زندگانی امام حسن مجتبی (ع)، دومین امام معصوم، با توجه به زمان های که در آن قرار داشتند در زمینه های اخلاق، فضیلت، کمال، حلم و سیاست درخشندگی خاصی دارد. جامعه بشری برای پیمودن راه درست، به این ویژگی هایی که در سیره امامان معصوم است، نیازمند است. هر امام با توجه به زمان خود، به گونه ای راه را مشخص می نمودند. امام حسن (ع) هم در عمل به این مهم پرداختند و متناسب با زمان و مکان و مخاطب، به شیوه ای برخورد کردند که هر کدام از این برخوردها می تواند از جنبه های مختلف بررسی گردد. امام مجتبی (ع) عابدترین و زاهدترین مردمان زمان خویش بودند و همواره از خوف خدا می لرزیدند. کرم و سخاوتشان زبان زد همگان بود. در قله عزت بودند و در برابر تهی دستان فروتن؛ شجاعتشان بر دوست و دشمن آشکار بود. واژه گان کلیدی: امام حسن مجتبی (ع)، سیره، اخلاق، فضایل.
مقدمه
پژوهش درباره زندگی معصومان (ع) ضروری است؛ زیرا اقیانوس بی کران فضایل و معارف آنان، مناسب ترین الگو برای همگان، به ویژه مسلمانان است. هم چنین تعالی شخصیت معنوی انسان، از والاترین و مقدس ترین اهداف پیشوایان دین بوده است. «الگوپذیری و قهرمان گرایی»، در وجود انسان نهادینه شده و همه مردم همواره دنبال سمبل ها هستند. امامان (ع) با تحمل مشقت های بسیار در این مسیر، تمامی تلاش خویش را بر آن گذاشتند تا اخلاق نیک را با شیوه های رفتاری و گفتاری خویش به آدمی بیاموزند و او را از زشتی ها به دور داشته، متوجه حقیقت والای انسانی و ارزش سترگش کنند. بی تردید رهبران الهی و امامان به عنوان تندیس همه خوبی ها، قهرمانان موفق برای چگونه بودن، چگونه زیستن و چگونه مردن هستند. همه ابعاد شخصیت معصومان (ع) بایسته پژوهش است؛ ازاین رو صاحبان اندیشه، نخبگان و نظریه پردازان، بیش تر، ویژگی های آنان را تحلیل می کنند. در این میان، نقش برجسته امام مجتبی (ع) بسیار چشم گیر جلوه می نماید. ازاین رو، با تأملی کوتاه در اخلاق و فضایل ایشان دریچه ای به بی کران سجایای اخلاقی آن امام همام می گشاییم.
زندگانی امام مجتبی (ع)
در تاریخ میلاد خجسته امام مجتبی (ع) اندکی اختلاف وجود دارد. طبق قول مشهور، در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال سوم هجری، در شهر مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر گرامی اش امام علی بن ابی طالب (ع) و مادر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، بودند. امام حسن (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیش تر درک نکردند زیرا تقریباً هفت سال بیش نداشتند که پیامبر اسلام (ص) بدرود زندگی گفتند.
آن حضرت پس از رحلت پیامبر (ص) تقریباً سی سال در کنار پدرش امیرمؤمنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت امام علی (ع) (سال 40 ق) به مدت ده سال امامت امت را به عهده گرفت و در سال 50 هجری، با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در 48 سالگی به درجه شهادت رسید و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون گشت.
فضایل خجسته امام حسن مجتبی (ع)
امام مجتبی (ع) دارای فضایل فراوانی بودند که خلاصه آن را با سه عنوان بیان می کنیم:
1. اصالت پاک
از مهم ترین فضایل آن امام وارسته این بود که پدرش علی مرتضی، دومین شخصیت برجسته جهان اسلام و مادرش فاطمه زهرا، نخستین بانوی نمونه اسلام و نی ای ارجمندش، آخرین پیام آور خدای یکتا بودند. جده فداکارش اولین بانوی مسلمان، حضرت خدیجه بنت خویلد بود؛ بانویی که تا پایان عمر، یار و غمگسار روزهای غریبی پیامبر بود و با بخشش اموال خویش، روند و حرکت دین نوپای اسلام را شتاب بیش تری داد.
2. آیات قرآن
از برجسته ترین فضایل امام مجتبی (ع) این است که او جزو اصحاب کسا و آل عبا و از اهل بیت پیامبر (ص) بودند؛ اهل بیتی که آیات فراوانی در شأن ایشان نازل شده است؛ از جمله آیه تطهیر.
عمر بن ابی سلمه (پسر همسر رسول خدا) می گوید:
پیامبر (ص) در خانه ام سلمه حضور داشتند که این آیه نازل شد: (انّما یریدُ اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً)؛
خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت، پلیدی را بزداید و پاکیزگی تان بخشد.[1] در این هنگام حضرت، دخترش فاطمه و پسرانش حسن و حسین را فراخواندند و عبایی را بر سر آن ها افکندند و درحالی که علی (ع) پشت سر ایشان ایستاده بود، فرمودند
: «اللّهمّ هؤُلاء اهلُ بیتی فَاذْهَبْ عَنهُمُ الرّجسَ و طَهِّرْهُم تَطهیراً»؛
پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آنان دور فرما و آنان را پاکیزه گردان».
حضور امام مجتبی (ع) در جریان «مباهله» نیز نشانه اعتبار و اهمیتی است که رسول خدا (ص) برای ایشان قائل بودند. نیز حضور آن حضرت در «بیعت رضوان» و بیعت نمودن پیامبر (ص) با او، جایگاه رفیع آن امام همام را نشان می دهد.[2]
3. روایات نبوی (ص)
با توجه به اصالت خانوادگی و تربیت علوی و فاطمی، پیامبر (ص) امام مجتبی (ع) و برادر بزرگوارش را با چنین جملاتی می ستودند:
«این ها (حسن و حسین) گل های خوش بوی امت من هستند.»[3]
«و هما سیدا شباب اهل الجنّة»؛
و آن دو سرور جوانان اهل بهشتند.[4]
در کتاب استیعاب به طرق مختلف از رسول گرامی (ص) روایت شده که درباره حسنین فرمودند:
خدایا من این دو را دوست دارم، تو نیز آن ها را و هر کس را که دوست دارشان است، دوست بدار.[5]
و در مورد امام مجتبی (ع) فرمود:
«لوکان العقل رجلًا لکان الحسن؛
اگر عقل به شکل مردی مجسم می شد، همانا حسن بود».[6]
ویژگی های اخلاقی امام مجتبی (ع)
روش، منش، رفتار و کردار امام مجتبی (ع) نمونه روزگار بود. در یک جمع بندی کلی، می توان چنین نتیجه گرفت که تاریخ نویسان مهم ترین برجستگی های اخلاقی آن حضرت را «بخشنده ترین، بزرگ منش ترین، باسخاوت ترین، حلیم ترین، زاهدترین، راست گوترین، پارساترین، عابدترین، گرامی ترین، پرگذشت ترین و دارای گشاده ترین سینه در میان مردم» ثبت و ضبط کرده اند. شیخ صدوق در کتاب امالی از امام صادق (ع) و آن حضرت از پدرانش چنین نقل می کند:
امام حسن (ع)، در میان مردم زمان خود، عابدترین، پارساترین و گرامی ترین افراد بود. چون قصد حج می کرد، پیاده می رفت و گاهی پای خود را برهنه می نمود. هیچ گاه دست به کاری نمی زد مگر این که خدا را یاد می نمود. راست گوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت. وقتی به درب مسجد می رسید، سر به سوی آسمان بلند می کرد و عرضه می داشت:
«الهی ضَیفُک بِبابِک یا مُحسِنُ قَد اتَاک المُسِیئُ فَتَجاوَز عَن قَبِیح مَا عِندِی بِجَمِیلِ مَا عِندَک یا کریمُ»؛
خدایا میهمانت درب خانه ات ایستاده، ای احسان کننده! بنده گنه کار به سوی تو آمد، به خوبی آنچه نزد توست، از بدی آن چه نزد من است درگذر."[7]
جابر بن عبدالله انصاری می گوید:
شنیدم که امام مجتبی (ع) فرمودند: مکارم اخلاق ده چیز است: 1. راست گویی؛ 2. صداقت در خضوع؛ 3. بخشش به سائل؛ 4. خوش خلقی؛ 5. پاداش دادن به کارها؛ 6. پیوند با خویشان؛ 7. حمایت از همسایه؛ 8. حق شناسی برای صاحب آن؛ 9. مهمان نوازی؛ 10. سرسلسله همه این ها شرم و حیا است.[8]
اگر بخواهیم ویژگی های اخلاقی آن حضرت را بررسی کنیم، در ابتدا بهترین ملاک، سخن خود امام است که بعضی از فرمایش های ایشان را بررسی می کنیم.
1. صداقت در خضوع
گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت. چنان که «عمر بن اسحاق» می گوید:
من و حسین (ع) در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی (ع) بودیم که فرمود: «بارها به من زهر داده اند، ولی این بار تفاوت می کند؛ زیرا این بار جگرم را قطعه قطعه کرده است». حسین (ع) با ناراحتی پرسید: «چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود: «از او چه می خواهی؟ می خواهی او را بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که به خاطر من، بی گناهی گرفتار شود».[9]
2. فروتنی
امام مانند جدش رسول الله (ص) بدون هیچ تکبری روی زمین می نشستند و با تهی دستان هم سفره می شدند. روزی سواره از محلی می گذشتند که دیدند گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. آنان وقتی امام حسن (ع) را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شدند و این آیه را تلاوت کرد: (انّه لایحبُ المُستَکبرین)؛ «خداوند خودبزرگ بینان را دوست نمی دارد.»[10] سپس سر سفره آنان نشستند و مشغول خوردن گردیدند. وقتی همگی سیر شدند، امام آن ها را به منزل خود فرا خواندند و از آنان پذیرایی نمودند و به آنان پوشاک هدیه کردند.[11]
همواره دیگران را بر خود مقدم می داشتند و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کردند. روزی ایشان در مکانی نشسته بودند تا برخاستند که بروند، پیرمرد فقیری وارد شد. امام به او خوش آمد گفتند و برای ادای احترام و خضوع، به او، فرمودند: «ای مرد! وقتی وارد شدی که ما می خواستیم برویم. آیا به ما اجازه رفتن می دهی»؟ مرد فقیر عرض کرد: «بله، ای پسر رسول خدا!»[12]
3. بخشش به سائل
امام مجتبی (ع) از خیل ستارگان پرفروغ است. او به «کریم اهل بیت» شهرت دارد. همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی (ع) اجازه نمی داد کسی از در خانه او ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیرمستقیم در رفع نیازمندی های افراد می کوشیدند و با تدابیر خاصی، گره از مشکلات گرفتاران می گشودند.
4. برخورد کریمانه با مردم
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب چنین روایت می کند:
مردی از امام مجتبی (ع) تقاضای کمک مالی نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او داد. آن گاه فرمود: «برو باربری بیاور تا این پول ها را برایت حمل کند.» مرد، باربری آورد. حضرت عبای سبزرنگش را به مرد سائل داد و فرمود: «این کرایه باربر است.»
امام مجتبی (ع) در جود و کرم از همگان سبقت گرفته بودند؛ آن چنان که با بخشش های خداپسندانه، دست از دارایی های خویش می کشیدند و همه را در راه خشنودی خدا تقدیم می کردند. این در واقع بیان گر بی اعتنایی آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا بود. در همین مورد نوشته اند:
امام مجتبی (ع) در طول عمر خود، دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم نمود و نصف آن را برای خود نگه داشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.[13]
5. بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران
می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی (ع) که بهترین سرمشق برای دوست داران ایشان است، بخشندگی بسیار و دست گیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف، همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساختند و آن قدر بخشش می کردند تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام، بخشش باید به گونه ای باشد که فرهنگ تکدی گری را ریشه کن سازد و در صورت امکان، شخص را از جرگه نیازمندان بیرون گرداند. روزی حضرت مشغول عبادت بودند فردی در کنار ایشان نشسته بود و به درگاه خدا می گفت: «خدایا! ده هزار درهم به من ارزانی دار». حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد.[14]
امام مجتبی (ع) هیچ گاه سائلی را از خود نمی راندند و هرگز پاسخ «نه» به نیازمندان نمی فرمودند و تمامی جنبه های معنوی بخشش را در نظر می گرفتند. مردی نزد امام مجتبی (ع) آمد و ابراز نیازمندی کرد. امام برای این که کمک رودررو نباشد و سبب شرمندگی آن مرد نگردد، فرمود: «آنچه را می خواهی در نامه ای بنویس و برای ما بفرست تا نیازت برآورده شود». آن مرد رفت و نیازهای خود را در نامه ای برای امام فرستاد. حضرت نیز آن چه را خواسته بود، برایش فرستادند. شخصی که در آن جا حضور داشت، به امام عرض کرد: «به راستی چه نامه پربرکتی برای آن مرد بود!» امام در پاسخ او فرمود: «برکت این کار برای من بیش تر بود که سبب شد شایستگی انجام این کار نیک را بیابم؛ زیرا بخشش راستین آن است که بدون درخواست شخص، نیازش را برآوری، ولی اگر آن چه را خواسته است به او بدهی، در واقع قیمتی است که برای آبرویش پرداخته ای».[15]
