ولایتعهدی امام رضا(ع) از نقاط حساس تاریخ شیعه به حساب می آید. محور اصلی این مقاله چگونگی تعامل امام رضا(ع ) با حکومت جور (به خصوص در جریان ولایتعهدی) است. مبارزه و مخالفت با حکام جور بر اساس اصول ثابت تعالیم شـیعه و نیز با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی، می تواند شکل های گوناگونی داشـته باشـد و ایـن درست همان چیزی است که در سیره اهل بیت تجلی یافته است. مسئله ای که بر مبنای این تعالیم برای ما روشن شده این است که با وجود شـکل هـای گوناگون مبارزه با حکومت و حکام جور، هیچگاه توقف مبارزه و مخالفت سـفارش نشـده و حتی در سخت ترین شرایط، سازش با ظالمان مجاز نیست، اما توجه بـه شـکل مبـارزه و مصالح عالیه باید مدنظر قرار گیرد.
مـقدمه
آشـنایی با زندگی ائمه اطهار نقش بسیار تعیـین کننـده ای در حیـات امـت اسـلامی دارد و آگاهی از زندگی و سیره ائمه می تواند منشأ تـحولاتی عـظیم در زنــدگی امـت اسـلامی شـود.
یکی از بارزترین ابعاد امامت، بحث رهبری سـیاسی ـ اجتماعی امامان اسـت. شـناخت رفتـار سیاسیـ اجتماعی و روش های گوناگونی که ائمه در شرایط مختلف زمانی و مکانی بـه کـار گـرفته انـد،(در تـاریخ پر فراز و نشیبی که ٢٥٠ سال به طول انجامیـده)، حـاوی نکـات بسـیار گـران بـها برای شیعیان است و تکلیف آنها را در شرایط گوناگون مشخص می کند.
هنگام بحث از رفتار سیاسی ـ اجتماعی ائمـه بـاید تـوجـه داشـت کـه زنـدگی معصـومان همواره با جهت گیری های سیاسی همراه بـوده و نـوع نـگاه آنها به سیاست، نگاهی الهی اسـت که با خدعه، فریب و تزویر (و هر آنچه امـروزه در هـنگام صـحبت از سیاست به ذهـن متبـادر می شود) پیوندی ندارد.[1] درواقع سیاست و حکومت در دیدگاه اهل بـیت هـمان ادامـۀ جریـان هدایت بشریت به سوی خیر، فضیلت و سعادت محسوب می شود و بـدیهی اسـت پیـروی از طـریق اهل بیت که «ساسة العباد» (زیارت جامعـه کبیـره ) و «شـجره النبـوه و محـط الرسـاله و مختلف الملائکه ومعادن العـلم و ینـابیع الحکم» (نهج البلاغه/خطبۀ ١٠٩) خوانده شده، تنهـا راه نجات و رستگاری بشریت است.
پس از واقـعۀ عـاشورا، یکـی از حساس ترین مقاطع تاریخ شیعه، زندگانی حضرت رضـا است. شرایط زمانۀ حضرت با ائمه پیش از خـودشان در عـین اشتراک در بسیاری از زمینه هـا، تفاوت های اساسـی دارد. مـثلا رویـارویی دسـتگاه حـاکم (خلیفـه ) بــا امــام در زمــان پـدر بزرگوارشان آشکار است و طرف حق و باطل بر پیروان ایشان پوشیده نیسـت؛ امـا در زمـان امام رضا(ع) از حیث اوضاع کلی جهان اسـلام و وضـعیت شـیعیان، خلفای حاکم و روش هـای امام نوعی پیچیدگی هـای خـاص به چشم می خورد و حوادث این روزگار از برخی جهـت هـا با نرمش قـهرمانانۀ امـام حسن (ع)، موقعیت امام سجاد(ع) و انـقلاب فـکـری، علمـی و فـرهنگـی امـام بـاقر(ع) و امام صادق (ع) مقایسه پذیر و نشان دهنده اهـمیت خـاص و چندبعـدی ایـن مقطـع است.
امام رضا(ع) با سه خلیفۀ عباسی (هارون الرشید، امـین و مـأمون) هم عصر بوده اند و بـه طــور کلی اوضاع سیاسی و خـلافت عـباسی در دوران زندگانی امام رضـا (ع) ـ مـخصوصـا در زمــان مأمون ـ با آشفتگی های فراوانی همراه بوده است. از ویژگی های این مقطع، پیچیدگی شـرایط سـیاسی ـ اجتماعی و شخصیت خاص مـأمون اسـت[2]کـه بـه گفتۀ شهید مـطهری: «مـأمون، عالم ترین خلفا و بـلکـه شــاید یکـی از عـالم تـرین سلاطین جهان است» (١٣٨٦: ١٧٧). از طرف دیگر، قبول ولایتعهدی از طـرف امـام رضـا(ع) در شـرایطی کـه ائمۀ پیش از ایشان همواره از حکومت هـای وقــت فـاصـله گرفتـه انــد، ســبب طـرح پرسش های اساسی در نـزد شیعیان شده و اهمیت واکاوی این مسـئله را بـیش از پـیش آشکار می کند.
پرسش و محور اصلی این نوشتار، تـوصـیف و اســتخراج نحـوه تعامـل امـام رضـا(ع) بـا حـکومت جـور اسـت و بـه طـور خاص بحث ولایتـعهدی تـحلیل می شود. چارچوب نظـری نیـز بر مبنای «پارادایم امامت» است. [3] بر اساس این پـارادایم و توجـه بـه سـه اصــل اسـاسـی آن (نـص، نصب و عصمت) هر زعامت سیاسی ـ مذهبی غـیرمعصوم در زمــان مـعصـوم، غـصـب محسوب می شود. از طرف دیگر، بر اساس «اصـل عصـمت»، امـام از احتمـال هـر خطـا و لغزشی به دور است. با توجه بـه این اصــول ثابـت و آنچـه در سـیره امــام رضــا(ع) مشـاهده می شود، سیره [4] امام به منظور الگوبرداری صحیح، واکاوی می شود.
امام رضا(ع ) درزمان مأمون
١.پیش از ولایتعهدی
شایان ذکر است که حرکت فکری و همۀ فعالیـت هـای سیاسـی ـ فرهنگـی ائمـه اطـهـار حـرکتی مستمر و طولانی است که از سال یازدهم هجرت شروع می شود و به سال ٢٦٠ (کـه سال شروع غیبت صغری است) خاتمه پیـدا مـی کنـد. ایـن بزرگـواران یـک واحـد و یـک شخصیت اند و نمی توان شک کرد هـدف و جـهت آنها یکـی اسـت. در تحلیـل زنـدگی ائمـه نباید در این دام بیفتیم که تفاوت های ظاهری در سیره ائمه به معنی اختلاف یا تعارض مـیـان آنهاست، بلکه باید توجه کنیم ائمه معصـوم در حرکتـی بلندمـدت، تاکتیـک هــا و ابـزارهـای خـاصی را برگزیده اند. گاهی ممکن است حرکت را سریع تر دنبال کنند و گـاهی کنـد و گـاه دست به عقب نـشینی حـکیمانه بزنند؛ اما همان عقب نشینی ظاهری، از نظر کسانی که حرکـت را حکیمانه و هدفمند مـی دانـند، حـرکتی رو به جلو محسوب می شـود. از همـین رو، زنـدگی امیرالمؤمنین (ع) با زندگی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و ســایر ائمـه حرکتـی مسـتمر اسـت (خامنه ای، ١٣٦٦، ج ١: ٢٤). نکته ای که در سیره ائمه اطهار باید در نظر گـرفتـه شـود، تـداوم جهت گـیری سـیاسی این بزرگواران است؛ چه وقتی حکومت در دست ایشان بـوده و چـه در هنگامی که از قدرت سیاسی دور بوده اند.
در دوران امامت امام رضا(ع) به واسطۀ تلاش و مجاهدت علمی، اخلاقی و فرهنگی ائمـه، تا حدودی از انحراف هـای فکری و اخلاقی بی شمار (که یکی از شاخص ترین عناصـر معـرف عصر امویان است)[5] کاسته شده، اما مسائل دیگری پیش روی جهان اسلام قرار گرفته اســت.
درگـیری های امویان، عباسیان و علویان شرایطی را برای ائمـه فـراهم کـرد تـا در ایـن میـان ارزش ها نشر یابد، انحراف ها زدوده شود و به واسطۀ سـازمان وکالـت[6] و تربیـت شـاگردانی گران مایه، گستره شیعیان افزایش یابـد و نـیز شبکۀ ارتباطی آنها با ائمه وضعیت بهتری پیدا کند.
البته پس از استقرار عباسیان شرایط تا حدی بر ائمه و شـیعیان سـخت شـد کـه برخـی، سختی های این دوران را از ظلم و جنایت های بنی امیه بـیشتر مـی دانـند؛ اما به هرحال گسـترش قـلمرو سـرزمین هـای اسلامی (خصوصا در زمان هـارون و مـأمون ) و آغـاز نهضـت ترجمـه، ورود افکار و عقاید انحرافی، التقاطی و شکل گیری فرقه های مذهبی ـ سیاسـی از ویژگـی هـای شـاخص این عـصر اسـت.
دوران امام رضا(ع ) از نظر علمی، اجتماعی و سیاسی بسیار حـساس بـود. در ایـن عصـر بیـان مسائل کلامی، عقلی و فلسفی رونق داشت و جریان هایی مانند معتزله و اشاعره بحـث هـای کلامی خود را داشتند و از سـوی دیگـر، بــا ورود آرای فلاسـفۀ یونـانی و طـرح شـبهه هـای جدید، دفاع از اسلام اهمیت ویژه ای یافــت. در واقـع اگـر بخـواهیم مجاهـدت علمـی امـام رضا(ع ) را در نشر معارف و اصلاحات فکری و اعتقادی دسته بندی کنـیم، بـا انـدکی تـسـاهل مـی تـوانیم بگوییم مباحث علمی ـ عقیدتی امام پیش از دوران ولایتعهدی بر محور رد شـبهه هـا، رفـع اخـتلاف های درون دینی و اشاعۀ معارف مکتب اهل بیت و تشیع سامان یافته بود.
در دوره ولایتعهدی نیز بنا بر مـقتضیات خـاص جـایگاه ولایتعهدی و شـرایط اجتمـاعی ـ سیاسی آن دوران، شاخصۀ دفاع از اسلام در مقابل مکاتب و مذاهب انـحرافی و التـقاطی (کــه از سرزمین های غیراسلامی یا آثار فلاسفه و اندیشمندان غیرمسلمان نشئت گرفته بود) بسـیار پررنگ تر بـوده اسـت. گـسترش قلمرو سرزمین های اسلامی، ورود افکار بیگانگان، ترجمۀ آثار و افکار فلاسفه و دانشمندان یونانی و نیز تقید نـداشتن خـلفای عباسی به شـریعت و احکـام، سبب شکل گیری انحراف های عقیدتی زیادی در جامعۀ مـسلمانان شـده بـود.
در این شرایط امام رضا(ع) در دو بخش بـه اصـلاحات فکـری و دینـی پرداختنـد: ١- رد عقاید باطل و منحرف؛ ٢-بیان افـکار و عـقاید صـحیح و اصولی.
امام رضا(ع) با رد عقایدی کـه خدا را جسم تصور می کرد (صـدوق، ١٣٧٨، ج ١: ١١٧) یا رد عـقاید جبریه و مفوضـه و بیـان صحیح مسئلۀ جبر و اختیار (همان: ١٢٤)، لعـن تحریـف کننـدگان کـلام پیـامبر(ص ) (همـان: ١٢٦)، لعن غـلاه و کـافر دانستن آنها (همان: ٢٠٣) در مقابل انحراف هـای فکـری و عقیـدتی به وجود آمده ایسـتادند. در این مـیان مسئلۀ ولایتعهدی امام در چارچوب بیان مواضع و عـقایـد اصـولی قـرار دارد و دربردارنده اصول سیاسی و کاربردی در برخورد با حـکومت جــور اسـت که در ادامه به آن پرداخته می شود.
٢.زمینه ای طرح ولایتعهدی امام رضـا
از آنـجا که نمی توان از ولایتعهدی امـام رضـا(ع) بدون در نـظـر گــرفتن زمـینـه هـا و شـرایط سیاسی ـ اجتماعی آن سخن بـه مـیان آورد، به اجمال زمینه های طرح ولایتعهدی امام بررسـی می شود. مأمون در آغـاز خـلافت خود در وضعیت بسیار دشواری قرار داشـت و به نظر مـی رســد صـعوبت چنین وضعیتی حتی از آغاز دعـوت عـباسیان علیه امویان سخت تر بوده، زیرا پـس از آن همه ظلم و جنایت (به طور خاص )[7] علیه عـلویان و خـاندان پیامبر(ص)، دیگـر بـه کـارگیری شـعار «الرضـا مـن آل محمد (ص)»[8] از سوی عـباسیان عـبث می نمود و ایرانیان هـم بــه دلیـل سـتم علیه خاندان پیامبر(ص) و نیز بدعهدی عباسیان در ارتباط با ایرانیانی نظیر ابومسـلم و خانـدان برمکیان، از عباسیان روی تـافته بـودند. بـرای نـمونه آمـده: «ایرانـیان پس از وقوع جنـگ خـانگی هولناک بین امین و مأمون، از پشتیبانی عباسیان دست کشیدند...» (مرتضی عاملی، ١٣٦٥: ١٧٣).
علاوه بر این، اختلاف های داخلی را هم باید اضافه کرد کـه بـا نبـرد امـین و مــأمون بـر همگان آشکار شد. اکنون مأمون باید برای استقرار و دوام خلافتش بر همۀ این مسـائل غلبـه می کرد. مأمون با وجود سه مشکل اساسی: ١- حمایت نکـردن علویـان؛ [9] ٢-حمایـت نکـردن ایرانیان؛ ٣- اختلاف هـای داخـلی عباسیان[10] توانست از همان ابزارهایی اسـتفاده کنـد کـه رهبـر عباسیان در ابتدای کار برای رسیدن به قـدرت اسـتفاده کـرده بـود، یعنـی اسـتفاده از پایگـاه اجتماعی، سیاسی و مذهبی علویان و دیگری (که به تـبع آن اتـفاق افتـاد) اسـتفاده از خراسـان به عنوان پایگاه. با استفاده از این دو نیرو توانست اقتدار خـود را بـر عباسـیان بغـداد تحمیـل کند، اما دشواری های زیادی پیش روی او قرار داشت، زیـرا هـمـان طــور کـه گفتـیم، ظلـم و ستم هـای بـی شمار خلفای عباسی دست آنها را برای ایفای نقش های ظاهری رو کـرده بـود و باید تدابیر دیگری اندیشیده می شد. در نظر مأمون حضور امام در دستگاه حـکومت مـی توانسـت چاره ای برای حـل هـمۀ این مسائل باشد.
مواضع سیاسی امام رضا علیه السلام
درباره برخورد امام رضا (ع) با حکومت و مسائل سیاسی (در زمـان مـأمون ) چنـد فـرض مطرح است:
١-(با توجه به بی رحمی و ستمگری دستگاه حکومت) سکوت و مــدارا بــا خلافـت عباسی؛
٢-تلاش برای به دست گرفتن حکومت و قیام علیه دستگاه خلافت عباسی؛
٣-آنچه از دید برخی کـناره گـیری از سیاست تعبیر می شود.
4-اتخاذ مواضع هوشمندانۀ سیاسی و ادامۀ مسیر راهبردی امامت بـا تـوجه بـه مقتضـیات خاص زمانی و مکانی. البته پیش از شروع بحث باید خاطرنشان کرد از آنجا که امام، حکومت تـشـکیل ندادنـد، نگاه به سیره سیاسی حضرت درباره امر حکومت [11] با توجه احادیث، روایت هــا و نکتـه هـای تاریخی مـعتمد صـورت گرفته است.
١.سکوت و مدارا با خلافت عباسی
با توجه به آنچه در سیره امام رضا(ع ) و سایر ائمه می بینـیم، هـیچ کـدام از ائمـه، حتـی در سخت ترین شرایط، حق امامت و ولایت خود را کتمان نکرده [12] و در هر فـرصـت و شـرایطی آن را به حکام وقت یادآوری کرده اند و این حرف که ائمـه از سیاسـت و مسـائل حکومـت دوری می گزیده اند، عین بی اطلاعی از روش و راهبرد امامان است، زیرا ائمه هیچگاه از حـق خود چشم پوشی نکردند و همواره به مـسائل دینــی و سیاسـی اجتمـاع اهمیـت مـی دادنـد و نبودن حکومت به دست ایشان دلیلی بر بی توجهی به سیاست یا مدارا با خلفای وقت نبـوده، زیرا شیعه، امامت را بالفعل می داند نه بالاستحقاق، درحالی که بـه درسـتی معلوم اسـت پیشـوایان، امکان تأسیس حکومت نیافتند.
از سوی دیگر، گرچه همۀ شئون امامت ظاهری و باطنی از یکدیگر تفکیک ناپـذیر بـوده، تحقق و فعلیت ولایت ظاهری معصومان در گرو عواملی چون: خواست مـردم، مـهیـا بــودن شرایط اجتماعی و غیره است. امام بنیان حکومت خود را در جایی می نهد کـه مـردم مسـئولانه به وظیفۀ خود در مهیا کردن شرایط حکمرانی او قیام کرده باشند. در غیر ایـن صـورت، هـیچ تکلیف فـعلی بـرای تـشکیل حکومت نمی یابد. به بـیان دیگـر، در اسـتقرای تـام راه هـای فعلیـت یافتن حکومت معصوم از چهار راه بیرون نیست:
1-امام با تکیه بر روش های زورمدارانه و خشـونت آمـیـز بتواننـد بـر مجـاری حکـم مسلط شوند؛
٢-با توسل به روش های فریبکارانه و تردستانه با همدستی جمع محدودی از یـاوران خود بـر امـور غـلبه کنند؛
٣-به روش غیرعادی با تکیه بر معجزه و بهره گرفتن از سـلطۀ تـکـوینی خــویش در امور تصرف و حکومت خود را برپا کنند؛
٤-در مجاهدتی مستمر، سطح شعور و آگاهی مردم را ارتقا دهند تا آنـهـا بــه دلخــواه خود به وظیفۀ خویش قیام کنند و امکان حکومت وی را فراهم کنند.
به یقـین هـیچ کـدام از روش های اول تا سوم در سیره معصوم به چشم نمی خـورد، زیـرا بـا اصول اخلاق و تقوای الهـی مـغایر اسـت و در سنت و سیره هیچ پیشوای الهی معهـود نیسـت.
تفاوت اساسی رهبران الهی که مقتدای بـشریت در اخــلاق و فضـیلت بـوده انـد بـا دشـمنان لجوجشان که به هیچ مرز اخلاقی پایبند نـبوده انـد در هـمیـن جا عیان می گـردد. امـام علـی در گفتاری، فرق خود و معاویه را در مقام تدبیر امور اینـ گـونه بیان می کند: «واللـه مـا معاویـۀ بأدهی منی لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیۀ الغـدر لکـنت مـن أدهی الناس» (نهـج البلاغـه / خطبـۀ ٢٠٠).
روش سوم هم بدان جهت پذیرفته نیست که ضرورت قائم شـده بـر اینکـه ائمـه هیچگـاه بـه روش های غیرمتعارف برای تحقق اهداف و مقاصـد خـود رو نـیـاورده و از ســلطۀ تـکـوینی برای دگرگون نمودن احوال بهره نجسته اند. نتیجه آنکه تنهـا روش چهـارم معـین مـی شـود یعـنی اینـکه حـکومت حق امام در بستر رشد و آگاهی بـا انتخـاب آزادانـه و مسـئولانۀ مـردم فعلیت مـی یابـد.
از آنجا که ولایت کلیۀ معصومان در مبدأ تشریع تام و تمـام اسـت، در سـیره کریمـۀ آن بزرگواران مواردی دیده می شـود کـه حتی در زمان کف ید به اعمال برخـی از شـئون ولایـت ظاهری پرداخته اند؛ از قـبیل: اقـدام به داوری و رفع خصومت ها، نصب قضات، فـرض نـمـودن خـمس و تحلیل آن در مقاطع زمانی مخصوص، تحلیل انفال بــرای شــیعیان و ماننـد آن، کـه جملگی مظاهری از ولایت (سیاسی) الهی پیشوایان بوده اسـت و مـی تـوان از آنهـا بــه مـثابـه ابزارهایی در تثبیت هویت تشیع و حـمایت از شـیعیان در دوره های سـیاه اخـتناق آمـیز خلفا یـاد کرد که با توجه بـه مـسائل یاد شده به هیچ وجه نمی توان این قول را درباره امام معتبر دانـسـت کـه: «....پایبندی به رهبری روحانی و دوری گزیدن از ورود بـه عرصه هـای سیاسـی» (اللیثــی، 42: 1387) زیرا شـأن و مقام امامت با سازش کـاری دربـاره اصول و سکوت و مـدارا در مقابـل حکـام وقت، سازگار نیست و آنچه در سیره ائمه دیده ایم به خـوبی شـاهدی بـر ایـن مدعاسـت و آن بزرگواران حتی در بـدترین شـرایط فـشار و اختناق، به مـدارا و کـناره گیـری از امـور سیاسـی ـ اجـتماعی امـر نکرده اند.
٢.تلاش برای بدست گرفتن حکومت وقیام علیه دستگاه خلافت عباسی
از جمله مـسائلی کـه بعد از نهضت امام حسین (ع) (با تــأثیر گــرفتن از واقعـۀ عـاشـورا) در جـریان هـای سیاسی شیعیان و علویان بـه چشم می خورد، قیام با شمشیر علیه حکومت ظالم و تلاش برای برپایی حکومت بوده اسـت. دربـاره جهت گیری ائمه (به خصـوص از زمــان امــام بـاقر(ع) بـه بـعد ) و درباره این قیام هـا اخـبار و اقوال متعددی وجود دارد که حتی گـاه میـان آنهـا تناقض وجود دارد و البته دلایل آن را می توان چنین برشمرد: ضـعف بـرخی از روایتـ ها به واسطۀ سند ضعیف یا وجود راویانـ غـیرموثق، تـقیۀ امـام، نـداشتن درک صـحیح از قول معصوم و مسائلی از این دست. حال در پی پاسخ به این پرسش هستیم که امام رضا (ع) چرا در برابـر حـاکم جـور قیام نکردند؟
نفی ظلم و ظالم از اصول مسلم و قطعی تعالیم اهل بیت اسـت و ایشان بـه دلیـل پیـروی از امر الهی به سبب«و لا ترکنوا إلی الذین ظلمو فتمسکم النار»[13] (هود/ ١١٣) بر ظلـم نـه اعتمـاد کردند و نه آنان را یاری نمودند و از آنجایی که در ولایت ظالم احیای باطل و از میـان رفـتن حق به طور کلی وجود دارد، بنابراین شیعیان را نیز از همکاری برحذر مـی داشـتند و حتـی از کمک به ظالم در ساختن مسجد ممانعت می فرمودند (حیـدر، ١٤٠٣: ٣٧٤) هـمـان طــور کـه پیش از این گفته شد، در تفکر سیاسی ائمه بر نفی ظالم و حکومت جور بسـیار تأکیـد شـده است. با همۀ احادیث و روایت هایی که در این زمینه وجــود دارد، در تــاریخ سیاسـی شـیعه شاهدیم که ائمـه پسـ از نهضت عاشورا در هیچ قیامی شرکت نداشته اند و گاه نه تنهـا دسـتور به جهاد نداده اند، بلکه به نوعی با جهاد (قیام مسلحانه و آشـکار) مـخالفـت کــرده انـد. بـرای یافتن چـرایی این مـوضوع باید به چند نکته توجه کرد:
ـ شرکت نکردن مستقیم ائمه در قیام های توابین، مختار، زید، زیدبن علی، نفس زکیـه، ابراهیم (برادر نفس زکیه)، حسین بن علی (شهید فخ) به معنی نـفی و مـخالفت (مطلـق) امام معصوم با این قیام ها علیه حاکم ظالم نبوده است. با جمع بندی کلـی احادیـث، حذف احادیث ضعیف و در نظر گـرفتن اصـل تقیـه در احادیـث صـادره از ائمـه می توان گفت کـه شـخصیت برخی از اینـ قیام کنندگان (به طور کلـی) از طـرف امـام تأیید شده بوده و این بزرگواران با نفس مقابله با حکومت جـائر و طاغوت مخـالف نبوده اند و احادیثی که در مدح برخی از قیام کنندگان آمــده، هــیچ تـناقضـی بـا ایـن مطلب ندارد، زیرا دلالت غالب احادیث بر مدح شخصیت فردی آنان و نفس عمل امر به معروف و نـهی از مـنکر است و از سوی دیگر، نمی توان آن را تأیید بر قیام هـا تفسیر کرد.
ـ امـام مـعصوم بـا درایت، بینش وسیع و نگاه عالمانـه بـه مسـائل سیاسـی ـ اجتمـاعی به خوبی از شرایط سیاسی ـ اجتماعی، زمینه هـا و امکانات مـورد نیـاز بـرای قیـام و حتی تشکیل حکومت آگاهی داشتند و با توجه بـه شرایط سیاسی ـ اجتماعی، شـکست قـیام ها را پیش بینی می کردند و از آنجا که در آن شرایط شکست قیام نمـی توانسـت به حرکت ائمه کمک درخور توجهی کند، ائمه ـ در آن مقطع ـ به پیروانشـان تقیـه و استفاده از ابزارهای دیگر (به جز جهاد مـسلحانه) را سفارش می کردند.
ـ ائمه از زمان امام سجاد (ع) به بعد، خط مشی سیاسی خود را تغییـر دادنـد، یعنـی بـه جای مبارزه و قیام مسلحانه، اقدام به کارهای فرهنگـی کردنـد و نهضـتی علمـی ـ فکری را در پیش گرفتند کـه بـه تعلیم و تربیت شـاگردان و نشـر احکـام و معـارف دینی می پرداختند. از این رو، در هیچ قیام و حرکت ضدحکومتی شرکت نکردنـد و حتی برخی یارانشان را نیز از شرکت در چنین حرکت هایی منـع مـی کردنـد، زیـرا این قیام های پراکـنده کـه از سوی شـیعیان صـورت مـی گرفـت، چنـدان سـنجیده و حساب شده نبود و اتفاقا به حرکت حساب شده ائمه که به شکل دیگـری (نهضـت علمی ـ فرهنگی ) نمود پیدا کرده بود، ضربه های سـختی مـی زد و گاه باعـث تفرقـۀ نیروها و از دست رفتن آنها می شد.[14] احادیثی که درباره سفارش به قیـام نکـردن از[15] ائمه روایت شده مؤید همین مسئله است.
سه قیام در زمان امامت امام رضا (ع) در تـاریخ روایت شـده [16] کـه ایشان با دو قیـام مخالفـت صـریح مـی فـرمایند.[17] تنها در قیام ابن طباطبا پس از اینکه از امام تقاضا کردند بـه آنهـا پیونـدد، امام به ایشان فرمود پس از ٢٠ روز به آنها خواهـد پیوسـت کـه ظــاهرا پـس از ١٨ روز (از زمـانی کـه امام را دعوت کرده بودند) این حرکت شکست خورد و قـیام کـنندگان فراری شـدند (صدوق، ١٣٧٨، ج ٢: ٢٠٨) و این مطلب به خوبی درایت سیاسی و آینده نگری امام را نشـان می دهد که ایشان به خوبی از شرایط مـوجود آگـاهی داشـته اند و با اصل قیام علیه حـاکم ظـالم مخالف نبودند، امـا مؤلفه های دیگری نیز مدنظر ایشان بوده است از جمله: مصلحت، به ثمـر نـشستن و تداوم حرکت بر ضدحکومت جور.
٣.اتخاذمواضع هوشمندانۀ سیاسی و ادامۀ مسیر راهبردی امامت با توجه به مقتضـیات خـاص زمـانی ومکانی
مواضع سیاسی ائمه همواره با ملاحظه هایی همراه بوده و در بررسی و واکاوی رفـتارهـای سـیاسی این بـزرگواران توجه به این ملاحظه ها می تواند به فهم مخاطب کمک کنـد. در سـیره سیاسی امام رضـا(ع) نـوع برخورد امام با مسئلۀ ولایتعهدی اتخاذ همین رویکـرد اسـت کـه در ادامه بـه عـلت اهـمیت آن، تحت عنوانی مجزا پرداخته می شود.
مواضع سیاسی امام رضا(ع) دربرابرمأمون
١.ولایتعهدی
امام رضا(ع) در مـقابله بـا اقـدام های مأمون از هر فرصت و مقطعـی اسـتفاده مـی کردنـد تـا ضمن آشکار کـردن نـیات سوء مأمون، وی را در رسیدن بـه اهـدافش ناکـام بگذارنـد. عمـده گزارش ها و برخورد امام با مأمون پس از پیشـنهاد ولایتـعهـدی صــورت گرفتـه کـه در ایـن قسمت تمرکز بحث ما نیز بر همین مقطع است. شـخصیت و نـیت مأمون و سابقۀ عباسیان بر امام پوشیده نـبود و حـتی بـر فرض خیرخواهی و قصد مأمون در واگـذاری ولایتعهـدی، مـسـائل بـسیاری وجود داشت که بر بعید بودن این امر دلالت می کـرد؛ از جملـه: سـاختار حـکومـت عـباسیان بر دشمنی با علویان سـامان یافـته بـود، شــرایط سـیاسـی نـامسـاعد، در میـان علویـان اختلاف های عقیدتی - سـیاسی بـسیاری به وجود آمـده و انحـراف هـای اجتمـاعی، اخلاقـی و سیاسی (که همگی ریشه در رفـتار خـلفای عباسی داشـت) شـرایطی را پدیـد آورده بـود کـه مـردم از عدالت و مفاهیم اصولی اسـلام فـاصله گرفته بودند و شاید یارای تحمـل و هـمراهـی عـدالت امام معصوم را نداشتند.[18]
بـر اسـاس شواهد تاریخی حدیثی، سیاست امام رضا(ع) به هیچ وجـه تشـکیل یـا در اختیـار گرفتن حکومت نـبود، زیرا نـوع برخورد و واکنش ایشان بـا قیـام هــای صــورت گرفتـه و نـیـز مـشارکت و مـداخله نکردن در این حرکت های اعـتراضی حـاکی از ایـن اسـت کـه اهتمـام و اولویت امام در این مقطع، اصلاح انحراف های فکری ـ عقیدتی و نشر معارف اهـل بـیـت بـوده و ایشان در گام نخست به اصـلاح و ایجـاد زمـینۀ مـناسب بـرای تشکیل حکومت مـعتقد بـودند. البته در ادامه در این باره بحث می شود که اصولا بر اساس سیره ائمـه (هرچنـد حکومـت حـق ایشـان بـوده) به دست گرفتن حکومت در اولویـت نبـوده و هیچگـاه حـکومـت بــه مـثابـه ارزش یا هـدف مـطرح نـشده، بلکه از این دیدگاه، حکومت ابزاری اسـت کـه زمینـه را بـرای نیل به اهداف عالی و متعالی ائمه فراهم می کند. بـر همـین مبنـا تشـکیل حکومـت نیازمنـد زمینه هایی است کـه تا وقتی این شرایط و لوازم مهیا نشود، امام معصوم مبادرت بـه ایـن امـر نخواهد کرد.
امام رضا(ع) از ابتدا با پیشنهاد ولایتعهدی مأمون مخالفـت کردنـد و حتـی بـه او توصـیه نمودند که این خبر در جایی منتشر نـشود. دیگـر باره نزد آن حضرت فرستاده (و در مجلسـی خصوصی که فضل بن سـهل هـم حضـور داشـته ) گفـت: «حـال کـه از پـذیرفتن خلافـت خودداری می کنی، به ناچار بایـد ولیعهـدی مـرا بپـذیری.» و حضـرت بــه ســختی از ایـن کـار خودداری فرمودند (محدث اربلی، ١٣٨١ق، ج ٢: ٢٧٥) و (مفید، ١٤١٣، ج ٢: ٢٦١). بر اساس آنچه در منابع تاریخی و روایی آمده،[19] حضرت دلایـل پـذیرش ولایتعهـدی را بیان نموده اند که در همۀ آنها عنصر «ضرورت و اجـبار » بـسیار پررنگ است.[20] البتـه بـا وجــود این، مـوضع انفعالی اتخـاذ نفرمودنـد و بـه راسـتی بـر پیروانشـان روشـن کردنـد کـه ائمـه «ساسۀالعبـاد» هستند. در همین زمینه آمده پس از اینکه مأمون بـه حضـرت اعـلام کـرد قصـد واگذاری خلافت به ایشان را دارد، حضرت در جـوابی صـریح و قـاطع (کـه بـه طـور کلـی اساس خلافت و شخص مأمون را زیر سؤال بـرد) بـه وی چنین فـرمودند: إْن کانت هذه الخلافة لک و جعلها الله لک فلا یجوز أْن تخلَ لباسا ألبسـک الله و تجعلُ لغیرک و إن کانت الخلافُ لیس لک فلا یجـوز لک أْن تجعل لـی مـا لـیس لـک (مجلسی، بی تا، ج ٤٩: ١٢٩).
٢.امام رضا(ع )پس از ولایتعهدی
سیاست های امـام در مـقابل مـأمون طوری طراحی شد که همۀ برنامه ها و اقدام هـای وی را بی اثر کرد. اگر بخواهیم اقدام ها و مـواضع امـام در مقابل مأمون را به اختصار بگوییم، از همـان ابتدای طرح پیشنهاد و حتی بعد از قبول آن، نـوعی مـبارزه مـنفی و مقابله به چشـم مـی خـورد که جای تأمل دارد:[21]
ـ امام در مدینه به نامۀ (یا نامه های ) مـأمون پاسخ ندادند؛
ـ بر خلاف اینکه مأمون دستور داده بود ایشان خانواده شان را بـا خود ببرند، حضـرت هـیچ کـدام از اعضـای خـانواده را همـراه نبردنـد و بـه گونـه ای خـاص بـا خـانواده [22]خداحافظی کردند که به برنگشتن و نارضایتی حضرت از مسافرت دلالت داشت؛ ـ بیان صریح حق ولایت امام معصوم در مسیر (نیشابور) و حتی در ملاقات با مأمون؛ ـ امام در خـراسان نیز همچنان از قبول ولایتعهدی سر باز می زدند؛
ـ استدلال های منطقی امام در برابر اصرار مأمون و تصریح ایشان به اینکـه حکومـت
[23]حق مأمون و خاندانش نیست و او در ارائۀ این پیشنهاد صداقت ندارد؛
ـ پس از پذیرش ولایتعهدی، امام رضا(ع ) به یـاران نزدیـک و حتـی شـخص مـأمون[24] سرانجام این امر را بیان نمودند؛
ـ طرح شرط دخالت نکردن در عزل و نصب و سـایر امـور حـکـومتی (صـدوق، ١٣٧٢، ج ١: ٣٧).
به نظر می رسـد مـأمون مـجبور به پذیرش شرط امام رضا(ع ) شد، زیرا امام پـیش از ایـن بـه صراحت و قاطعیت موضع منفی شان را اعلام کرده بودند. با مطرح شدن شروط از سـوی امــام رضـا(ع )، مـأمون بلافاصله شروط را پذیرفت و خرسند شد که به اهـداف خـود رسیده است.
٣.نتایج ولایتعهدی
درباره قبول ولایتعهدی و نتایج آن تأمل ها و فرضیه هایی وجود دارد که ابتدا فرضیه هـای مربوط بـه ولایتـعهدی بـررسی شده و سپس به نتایج آن پرداخته می شود.
الف.اگر امام ولایتـعهدی راتحت هیچ شرایطی قبول نمی کردند
احتمال داشت مأمون ایشان را به شهادت برسـاند و بـا زیرکـی و فریـب افکـارعمومی، شـهادت ایشـان را مـنتسب به افراد دیگر و خود را بری الذمه کند و حتی با این ادعا کــه قـصـد واگذاری خلافت به امام را داشته، به ادعای خون خواهی ایشان برخیزد و از جریان خون خواهی علویان عـلیه گـروهی خـاص استفاده کند. در ضمن (به دلایل روشن) شهادت امام رضـا در آن مقطع کمکی به جـریان حـرکت ائمـه اطهار نمی کرد.
ب.اگر امام ولایتعهدی را بدون هیچ شرطی قبول می کردند
مأمون بـه اهـدافش مـی رسید و قبول ولایتعهدی امام هیچ فایده ای برای ایشان و پیروانشـان نداشت، زیرا مأمون عملا از دخالت امـام در امـور حکـومتی ممانعـت مـی کـرد و حتـی (بـر فرض محال) اگر مأمون هم متمایل بـه مـشارکت امـام در سـاختار حکومـت بـود:
١-سـاختار حکومت و بدنۀ خلافت عباسیان بر دشمنی با اهل بیت و عـلویان سـامان یافته بـود و همـین مطلب دخالت امام را (در زمان مأمون و حتی پس از آن) غیرممکن می کرد؛
٢-بـدون ایجــاد زمـینۀ مساعد برای حکومت معصوم، مردم آمادگی و تحمل حکومت و عدالت امـام معصـوم را نـداشتند، زیرا بـه واسـطۀ انحراف های فراوانی کـه از زمـان امویـان و عباسـیان در جامعـه و حکومت های مسلمانان اتفاق افتاده بود، مـیان اسـلام اصـیل و اسـلام موجـود فاصـلۀ فراوانـی وجود داشت.
ج. قبول ولایتعهدی با طرح شروط
طـرح شـرط در ضمن قبول ولایتعهدی (پس از انکار فراوان) بر چند مطلب مهـم دلالـت دارد: از یک سو امام نارضایتی خود را اعلام کردند و از سـوی دیگـر، مشروع نبودن حکومـت مأمون را رسما اعلام فرمودند. همچنین، حضور ظـاهری امـام در دســتگاه خـلافـت عباسـی سبب شد تا موقتا فشار عـلیه عـلویان بـرداشته و فراغتی برای آنها حاصـل شـود و در ضـمن، فـرصت هـایی که در این میان پیش می آمد (مانند جلسه هـای منـاظره و نمـاز عیـد[25])، مجـالی برای امـام بـه منظور نشر معارف اهل بـیت، رفـع شبهه هـای جـهان اسـلام، دفاع از اسلام در برابـر سایر ادیان و نیز امـر بـه معروف و نهی از منکر به وجود آورد و این فرصت کم سـابقه ای بـود که از زمان حـضرت عـلی (ع) به بعد چنین شرایطی (از سوی حـکومت ) فراهم نشده بود.
امـام رضـا(ع) در عین حال که رسما در هـیچ مـسئلۀ حکومتی دخالت نمی کردند، امـا بنـا بـه اصل امر به معروف و نهی از مـنکر، بـسیاری از انحراف ها و اشکال ها را بـدون هــیچ مـلاحظـه ای بیان می کـردند کـه برخی معتقدند (محـدث اربـلـی، ١٣٨١ق، ج ٣: ١٠٩) و (مـفیـد، ١٤١٣، ج ٢: ٢٦٩) یکی از عواملی که مأمون تصمیم به شهادت امام رضا (ع ) گرفت، همین انتقادهـای امـام از وی بـود. در ادامـه، برخی از نتایج و برکات سیاست امام رضـا(ع) بـه اجمال بـررسی مـی شــود: ـ با توجه به ظـاهرسازی های مأمون در ارادت به امیرالمؤمنین علی (ع)٢[26]زمینـۀ مسـاعدی مهیـا شـده بود تا فضایل اهل بیت در جلسه های مناظره یا در قالب های دیگر منتشر شود و عـلاوه بر این، احـادیث فـراوانی دربـاره موضوع های گوناگون از امام رضا (ع) روایت شده کـه اگـر هـمـۀ اینـها را در کـنار شـاگردان امام رضا(ع ) و نقـش آنهـا در گسـترش احادیـث، احکـام و مـذهب تشیع بگذاریم، مجموعه ای غنی از معارف شیعه را تشکیل می دهد.
ـ مأمون با ولایتعهدی امام رضا(ع ) به این موضوع که حکومت حـق اهل بیت بـوده اعتـراف نمود و شرایط به گونه ای رقم خورد که وی به ظلم و جنایت های پیشینیانش در حق خانـدان پیامبر (ص ) و غاصب بودن عباسیان اذعان کرد. مأمون در پاسخ نامه ای که به عـباسیان در بـغـداد نوشت، این مطالب را خاطرنشان کرد: «...به اولاد علی (ع ) سخت گـرفتیم و آنهـا را ترسـاندیم و بیشتر از بنی امیه، به کشت و کشتار اولاد علی (ع) پرداختیم...» (مجلسی، بی تا، ج ٤٩: ٢١٠).
نتیجه گیری
بر اساس احادیث و روایت های معصومان از آنجایی کـه حـکومت طـاغوت باطـل اسـت، هر همکاری با آن نیز باطل و حرام است و احادیث فراوانی درباره این مسئله وجود دارد. بـا وجود این، شاهدیم که گاه یاران ائمه در دستگاه خـلفا مـشغول به فعالیت بـوده و حتـی امــام مـعصوم نیز به ادامۀ فعالیت ایشان سفارش کرده اند.[27] بر همین مبنا اندیشـۀ سیاسـی شـیعه در شرایط خاصی و به مثابه حکمی ثانویه و نه اصل، اجازه تـعامل بـا حکومت ظـالم را مـی دهــد. هـمۀ این تعامل ها و همکاری ها، چه در قالب سکوت و دخالـت نکـردن در امـور سیاسـی و خدمات اجتماعی باشد، چه تحت عناوین ولایت، معاونت و خـدمات عمـومی و اجتمـاعی برای جامعۀ اسلامی، با شرایط خاص و با عنوان ثــانوی و احـیانـا موقـت اسـت. در بررسـی برخورد امـام رضـا (ع) بـا مأمون، نکته های ارزشمندی درباره برخورد با حکومت ظـالم حاصـل می شود که دربردارنده مـعارف اصیل و ارزشمندی است که در ادامه به آن می پردازیم.
نفی مطلق حاکمیت طاغوت
درباره این مـوضوع پیش از این مفصل بحث کـردیم کـه حضرت با نپـذیرفتن اصـرار مـأمون برای قبول ولایتعهدی، به طور ضمنی به نامشروع بودن شخص و حکومت او اشاره می کننـد؛ آنجا که حضرت به وی می فرمایند: «اگر حکومت حق توست، نمی تـوانی به کس دیگر ببخشی و اگر متعلق به تو نیست، شایستگی بخشـش آن را نـداری» (همـان: ١٢٩). نفـی حاکمیـت طاغوت از اصول اساسی شیعه است و درباره آن تردیدی وجود ندارد، اما اینکه چـرا حضـرت با وجود این، ولایتـعهدی را پذیرفـتند و حتی در برخی مـوارد مـأمون را راهنمـایی فرمودنـد، باید بررسی کنیم بر چه اساسی بوده که در ادامه، درباره آن بحث می شود.
نکته ای در حاشیۀ این بحث ضروری به نظر می رسد؛ بر اساس سـیره ائمـه نفـی حاکمیـت طاغوت و مقابله با آن (لزوما ) همیشه بـه معنـای جهـاد و رویـارویی مسـتقیم بـا حکومـت طاغوت نیست. سفارش ائمه درباره تقیه، احادیث درباره مجوز نداشـتن بـرای قیـام پـیش از ظهور امام زمان (عــج)[28] و مـهم تر از همه، سیره ائمـه نیـز بـر ایـن مطلـب دلالـت دارد. ایـن از کوته فکری است که مقابله و مبارزه را فقط در شکل جهاد و مبارزه مسلحانه بدانیم و مراتـب آن را در نظر نگیریم.
در سیره سیاسی امام رضا(ع) در عین اینکه همکاری در برخی موارد مجـاز دانـسـته شــده، بـاید دانست همکاری به معنای مشارکت و کمک نیست ١و در همین حال، حضرت با مشارکت در اقدام هـایی کـه بـرای تقویت و تحکیم دستگاه خلافت عباسـی صـورت مـی گرفتـه، مطلقـا مخالفت فرموده اند. مثلا وقـتی مـأمون پس از کشتن فضل بـن سـهل از امـام کمـک خواسـت، حضرت به وی می فرمایند تـدبیر اینـ امـور به دست خـود مـأمون صـورت گرفتـه و مـی گیـرد (همان: ١٧١). در نمونۀ دیگری، مأمون از امام رضـا(ع) تـقاضا می کند برای یک شـهر، فرمانـداری معتمد معرفی کنند٢ که حضرت شروط قبول ولایتـعهدی را مـجددا بــه او یـادآوری کردنـد و در این امر دخالت نکردند (همان: ١٤٤).
همکاری با طاغوت بارعایت برخی ملاحظه ها
پیش از شروع بـحث، ذکـر دو نکته ضروری است: در قواعد فقهی شیعه و اصولی، قاعـده تقدم اهم بر مـهم در مـقام تـزاحم دو حکم حرام و واجب است که در صـورت رجحـان جانـب وجوب، این ولایت حاکم ظلمه از باب مقدمه واجب واجـب مـی شـود، مانند امر بـه معـروف و نهی از منکر و مانند آن.
دوم اینکه روایت های متواتر دال بـر وجـوب امر بـه معـروف و نهـی از منکـر و وجـوب حفظ دین و اصلاح شئون مؤمنان است که به عنوان واجـب مـقدمی یا واجب کفـایی، ولایـت ظالم و تعامل با حکومت غیرقانونی نیز واجب می شـود. مـسلما این اصول فقهی و شرعی نیـز از قرآن و سـیره مـعصومان بـرداشت شده است. از مطالب حضرت در دلایل قبول ولایتعهـدی
مـی تـوان چنین برداشت کرد:
١-باید دانست همکاری به معنای مشارکت وکمک نیست و در واقع لفـظ «هـمکاری » به جای مبارزه صریح و آشـکار بــه عاریـت گـرفتـه شـده و اذعـان مکنیم این الفاظ از حیث بیان و دلالت جـامعیت کـافی ندارند و با اندکی تسامح بکار رفته اند.
٢-طرح این درخواست از دو جنبه متواند صـورت گـرفته باشد: درماندگی مأمون و اعترافش به شـایستگی امام برای امور حـکومـت؛ مـأمون می خواست به هر شـکل مـمکن امام را در امر حکومت مداخله دهد و به اهدافی که در مسئلۀ ولایتعهدی داشت (و با شــروط امـام ناکام ماند) برسد.
الف - عمل بـه تـکلیف الهـی و تلاش در مسیر تـحقق اراده پروردگـار؛
ب - نقش عنصر اجبار و ضـرورت؛ آنـجا که مأمون شرایط حضـرت را بـا شـورای شـش نفره و موقعیت حضرت علی (ع) مقایسه و ایشان را تـهدید بـه قتل کرد؛
ج - وجود چنین سابقه ای از سـوی مـعصوم (حضرت یوسـف (ع))؛ امـام رضـا (ع) در این مـورد چنین می فـرمایند: «خداوند به من دستور داده با تو معارضه نکنم و هرچه انجام می دهـم زیـر نظر تو بـاشد؛ چـنانچه یوسف صدیق مأمور بود زیر نظر فـرعون مـصـر کــار کـنـد» (خـسـروی، ١٣٨٠: ١٧٤)؛
د- با توجه بـه شـرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، اقدام امام رضـا(ع) بـا در نظـر گـرفتن همۀ مصالح بود و حضرت (در مقام رهبر و امـام ) بـه طـور خـاص بـر مصـلحت کـل جامعـۀ اسلامی تـوجه داشـتند.
پس بـر این اسـاس در شـرایطی خـاص، با در نظر گرفتن اصول و برخی مصالح، همکـاری با حاکم ظالم مجاز می شود (البته به عنوان حکمی ثانوی و موقت ).
بر اساس مستندهای تاریخی و روایی، امام رضـا(ع) دربـاره هــر موضـوعی کـه از سـوی مأمون برای همکاری و مشارکت در امـور حکومـت پیشـنهاد شـد، بـه صـراحت مخالفـت کرده اند و در اموری که به طور خاص به تایید و تثبیت حکومت جور منتهی می شـده (مـاننـد عـزل و نصب در حکومت)، حضرت مخالفت کرده اند و در برخی امور مانند نمـاز عیـد، بـا اینکه نفس عمل امری واجب بوده، اما چـون حکومـت از آن بهـره بـرداری مـی کـرده، ابتـدا مخالفت فرموده انـد و سـپس با طرح شروطی قبول کـرده انـد (مفیـد، ١٤١٣، ج ٢: ٢٦٤). ایـن شروط مسئلۀ مهمی در سیره و اندیشۀ امام رضا(ع) است، زیـرا هـر جـا حضـرت شـرطی را مطرح کرده انـد، وضـعیت را به کل تغییر داده اند و حـکومت نـه تنها نتوانسته به اهـدافش برسـد، بلکه جریان امور به نفع امام تغییر کرده است.
بنابراین، چنین نتیجه می گیریم که در شرایط ضروری که مـصلحت، اضـطرار یا تقیه دلیـل همکاری با حـکومت طـاغوت است، نخست باید در نظر داشت که در امـور حـرام و امـوری که به تثبیت و تأیید حکومت منجر می شود، همچنـان ایـن حرمـت وجـود دارد[29] و در امـور حلال و مباح یا اموری که مصلحت عامۀ مسلمانان باشد، بـا رعـایت شرایط، امکان همکـاری محدود وجود دارد، اما در عین حال باید از حداکثر توان و ابزار استفاده کرد تا در اثنـای ایـن همکاری، اهداف باطل حکومت طاغوت محقق نشود.
علاوه بر مواردی که ذکر شد، در بـرخورد امـام رضا(ع) بـا مأمون گاه به مواردی برمـی خـوریم که امام رضا(ع) پیشنهادی به مأمون داده اند یا مـأمون را در مسـئله ای (مربـوط بــه حکومـت) راهنمایی فرموده اند. مثلا حضرت با توجه به موقعیت اسـتراتژیک و مـحوری بـغداد در جهـان اسلام آن روز، به مأمون پیشنهاد دادند پایتخت را به حجاز منتقل کنـد و در آن شـهر مسـتقر شود (مجلسی، بی تـا، ج ٤٩: ١٦٦).
وقـتی مأمون به امام رضا(ع) درباره گسترش سرزمین هـای اسـلامی و فـتح سـرزمین هـای جـدید گـزارش مـی دهد، حضرت به وی خاطرنشان می فرمایند که مسائل داخلی جهان اسـلام (به واسطۀ وجود افـراد ناشایست در رأس امور) در وضعیت مناسـبی قـرار نـدارد و اولویـت خلیفه در درجۀ اول باید سامان بخشیدن به امـور داخلی باشد و از اطمینان بـه افـراد ناشایسـت باید اجتناب شود. امام رضا(ع) آگاهی شان از اوضاع کلی جهان اسلام و امـت مسـلمان را بـه مأمون یادآوری می فرمایند و از وی به خاطر غفلت و بی اطلاعی انتقاد می کنند (همان).در نمونۀ یادشده و موارد دیگـری که در این زمینه وجود دارد، بایـد گفـت اصـل امـر بـه معروف و نهی از منکر، اصلی محوری در رفتار و سیره ائمه به شـمار مـی رود، زیـرا اصـلاح کجی ها، مفاسد، آلودگی ها و نشان دادن راه درست، زمـینه سـاز حرکـت بشـریت بـه سـعادت است. درباره کیفیت و شرایط امر به معروف و نهی از منکر در منابع گوناگون بحـث شـده و آنچه به بحث ما مربوط می شود، این است کـه برخـی ارشـادها و دســتورهای حـضـرت بـه مأمون بر اساس امر به معروف و نهی از منکر صورت گرفته است.
به نظر شیخ مفید یکی از عواملی که باعث شهادت امـام رضـا(ع) شـد، همـین انتقادهـا و سفارش های امام (امر به معروف و نهی از منکر) بوده اسـت (١٤١٣، ج ٢: ٢٧٠ ـ ٢٦٩). اگـر بخواهیم جزئی تـر و خـاص تـر به آن نگاه کنیم، به اصـل مـصلحت حـفـظ انسـجام امـت و نیـز ضرورت وحدت و وجود حکومت برمی خوریم. مجموعه ای از اقدام ها، پـیش نیـاز حـداقلی هر حکومتی است که عقلا و عرفا مـوظف بـه رعـایت و انجام آن هستند و بیاناتی کـه از امـام درباره ضرورت حـکومت، حـفظ انسجام امت و دیگر مسائل رسیده،
١-از باب قاعده کلـی و فراگیر امر به معروف و نهی از منکر صادر شده؛
٢-ناظر به مـصالح کـل جـامعۀ اسـلامی (گـرفتن حق مظلوم، برقراری امنیت، آبادانی و عمران، دفاع از دارالاسـلام در مقابل دارالکفر و...) بـوده و می توان گفت که اینها حداقل هایی است که از هر حکومتی انتظار می رود و امام رضــا(ع) بــا مـشاهده ضعف و انحراف حکومت در همین وظایف اولیه، به دلیل مصالح عالی، فرمایش هـایی را خـطاب بـه مأمون فرموده اند. ارشادهای حضرت را نمی توان به همکاری با ظالم و کمک به حکومت جور تـلقی کــرد.
در انـتها باید توجه کنیم که مبارزه و مخالفت با حکام جـور بـر اسـاس اصــول ثـابـت تـعـالیم شیعه و نیز مقتضیات زمانی و مکانی گوناگون، می تواند شکل هـای مختلفـی داشـته باشـد و اینـ دقـیقا هـمان چیزی است که در سیره اهل بیت تجلی یافته؛ گاه با نهضت امام حسین (ع ) یـا بـا صـلح امام حسن (ع ). مسئله ای که بر مبنای این تعالیم برای ما روشن شده این اسـت کــه بــا وجـود شکل های گوناگون مبارزه با حکومت و حکام جور، هیچگاه توقـف مبـارزه و مخالفـت سفارش نـشده و حـتی در سخت ترین شرایط، سازش با ظالمان مجاز نیست، منتها توجـه بـه شکل و ابـزار مـبارزه و نـیز مصالح و اهداف عالیه از جملـه مسـائلی اسـت کـه همـواره بایـد مدنظر قرار گیرد.
منابع ومآخذ
اخـبارالدوله العـباسیه. تصحیح: عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیـروت: دارالطلیعـه للطباعه و النشر، (١٩٧١ ).
ابن اثیر، عزالدین عـلی، (١٣٧١). الکـامل فـیالتاریخ. ترجمۀ ابوالقاسم حالـت و عبـاس خلیلـی، تهـران: مؤسسه مطبوعاتی علمی.
ابن طقطقی، ابوعبدالله محمدبن علی بـن عـلی بـن طباطبا، (١٣٦٠ ). الفخریفیالاداب السلطانیه و الـدول الاسلامیه. ترجمۀ محمدوحید گلپایگانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کـتاب.
اصـفهانی، ابوالفرج، (١٣٨٠).مقاتل الطالبین. ترجمۀ سیدهاشم رسولی محلاتی، تهـران: دفتـر نشـر فرهنگ اسلامی.
بشیریه، حسین و ناصر جـمالزاده، (پاییز١٣٧٧). «اشـکال گفتمانی علمای شیعه از صفویه تا مشروطیت ».
مدرس علوم انسانی، شماره ٨.
جباری، محمدرضا، (١٣٨٢). سـازمان وکـالت ونقش آن در عصر ائمـه. چـاپ دوم، قـم: مؤسسـه آمـوزشی و پژوهـشی امـام خمینی.
حیدر، اسد، (١٤٠٣). الامام صادق و المذاهب الاربـعه. بـیروت: منشورات دارالکتب العربی.
خامنه ای، سیدعلی، (١٣٦٦). عنصرمبارزه در زندگانی ائمه. جلـد یکـم، مشـهد: کنگـره جـهـانی حـضرت رضا (ع ).
خسروی، موسی، (١٣٨٠). زندگانی حـضرت عـل بن مـوسیالرضا. تـهران: اسـلامیه.
سید بن طاووس، (١٤٠٠). الطرائف فی معرفۀ مذاهب الطـوائف. قـم: خیام.
صدوق، محمدبن علی (ابن بابویه قمی )، (١٣٧٢ ). عیـون اخبارالرضـا. ترجمـۀ غفـاری و مـسـتفید.
تـهران: صدوق.
صدوق، محمدبن علی (ابن بـابویه قمی )، (١٣٧٨). عیون اخبارالرضا. تـهران: جـهان.
صدوق، محمدبن علی (ابن بـابویه قـمی )، (١٤٠٠).أمالیالصدوق. بیروت: اعلمی.
فرهنگ رضوی » بهار 1392، سال اول - شماره 1 (صفحه 31)
طبرسی، فضل بن حسن، (١٣٩٠ق ).إعلام الوری بأعلام الهدی. چـاپ سـوم، تـهـران: دارالکـتـب الاسلامیه.
عبداللهی، عبدالکریم، (تابستان ١٣٨٢). «بـررسی روایاتـی دربـاره قیام پیش از ظهور حـضرت مـهدی(عج )».
مشکوه، شماره ٧٩.
عـطاردی، عـزیزالله، (١٤٠٦).مسند امام الرضا. مشهد: آستان قدس.
قرآن کریم.
قرشی، باقرشـریف، (١٣٨٢).پژوهشی دقیق در زندگانی امـام رضــا(ع ). ترجمـۀ سـید محمـد صالحی، تهران: دارالمـکتب الاس لامـیه.
الله اکبری، مـحمد، (١٣٨١). عـباسیان ازبـعثت تا خلافت. قم: بـوستان کتاب.
اللیثی، سمیره مختار، (١٣٨٧).مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسی. ترجمۀ سـیدکاظم طباطبایی، مشهد: آستان قـدس رضـوی.
مجلسی، محمدباقر، (بی تا).بحارالأنوار الجـامعۀ لدررأخـبار الأئمـۀ الأطـهار. تـهران: اسلامیه.
محدث عـاملی، (١٤٠٩ ).تـفصیل وسائل الشیعۀإلیتحصیل مسائل الشریعۀ. قم: آل البیت.
محدث اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، (١٣٨١ق ). کشف الغمۀفی معرفۀالأئمه. تـبریز: بـنی هـاشمی.
محقق الکاظمی، (١٣١٦). کشف القناع فی حجیه الاجـماع. تـهران: بـی نـا.
مـرتضی عـاملی، جعفر، (١٣٦٥). زندگانی سیاسی امام رضا(ع ). بی جا: کنگره جهانی امام رضا (ع).
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، (١٣٧٤).مروج الذهب. ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی.
مطهری، مرتضی، (١٣٨٦). سیری در سـیره ائمه اطهار. تهران: صدرا.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، (١٤١٣). الارشادفی معرفه حجج الله علیالعباد. تحقیق: مؤسسه آل البیـت لاحیاءالتراث، الطبعه الاولی، قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، (١٤١٣ ). الفصول المختاره. قـم: کـنگره شیخ مفید.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، (١٤١٣).أمالی المفید. قم: کنگره شیخ مفید.
نهج البلاغه.
پی نوشت ها
[1] درهمين زمينه حـضرت عـلي (ع ) مـفرمايند:والله ما معاويه بأدهي مني لکنه يغدر و يفجُر لو لاکراهيه الغدرلکنت من أدهي الناس لکْ کـل غـدره فجره کل فجره کفره؛ به خدا قسم معاويه زيرکتر از من نيست ، ولي او خيانت ميورزد و گنـاه مـيکنـد و اگـرغـدر و مکـر نـکوهيده نـبود، من اززير ترين مردمان بودم ، ولي هرنيرنگي معصيت است وهر معصيتي نوعي کفر اسـت (نهـج البـلاغـه / خـطبۀ ٢٠٠).
[2] ابـزارهايي کـه مأمون براي مقابله با جريان امامت درپيش گرفت بسيارزيرکانه طراحي شده بود تا حدي که هنوز علـت اصـلي برخـي از اقدا هاي وي آشکار نشده و در اين زمينه حتي در ميان علماي شيعه اخـتلاف نظر وجود دارد.
[3] اگر چارچوب روشي کوهن در انقلا هاي علمي مبنا قرار داده شود، متوان اين مفهوم را به حوزه معارف ديني هم تعمـيم داد و به عنوان نمونه در انديشۀ سياسي شيعه به پارادايمي به نام «پارادايم امـامت » قائل شد. بر طبق اعتقاد برخي از علماي شـيعه (ماننـد: خواجه نصيرالدين طوسي ، علامه حلي و برخي ديگر) امام کسي است که بر طبق قاعده کلامي «لطف » به نيابت ازپيامبر اکـرم مـنصوب از جانب خداوند است . اين امر براي کسي که داراي ويژگي عصمت باشد ثابت است و از سوي علماي شـيعه ايـن مقـام بـراي حضرت علي (ع ) و ١١فرزند ايشان ثابت اسـت کـه بايد متکي بر نص خـاص پيامـبر(ص ) و امام معصوم قبلي باشد (بشيريه ، ١٣٧٧: ١٧٩).
[4] در بررسي سيره با دو معنا سروکار داريم : نخست معنايي که از رفتار سياسي معصوم آن طورکه خود ايشـان يـا اصحابشـان درک مي کردند،فهميده مي شود. دوم مـعنايي اسـت که با بررسي تاريخي سيره درزمان حاضر به دست مي آيد. الگوبرداري از سيره معصوم در گرو استنباط هر دو معناست .
[5] براي نمونه : انحراف هاي مذهبي ،غـفلت و بـي خبري مردم به امور ديني در اين دوران به حدي بوده که انس بن مـالک درتـوصـيف زمـان خود مي گويد از آنچه درزمان رسول خدا(ص ) بود چيزي به چشم نمي خورد (مـحدث عـاملي ، ١٤٠٩، ج ١: ٥٧) و در برخـي منـابع ديگر آمده که در اين دوران مردم حتي کيفيت اقامۀ نماز و گزاردن حج را نـمي دانـستند (مـحقق الکاظمي ، ١٣١٦: ٥٦).
[6] براي مطالعۀ بيشتر درباره سازمان وکالت رک : (جباري ، ١٣٨٢).
[7] بـراي مـثال وان فلوتن در اين باره چنين مي گويد:... ظـلم و جـور دستگاه عـباسي، از آغـازتأسي دولت عـباسيان ،کمتر از دستگاه اموي نـبود. درنده خويي منصور، رشيد و مـأمون و قساو پيشگي آنان و بيدادگريفرزندان عليبن عيسي وتجاوز آنان به امـوال مـسلمانان ، ما را به ياد روزگار حجاج ،هشـام ويوسـف بـن عـمر سـقفي مـياندازد. ما دلايل بسياري بـر مـصيبت هاي وارد شده بـر مـردم در ايـن سـلطنت جديـد و ميـزان فريب خوردگي مردم از آن داريم ... (مرتضي عاملي ، ١٣٦٥: ١٧٢).
[8] براي آگـاهي بـيشتر دربـاره اين شعار رک : (الله اکبري ، ١٣٨١: ١٠٧)، (اخبارالدوله ، ١٩٧١: ١٩٨) و (اصفهاني ، ١٣٨٠: ١٨٩).
[9] شمار شورهاي علوي که بين ايام سفاح و اوايل روزهاي خلافت مأمون (حدود سال ٢٠٠) به وقوع پيوست به ٣٠ مـي رسـيد.
[10] شايان ذکـر است که عباسيان با بهره گيري ازهمين عوامل (علويان و محبوبيت آنها، نيروي مردمان خراسـان ، اتحـاد و سـاختار تـشـکيلاتي منسجم ) توانستند قدرت را از امويان بگيرند و مأمون همۀ اين فرص ها را (که اکنون بـه تـهديدتبديل شـده وهـرکـدام بـه تنهـايي میتواند پايۀ خلافتش را ويران کند) با طرح ولايتعهدي امام رضا(ع ) به فرصت تبديل کرد.
[11] منظور از اين مطلب ، در مقايسه با حکومت پيامبر(ص ) و حضرت علي (ع ) است .
[12] امام رضـا(ع ) بـا مـعرفي ائمه به عنوان «خلفاي خداوند درزمين » ازيک سو حـکومت سـاير خلفا را به رسميت نمي شناسند و از سـوی ديگر، بر بطلان جايگاه و القابي که خلفا به خود منتسب کرده بودند تـأکيد مـي ورزنـد (کليني رازي ، ١٣٦٣،ج ١: ٢٧٥).
[13] «و بر ظالمان تـکيه نـنماييد که موجب مي شود آتش ، شما را فراگيرد.»
[14] بنابراين در اينکه برخي رهبران قيام هـاي شـيعي افـرادي مؤمن ، متقي ،فاضل و ظلم ستيز بودند و نيت اصـلاح طلبانـه داشـتند و از اين نـظر مـورد تأييد ائمه (ع ) بودند، شک وترديدي نيست ، اما اين يک طرف مسئله است و دليل نمي شود طرف ديگر مسئله يعنـي قـيام و رهـبري آنـها در آن برهه اززمان نيز موردتأييد امام زمان باشد، چنا که روايت هاي مطرح شـده در ايـنـ بــاب همـه نـاظر بـه طرف اول مسئله است .
[15] براي مطالعۀ بيشتر در اين زمينه رک : (محدث عاملي ، ١٤٠٩، ج ١٥: ٥٤).
[16] حـرکت ابـن طـباطبا (عطاردي ، ١٤٠٦، المقدمه : ٥٠) و (ابن اثير، ١٣٧١، ج ١٦: ٢٥٣-٢٤٨)،قيام زيد بن موسـي (بـرادر امـام رضـا ، قيام محمدبن جعفر مـعروف بـه ديباج (پسر امام صادق (ع ))، براي مطالعۀ بيشتر از اين قياها رک : (مسعودي ، ١٣٧٤، ج ٢: ٤٥٠-٤٣٩).
[17] رک : (مجلسي ، بتا، ج ٤٩: ٢١٦)، (صدوق ، ١٣٧٨، ج ٢: ٢٣٣)، (عـطاردي ، ١٤٠٦، ج ١: ١٧٦) و (مـفيد، ١٤١٣، ج ٢: ٢١٢).
[18] البته علاوه بر اين متوان به موارد ديگري نيز اشاره کـرد: رهـبـري صـالح (صـدوق ، ١٣٧٨،ج ١: ٢٤٩-٢٤٨)، (محـدث عـاملي ، ١٤٠٩، ج ١٥: ٥٤)، انـتخاب زمـان مـناسب برايقيام (مجلسي ، بـتا، ج ٥٢: ١٣٩)،هـدفمند بودن حرکت (همان ، ج ٥٢: ١٤٠).
[19] در اين مـنابع مـاجراي ولايتعهدي و نپذيرفتن امام رضـا(ع ) آمـده : (مفيد، ١٤١٣،ج ٢: ٢٦٠) و (طبرسي ، ١٣٩٠: ٣٣٤).
[20] وقتي مأمون (پس از نپذيرفتن پيشنهاد ولايتعهدي ) امام رضا(ع ) را به قتل تهديدکرد، ايشان فرمود: «مـرا خـدا نهـي فرمـوده از اينکه خود را در معرض هلاکت برآورم پس اگر امر بدين منوال است ، آنـچه از بـراي تو ظاهر شده چنان کن و من اين امر مشروط رقبول مکنم » (صدوق ، ١٣٧٨، ج ٢: ١٤٠؛همان ، ١٤٠٠: ٦٩).
[21] استاد قرشي (ره ) معتقد است بـر اسـاس منابع موجود امام پاسخي به اين نامه ندادنـد (قرشـي ، ١٣٨٢، ج ٢: ٤٤٢) و در بحـارالانور آمـده که امام چند بار عذر آوردند وپيشنهاد مأمون (مبني بر سفر به خراسان ) را نپذيرفتند (مجلسي ، بتـا، ج ٤٩: ١٤٣). البتـه در برخـي منـابع ذکـر شـده که امام درپشت همان نامه نوشتندکه اين امر را مپذيرند، اما جفر و جامه بر خلاف آن دلالت دارند... (ابـن طقطقـي ، ١٣٦٠: ٣٠٠) و از ظواهر امر اين طور برمي آيدکه امام پاسخ رسمي نداده و نامه اي به مأمون ارسـال نـکردند وتنها از رفتن امتناع فرمودند.
[22] رک : (صدوق ، ١٣٧٨،ج ٢: ٢١٨).
[23] رک : (مجلسي ، بتا، ج ٤٩: ١٢٩)، (صدوق ، ١٣٧٨، ج ٢: ١٤٠؛همان ، ١٤٠٠: ٦٩).
[24] براي نمونه به اين منبع بنگريدکه امام در مجلس ولايتعهدي به دعـبل خـبر شـهادتشان را ميدهند: (محدث اربلي، ١٣٨١ق ، ج ٣: ٨٢).
[25] درباره جزئيات نماز عيد امام رضا(ع ) درزمـان مـأمون ، رک : (طبرسي ، ١٣٩٠: ٣٣٦).
[26] مناظره هاي مأمون در حقانيت حـضرت عـلي (ع ): (صـدوق ، ١٣٧٨، ج ٢: ٢٠٠-١٨٤)، (ابـن طـقطقـي ، ١٣٦٠: ٣٠٠)، (مفيـد، ١٤١٣،ج ٢: ٢٦١) و (محدث اربـلي ، ١٣٨١ق ، ج ٢: ٢٧٦).
[27] مانند سفارش امام کاظم (ع ) به علي بن يقطين که حضرت از وي خواست در دستگاه خلافت عباسي بماند و بکوشدتـا شـيعيان را از گرفتاري نجات دهد. حضرت به وي فرمودند: «لا تفعل فإن لنا بـک أنـسا و لإخوانک بـک عزا و عسي أن يجبر الله بـک کسـرا و يکسر بک نائره المخالفين عن أوليائه يا علي کفاره أعمالکم الإحسان إلي إخوانکم » (مـجلسـي ، بـ تـا، ج ٤٨: ١٣٦). سـفارش هـاي مکرر و راهنماي هاي امام به علي بـن يقـطين گـواه آشکاري بر عقلانيت و درايت مکتب شيعه است که ضمن رعايـت وپايبنـدي بـه اصول ، در راه مقابله با دشمنان ، مصالح عـالي را مـدنظر داشته و در جهت اعتلاي کتا هاي اهل بيت از آن بهره برداري کرده است .
[28] براي مثال از امام باقر(ع ) روايت شـده : مـثُ مـن خرج منا أهل البيت قبل قـيام القـائم مـثُ فرخ طار و وقَ فيکوه فتلاعبت به الصبيان ؛ کسانيکه از مـا اهـل بيت پيش ازقيام قائم (ع )قيام ميکنند، مانند جوجه هايي هستندکه بپرند و بـه سـوراخ ديواري درافـتند و بچه ها با آنها بازي کنند (مجلسي ، بـتا، ج ٥٢: ١٣٩) يا در هـمين زمينه نقل شده :همان طورکه آسمان وزمين آرام است ، شما نيز آرام بگيريد يعني عليه کسي به نفع مـاقيـام نکنيـد، زيرا امـر شـما (اعـتقاد به اينکه دولت حق از آن آل محمد(ص ) است )چيزي نيست که برکسي پوشـيده باشد، ولي بدانيدکـه آن ازکارهـاي خداوند است (و او بايد دولت ما را ظاهر گرداند) و به دست مردم نيست (که آنهاقيام کنند و آن را براي مـا بـگيرند). بـدانيدکه حق از آفتاب روش تر است و بر مؤمن وفاسق پوشيده نيست . صبح را مـي بينيد؟ حـق ماهمچون صبح روشن است که بـرکسـي پوشـيده نيست ! البته درباره سند اين رواي ها نيز در ميان علما اخـتلا هـايي وجـود دارد؛ رک : (عبداللهي ، ١٣٨٢).
[29] البته درباره مراتب اين حرمت و ساير مسائل مربوط به آن درکتا هاي فقهي مفصل بحث شده و در اين بحـث قصـد ورود بــه جـزئيات را نداريم.