛ هيچ داعي بر جعل اين گونه روايات نه از بابت سياستهاي غلط و نه از جهت حب و بغضهاي بيجا، نيست؛ تا كسي از حقيقت عمل و طرز صدور و بقاي آن و بالاخره از منافع و مضار اخروي آن به طور كامل واقف نباشد، امثال خبر فوق را نميتواند بسازد؛ و ضمناً با اين مطالعه ناقص، به اين حقيقت پي ميبريم كه عاليترين حكمت و فلسفه، در تضاعيف اخبار آل محمد ـ عليهم السّلام ـ نهفته شده است.
حديث ديگري هم در معناي حديث فوق يافتهايم: از آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده: مَن لَم يُتِمَّ وُضوئَهُ وَ رُكوعَهُ وَ خُشوعَهُ فَصَلوتُهُ خِداجٌ؛[23] خِداج بر وزن كِتاب، ناقص الخلقه و سقط شده را گويند. و از امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ دربارة تأويل نماز روايت شده است كه فرموده: من لم يعلمها فهي خداج.[24]
و ايضاً در همين معني كه: عمل نيك انسان، براي او در بهشت. اهل و مال ميشود از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت شده: الموتور اهله و ماله من ضيع صلوة العصر؛ قيل و ما الموتور اهله و ما له قال لايكون له اهل و لا مال في الجنة؛[25] و حديثي در اين معني دربارة مطلق نماز، از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است.[26]
به طوري كه خداوند متعال اعمال انسان را ولدان و غلمان و ازواج ناميده است، فرزندان دنيوي و ولدان اين زندگي را هم رد بعضي از آيات، عمل خوانده است. به نوح ـ عليه السلام ـ دربارة پسرش چنين فرمود: انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح؛[27] در اين آيه، ضمناً چنين ميفهماند كه: خاندان هر كسي عمل صالح او است. و دربارة آن مرد قبطي هم كه موسي ـ عليه السلام ـ او را كشت، از قول آن حضرت چنين حكايت فرموده است: هذا من عمل الشيطان؛[28] هذا اشاره به آن مرد است.
شايد مقصود حضرت كردگاري اين بوده است كه به اين حقيقت تنبيه فرمايد كه: فرزند آدمي و عمل او، دو مصداق از يك كلي هستند و هر دو از انسان زائيده ميشوند و هر دو در آينده در آن وقت كه بزرگ شدند، از والد و زايندة خود دستگيري ميكنند و او را شاد مينمايند و يا موجب درد و رنج او گرديده و آزارش ميدهند. منتهي يكي از اين دو وليد، در اين جهان پنهان، و ديگري محسوس و نمايان است؛ يكي از آن دو، عمر فرزنديش كوتاه است چه خوب باشد و چه بد، روزي از زايندة خود جدا ميشود و راه مخصوص به خود را مانند او ميپيمايد و ديگري عمر فرزنديش بسيار زياد و الي الابد است و پيوسته با والد خود ميماند و هميشه موجب شادي و يا غم او ميشود.
رؤياي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ
جناب ملاصدرا ميگويد: آغاز احوال پيغمبران ـ عليهم السلام ـ اين است كه نشأة آينده در خواب به ايشان جلوهگر ميگردد و حقايق اشياء را در لباس اشباح مثالي تصور مينمايند.[29]
بايد بدانيم كه رؤياي پيغمبران و جانشينان مطهر آنان ـ عليهم الصلوة و السلام ـ به طور كلي مطابق با واقع بوده، بلكه مشاهدة تصويري از نفس الامر است؛ قرآن كريم رؤياهايي از آنان نقل كرده و در جاي حقيقت گذاشته است و خود آنان هم رؤياهاي خودشان را چيزي جز واقع مطلب و عين حقيقت نميدانستهاند.[30] و از امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ هم نقل شده: رؤياء الانبياء وحي.[31]
حديث مفصلي از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت شده است كه تطوّرات اعمال انسان را در روز قيامت با بهترين بيان و شيرينترين تعبير، توضيح ميدهد؛ اين حديث شريف را شهيد راه حقيقت و قرباني دين و فضيلت، جناب ابو علي، فتال نيشابوري در روضة الواعظين، تنجيم، و نجوم آن را به ابواب كتاب، تقسيم كرده است و تمام آن را صدوق در امالي[32] و بعداً هم نوري در دارالسلام[33] از آنجا و از كتاب «فضايل الاشهر الثلثة» نقل فرمودهاند. و از عامه، جلال الدين سيوطي، آن را در جامع صغير آورده است.[34] اينك ترجمة آن را از نظر ميگذرانيم:
روز جمعه 14 صفر سال 368 بود كه ابو جعفر صدوق… چنين نقل كرد كه راوي گفت: در خدمت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوديم كه فرمود: ديشب عجايبي در رؤيا ديدم، گفتم يا رسول الله جان و اهل و اولاد ما فدايت باد، در خواب چه ديدي؟ فرمود: مردي از امتم را ديدم كه ملك الموت آمده بود روحش را بگيرد، پس نيكي او به والدين بيامد و او را از وي منع كرد. و مردي از امتم را در خواب ديدم كه عذاب قبر براي او، بسط داده شده بود، وضويش آمد و آن را از وي منع كرد. و مردي از امتم را در خواب ديدم كه شيطانها پيرامون او را فرا گرفته بودند، يادآوردن خداوند عزوجل آمد و او را از ميان آنان نجات داد. و مردي از امتم را ديدم كه فرشتگان عذاب پيرامون او را گرفته بود، پس نماز او آمد و او را از آنان منع نمود. و مردي از امتم را ديدم كه از شدت تشنگي زبانش را بيرون آورده بود به هر حوضي كه ميخواست وارد شود منعش ميكردند، روزة ماه رمضان آمد و به او آب نوشانيد و سيرابش كرد. و مردي از امتم را ديدم در حالي كه پيغمبران حلقه حلقه نشسته بودند به هر مجلسي كه آمد رانده شد، غسل جنابتش آمد و از دست او گرفت و در پهلوي من نشانيد. و مردي از امتم را ديدم كه جلو او تاريك بود و از دنبال او تاريكي بود و از جانب راستش تاريكي بود و از طرف چپش تاريكي بود و از زيرش تاريكي بود در ظلمت فرو رفته بود، پس حج و عمرهاش آمد و او را از ظلمت بيرون آورنده و به نور و روشنايي داخل كردند. و مردي از امتم را ديدم كه با مؤمنين سخن ميگفت و آنان با او سخن نميگفتند، صلة رحم آمد و گفت: اي مؤمنان با او سخن گوييد زيرا كه او صلة رحم ميكرد، پس مؤمنان با او سخن گفتند و او نزد آنان ماند. و مردي از امتم را ديدم كه از حرارت آتشها و شرارههاي آنها، خودش را با دست و روي خود، حفظ ميكرد. پس صدقهاش آمد و بر سرش سايه انداخت و بر صورتش پرده گرديد. و مردي از امتم را ديدم كه فرشتگان عذاب از هر طرف او را گرفته بودند، پس امر به معروف و نهي از منكر آمدند و او را از ميان آنان خلاص كردند و با فرشتگان رحمت گذاشتند. و مردي از امتم را ديدم كه بر دو زانو افتاده بود و در ميان او و رحمت خدا، حجابي بود پس اخلاق نيكويش آمد و از دستش گرفت و او را داخل رحمت خدا كرد. و مردي از امتم را ديدم كه نامة عملش به جانب چپش فرود آمد پس ترس او از خداوند عزوجل آمد و نامهاش را گرفت و در جانب راستش قرار داد. و مردي از امتم را ديدم كه موازينش سبك آمد پس نمازهاي زيادي كه خوانده بود بيامدند و موازينش سنگين گرديد. و مردي از امتم را ديدم كه بر كنارة دوزخ ايستاده بود پس اميدواريش به خداوند عزوجل آمد و او را از آنجا به كناري كشيد. و مردي از امتم را ديدم كه درميان آتش افتاد، پس اشكهايي كه از ترس خدا گريه كرده بود آمدند و او را از آنجا بيرون آورند. و مردي از امتم را ديدم كه بر روي صراط چنان ميلرزيد كه برگ درخت خرما در روز وزيدن باد سخت، پس حسن ظني كه به خدا داشت آمد و لرزهاش را ساكن گردانيد و او بر صراط راه رفت. و مردي از امتم را ديدم كه گاهي بر روي صراط خيلي سنگين راه ميرود و گاهي با دستها و شكم خود ميخزد و گاهي هم به آن چنگ ميزند و آويزان ميماند، پس صلوات گفتنش بر من آمد و او را بر روي قدمهايش بر پا نگاه داشت و بر روي صراط راه رفت. و مردي از امتم را ديدم كه به درهاي بهشت رسيده بود ولي به هر دري كه ميرسيد بسته ميشد، پس شهادت دادن او به لا اله الا اللّه كه از روي صدق گفته بود، آمد و درها را براي او باز كرد و او داخل بهشت شد.
و در حديث ديگري هم چنين هست:[35] حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، به اصحاب خود زياد ميفرمود: آيا كسي از شما خوابي ديده است؟ در بامداد يكي از روزها به ما فرمود: شب دو نفر به نزد من آمدند و گفتند با ما بيا، پس با آنان به راه افتادم، مرا به جانب زمين بيرون بردند.
به مردي رسيديم كه خوابيده بود و مرد ديگري هم در بالاي سر او با سنگ بزرگي ايستاده بود پس ناگهان ديدم كه سنگ را بر سر او ميكوبد و سرش را پايمال ميكند و سنگ ميغلطد و آن طرف ميافتد، پس به دنبال سنگ ميرود و آن را بر ميدارد و تا او بر گردد سر او صحت مييابد و همان طور كه بود ميشود، سپس باز به سوي او بر ميگردد و كاري را که كرده بود باز به جا ميآورد. گفتم سبحان اللّه اين چيست؟! آن دو نفر گفتند حالا بيا با ما (منظورشان اين بوده است كه توضيح مطلب را بعداً خواهند گفت).
رفتيم به مردي رسيديم كه بر قفا خوابيده و مرد ديگري با حربة آهنين سر كج، بالاي سر او ايستاده، ناگهان به يك جانب او ميآيد و گوشه دهان و سوراخ بيني و چشم او را تا پشت سر او پاره ميكند، سپس به جانب ديگر او ميرود و همان كار را كه كرد، باز به او ميكند، و آن گاه كه از اين طرف فارغ ميشود، آن طرف صحت مييابد و همان طور كه بود ميشود و او بر ميگردد و كاري را كه در بار اول كرده بود، باز ميكند. پس گفتم سبحان اللّه اين چيست؟! گفتند بيا.
رفتيم به جايي كه مثل تنوري بود رسيديم، و در ميان آن، چيزهايي انداخته شده بود و صداهايي شنيده ميشد، با دقت نگاه كرديم ديديم كه در آن جا مردها و زنهاي لختي هستند و شعلهاي از طرف پائين به سويشان ميآيد و وقتي كه به آنان ميرسد ناله و فرياد ميكنند. به آنان گفتم اينان چه چيز هستند؟! گفتند بيا برويم.
پس رفتيم و به نهري قرمز رنگ كه مثل خون بود رسيديم ناگهان ديديم كه در كنار نهر، مردي هست و در نزد او سنگهاي زيادي هست و ديديم كه شنا كنندهاي شنا ميكند و به سوي همان مرد كه سنگ در نزد او هست ميآيد و دهان خود را براي او باز ميكند و او سنگي بر دهان او مياندازد و او ميرود و شنا ميكند و بعدا باز به طرف او بر ميگردد، و هر وقت كه به سوي او بر ميگردد دهانش را براي او باز ميكند و او سنگي به دهان او مياندازد. به آن دو نفر گفتم: اينان چيستند؟! به من گفتند حالا بيا برويم.
رفتيم به مردي رسيديم بسيار كريه المنظر، بد قيافهترين همه مردمان بود، ناگهان ديديم كه در نزد او آتشي هست و او آن را شعله ور ميسازد و به اطراف آن آب ميدهد. به آنان گفتم اين چيست؟! گفتند بيا برويم.
پس رفتيم به باغي رسيديم كه نباتات بلندي داشت و در آن از هر نوع شكوفه و گلهاي بهاري، بود و ناگهان در وسط باغ، مرد بلند قدّي را ديديم كه آن قدر قدش دراز بود و سرش به آسمان بالا رفته بود كه نزديك بود سرش را نبينيم، و در پيرامون او از همه بچههايي كه ديدهام، بيشتر بچه بود؛ به آن دو گفتم: اينان چيستند؟! گفتند بيا برويم.
پس رفتيم تا به باغستان بزرگي رسيديم كه از آن بزرگتر و زيباتر باغي نديدهام، به من گفتند بالا رو پس بالا رفتيم و در آن، به شهري رسيديم كه يك خشت از طلا و يك خشت از نقره بنا شده بود، پس به دروازه شهر رسيديم و خواستار گشوده شدن آن شديم، دروازه باز شد، داخل شهر شديم، در آن شهر مردماني با ما ملاقات كردند كه بعضي از آنان، مانند زيباترين مردمان بودند و برخي هم مانند زشتترين آنان، آن دو نفر به آنان گفتند: برويد و در آن نهر فرو رويد، پس ديدم كه نهري عريض جاري است، گوئيا كه آبش در سفيدي، شير خالص است، پس رفتند و در آن فرو شدند سپس به سوي ما برگشتند و بدي از آنان رفته بود و داراي زيباترين رخسار شده بودند؛ پس آن دو به من گفتند. اين، جنت عدن است و آن جا منزل تو است، پس چشمم به بالا افتاد، ناگهان ديدم قصري است كه مانند ابر متراكم سفيد است، به من گفتند: اين است منزل تو، به آن دو نفر گفتم خدا به شما خير دهد، بگذاريد من داخل منزلم شوم، گفتند حالا نه و تو داخل آن ميباشي. گفتم: من امشب چيزهاي عجيبي ديدم، اينها چيستند كه من ديدم؟! گفتند اكنون تو را خبر ميدهيم:
اما مرد نخستين كه ديدي سرش با سنگ پايمال ميشد، او مردي است كه قرآن را اخذ ميكند بعداً آن را رفض و ترك ميكند يا آن را مياندازد يا پارهاش ميكند؛ و ميخوابد و نماز واجب از او ترك ميشود و آن عمل تا روز قيامت با او خواهد بود.
و اما مردي كه به او رسيدي، نصف صورت و سوراخ بيني و چشمش تا پشت سرش پاره ميشد مردي است كه بامدادان از خانه خود بيرون ميرود، دروغ ميسازد كه به همه جا ميرسد و آن عذاب تا روز قيامت به او ميشود.
و اما مردها و زنهاي لخت كه در جايي مثل تنور بودند، آنان مردان و زنان زنا كار بودند.
و اما مردي كه به او رسيدي در نهر شنا ميكند و سنگها به دهانش انداخته ميشود او ربا خوار است.
و اما مرد بد منظري كه در نزدش آتش هست و او آن را روشن ميكند، مالك دوزخ است.
و اما مرد بلند قدي كه در باغ بود، ابراهيم ـ عليه السّلام ـ بود، و بچههايي هم كه در دور او بودند اطفالي هستند كه بر فطرت مردهاند.
و اما مردماني كه بعضي زيبا بودند و بعضي هم زشت، آنان مردماني هستند كه عمل صالح را با عمل بد، به هم بر آميختهاند، خداوند از آنان در گذشت؛ و من جبرئيل هستم و اين ميكائيل است.[36]
و از ابو علقمه روايت كردهاند كه گفته: حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ با ما نماز خواند سپس روي به ما آورد و فرمود: شب گذشته عمويم حمزه و برادرم جعفر را ديدم كه يك طبق از ميوه سدر در پيش خود داشتند؛ ساعتي از آن خوردند، بعد آن ميوه برگشت و انگور شد، و باز از آن خوردند سپس انگور برگشت و رطب شد، پس تا زماني خوردند؛ من نزديكشان رفتم و گفتم: پدرم فداي شما باد كدام يك از اعمال را با فضيلتتر يافتند؟ گفتند با همه پدران و مادران مان فداي تو باشيم، يافتيم كه افضل اعمال صلوات گفتن بر تو و آب دادن به مردم و محبّت علّي ابن ابي طالب ـ عليه السلام ـ است.[37]
و از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه: اِنَّهُ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ رَأي رِجالاً مِن نارٍ عَلي مَنابِرَ مِن نارٍ يَرُدّونَ الناسَ عَلي اَعقابِهِمُ القَهقَري وَ لَسنا نُسَمّي اَحَداً.[38]
[1]. تكوير (81) / آيه 7 و 14 و آن گاه كه جانها، با زوج گردانيده ميشوند… داند هر كس كه چه چيزي حاضر آورده است.
[2]. مجمع البيان، ج10، ص444.
[3]. نفحات الرحمن، ج4، ص423.
[4]. اين احتمال را در نفحات الرحمن و تفسيرهاي ديگري نيز ذكر كردهاند.
[5]. اقتباس از آيه 33 سوره 78 نباء.
[6]. دخان (44) / آيه 54 ـ طور 52 / 20.
[7]. انشقاق (84) / آيه 14. او چنين پنداشت كه هرگز برگشت نخواهد كرد.
[8]. واقعه (56) / آيه 22 و 23 براي آنان حوريهايي هست مانند لؤلؤ پوشيده و پنهان.
[9]. كشاف، ج3، ص174.
[10]. صافات (37) /48 و 49. و در نزد آنان زناني كوتاه نگاه (كه نظرشان به غير زوجشان نميافتد) هست كه چشمشان درشت است؛ گوئيا كه آنان تخم مرغهايي ميباشند كه نهان و پوشيده باشد.
[11]. الرحمن (55) / آيه 72. حوريهايي «در آن بهشتها هستند» كه در سرا پردهها نگاه داشته شدهاند.
[12]. دخان 54 – 44 و طور (52) / آيه 20. و آنان را با حورياني چشم درشت، ازدواج داديم.
[13]. يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ ـ كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ ـ يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ.
[14]. وسائل الشيعه، ج1، ص214، س37. ابو بصير از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ درباره حور العين پرسش كرد و گفت فدايت شوم آيا مخلوقي از مخلوقات دنياست يا مخلوقي از مخلوقات بهشت است؟ فرمود: چكار با اين داري، بر تو باد نماز، حقيقت اين است كه: آخرين چيزي كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ درباره آن، سفارش فرمود و بر آن ترغيب كرد، نماز بود.
[15]. زمر (39) / آيه 14 و 15. بگو خدا را ميپرستم، دين خود را براي او خالص ميگردانم شما غير او هر چه ميخواهيد بپرستيد؛ بگو همانا زيان كاران، كساني هستند كهخود و خانواده خود را در روز قيامت به زيان دادند.
[16]. صافات (37) / آيه 22. جمع كنيد و بياوريد كساني را كه ظلم كردند و ازواجشان را و آن چه را كه عبادت ميكردند.
[17]. رجوع شود به سوره تحريم (66)/ 11.
[18]. طور (52) / آيه 24. و در پيرامونشان، پسران جوانشان گردش ميكنند، گوئيا كه آنان لؤلؤهاي پنهانند.
[19]. انسان (76) / آيه 19. و در پيرامونشان، فرزنداني ابدي الوجود گردش ميكنند، وقتي كه آنان را ميبيني، ميپنداري كه لؤلؤهاي پراكنده شدهاي هستند.
[20]. اذا ظرف مستقبل است.
[21]. مومنون (23) / آيه 10. و آنگاه كه در صورتها (ي آدمي يعني بدنهايشان) دميده شود، ديگر نسبي در ميان آنان در آن روز، نخواهد بود.
[22]. سفينة البحار، ج2، ص45، س25. ترجمه در پاورقي بعدي.
[23]. مستدرك الوسائل، ج1، ص173، س32. هر كس وضو و ركوع و خشوعش را تمام نكند، پس نمازش ناقص الخلقه و سقط است.
[24]. سفينة البحار، ج2، ص45، س22. هر كس نمازش را نداند يا معناي آن را نفهمد يا فكرش در جاي ديگري باشد پس نمازش سقط و ناقص است.
[25]. من لا يحضره الفقيه، ص58، س22 ـ سفينة البحار، ج2، ص44، س12 ـ مستدرك الوسائل، ج1، ص187، س19. كسي كه خانواده و مالش كشته شده و از دستش رفته و تنها مانده است، (رجوع شود به اقرب الموارد) كسي است كه نماز عصرش را تباه نمايد. گفته شد: چيست آن كه خانواده و مالش كشته شود (و در نسخة ديگري هست: اي اهل له؟ يعني كدام خانوادهاش كشته ميشود) فرمود: در بهشت نه خانوادهاي براي او خواهد بود و نه مالي.
[26]. روضة الواعظين، ص270، س5.
[27]. هود (11) / آيه 46. واقع اين است كه او از خاندان تو نيست، زيرا كه او عمل ناصالح است.
[28]. قصص (28) / آيه 15. (موسي) گفت: اين مرد از عمل شيطان است.
[29]. اسرار الآيات، ص86، س22.
[30]. رجوع شود به ص146 تا 149.
[31]. دارالسلام نوري، ج1، ص9، س7. رؤياي پيغمبران وحي است.
[32]. ص139، مجلس 41.
[33]. ج1، ص53.
[34]. ج1، ص105، س18.
[35]. دارالسلام، ج1، ص51. از دعوات راوندي.
[36]. دارالسلام، ج1، ص53، س13. چنين دارد: حديث فوق را در بحارالانوار از اعلام الدين خطابي نقل كرده. و در نهاية اثيريه در مادة «ثلغ» اشارهاي به آن شده، و بخاري هم در صحيح خود آن را با اندك فرق آورده است.
[37]. دارالسلام، ج1، ص43، س22.
[38]. دار السلام، ج1، ص46، س2. حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، مرداني را ديد كه از آتشاند و بر منبرهايي از آتش نشسته و مردم را به جانب پشت سر، به طور قهقري، باز گشت ميدهند؛ امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: ما كسي را نام نميبريم.