امام برآوردن نیاز دیگران را در هر حالی در اولویت قرار می دادند. ابن عباس می گوید:
با امام مجتبی (ع) در مسجدالحرام بودم. حضرت در آن جا معتکف و مشغول طواف بودند. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، به فلان شخص مقداری بدهکارم و از عهده قرض او برنمی آیم. اگر ممکن است [مرا کمک کنید]». امام فرمود: «به صاحب این خانه [و اشاره به کعبه کرد] متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم». شخص نیازمند گفت: «ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را نپردازم، مرا به زندان بیندازد». حضرت طواف خود را قطع کردند و همراه آن مرد به راه افتادند تا نزد طلبکارش بروند و از او مهلت بگیرند. عرض کردم: «ای پسر رسول خدا! گویا فراموش کرده اید که در مسجد قصد اعتکاف نموده اید». حضرت فرمود: «نه فراموش نکرده ام؛ ولی از پدرم شنیدم که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نُه هزار سال روزها روزه گرفته و شب ها را به عبادت گذرانیده است».[16]
6. خوش خلقی
امام مجتبی (ع) نسبت به فقیرانِ فرهنگی و فریب خوردگان جاهل نیز دل مهربان داشتند. گرچه آن ها بر اثر فریب دشمنان با هتاکی و بی حرمتی با امام برخورد می کردند؛ امام هیچ گاه از سخنان بیهوده آنان غضبناک نمی شدند و با لطف و مهربانی آن ها را نوازش می کردند و به رفع نیازهایشان همت می گماشتند. آنان نیز با دیدن برخوردهای خاضعانه امام به حیرت می افتادند و در اندک مدت از گفته های خویش اظهار پیشمانی می کردند. نمونه بارز فروتنی امام با فقرزدگان فرهنگی و دین باختگان بی هویت، ملاقات با آن مرد شامی است که حکایت آن در ادامه خواهد آمد.
هم چنین امام، همواره مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفتند. حتی پاسخ او در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود. امام گوسفند زیبایی داشتند که به او علاقه نشان می دادند. روزی دیدند گوسفند در گوشه ای افتاده و ناله می کند. جلوتر رفتند و دیدند که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسیدند: «چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟». غلام گفت: «من شکسته ام». حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای این که شما را ناراحت کنم». امام با تبسمی دل نشین فرمودند: «ولی من در عوض، تو را خشنود می کنم و غلام را آزاد کردند».[17]
7. پاداش دادن به کارها
در سفری که آن حضرت به همراه امام حسین (ع) و عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آن ها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای شدند که در آن پیر زنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند. پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که داشت دوشید و سپس گفت: «آن را برای غذا ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم». امام نیز آن گوسفند را ذبح نمود و زن از آن، غذایی برایشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا، از آن زن تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی، نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم.» سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان بود برای کسانی که نمی شناختی کشتی؟» مدت ها از این جریان گذشت تا این که بادیه نشینان به جهت فقر و خشک سالی به مدینه سرازیر شدند. آن زن نیز به همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی (ع) پیرزن را در کوچه دید و فرمود: «ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی». گفت: «نه»، فرمود: «من همان کسی هستم که مدت ها پیش به همراه دو نفر در خیمه تو شدیم. نامم حسن بن علی است». پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و مادرم به فدای تو باد!» امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار به او بخشیدند و او را نزد برادرش حسین (ع) فرستاد. او نیز همان مقدار به او گوسفند و دینار بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستادند. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید.[18]
حضرت با این سپاس گزاری، هم پاداش نیک پیرزن را دادند و هم از میهمان غریب پذیرایی کردند. بارها درباره فقیرانی که از ایشان پذیرایی کرده بودند می فرمود:
فضیلت با آنان است. اگرچه پذیرایی شان اندک است و مالی ندارند، ولی برترند، زیرا آنان غیر از آن چه ما را به آن پذیرایی می کنند چیز دیگری ندارند و از همه چیز خود گذشته اند، ولی ما بیش از آن چه پیش میهمان می گذاریم اموال داریم.[19]
