طرحی از سیمای امام حسن عسكری علیه السلام - ۲
پاسخ به پرسش قرآنى سفيان بن محمد مى گويد: ضمن نامه اى از امام حسن(ع) پرسيدم: منظور از «وليجه » در آيه شانزدهم سوره توبه چيست؟ خداوند مى فرمايد: «و لم يتخدوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين وليجه » «آن مجاهدان مخلصى كه جز خدا و رسولش و مومنان كسى را محرم اسرار خود قرار ندادند.» هنگام نوشتن نامه با خود فكر مى كردم كه منظور از «مؤمنين »، در اين آيه كيانند؟ امام حسن(ع) چنين جواب نوشت: «وليجه، غير امام حق است كه به جاى او نصب مى شود; و اما اينكه در خاطرت گذشت مراد از «مؤمنين » در آيه چه كسانى هستند؟ بدان كه مؤمنين امامان برحقند، كه از خدا براى مردم امان مى گيرند و امان آنها مورد قبول خداونداست.» پرسش فراموش شده حسن بن ظريف مى گويد: دو مساله در ذهنم بود كه تصميم داشتم ضمن نامه اى از امام حسن عسكرى(ع) بپرسم. يكى چگونگى داورى حضرت قائم(عج) پس از ظهور و ديگرى در باره «تب ربع ». پرسش دومى را فراموش كردم،تنها نخستين پرسش را نوشتم وجواب خواستم. امام حسن عسكرى(ع) در جواب نوشت: وقتى از قائم(عج) ظهور كند، بر اساس علم خود قضاوت مى كند و شاهد نمى طلبد; مانند قضاوت داود پيامبر(ع). تو خواستى درمورد «تب ربع » نيز بپرسى، ولى فراموش كردى. آيه زيرا را بر كاغذى بنويس وبه آن كه تب دارد بياويز; به اذن خدا، ان شاءالله، سلامت خود را باز مى يابد. «يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم. اى آتش، براى ابراهيم خليل(ع) خنك و مايه سلامتى باش.»(انبياء،۶۹). همين دستور را انجام دادم و بيمار سلامتى خود را بازيافت. يادگارى به محضر امام حسن عسكرى(ع) رفتم و تقاضا كردم برايم به خط خود چيزى، به رسم يادگار، بنويسد تا هر وقت كه خط آن بزرگوار را ديدم، بشناسم. فرمود: بسيار خوب. احمد، خط درشت و ريز به نظرت گوناگون است، مبادا به شك بيفتى! آنگاه دوات و قلم خواست. تقاضا كردم قلمى را كه با آن مى نويسد، (به عنوان تبرك) به من ببخشد. وقتى از نوشتن فارغ شد، با من صحبت كرد; قلم را با دستمال پاك كرد، به من داد و فرمود: «بگير، احمد». گفتم: فدايت شوم; مطلبى در خاطر دارم و به خاطر آن اندوهگينم. مى خواستم ازپدرتان بپرسم، توفيق نيافتم. اكنون مى خواهم از شما بپرسم. فرمود: آن مطلب چيست؟ پاسخ داد: مولاى من، راويان از پدرانتان نقل كرده اند كه: «پيامبران بر پشت،مومنان به طرف راست، منافقان به طرف چپ و شيطانها به رو مى خوابند.» فرمود: اين روايت درست است. عرض كردم: مولاى من! هر چه مى كوشم به طرف راست بخوابم، نمى توانم. امام حسن(ع) لختى سكوت كرد. آنگاه فرمود: «احمد، نزديك بيا.» نزديكش رفتم. فرمود: دستت را زير لباست ببر; چنين كردم. آنگاه حضرت، دست راست خود را به پهلوى چپ و دست ديگرش را به پهلوى راستم كشيد و اين كار را سه بار تكراركرد. از آن زمان به بعد، نمى توانم به پهلوى چپ بخوابم خبر قتل هنگامى كه مهتدى (چهاردهمين خليفه عباسى) سرگرم جنگ با مواليان ترك بود،براى امام حسن عسكرى(ع) نامه نوشتم كه: «آقاى من! خدا را سپاس كه شرمهتدى را از مابازداشت، شنيده ام او شما را تهديد كرده و گفته است: به خدا آنها (اهل بيت(ع » را نابود مى كنم.» امام حسن(ع) به خط خود چنين پاسخ داد: «اين گونه رفتار او، عمرش را كوتاه كرد. از امروز تا پنج روزبشمار; او در روز ششم،بعد از آنكه خوار گرديد، كشته خواهد شد.» همان گونه كه امام(ع) فرموده بود،تحقق يافت. زندان على بن نارمش زمانى امام حسن عسكرى(ع) را به زندان «على بن نارمش »بردند. او از دشمنان سرسخت آل على(ع) شمرده مى شد. ولى تحت تاثير جذبه معنوى و سيماى ملكوتى امام قرار گرفت. هنوز بيش از يك روز از دستگيرى امام نگذشته بود، كه در برابر امام خاضع شد، چهره بر خاك نهاد و تا خروج امام از زندان، ديده از زمين برنداشت. او، از آن پس، بيش از همه امام را مى ستود و در شناخت جايگاه امام از همه بصيرتر بود.
منبع: محمد ميانجى، مجله كوثر، شماره ۱۷
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست