این نوشتار تأملی بر چگونگی ارائه معارف مهدوی از سوی امام رضا است؛ بیاناتی که با توجه به اهداف کلی دعوت دینی، مخاطرات و نیازهای عصر ثبات و اقتدار عباسیان، نزدیک شدن عصر غیبت و ظهور گروه منحرف واقفیه شکل گرفته است. بررسی محورهای مورد تأکید در این بیانات و تأمل در نسبت آن ها با اهداف کلی و نیازهای هر عصر می تواند از یک سو طرحی کلان نشان دهد که در این شکل از تعلیم و تربیت تعقیب شده است و از سوی دیگر، تأثیر تربیتی و اخلاقی هر یک از آموزه های مهدوی را نمایان تر کند.

این پژوهش بر تحلیل محتوایی روایات صادره از امام رضا تکیه دارد و تلاش می کند با توجه به شرایط عصر صدور، آثار آموزه های مهدوی بر شیعیان را معلوم کند؛ از این رو با تعیین محورهای مورد توجه در سخنان امام رضا، همراه با ارائه نمونه ای از آن و تأمل در نسبت این سخنان با شرایط مخاطبان به حکمت و جهت طرح هر یک از آموزه ها دست یابد.

این نوشتار، روشن گر این سخن است که تعلیم آموزه های مهدوی در این برهه از تاریخ افزون بر ارائه معارف مهدوی و آخرالزمانی، به نکاتی مهم در تربیت مخاطبان توجه دارد و نوعی زمینه سازی برای رهایی از آفات بحث مهدویت و مصون سازی از انحرافات در عصر امام رضا را دنبال می کند.

زمینه های صدور

آغاز امامت حضرت رضا با ظهور فرقه واقفه همراه شد؛ فرقه ای که با ادعای زنده بودن امام کاظم از سوی برخی وکلای ایشان شکل گرفت. این وکلا ادعا کردند امام در قید حیات است، به پس پردۀ غیبت رفته و بازخواهد گشت. پذیرش این سخن به معنای توقف سلسله امامت و پایان آن با امامت حضرت کاظم بود.

اعتبار و جایگاه گذشته این افراد موجب شد جمع زیادی دچار تردید و انحراف شوند و تشتتی گسترده در جامعه شیعه پدید آید. امام رضا پس از رسیدن به مقام امامت در نخستین گام، با چنین ادعایی مواجه بود و باید پاسخ گوی کسانی می شد که از انگیزه های متفاوتی برخوردار بودند؛ برخی صرفاً این ادعا را برای باز پس ندادن اموال امام کاظم مطرح کردند و برخی به خاطر برداشت نادرست از بعضی روایات، چنین ادعایی را پذیرفته بودند. البته امور دیگری مانند غیبت طولانی امام در زندان هارون الرشید و گستردگی حرکت شیعی در جهان اسلام، احتمالاً در ایجاد و پرورش آغاز دوره ای جدید ـ یعنی غیبت امام عصر و پس از آن قیام و ظهور ـ مؤثر بوده است.

بررسی شیوه برخورد امام رضا با انحراف وقف، مجالی دیگر می طلبد، اما آن چه در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد، شیوه ایشان در ارائه آموزه های مهدوی با توجه به این موضوع است. امام با کم فهمی از روایات و نقل هایی نادرست مواجه بود که مدعیان وقف برای اثبات اعتبار ادعایشان به آن ها تمسک می کردند. رجال کشی به سه مورد از این روایات اشاره کرده است:

1 روایت ابوبصیر

حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْوَاسِطِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یُونُسَ، قَالا: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ قِیَامَا الصَّیْرَفِیُّ، قَالَ: حَجَجْتُ فِی سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ، وَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَا فَعَلَ أَبُوکَ؟ قَالَ: مَضَی کَمَا مَضَی آبَاؤُهُ. قُلْتُ: فَکَیْفَ أَصْنَعُ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِی بِهِ یَعْقُوبُ بْنُ شُعَیْبٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِنْ جَاءَکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ أَنَّ ابْنِی هَذَا مَاتَ وَ کُفِّنَ وَ قُبِرَ وَ نَفَضُوا أَیْدِیَهُمْ مِنْ تُرَابِ قَبْرِهِ فَلَا تُصَدِّقُوا بِهِ. فَقَالَ: کَذَبَ أَبُو بَصِیرٍ لَیْسَ هَکَذَا حَدَّثَهُ، إِنَّمَا قَالَ: إِنْ جَاءَکُمْ عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ. (کشی، 1409: 475 - 476)

راوی از امام رضا درباره سرانجام پدر می پرسد و امام از رحلت پدر، همانند رحلت اجداد بزرگوارش خبر می دهد. راوی از معنای حدیثی سؤال می کند که در آن امام صادق به ابوبصیر گفته است: اگر کسی به شما خبر داد که این فرزند من مرده، کفن شده و در قبر نهاده شده و دستشان را از خاک قبرش می ستردند، سخنشان را نپذیرید. امام رضا فرمود: «ابوبصیر خلاف واقع گفته است. برای او این گونه نگفته اند، فقط فرمود: اگر درباره صاحب این امر گفتند»

این روایت نشان از ابهاماتی دارد که سبب آن، وجود اشتباه در نقل است. پس از وفات امام کاظم این نقل مورد سوءاستفاده واقفه قرار گرفت که البته پرچم دار علمی آن، علی بن حمزه بطائنی بود که شاگرد راوی همین حدیث _ یعنی ابوبصیر یحیی بن قاسم اسدی _ بوده است. امام رضا در حدیث یادشده با نقلی اشتباه که از سوی ابوبصیر رخ داده، مضمون درست را در اختیار پرسش گر قرار داده است؛ مضمونی که با روایات تولد حضرت حجت تأیید شده و حدیث ابوبصیر را از غرابت خارج می کند.

2.روایت ذریح

حَدَّثَنِی خَلَفُ بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا: جُعِلْتُ فِدَاکَ! إِنَّهُ وَ اللَّهِ مَا یَلِجُ فِی صَدْرِی مِنْ أَمْرِکَ شَیْ ءٌ إِلَّا حَدِیثاً سَمِعْتُهُ مِنْ ذَرِیحٍ یَرْوِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ، قَالَ لِی: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: سَابِعُنَا قَائِمُنَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ. قَالَ: صَدَقْتَ وَ صَدَقَ ذَرِیحٌ وَ صَدَقَ أَبُوجَعْفَرٍ، فَازْدَدْتُ وَ اللَّهِ شَکّاً، ثُمَّ قَالَ: یَا دَاوُدَ بْنَ أَبِی خَالِدٍ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّ مُوسَی، قَالَ لِلْعَالِمِ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً مَا سَأَلَهُ عَنْ شَیْ ءٍ، وَ کَذَلِکَ أَبُو جَعْفَرٍ لَوْ لَا أَنْ قَالَ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَکَانَ کَمَا قَالَ، قَالَ: فَقَطَعْتُ عَلَیْهِ. (همو: 373 - 374)

در این روایت، داود رقّی از اطمینانش به امامت حضرت رضا می گوید و تنها مشکلش را حدیثی می داند که ذریح از امام باقر نقل کرده است؛ روایتی که در آن امام باقر می فرماید: هفتمین ما قائم ماست، اگر خدا بخواهد.

امام رضا در پاسخ، او را به تعبیر «ان شاء الله» در کلام امام باقر توجه می دهد و آن را با عبارت موسای پیامبر خطاب به آن عالم مقایسه می کند که فرمود: سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِرا. امام در هر دو مورد، تحقق نیافتن سخن را به سبب این تعبیر دانسته است؛ یعنی اگر موسی و امام باقر بدون قید «ان شاء الله» وعده می کردند، سخنشان محقق می شد و گفتن این قید به معنای واگذاری کار به خواست پروردگار بود. این سخن آخرین تردیدها را نسبت به امامت حضرت رضا از دل داود رقّی بیرون می برد.

البته جای این سؤال باقی است که امام باقر چرا این گونه سخن گفته است؟ با توجه یکسان نبودن طبقه ذریح محاربی با امام باقر و معهود نبودن نقل او از امام باقر روایت مرسله به شمار می رود و با عنایت به ناشناس ماندن روای مستقیم از امام باقر تشخیص هدف ایشان از چنین سخنی دشوار است.

در نقلی مشابه از امام باقر، غلام امام باقر و ابوبصیر هر دو از ایشان نقل کرده اند که «منّا أثنی عشر محدثاً القائم السابع بعدی». با توجه به این نقل می توان احتمال داد مراد از «سَابِعُنَا قَائِمُنَا»، هفتمین فرزند امام باقر باشد ـ که همان حضرت حجت خواهد بود ـ ولی به هر صورت دلیل انتخاب این شیوه بیان چندان روشن نیست.

3.روایت سَماعه بن مَهران

حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْفَضْلُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْوَاسِطِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یُونُسَ، قَالا: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ قِیَامَا الصَّیْرَفِیُّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَا فَعَلَ أَبُوکَ؟ قَالَ: مَضَی کَمَا مَضَی آبَاؤُهُ، قُلْتُ: فَکَیْفَ أَصْنَعُ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِی بِهِ زُرْعَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ، أَنَّ أَبَاعَبْدِاللَّهِ قَالَ: إِنَّ ابْنِی هَذَا فِیهِ شَبَهٌ مِنْ خَمْسَةِ أَنْبِیَاءَ یُحْسَدُ کَمَا حُسِدَ یُوسُفُ وَ یَغِیبُ کَمَا غَابَ یُونُسُ وَ ذَکَرَ ثَلَاثَةً أُخَرَ قَالَ: کَذَبَ زُرْعَةُ لَیْسَ هَکَذَا حَدِیثُ سَمَاعَةَ، إِنَّمَا قَالَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ یَعْنِی الْقَائِمَ فِیهِ شَبَهٌ مِنْ خَمْسَةِ أَنْبِیَاءَ، وَ لَمْ یَقُلْ ابْنِی. (کشی، 1409: 475 - 476)

این روایت احتمالاً با روایت اول یکی باشد؛ زیرا روای از امام و امامی که از او روایت شده و بخش اول هر دو روایت کاملاً همسان است؛ گویی حسن بن قیاما پس از پرسش از سرانجام پدر امام رضا، دو سؤال مطرح کرده است که یک سؤال و جواب در روایت سوم و یک سؤال و جواب دیگر در روایت اول ذکر شده است. توضیح امام رضا درباره روایت زرعه از سماعه با توضیح ایشان در روایت اول کاملاً یکسان بوده، از اشتباه راوی نخستین خبر داده است و این که در این روایت نیز تعبیر «ابنی» اشتباه راوی بوده و باید به جای آن، تعبیر «صاحب هذا الامر» قرار داده شود.

محورهای مباحث مهدوی در سخنان امام رضا

افزون بر روایات یادشده، از امام رضا روایات متعددی مشتمل بر آموزه های مهدوی صادر شده است؛ روایاتی در بیان نام، تولد، خصوصیات و علامات و غیبت آن حضرت و همچنین اشاراتی کوتاه به چگونگی ظهور و وقایعی که پیش از آن رخ خواهد داد.

1.تولد، نام، نسب و خصوصیات

در توضیحات حضرت رضا نکات متعددی درباره تولد حضرت حجت می توان یافت. امام رضا در پاسخ به ابن نوح که آرزو می کرد اکنون که برای امام بیعت گرفته شده و به نام او سکه زده اند، حکومت نیز بدون خشونت به وی منتقل شود، فرمود:

هرکس از اهل بیت مورد توجه عموم قرار گرفته و مرجعیت یابد، کشته شده یا در بستر خواهد مرد تا زمانی که خداوند جوانی از اهل بیت را برای این کار مبعوث کند که ولادت و رشدش پنهان، ولی دودمانش معلوم است.

امام به دو ویژگی از حضرت حجت اشاره می کند که به ظاهر قابل جمع نیست؛ پنهان بودن ولادت و رشد و معلوم بودن پدر و اجداد. اما مروری بر روایات ائمه اطهار این تنافی را از بین می برد؛ زیرا در این روایات به شکل های مختلف پدران حضرت حجت معرفی شده اند و در نسب و خاندان ایشان ابهامی نیست، ولی اصل ولادت و همچنین رشد امام بر مردم پوشیده مانده است. این ویژگی را می توان علامتی دیگر برای امام زمان دانست؛ زیرا هیچ یک از امامان واجد آن نبوده اند.

در حقیقت امام عصر از ابتدای تولد در غیبت از عموم به سر برده و مردم، شاهد رشد و بزرگ شدن او نبوده اند. این ویژگی مایۀ ابتلای جامعه شیعه نیز بوده است؛ زیرا اصل بارداری همسر امام عسکری و همچنین شیرخوارگی و رشد آن امام، مورد تردید و انکار قرار گرفت و جامعه شیعی دچار امتحان و ابتلای الهی شد. برخی از مرگ او گفتند و برخی اصل وجودش را انکار کردند، درحالی که چنین غیبت هایی حتی درباره رسول خدا نیز سابقه داشت. این ابتلا برای کسانی بود که در عصر غیبت زندگی می کردند، نه برای آنان که حضور امامان و مرگ آنان را شاهد بوده اند.

این علامت در روایات دیگر حضرت رضا به شکلی دیگر بیان شده است. در کافی و هدایة الکبری از ایشان نقل شده: لَا یُرَی جِسْمُهُ وَ لَا یُسَمَّی اسْمُهُ؛ جسمش دیده نمی شود و نامش را نمی برند. در نقل هدایة الکبری، دلیل نام نبردن از امام عصر این گونه توضیح داده شده که «تا نامش بر دشمنان مخفی بماند و او را نشناسند.»

شیوۀ دیگری که امام در معرفی نسب امام عصر از آن استفاده کرده، تعیین رتبه او در میان نوادگان خویش است. در روایتی از «پدر او به عنوان سومین از فرزندانم» یاد کرده و در روایت دیگری او را با نام «چهارمین از فرزندانش» معرفی نموده است.

پیش تر گفتیم این شیوه معرفی، مزایایی بسیار دارد: اول، قرینۀ محکمی است بر وجود فرزندی برای امام عسکری که مورد انکار عموم مردم بوده است. دوم، راه را بر ادعای مهدویت از سوی دیگران می بندد و سوم، علامتی است قوی بر صحت ادعای امامت از سوی ائمه بعد؛ زیرا هیچ سلسله دیگری با این مشخصات در میان مدعیان امامت نبوده و نیست.

در برخی روایات، امام رضا به روشنی از امام زمان نام برده و پدران، جایگاه و صفات او معرفی را کرده است: حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ مُوسَی حَدَّثَنَا أَبِی عَنِ الرِّضَا قَالَ: الخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْ وُلْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ هُوَ الْمَهْدِیُّ.

این صراحت در بیان را در سخنان ائمه پیشین نیز شاهد بودیم که البته به علت شدت تقیه کم شمار است.

درباره خصوصیات حضرت قائم در روایات امام رضا، می توان به این موارد اشاره کرد:

1.داشتن سیمای جوان با وجود سن زیاد و پیر نشدن باگذشت روزگار؛ این ویژگی شاید لازمۀ طبیعی تداوم کار و تلاش های امام در طول عصر غیبت باشد و شرطی ضروری برای نبردهای بزرگ به هنگام قیام به شمار رود.

عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا: مَا عَلَامَاتُ الْقَائِمِ مِنْکُمْ إِذَا خَرَجَ؟ قَالَ: عَلَامَتُهُ أَنْ یَکُونَ شَیْخَ السِّنِ شَابَ الْمَنْظَرِ حَتَّی إِنَّ النَّاظِرَ إِلَیْهِ لَیَحْسَبُهُ ابْنَ أَرْبَعِینَ سَنَةً أَوْ دُونَهَا وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِهِ أَنْ لَا یَهْرَمَ بِمُرُورِ الْأَیَّامِ وَ اللَّیَالِی حَتَّی یَأْتِیَهُ أَجَلُهُ.

اشاره به این ویژگی ها در برابر شبهاتی است که در ذهن برخی شیعیان پس از ولایتعهدی امام رضا شکل گرفته و تصور کرده اند پذیرش این منصب از سوی امام می تواند زمینه انتقال قدرت به امامان معصوم را فراهم کند؛ گویی که نیمی از مسیر طی شده و چند گام بیشتر تا رسیدن حکومت به اهل حق باقی نمانده است.

توضیحات امام روشن می کند که روی آوردن مأمون عباسی به علویان و به حضرت رضا از نشانه های نزدیکی ظهور نبوده و آن حضرت اگرچه برای خدا و برای حکومت خدا قیام کرده است، ولی قیام کننده ای که زمینه را از بدی پاک می کند، او نیست. این بیان امور مختلفی را به مخاطب می فهماند؛ اموری مانند نفی نیرنگ مأمون در داستان ولایتعهدی، نفی مهدویت حضرت رضا، نفی نزدیک شدن حرکت به پایان راه و همچنین برخی ویژگی های ظاهری امام زمان.

2.قدرت جسمی امام و به همراه داشتن عصای موسی و خاتم سلیمان؛ در برخی روایات حضرت رضا توصیفات خاصی از وضعیت ظاهری امام عصر ارائه شده است.

إِنَّ الْقَائِمَ هُوَ الَّذِی إِذَا خَرَجَ کَانَ فِی سِنِّ الشُّیُوخِ وَ مَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ حَتَّی لَوْ مَدَّ یَدَهُ إِلَی أَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَینَ الْجِبَالِ لَتَدَکْدَکَتْ صُخُورُهَا یَکُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ.

امام از توانمند های حضرت حجت می گوید؛ قدرتی در بدن که بزرگ ترین درختان زمین در برابر پنجه هایش تاب نمی آورند، قدرتی در حنجره و صدا که صخره ها در برابر فریادش فرو می ریزند. در دستانش عصای موسی است و همۀ شعبده ها و بازی ها را می بلعد. خاتم سلیمان در انگشت اوست؛ خاتمی که نشان قدرت سلیمان بود و ابزار تسلط او بر شیاطین و اجنه. آن ها که قدرت هارون و مأمون چشمشان را پرکرده بود و اوج اقتدار را در رسیدن به این جایگاه ها می دیدند باید چنین جلوه های کوچکی از آن مظهر عظمت ها بشنوند تا زرق وبرق دنیا را از دلشان بیرون ببرد.

3.الطرید الشرید موتور بابیه، صاحب الغیبة: این تعابیر امام رضا است؛ آن جا که از توهین به امام جواد یاد می شود. ابراز تردید در انتساب امام جواد به حضرت رضا توهینی به هر دو امام و به مادر حضرت جواد است. امام با یادآوری صحنه از توهین مشابهی یاد می کند که در حق امام زمان روا داشته خواهد شد؛ طرد شدن و بی خانمانی و محروم شدن از گرفتن تاوان خویش. امام همیشه پنهان که کسی از حال و روزش خبر ندارد.

4.او نیز «صاحب الامر» است؛ تفاوت او پدرانش در این است که او همان کسی است که زمین را پر از عدل می کند، همان گونه که پر از ستم شده بود. مشابه این بیان در مورد صفت «القائم بأمر الله» در روایات امام کاظم واردشده است. این تفکیک ها از یک سو توصیف امام زمان است و از سوی دیگر توجه دادن به این نکته است که قیام به امر خدا و صاحب امر حق بودن در مورد همه ائمه جاری است و همۀ ایشان در حال تلاش و عهده داری برای تحقق دستور حق و حکومت او هستند. این توضیحی بسیار مهم برای مخاطبانی است که از این نگاه کلی و ژرف بینی فاصله دارند و از حرکت مستمر و هدفمند ائمه غافل اند.

5.یکی از زیباترین متن ها درباره امام زمان، نقلی است که یونس بن عبدالرحمن از امام رضا دارد. این متن نسبتاً طولانی دربر گیرنده مطالب متعددی درباره امام عصر است که می توان آن را در ذیل عناوین زیر جای داد:

1.شئون امام عصر، خطراتی که او را تهدید می کند، ارزش هایی که در وجود او و با او تداوم یافته و حفاظت هایی که به آن ها نیاز دارد و کمک های که محتاج آن است که با تعبیر «اللَّهُمَ ادْفَعْ عَنْ وَلِیِّکَ» آغاز می شود.

2.مشکلاتی که با وجود او و به کمک او باید برطرف شود با تعبیر «اللَّهُمَّ اشْعَبْ بِهِ الصَّدْعَ»

3.نیازهایی که به واسطۀ او تأمین می گردد؛ «اللَّهُمَّ طَهِّرْ مِنْهُمْ بِلَادَکَ»

4.شهادت ما به پاکی او و بی تقصیر بودنش در بدی هایی که شاهد آن هستیم؛ «اللَّهُمَّ فَإِنَّا نَشْهَدُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»

5.دعای ما در حق او و خاندانش؛ «اللَّهُمَّ أَعْطِهِ فِی نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ»

6.آن چه می خواهیم از طریق او برای ما انجام دهد؛ «اللَّهُمَّ اسْلُکْ بِنَا عَلَی یَدَیْهِ مِنْهَاجَ الْهُدَی»

7.دعا برای خلوص خود ما و عمل هایمان؛ «اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ لَنَا خَالِصاً»

8.آخرین فقره که البته ممکن است دعایی مستقل باشد، صلوات و دعایی است برای همه امامان معصوم؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی وُلَاةِ عَهْدِهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ» (طوسی، 1411ب: ج 1،

409 - 411).

دعای یونس، تصویری کامل از جایگاه امام و آثار وجودی او و علقه و ارتباط ما با او ارائه می دهد و همچنین ترسیمی است از آن چه می خواهیم و آن چه باید در انجامش بکوشیم.

2.غیبت

سخنان ائمه اطهار علت های مختلفی برای غیبت ذکر شده است. در کلمات، به جای مانده از امام رضا علت غیبت این گونه تعلیل شده است: لِئَلَّا یَکُونَ فِی عُنُقِهِ لِأَحَدٍ بَیْعَةٌ إِذَا قَامَ بِالسَّیْفِ. (صدوق، 1378: ج1، 273) در این سخنان، اشاره به محدودیت هایی است که تعهد بیعت برای امام پدید می آورد.

بر عهده نداشتن بیعت ظالمان می تواند به محدود نبودن در چارچوب های حکومتی اشاره داشته باشد. اگر او ظاهر باشد، باید تکلیف خود را با حکومت هایی که بر جامعۀ او حاکم شده اند روشن کند و در چارچوب های موجود جای گیرد. غیبت و ناشناختگی او را در ردیف سایرین قرار داده و حرکت او را با آزادی بیشتری توأم کرده است.

در کلمات امام رضا توضیحات ظریفی درباره انتظار فرج در عصر غیبت دیده می شود. امام انتظار فرج و گشایش را بخشی از گشایش و فرج دانسته است؛ زیرا فرج و گشایش چهره ای در درون و چهره ای در بیرون دارد. نارضایتی از وضع موجود و درک ضرورت حکومت معصوم و باور به تحقق آن، حاصل اتفاق بزرگی است که در درون فرد رخ داده است؛ اتفاقی که حالت و رفتار منتظران را شکل می دهد و به زمینه سازی برای گشایش در جامعه می انجامد. این بخشی از گشایش، بلکه از بزرگ ترین گشایش هاست.

در بیانات امام به این نکته نیز اشاره شده که وقتی به سبب غیبت امام زمان از پشتوانه و محور علمی محروم شدیم، باید فرج و گشایش را به خود نزدیک بدانیم، گویی که این گشایش در زیر پای ماست؛ نزدیک و در دسترس. آن چه فرج را مشهود می کند، گام برداشتن ماست. با گام برداشتن است که می فهمیم که حرکت، فرج و گشایشی در درون است که با آن گشایش های بیرونی نیز در دسترس و نزدیک خواهند بود.

عصر غیبت، عصر تعطیلی امامت نیست که دست از راه آنان برداریم به دنبال دیگران بیفتیم و برای توسعه طلبی ها و دفاع از اقتدار آن ها بکوشیم. در عصر غیبت باید به انتظار روی آورد و برای بازگشت حق به اهل آن کوشید. سرهای پرشوری که برترین کارها را در جهاد و مبارزه با دشمنان خدا جست وجو می کنند باید به هدف بیندیشند و بازیچه دست دیگران قرار نگیرند. آن چه مهم است در راه هدف کوشیدن و کسب رضایت اوست؛ حتی اگر این هدفمندی و رضایت در کاری باشد که در چشم ما کوچک است.

امام به دو ویژگی دیگر عصر غیبت نیز اشاره کرده است: 1. بی بهره ماندن از رزق حضور؛ 2. فراغت از دشواری های ظهور و قیام.

آن ها که توفیق حضور در محضر ائمه هدایت را داشته اند، از سرچشمه نوشیده و به جا شنیده اند. شیعه در عصر غیبت دچار واسطه ها و گرفتار کج فهمی هاست. عصر غیبت، دوره تحیّر و تنهایی است. اگر در عصر حضور به اشارۀ او راه روشن می شد و به راهنمایی او جایی برای اجمال و ابهام باقی نمی ماند، ولی در عصر غیبت ناچار از تکیه بر واسطه ها و نوشته هاییم و با همه تلاش ها و تواصی به حق و به صبرها جای خالی او را پر نخواهد شد.

اما نباید از نظر دور داشت که حضور امام نعمتی است که با مسئولیتی بزرگ همراه است. او می آید که جهان سرشار از ظلم و ستم را بشوید و به جای هر باطل، حقی بکارد. چنین مسئولیت عظیمی بر عهده او و یاران اوست. آمدن او برای یارانش آغاز مسئولیت های تازه ای است که جز با تلاش های سخت و دادن جان و مال انجام نخواهد یافت.

نکتۀ پایانی: از کلمات امام در تعبیر پرتکرار «لا تخلو الارض من حجة» است که البته در کلام راوی آمده و از صحت آن پرسش شده است. این تعبیر در عصر غیبت امیدساز است؛ زیرا پذیرش حضور حجت خدا در همۀ احوال، احساس غربت و تنهایی را و دغدغۀ در راه ماندن را از بین می برد. آنان که طالب حجت باشند از او بهره مند می شوند و هدایت های آشکار و پنهان او در انتظارشان خواهد بود..

3.عصر نزدیک به ظهور و ایام ظهور

در سخنان امام رضا اشارات چندانی به وقایع پیش از ظهور دیده نمی شود. نعمانی در کتاب الغیبة و حمیری در قرب الإسناد روایتی از بزنطی نقل کرده اند (نعمانی، 1397: 271؛ حمیری، 1413: 384) که در آن، از شدت و گرما یا کشتاری طولانی پیش از ظهور خبر داده است. با توجه به تفاوت های جدی در نقل با وجود وحدت راوی و مروی عنه، امکان اعتماد به هیچ یک از دو نقل نیست.

در روایات رضوی، از میان وقایع مقارن ظهور، به قیام سفیانی و ظهور پرچم های سبز از مصر اشاره شده است (نعمانی، 1397: 303؛ مفید، 1413الف: ج2، 376). روایت اول از قیام سفیانی در هنگامی خبر می دهد که سلطنت عباسیان همچنان ادامه دارد. این مطلب قطعاً خلاف واقع بوده و اعتبار روایت را دچار خدشه می کند. این روایت از جهت سند نیز قابل تصحیح نیست؛ ولی روایت دوم در ارشاد شیخ مفید آمده و ظاهراً از کتاب الغیبة فضل بن شاذان نقل شده و از جهت سند مشکلی ندارد.

بحث رجعت نیز در این روایات مورد توجه قرار گرفته است. در کتاب مختصر البصائر به واسطه صفوان بن یحیی از امام رضا چنین نقل شده است: قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی الرَّجْعَةِ: مَنْ مَاتَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قُتِلَ، وَ مَنْ قُتِلَ مِنْهُمْ مَاتَ.

این بیان خلاصۀ همان تعبیری است که از طریق جابر از امام باقر نقل شده است: سعد بن عبد الله القمی: عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن عبد الله بن المغیرة، عمن حدثه، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر، قال: سئل عن قول الله عز و جل: وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ. قال: یا جابر! أ تدری ما سبیل الله؟ قلت: لا و الله إلا إذا سمعت منک. فقال: القتل فی سبیل الله فی ولایة علی و ذریته، فمن قتل فی ولایته قتل فی سبیل الله، و لیس من أحد یؤمن بهذه الآیة إلّا و له قتلة و میتة، إنّه من قتل ینشر حتی یموت، و من یموت ینشر حتی یقتل. (عیاشی، 1380: ج1، 202؛ حلی، 1421: 112)

جابر بن یزید نقل کرده است که به امام باقر گفتم: از گفتۀ خدای عزّ و جلّ: وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ پرسش شده است. امام باقر فرمود: ای جابر! آیا می دانی سبیل الله چیست؟ گفتم: نه به خدا سوگند، مگر هنگامی که از تو بشنوم. فرمود: کشته شدن در راه خدا در ولایت علی و فرزندان او. پس کسی که در ولایت او کشته شود در راه خدا کشته شده است و هیچ کس نیست که به این آیه ایمان بورزد، مگر آن که کشته شدنی و مردنی داشته باشد. به راستی هر کس کشته شده، زنده می شود تا این که بمیرد و هر کس می میرد زنده می شود تا کشته شود.

در میان گفت وگوهای نقل شده میان امام رضا و مأمون، این نکته درباره رجعت آمده است که رجعت حق است و رسول خدا پیش تر فرموده است که هر آن چه در امت های گذشته رخ داده، در این امت نیز عیناً تکرار خواهد شد (صدوق، 1378: ج2، 201).

4.حکومت قائم

صدوق در عیون اخبار روایتی از حضرت رضا نقل کرده است که به نقش ملائک پس از ظهور اشاره دارد. در روایت ریّان بن شبیب، پس از اشاره به حرمت ماه محرّم و شهیدان کربلا و خبر دادن از گریه آسمان و زمین بر ایشان، از نزول چهار هزار نفر از ملائک برای یاری حسین خبر می دهد که چون اذن نبرد نیافتند، تا روز قیام قائم در کنار قبر امام حسین باقی مانده و با امام عصر خروج می کنند و او را یاری خواهند کرد.

پیش تر از روایت بلند و زیبای یونس بن عبدالرحمن یاد کردیم. این روایت، تصویری دقیق و زیبا از جهانی ارائه می دهد که در سایه حکومت حجت خدا برپا خواهد شد.

در همین باره در کتاب دلائل الإمامة نیز روایتی وارد شده است که از خدمت ملائک به مؤمنان و همراهی و معاشرت با ایشان و حتی قضاوت مؤمنان میان ملائک خبر داده است (طبری، 1413: 454).

برخی روایات آن حضرت، از نزول عیسی پس از خروج مهدی، از نماز خواندن عیسی پشت سر امام و از رجوع حق به اهل آن خبر داده اند (صدوق، 1395: ج2، 202).

نتیجه گیری

آموزه های مهدویت بخشی از معارف امامت ماست. امامان معصوم همگی با این هدف همراه بوده اند که زمینه را برای غیبت و امام غایب فراهم سازند. غیبت، امتحانی سنگین برای شیعه بوده است؛ باور به امامی که از آغاز پنهان بوده، ولی همواره در حال جهاد و انجام مسئولیت های امامت است؛ امامی که عموم مردم حتی تولدش را باور ندارند و اسمی از او در تاریخ ثبت نکرده اند؛ امامی که حتی زنان آثار حمل او را بر مادرش ندیده و کودکی و رشدش را شاهد نبوده اند. اگر شیعه زمینه سازی های بسیارِ امامان را با خود نداشت، نمی توانست از چنین امتحان سنگینی سربلند بیرون آید.

امام رضا در عصری رهبری را بر عهده گرفتند که جامعه شیعی گسترش کمّی و جغرافیایی یافته، ولی هنوز آمادگی برای درک جایگاه امام نداشت و ناتوان تر از آن بود که بر فتنه ها و تردیدهای دورۀ غیبت فایق آید. همچنین اگرچه سازمان وکالت، سازمان یافته و پیچیده عمل می کرد، ولی برای برخورد با فتنه هایی که از درون وکلا برمی خاست آمادگی نداشت.

آموزه های مهدوی در کلام امام رضا متناسب با نیاز جامعه شیعی تنظیم شد. گذشته از علم امام به آینده، انحرافاتی مانند وقف قابل پیش بینی بود. محدودیت شدید امام و حبس او از یک سو و گسترش جامعه شیعی و افزایش درآمدهای وکلا از سوی دیگر زمینه مناسبی برای فساد و انحراف فراهم می آورد. روایات این عصر حکایت از توجه به این مشکل دارد و دلیل تأکید بر علائمی از امام زمان که با ادعای واقفه ناسازگاری دارد، این گونه قابل فهم است. همچنین علت توضیح روایاتی که دست کج فهمی و خیانت به سوی آن دراز شده و دستاویزی برای مدعیان وقف فراهم آورده، این گونه روشن می شود.

جامعه شیعه تا شروع غیبت، حدود یک قرن فرصت دارد که آماده شود. آموزه های عام مهدویت در موضوعاتی مانند حوادث و جنگ های پیش از ظهور و همچنین هنگامۀ ظهور و چگونگی زندگی مردم در حکومت حضرت حجت، کمتر در کلمات حضرت امام رضا وارد شده است؛ گویی این آموزه ها به اندازه کافی از زبان رسول خدا و فرزندانش تکرار شده و در نوشته های اصحاب تثبیت گردیده است. آن چه شیعیان در این عصر باید بیاموزند، معارفی است که آنان را در برابر انحرافاتی همانند فتنه وقف مصون کند و برای رویارویی با شرایط دشوار غیبت صغرا و کبرا آماده سازد؛ این معارف همگی در قالب توضیح و تبیین نیستند، بلکه بسیاری در قالب زیارت ها و دعاهایی هستند که در کنار تغذیه فکر و عقل، به پیوند عاطفی و روحی شیعه با امام غایب توجهی خاص دارد.

منابع:

_ ابن شعبه، حسن بن علی (1404ق)، تحف العقول، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، دوم.

_ ابن طاووس، علی بن موسی (1416ق)، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن المعروف بالملاحم و الفتن، قم، مؤسسة صاحب الأمر4، چاپ اول.

_ __________________________ (1330ق)، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، قم، دار الرضی، چاپ اول.

_ __________________________ (1406ق)، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم، بوستان کتاب، چاپ اول.

_ ___________________________ (1411ق)، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم، دار الذخائر، چاپ اول.

_ اربلی، علی بن عیسی (1381ق)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، بنی هاشمی، چاپ اول.

_ بغدادی، ابن خشاب عبدالله بن احمد (1422ق/ 2002م)، تاریخ موالید الائمة، مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، بیروت، دار القاری، چاپ اول.

_ حر عاملی، محمد بن حسن (1425ق)، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، چاپ اول.

_ حلی، حسن بن سلیمان بن محمد (1421ق)، مختصر البصائر، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول.

_ حمیری، عبدالله بن جعفر (1413ق)، قرب الإسناد، قم، مؤسسة آل البیت:، چاپ اول.

_ خزاز رازی، علی بن محمد (1401ق)، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، قم، بیدار.

_ خصیبی، حسین بن حمدان (1419ق)، الهدایة الکبری، بیروت، مؤسسة البلاغ.

_ راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله (1409ق)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی4، چاپ اول.

_ صدوق، محمد بن علی (1378ق)، عیون أخبار الرضا7، تهران، نشر جهان، چاپ اول.

_ ______________________ (1395ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه،

چاپ دوم.

_ ______________________ (1413ق)، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.

_ صفار، محمد بن حسن (1404ق)، بصائر الدرجات، تحقیق: محسن کوچه باغی، قم، مکتبة آیة الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ دوم.

_ طبری آملی، محمد بن جریر بن رستم (1413ق)، دلائل الإمامة، قم، بعثت، چاپ اول.

_ طوسی، محمد بن الحسن (1407ق)، تهذیب الأحکام، تحقیق: محمدباقر خرسان، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.

_ _________________________ (1411ق _ الف)، الغیبة، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول.

_ _________________________ (1411ق _ ب)، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول.

_ عیاشی، محمد بن مسعود (1380ق)، تفسیر العیّاشی، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول.

_ کشی، محمد بن عمر (1409ق)، رجال الکشی(إختیار معرفة الرجال)، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول.

_ کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407ق)، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.

_ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (1403ق)، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.

_ مسعودی، علی بن حسین (1426ق)، إثبات الوصیة للإمام علیّ بن أبی طالب، قم، انصاریان، چاپ سوم.

_ مفید، محمد بن محمد (1413ق _ الف)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول.

_ _______________________ (1413ق _ ب)، رسائل فی الغیبة، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول.

_ نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397ق)، الغیبة، تهران، نشر صدوق، چاپ اول.