8. حمایت از همسایه
خانواده ای یهودی در همسایگی امام، می زیستند. دیوار خانه یهودی شکافی داشت که رطوبت نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ می کرد. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا این که روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه امام آمد و دید که شکاف دیوار، سبب شده که دیوار خانه امام نجس گردد. بی درنگ نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد امام آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از این که در این مدت، امام سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد. امام برای این که او بیش تر شرمنده نشود فرمود: «از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که با همسایه مهربانی کنید». یهودی با دیدن گذشت و چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش رفت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد.[20]
9. حق شناسی برای صاحب حق آن
مهربانی با بندگان خدا، از ویژگی های بارز امام مجتبی (ع) بود. انس می گوید:
روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفتند و با مهربانی به او فرمودند: «برو، تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آن گاه شما او را آزاد می کنید؟!» امام در پاسخ فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است هرکس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید».[21] سپس فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود».[22]
10. میهمان نوازی
امام همواره در پذیرایی از میهمان، تلاش جدی می کردند. گاه از اشخاصی پذیرایی می نمودند که آنان را نمی شناختند. به ویژه، به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشتند. آنان را به خانه خود می بردند و به گرمی پذیرایی می کردند و به آن ها لباس و مال می بخشیدند.
امام حسن (ع) در طول زندگی پربرکتشان همواره در راه هدایت مردم گام بر می داشتند و شیوه برخوردشان با عموم مردم- حتی دشمنان- چنان زیبا بود که همه را به خود جذب می کرد.
تاریخ نگاران نوشته اند:
روزی امام مجتبی (ع) سواره از راهی می گذشتند. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش هایش تمام شد، امام رو به او کرده، سلامش کرد! آنگاه خندید و فرمود: «ای مرد! تصور می کنم در این جا غریب هستی.. . اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد؛ اگر گرسنه ای سیرت می کنیم؛ اگر برهنه ای می پوشانیمت؛ اگر نیازی داری، بی نیازت می کنیم؛ اگر از جایی رانده شده ای پناهت می دهیم؛ اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می کنیم. هم اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی این جا هستی مهمان مایی.. .» مرد شامی که این همه دل جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت: «شهادت می دهم که تو خلیفه خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم، اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می دانم.» آن مرد از آن پس، از دوستان و پیروان امام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، هم چنان مهمان آن بزرگوار بود.[23]
11. شرم و حیا
هم چنین آورده اند، روزی امام مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت هر لقمه ای که می خوردند، یک لقمه نیز جلوی حیوان می انداختند. مردی گفت: «ای پسر رسول خدا! اجازه دهید این حیوان را دور کنم». امام فرمود: «نه، رهایش کنید! من از خدا شرم می کنم که جان داری به غذا خوردن من نگاه کند و من به او غذا ندهم»[24]
12. عبادت امام
امام مجتبی (ع) بنده خاکسار خدا بودند. در هنگام عبادت، از قفس تنگ دنیا می رهیدند و تا شاخ ساران ملکوت پر می کشیدند. طعم عبادت، شهد دیگری در کامش می نشاند و جوهر جانش را قبضه می کرد. همواره در انتظار فرارسیدن ساعات نماز و لحظات عبادت می ماندند و چون وقت نماز نزدیک می شد، روح و روانش متغیر می گشت و رنگ از رخسارش می پرید:
انّ الحسن بن علی (ع) کان اذا توضّأ ارتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقیل له فی ذلک فقال: حقّ علی کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفرّ لونه و تر تعد مفاصله؛
حسن بن علی (ع) وقتی وضو می ساخت و آماده نماز می شد، رنگش دگرگون می گردید و بندبند وجودش می لرزید. از آن حضرت از علت این حال، سؤال شد، فرمود: «سزاوار است کسی که در پیشگاه خداوند عرش می ایستد، رنگش پریده و بندبند اعضایش بلرزد».
امام صادق (ع) می فرماید:
امام حسن بن علی عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود. هرگاه حج به جا می آورد، پیاده و گاهی پابرهنه بود، همیشه از یاد مرگ و قبر و قیامت گریه می کرد.. .."[25]
هم چنین می فرماید:
انّ الحسن بن علی (ع) کانَ اذا قامَ فی صلاته تَرتَعِدُ فرائصُهُ بینَ یدَی رَبِّهِ- عزّوجلّ- و کانَ اذا ذَکرَ الجَنَّة و النّار اضْطَرَبَ اضْطِرابَ السَّلیم؛
حسن بن علی (ع) وقتی به نماز می ایستاد، تن مبارکش در مقابل پروردگارش می لرزید و هرگاه که یاد بهشت و جهنم می نمود، چون مارگزیده مضطرب و پریشان می شد و به خود می پیچید[26]
با آن که امام مرکب هایی در اختیار داشتند، مسافت 450 کیلومتری مدینه تا مکه معظمه را زیر آفتاب حجاز و روی سنگ ریزه های داغ بیابان، پیاده می پیمودند و به این شکل 25 مرتبه پیاده به زیارت کعبه شتافتند تا رضایت خدای خویش را بیش تر فراهم آورد. آن حضرت هیچ گاه خدا را فراموش نکردند و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بودند. از دوری دوست و خوف و عظمت او اشک می ریختند. حتی در بستر شهادت گریه اش شدت گرفت. عرض کردند: «ای پسر رسول خدا! گریه می کنید در حالی که محبوب رسول خدا هستید و پیامبر درباره شما بسیار تعریف فرمودند و شما 25 نوبت پیاده به حج مشرف شدید!» فرمود: «برای دو چیز می گریم: وحشت از آن چه در پیش دارم و جدایی از دوستان.»[27]
13. بردباری و صلابت در برخوردها
از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی (ع)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان سختی این سال های ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کردند. در این سال ها، از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنیدند و زخم خدنگ بی وفایی می خوردند. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به امام علی (ع)، شیوه سخن رانان شهر شده بود. آنان هرگاه امام را می دیدند، می گفتند: «السّلامُ عَلَیک یا مُذِلَّ المُومنین»؛ سلام بر تو ای خوارکننده مؤمنان.
در حضور ایشان، زبان به هتک و دشنام امام علی (ع) می گشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار آن ها را تحمل می کردند. پرواضح است که داشتن خصلت حلم، یک قانون غالبی است نه همیشگی، باید موارد را شناخت و بر اساس ضوابط اسلامی با آن برخورد کرد. در بعضی از موارد باید سد حلم را شکست و فریاد زد و شدت عمل نشان داد؛ یعنی در آن مواردی که حلم موجب سوءاستفاده گمراهان می گردد؛ زیرا همیشه افرادی هستند که از شیوه حلم بزرگان، سوءاستفاده می کنند و تا مجازات نشوند، از کردار زشت خود دست برنمی دارند. در این گونه موارد باید در برابر آن ها شدت عمل نشان داد، تا ایجاد مزاحمت نکنند. امام مجتبی (ع) در عین آن که به حلم معروف بودند، در بعضی از موارد، فریادی چون صاعقه داشتند که تاروپود دشمنان را می سوزانید. برای نمونه، پس از ماجرای صلح تحمیلی، معاویه به کوفه آمد و در میان ازدحام جمعیت برفراز منبر رفت در ضمن گفتارش با گستاخی بی شرمانه ای از امیرمؤمنان علی (ع) بدگویی نمود. هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام حسن (ع) بر پله منبر ایستاد و خطاب به معاویه فریاد زد:
ای پسر هند جگرخوار! آیا تو از امیرمؤمنان (ع) بدگویی می کنی، با این که پیامبر (ص) در شأن او فرمود:
«مَنْ سَبَّ علیا فَقَدْ سَبَّنی، وَ مَنْ سَبَّنی فَقَدْ سَبَّ الله، وَ مَنْ سَبَّ الله، ادْخَلَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدا فی ها مُخَلَّدا وَ لَهُ عَذابٌ مُقِیمٌ»؛
«کسی که به علی (ع) ناسزا گوید، به من ناسزا گفته و کسی که به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته و کسی که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه وارد دوزخ می کند، و او در آن جا همواره گرفتار عذاب الهی است».
آن گاه از منبر پایین آمدند و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شدند و دیگر بازنگشتند.[28]
این بردباری تا جایی بود که مروان بن حکم- دشمن سرسخت امام- با حالتی اندوهگین در تشییع پیکر ایشان شرکت کرد و در پاسخ آنانی که به او می گفتند: «تو تا دیروز با او دشمن بودی»، گفت: «او کسی بود که بردباری اش با کوه ها سنجیده نمی شد».[29]
14. شجاعت
شجاعت، میراث ماندگار امام علی (ع) بود و امام مجتبی (ع) میراث دار آن بزرگوار. در تاریخ آمده است که امام علی (ع) در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت می کردند. شمشیرزنی و مهارت های نظامی را از کودکی به آنان می آموختند و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس می دادند. میدان های نبرد، مکتب درس شجاعت امام علی (ع) به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت حضرت علی (ع)، کشمکش ها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خون خواهی عثمان برپا گردید. شعله های جنگ زبانه می کشید. امام علی (ع) پسرش محمد بن حنفیه را فراخواندند و نیزه خود را به او دادند و فرمودند: «برو شتر عایشه را نحر کن!». او نیزه را گرفت و حمله کرد، ولی کسانی که به سختی اطراف شتر را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد، ولی نتوانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را گرفته، به حسن (ع) دادند. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه بازگشت، در حالی که از نوک نیزه اش خون می ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرمؤمنان (ع) به او فرمود: «شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر (ص) است و تو فرزند علی (ع) هستی».[30]
امام مجتبی (ع) در دیگر جنگ های آن دوران نیز شرکت کرده، دلاوری های بسیاری از خود نشان دادند. معاویه درباره دلاوری های ایشان می گفت: «او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود».
15. قناعت و ساده زیستی
روزی حضرت مجتبی (ع) با برادرش امام حسین (ع) و فرزندان عباس به باغ یکی از ارادتمندان رفتند و در باغ گردش نمودند و در گوشه ای نشستند. امام مجتبی (ع) به شخصی به نام مُدرِک بن زیاد فرمود: «ای مرد! آیا غذا و خوردنی پیدا نمی شود تا میل کنیم؟» مُدرک فوراً مقداری نان و سبزی و نمک آورد و حضرت تناول کردند و فرمودند: «چقدر خوشمزه و پاکیزه بود!» طولی نکشید که غذای بسیار لذیذ و خوشمزه ای آوردند. امام به مُدرک فرمود: «تمام غلامان و خدمت گزاران را فراخوان تا از این غذا بخورند.» غلامان آمدند و از غذا خوردند، ولی امام خود تناول نفرمود. مُدرک علت را پرسید. حضرت فرمود: «آن نان و نمک و سبزی غذای محرومان بود و همان غذای محبوب من است».
16. موعظه و نصیحت ماندگار
جنادة بن امیه می گوید:
در واپسین لحظه های بیماری امام مجتبی (ع) به محضر آن حضرت رسیدم، در حالی که در مقابل آن حضرت تشتی قرار داشت که در آن لخته های خون بود. عرض کردم: «چرا خود را درمان نمی کنید؟» حضرت فرمود: «کار از درمان گذشته است». عرض کردم: «ای پسر رسول خدا نصیحتی بفرمایید.» فرمود:
«اسْتَعِدَّ لِسَفَرِک وَ حَصِّلْ زادَک قَبْلَ حُلُولِ اجَلِک وَاعْلَمْ انَّک تَطْلُبُ الدُّنْیا وَالْمَوْتُ یطْلُبُک وَلا تَحْمِلْ هَمَّ یوْمِک الَّذی لَمْ یأْتِ عَلی یوْمِک الَّذی انْتَ فیهِ وَاعْلَمْ انَّک لاتَکسِبُ مِنَ الْمالِ شَیئا فَوْقَ قُوْتِک الّا کنْتَ خازِنا لِغَیرِک وَاعْلَمْ انَّ فی حلال ها حِسابٌ وَ فی حرام ها عِقابٌ وَ فی الشُّبَهاتِ عِتابٌ»؛
خود را برای سفر آخرتت آماده کن و قبل از فرا رسیدن مرگ، زاد و توشه تهیه کن، و بدان که به راستی تو به دنبال دنیا هستی، در حالی که مرگ به دنبال توست، و غصه روزی را که هنوز نیامده، بر روزی که در آن قرار داری تحمیل نکن [بلکه از امروزت استفاده کن ]؛ و بدان که آن چه بیش از غذای خود از مال کسب می کنی، خزانه دار و نگهبان [وارثان و] دیگران هستی. بدان که به حقیقت در حلال آن حساب و در حرام آن عقاب و در شبهه ناک آن سرزنش است.»
