توده مردم و محققان با توجه به عقاید و مستندات خود امام رضا (ع) را ضامن آهو می نامند. در این زمینه داستان های گوناگونی در کتب تاریخی نقل شده است که عبارتند از:
داستان پناهنده شدن یک ماده آهو از دست صیاد به حضرت رضا (ع) که از امام خواهش کرد ضامن او شود تا برود و بچه ی خود را شیر دهد و برگردد و آن حضرت، ضامن شد. این داستان در موضوع هجرت امام از مدینه به مرو پیش آمده که حضرت رضا (ع) برای رسیدن به خراسان از دشتی نزدیکی سمنان گذشته و داستان مذکور در همین دشت اتفاق افتاده و از آن پس این دشت به نام دشت آهوان معروف شده است. سعید نفیسی در این باره نوشته است: آهوان، نام منزلگاه و آبادی ای است در میان سمنان و دامغان در هفت فرسنگی مشرق سمنان، همان جایی است که امام هشتم (ع) ضامن شد و بدان جهت آنجا را آهوان نامیده اند.
عبدالرفیع حقیقت نیز در تاریخ سمنان نوشته است؛ مردم سمنان، داستان ضامن آهو را مربوط به این منطقه می دانند.
این داستان را شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا به این صورت نقل می کند. محمد بن احمد ابوالفضل نیشابوری رضی الله عنه گوید از حاکم راز ی دوست ابی جعفر عتبی شنیدم که گفت از ابومنصور بن عبدالرزاق شنیدم که گفت در روزگار جوانی نادان بودم؛ نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه، متعرض زائران می شدم. روزی به شکار آهو، یوزی را به دنبال آهو روانه کردم؛ آهو هم فرار نکرد و به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد؛ من از ابی نصر مقری، قاری راتب قبر مطهر پرسیدم آهویی که وارد شد را ندیدی؟ او گفت ندیدم از آن پس با خدا عهد بستم که زایران این قبر را نیازارم.
داستانی که نویسنده ی فردوس التواریخ از کتاب وسیله الرضوان نقل کرده: پسری بود که ناخوشی دق داشت و اطبای آن عصر، چاره ی آن ناخوشی را به تفرج و صید نمودن دیده بودند. روزی آن پسر که سلطان زاده بود به عقب آهویی است راند و آهو به طرف بقعه ی مطهر رفت. اسب های ایشان جرأت دخول در آن مکان شریف انداخت و دوای درد خود را خواست؛ وی شفا یافت. او عریضه به والد خودش نوشت و سلطان سنجر بعد از وصول نامه دستور داد آن بنا را تعمیر کنند.
داستانی که ابن شهر آشوب ذکر کرده که در آن چشمه در نیشابور که حضرت رضا (ع) غسل کرد و نماز خواند، آهویی به حضرت پناهنده شد و ابن حماد در قصیده ی خود به آن اشاره کرد که مطلع آن این است:
الذی لاذبه الضبیه و القوم جلوس
من ابیه المرتضی زکوا و یعلوا و ویروس
او کسی است که آهو به او پناه آورد و مردم همنشین او بودند. او مانند پدرش علی بن ابی طالب به مردم پناه می دهد؛ او بزرگ و سرور است.
داستان ضامن آهو بودن امام رضا (ع) در شعر فارسی جلوه ی خاصی پیدا کرده است. میرزا داوود اصفهانی که در صال 1065 قمری در اصفهان به دنیا آمده و در سال 1109 قمری به تولیت آستان قدس رضوی منصوب گردید است. در کتاب «مسافرت نامه» منظوم خود که به شرح سفر شهرهای ایران است، وقتی به دشت سمنان رسیده است، این ابیات را سرود.
رسیدم چو به آن ارضی گزیده
مصفا چشمه ای آمده به دیده...
چنین فرموده پیر خوش روایت
که از پیشینیان است این حکایت
مکرر بود راوی والد من
زآبا و ز اجدادش معنعن...
به این منزل چو وارد گشت حضرت
شد از فیض قدوم با طراوت
که صیاد آهویی را صید کرده
اسیرش ساخته، در قید کرده
ز دور آهو چو آن معصوم را دید
ز جور و محنت صیاد نالید
نمود اظهار عجز و ناتوانی
به حضرت با زبان بی زبانی...
بفرما امر ای کان مروت
دهد یک ساعتم صیاد رخصت...
شاعر در ادامه سروده است که صیاد از امام رضا (ع) دلیل و ضامنی می خواهد که آهو را آزاد کند و امام رضا (ع) عصای خود را به زمین می زند و چشمه ای پیدا می شود و صیاد که کافر بود، مسلمان می شود و علت نامگذاری این دشت را در دو بیت پایانی بیان می کند.
چو شد معجز نما مولای ثامن
ملقب کشت آن حضرت به ضامن
از آن پهن دشت غیر معمور
به ارض آهوان گردید مشهور