امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»،[1]بعد سوگند یاد کرد که اگر یک محکمه قضایی به پا شود و کلیمی ها حضور داشته باشند، مسیحی ها حضور داشته باشند، مِلَل و نِحَل متفرّق حضور داشته باشند، من آن قدرت علمی را دارم که بین یهودی ها به تورات آنها حکم کنم، بین مسیحی ها به انجیل آنها حکم کنم و بین هر فرقه ای برابر کتاب آسمانی آنها حکم کنم؛ این بیان نورانی از وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل شده است، منتها اتفاق نیفتاده یک صحنه و همایش و گفتمان بین المللی رخ نداد تا وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بین این مِلَل و نِحَل برابر کتاب های آسمانی آنها داوری کند؛ ولی برای وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) این حادثه اتفاق افتاد؛ یعنی یک حکومت مرکزی در ایران و در خراسان با قدرت حکومت عباسیان تشکیل شد که تمام مِلَل و نِحَل را مأمون عباسی دعوت کرد و وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) را هم فرا خواند تا در برابر مسیحی ها و یهودی ها و سایر مِلَل و نِحَل، برابر نظر و آرا و احکام الهی آنها عمل و حکم کند. وقتی وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) این دعوت را تلقّی کرده است، برخی ها گفتند وقتی که دانشمندان مِلَل و نِحَل گوناگون به حضور شما آمدند، شما چگونه جواب می دهید؟ فرمود من بین اینها برابر کتاب آسمانی اینها نظر می دهم، نه تنها مسائل قضایی مالی و حقوقی، بلکه در معارف و اعتقادات و اخلاق و امثال آن را هم این چنین عمل می کنم؛[2] لذا وقتی با یک مسیحی مناظره می کرد، از انجیل آنها کاملاً سخن می گفت و اگر با یک کلیمی صحبت می کرد، از تورات آنها سخن می گفت؛ این می شد «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»؛ یعنی آنچه برای امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اتفاق نیفتاده بود، برای وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) اتفاق افتاد؛ لذا ایشان شهرتی به عنوان عالِم اهل بیت یافت؛ این عالم اهل بیت برای ظهور آن است، وگرنه تمام ائمه(علیهم السلام) عالم اهل بیت، عالم به علوم الهی و عالم به کتاب های آسمانی هستند؛ منتها برای همه آن اتفاق نیفتاده که بتوانند با مسیحی ها برابر انجیل و با یهودی ها برابر تورات آنها سخن بگویند؛ گاهی اتفاق مقطعی و موضعی می افتاد، اما یک جلسه رسمی که سلطان یک کشور همه علما را دعوت کند اتفاق نیفتاده بود؛ لذا وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) به عنوان عالِم اهل بیت لقب گرفته است.

مطلب دوم آن است که این عالِم اهل بیت از درون و بیرونِ ما با خبر است! اینها مردان الهی، انبیای الهی و ائمه دینی میباشند؛ اینها کسانی هستند که از درون و بیرون انسان ها باخبرند! هیچکدام از اینها به مکتب نرفتند! همه اینها «نگاران به مکتب نرفته»[3]هستند که از همه علوم باخبرند. اگر او انجیل را ندید و نزد کسی نخواند ولی از انجیل باخبر است، درون ما را هم با تعلیم الهی آگاه است! بیان نورانی امام رضا (سلام الله علیه) این است که انسان دشمن های بیرونی و دوستان بیرونی هم دارد، اما هیچ دشمن بیرونی به اندازه دشمن درونی نیست و هیچ دوست بیرونی هم به اندازه دوست درونی نیست. درون کاوی وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) چنین است. آن بیانی که از وجود مبارک رسول گرامی (ص) رسید را حضرت تبیین و تشریح کرد. رسول خدا فرمود انسان بالأخره دشمن هایی هم دارد، ولی بدترین دشمن انسان همان هوس و نفس امّارهٴ اوست «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»؛[4] این هوس و این دل خواهی و این غرور بدترین دشمن است؛ زیرا در درون ماست، یک؛ ما را می بیند ما او را نمی بینیم کار شیطنت دارد که ﴿إِنَّهُ یراکمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾،[5] این دو؛ چون در درون ما لانه کرده است از آنچه که میل و علاقه ماست باخبر است، این سه و چون می داند ما به چه چیزی علاقه مندیم، بَدلی آن را می سازد، چهار؛ آن بَدلی را به صورت یک تابلوی زرّین درمی آورد، پنج؛ ما را می فریبد، شش؛ وقتی ما را به دام انداخت، ما می شویم اسیر و او می شود امیر که از آن به بعد ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾،[6] اما همه این چند مرحله قبلی برای ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾[7] است. ما قبل از اینکه به دام آن «امّارهٴ بالسوء» بیفتیم، گرفتار نفس «مسوّله» هستیم. «تَسویل» غیر از تلبیس و تدلیس است، آنها راه های فقهی دارد که در فقه اصغر از آنها سخن به میان آمده است، اما «تَسویل» یعنی طوری در درون انسان حیله گری کند، روانشناس و روانکاو ماهر باشد، بداند که ما از چه چیزی خوشمان می آید، یک؛ ابزاری که خوشایند ماست آنها را ـ بَدلی ـ شناسایی کند، دو؛ بَدلی آنها را جعل کند، سه؛ یک تابلوی زرّینی تهیه کند که تمام این زباله ها را پشت این تابلوی زرّین جاسازی کند، چهار؛ یک زرورقی از این خواسته های کاذب ما جلوی این تابلو بگذارد، پنج؛ به ما نشان بدهد که این کار، کارِ خوبی است، چون باور کردیم که این کار، کارِ خوبی است، اقدام می کنیم که بعد می بینیم در پشت آن زباله است.

وقتی وجود مبارک یعقوب گفت شما چرا این کار را کردید و برادرانتان را به چاه انداختید؟ وجود مبارک یعقوب گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَکمْ أَنْفُسُکمْ﴾، وقتی وجود مبارک موسای کلیم به سامری گفت این گوساله پرستی چه چیزی بود راه انداختی؟ گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾. این [8]«تَسویل» یک کار عمیق علمی فلسفی دقیق است که در درون ما جاسازی شده است که با موعظه حل نمی شود، این با فنّ اخلاق حل می شود.

موعظه یک کار عوامانه است؛ دستور بدهیم که فلان کار بد را نکنید یا فلان کار خوب را انجام دهید، با موعظه جامعه عالِم نمی شود! اما فنّ اخلاق یک فنّ عمیق علمی است؛ نظیر فقه است، نظیر اصول است که روح را می شناسد، تجرّد روح را می شناسد، شئون روح را می شناسد، برنامه های روح را می شناسد، جاسازی های روح را می شناسد، بَدلی های روح را می شناسد تا بشود عالِم اخلاق! وگرنه با موعظه عوام را یاد می دهند، این علم نیست! فلان کار بد را نکن! فلان کار خوب را بکن! او ممکن است که یاد بگیرد، اما آن خطری که انسان را تهدید می کند، آن را این دو آیه مشخص کرد؛ موسای کلیم گفت آخر چرا گوسالهپرستی راه انداختی؟ گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾، این ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾ قبل از ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ است. ما تا ندانیم در درون ما چه دستگاه جعلی و بَدلی است، نمی توانیم خودمان را اصلاح کنیم. خیلی ها ﴿وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً﴾؛[9] خیلی از وقت است که انسان کار حرام و بد را انجام می دهد، اما خیال می کند کار خوبی است. برای اینکه ما کار حرام را انجام ندهیم، این بَدلی را با اصلی تشخیص بدهیم و خیال نکنیم این کار، کارِ خوبی است، چه راهی دارد؟ با موعظه حل نمی شود، بلکه با برهان حل می شود، با استدلال حل می شود، با روانکاوی حل می شود، با روانشناسی حل می شود! تا مراقبت نکنیم تا «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[10]نباشد، تا ندانیم در درون ما چه خبر و غوغایی است فریب می خوریم. بعد از این «تَسویل» که گاهی برادرکشی را زیبا نشان می دهد و گاهی گوساله پرستی را زیبا نشان می دهد، وقتی «تَسویل» کارش را انجام داد و انسان به دام او افتاد، از آن به بعد این بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «کمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِیر»[11] در جبهه جهاد درونی عقل می شود اسیر و هوای نفس می شود امیر، این هوس که عقل را به بند کشیده است، از آن به بعد ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ فرمان می دهد؛ لذا این شخص عالماً عامداً گناه می کند، برای اینکه اسیر است! اینکه فرمود: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ نفس به مرحله امارت و امیر بودن می رسد، انسان وقتی که اسیر شد و مأمور شد، در برابر آن امر آمرِ قدرتمند کار می کند که از آن به بعد عالماً و عامداً دروغ می گوید! عالماً و عامداً ربا می گیرد! چرا؟ چون آنکه فرمان می دهد، دستور حرام می دهد.

بنابراین وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) آمده اینها را بررسی کرده، فرمود شما دشمن های فراوانی دارید و بدترین دشمن را در درون شما ذخیره کرده است؛ دوستان فراوانی دارید، بهترین دوستان را شما در درون شما ذخیره کرده است. این جمله را وقتی بخواهید به یک ادیب بدهید ترکیب کند، طبق بیان نورانی امام رضا فرمود: «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ»،[12] این خبر مقدم است و آن «عقل» مبتدای مؤخّر، این برای افادهٴ حصر است. نفرمود عقل هر کسی دوست اوست، فرمود دوست هر کسی عقل اوست؛ این تقدیم خبر که مفید حصر است، یعنی انسان بیش از یک دوست ندارد و آن عقلش است، بیش از یک دشمن ندارد و آن هوسش است. اگر عقل دوستانه به حمایت انسان برخاست انسان بیراهه نمی رود! حضرت نفرمود عقل هر کسی دوست اوست، بلکه فرمود دوست هر کسی عقل اوست! این تقدیم خبر مفید حصر است «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ»، بدترین دشمن ما جهل علمی یک، جهالت عملی دو، اینها دشمنان ما هستند. اینها آنچه را که ما دوست داریم بَدلی آن را جعل می کنند و همان را زیبا نشان می دهند که در مراحل اول به نام «تَسویل» است، وقتی ما را به دام کشیدند، از آن به بعد انسان عالماً و عامداً گناه می کند؛ می گوید نمی توانم خودم را کنترل کنم. این بیچاره که می گوید من نمی توانم زبانم را کنترل کنم و چشمم را کنترل کنم، راست می گوید؛ ولی به دام افتاده! این بَدلی جعل کردن، اصیل را پشت سر گذاشتن و بَدلی را جلو انداختن کار نفس است و اگر انسان در این محاسبات در مراقبات، «رقیب» و «حسیب» خودش نباشد، گاهی ممکن است بَدلی را به جای اصلی تلقّی کند و آن وقت به دام بیفتد. کار امام رضا؛ یعنی عالم اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) همین بود، فرمود شما درونتان را مواظب باشید. قبل از اینکه بخوابید چند لحظه ای برنامه های روزتان را کنترل کنید که چه چیزی گفتید، چه چیزی شنیدید، چه چیزی نوشتید، چه چیزی خواندید، چه غذایی را فراهم کردید، چه کار می خواهید بکنید؟! مرزداری هر کسی به عهده خود اوست! به ما گفتند این مرزها را حفظ کنید! تنها مرزهای جامعه نیست که گفتند عالمان دین، مرزداران عقیده و افکار مردم هستند،[13]هر کدام از ماها باید مرزهایمان را حفظ کنیم! این مرزداری را وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) به ما آموخت که شما هر شب که می خواهید بخوابید چند لحظه بررسی کنید و ببینید چه کار کردید،[14]چون ماییم و ابدیت ما! بنابراین اینکه فرمود: «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ»، به ما نشان داد که دوستی و دشمنی چیست و روح قوی است که می تواند اینها را کنترل کند، از آن به بعد این ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ به اسارت گرفته می شود «انّ العقل لامّارٌ بالحُسن» آن وقت چنین چیزی می شود که به ما فرمان کار خوب می دهد. بعضی ها به آسانی کار خوب را انجام می دهند و خیلی برایشان سهل است؛ به آسانی راست می گویند، به آسانی چشم و گوش خود را مواظب هستند، به آسانی غذایشان را مواظب میباشند، خیلی برایشان آسان است! به آسانی راه حلال و تقوا را طی می کنند، چون دیگران اگر گرفتار ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ بودند، اینها «انّ العقل لامّارٌ بالحسن» هستند که یک امیری دارند و این امیر دستور کارهای خوب می دهد و اینها هم به آسانی انجام می دهند.

همه خیرات و اوقافی که در این مملکت هست، این همه جهادهایی که شده و خون هایی که ریخته شده، کم نیست که کسی 25 سال کمتر و بیشتر با قطع نخاع در تخت بخوابد و بگوید «الحمدلله»! این کار آسانی نیست! چه کسی این کار را می کند؟ هیچ شکایت و گِله ای! این عقل است که فرمانرواست. اینها دیگر قصه تاریخ بیهقی و امثال بیهقی نیست که کسی بگوید سند دارد یا ندارد، همین عزیزانی هستند که ما اینها را می بینیم، بیست سال، 25 سال کمتر و بیشتر قطع نخاعی است و به زحمت حرکت می کند، میگوید: «الحمد لله»! آن جا ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾، این جا «انّ العقل لامّارٌ بِالحُسن»؛ این عزیزان شاهد ما هستند و ما اینها را داریم! اینها مربوط به چند قرن قبل نیست، الآن ما داریم این افراد را که چندین سال به صورت طاق باز هستند و می گویند: «الحمد لله ربّ العالمین»! انسان به این جا می رسد، این فرشته شدن است! بارها در آیات قرآن کریم فرمود که انسان با فرشته است؛ حالا ما چرا همایش های مشترک بین انسان و دام را داشته باشیم، اما همایش مشترک بین انسان و فرشته را نداشته باشیم؟! این هم لازم است! آن کار لازم است، یک کار علمی است، کار پزشکی است و کار بسیار لازم و سودمندی است، ما از نظر بدن با آزمایشگاه موش در ارتباط هستیم، بله این درست است؛ لذا تشکیل همایش بیماری های مشترک بین انسان و دام یک کار علمی است، اما همایش کمال های مشترک بین انسان و فرشته هم لازم است؛ کم کمالی نیست که مشترکِ بین ما و ملائکه است. بسیاری از فضایل را که خدا در قرآن برای ملائکه ذکر می کند، برای انسان های وارسته ذکر می کند، اگر ﴿بِأَیدی سَفَرَةٍ ٭ کرامٍ بَرَرَةٍ﴾[15]که این دهه، دهه کرامت است و خدای سبحان از ملائکه به عنوان کریم یاد می کند، از انسان هم به عنوان کریم یاد می کند ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾،[16]این مشترکات بین ما و ملائکه کم نیست! چرا ما این راه را نرویم؟! این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که فرمود شما خودتان را با ملائکه بسنجید، شما یک سفر ملکوتی ابدی دارید و با اینها سروکار دارید، همین که از این دنیا رخت بربستید شناسنامه شما با آنهاست و با آنها کار دارید، آنها شما را همراهی می کنند. اگر ـ خدای ناکرده ـ «کژ روی کژ آیدیت جفّ القلم».[17]

اگر بار خار است خود کشته ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رِشته ای[18]

غزالی می گوید من نصایح چهل ساله خودم را می بینم که حکیم ابوالقاسم فردوسی(رضوان الله علیه) که از بزرگان حکمای شیعه است و آن روزی که بردن نام مبارک حضرت امیر خطر جان دادن داشت «بالصراحة» در این شاهنامه گفت:

که من شهر علمم علیم در است ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست[19]

مگر آن روز غیر فردوسی کسی می توانست نام علی را ببرد؟ بحبوحه قدرت بیگانگان بود، همین سلفی ها و تکفیری های آن روز، با آن قدرت نام مبارک حضرت امیر را می برد!

که من شهر علمم علیم در است ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست

غزالی می گوید عصاره نصایح چهل ساله مرا حکیم ابوالقاسم فردوسی در این یک بیت خلاصه کرده است:

اگر بار خار است خود کشته ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رِشته ای

بعد از مرگ، تیغ نسبت به بدن آدم هست، آسیب هست، اما این تیغ از یک درخت جنگلی نیست! می دانید در این جنگل ها بعضی از درخت هاست که بارش فقط تیغ است، تمام این شاخه هایش صدر و ذیلش همه تیغ است، این را می گویند «قَتَاد»، «قَتَاد» آن درخت جنگلی پُرتیغ است که هیچ میوه ای ندارد، مگر تیغ! مَثلی است در بین عرب که رایج است و می گویند «أهْوَن مِنْ خَرْطُ القَتَاد» از همین جا شروع شده است؛ اگر کسی این درخت پُرتیغ جنگلی را یکی از این شاخه ها را بگیرد، از بالا تا پایین بکشد و بخواهد این تیغه های را با انگشت جدا کند، دیگر دستی برای او نمی ماند. الآن این برگ های توت و امثال توت که نرم است آدم از بالا شاخه را می گیرد تا پایین همه این برگ ها را می ریزد که آسان است، اما اگر این درخت «قَتَاد» پُرتیغ جنگلی را که جز تیغ تیز که از این سیم های خاردار غلیظ تر چیزی ندارد، از بالا بخواهد بگیرد و این تیغ ها را بکشد تمام دستش جریحه دار می شود، دستی نمی ماند! می گویند این کاری که شما می خواهید انجام بدهید، این «أهْوَن» و آسان تر از «خَرْطُ القَتَاد» است. حرف غزالی این است که اگر این تیغ هاست که در قیامت ـ خدای ناکرده ـ انسان گرفتار می شود، این زبان زدن، قلم زدن، در روزنامه ها، در رسانه ها، در سخنرانی های نیش زدن و آبروی افراد را بردن اینها تیغ است. حرف حکیم ابوالقاسم فردوسی این است که اگر ـ خدای ناکرده ـ فردا تیغ می خوری، این درخت پُرتیغ است که خودت کاشتی و اگر جامهٴ نرم در بَر کردی، این پَرنیان و ابریشم است که خودت رشته ای:

اگر بار خار است خود کشته ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رِشته ای

انسان یا مهمان آن عمل است یا مهمان این است. این بیان نورانی امام رضا (سلام الله علیه) است که فرمود حواستان جمع باشد! بیرون کسی کاری با شما ندارد، بیرون سایهٴ این درون است.

گر شود دشمن درونی نیست ٭٭٭ باکی از دشمنِ برونی نیست[20]

ما اگر بیراهه نرویم، و راه کسی را هم نبندیم، عاقلانه بخواهیم زندگی کنیم، با عقل و عدل زندگی کنیم هیچکسی مزاحم ما نیست، چون یک کسی دارد عالم را اداره می کند و آن که دارد عالم را اداره می کند حافظ ماست. همه انبیا آمدند گفتند: ﴿مَنْ ینْصُرُنی مِنَ اللَّهِ﴾،[21]بالأخره هر کسی دشمنی دارد، ذات اقدس الهی فرمود من حامی شما هستم؛ شما آنچه را می دانید درست عمل کن، بقیه به عهده من است، گرچه آن هم به عنایت الهی است. اگر ما آنچه را که می دانیم عمل کنیم هیچکسی به ما کاری ندارد. تمام این مار و عقرب های عالم حساب شده اند، تمام این دشمن های بیرون حساب شده اند و اگر ـ خدای ناکرده ـ ما حرف درون را گوش ندادیم، آن وقت از بیرون آسیب می بینیم. اینها گوشه ای از اسرار بیان نورانی امام رضا (سلام الله علیه) است که فرمود: «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ».

پی نوشت ها

[1] نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.

[2] عيون أخبار الرضا(عليه السلام)، ج‏1، ص156؛ «قَالَ إِذَا سَمِعَ احْتِجَاجِي عَلَی أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ عَلَی الصَّابِئِينَ بِعِبْرَانِيَّتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الْهَرَابِذَةِ بِفَارِسِيَّتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الرُّومِ بِرُومِيَّتِهِمْ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْمَقَالاتِ بِلُغَاتِهِم‏...».

[3] ديوان حافظ، غزل167؛ «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غَمزه مسئلهآموز صد مُدرِّس شد».

[4] مجموعة ورام، ج‏1، ص59؛ عدة الداعي و نجاح الساعي، ص314.

[5] سوره اعراف, آيه27.

[6] سوره يوسف, آيه53.

[7] سوره طه, آيه96.

[8] سوره يوسف, آيات18 و 83.

[9] سوره کهف, آيه104.

[10] غرر الحكم و درر الكلم، ص352.

[11] نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت211.

[12] الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.

[13] بحارالانوار، ج2، ص5؛ «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ(عليه السلام) عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ شِيعَتُهُ النَّوَاصِبُ أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم‏».

[14] العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص292؛ بحارالانوار، ج75، ص352؛ «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِر...‏».

[15] سوره عبس, آيات15 و 16.

[16] سوره اسراء, آيه70.

[17] مثنوي معنوي، دفتر پنجم، بخش 135؛ «کژ روی جف القلم کژ آيدت ٭٭٭ راستی آری سعادت زايدت».

[18] شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.

[19] شاهنامه فردوسي, آغاز کتاب, بخش7.

[20] هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب.

[21] سوره هود, آيه30