«فَانْزِلِ الدُّنْیا بِمَنْزِلَةِ الْمَیتَةِ خُذْ مِنْها ما یکفیک، فَانْ کانَ ذلِک حَلالًا قَدْ زَهِدْتَ فی ها وَ انْ کانَ حَراما لَمْ یکنْ فیهِ وِزْرٌ، فَاخَذْتَ کما اخَذْتَ مِنَ الْمَیتَةِ، فَانْ کانَ الْعِتابُ فَانَّ الْعِتابَ یسیرٌ»؛
پس دنیا را به منزله مرداری قرار بده و به اندازه کفایت [و در حد ضرورت ] از آن بگیر. پس اگر آن [مال ] حلال باشد [با مصرف اندک] زهد ورزیده ای و اگر حرام باشد گناهی بر تو نیست؛ [زیرا به اندازه ضرورت و در حال اضطرار از آن استفاده برده ای و] از آن برگرفته ای، چنان که از مردار [در حال اضطرار] بهره می بری. پس اگر [هم] عتابی باشد، بسیار اندک است.»
«وَاعْمَلْ لِدُنْیاک کانَّک تَعیشُ ابداً وَاعْمَلْ لآِخِرَتِک کانَّک تَمُوتُ غَدا وَ اذا ارَدْتَ عِزّا بِلا عَشیرَةٍ وَ هَیبَةً بِلا سُلْطانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللّه الی عِزِّ طاعَةِ اللّه»؛
برای دنیایت به گونه ای کار کن که گویا همواره زنده هستی، و برای آخرتت [نیز] به گونه ای کار کن که گویا فردا می میری [و همواره آماده باش ]. و اگر می خواهی بدون عشیره و قبیله عزیز باشی و بدون سلطنت و حکومت داری هیبت و شکوه داشته باشی، پس از ذلت معصیت خدا خارج شود [و] به عزت طاعت الهی [پناه ببر].»
رفتار قرآنی امام حسن (ع)
یکی دیگر از موارد رفتار امام مجتبی (ع) رفتارهای قرآنی آن حضرت بود که به این شیوه، به تبیین و تبلیغ قرآن می پرداختند. پاره ای از آن ها عبارتند از:
الف) عفو و گذشت
امام مجتبی (ع) که خود از اهل بیت (علیهم السلام) بودند و در شمار پاکان از رجس قرار داشتند، رفتاری برگرفته از آموزه های قرآنی داشتند، از جمله: صفت عفو و گذشت یکی از کارگران امام حسن (ع) گناهی کرد که کیفر داشت. وقتی به دستور امام خواستند او را کیفر دهند، گفت: «مولای من! (والعافین عن الناس) فرمود: «تو را بخشیدم.» گفت: (واللّه یحب المحسنین)؛ فرمود: «در راه خدا آزادی و دو برابر آن چه به تو بخشیدم، نزد من داری».[31]
ب) موعظه قرآنی
موعظه های امام حسن (ع) هم رنگ و بوی قرآنی داشت. از جمله می فرمایند:
ای فرزند آدم! از حرام های خدا خود را بازدار تا عابد باشی و به آن چه خدا قسمت تو کرده، راضی باش تا بی نیاز شوی و همسایگی همسایه خود را نیکو دار تا مسلمان باشی و.. . ای فرزند آدم! از روزی که زاده شدی، پیوسته در تباه عمر خود بوده ای. اینک باقی مانده اش را برای آخرت خود دریاب که مؤمن توشه بر می دارد و کافر سرگرم بهره کنونی اش است. (و تزوّدوا فانّ خیرالزاد التّقوی)؛ «برای خود توشه بردارید که به راستی بهترین توشه پرهیزکاری است».[32]
ج) توسل قرآنی
شخصی برای بچه دار شدن از امام تقاضای مطلبی کرد. امام فرمود: «برتوباد به استغفار کردن.» او مشغول انجام دادن این توصیه شد تا جایی که گاه روزی تا هفتصد مرتبه استغفار می کرد. وی به زودی صاحب ده فرزند شد. وقتی از امام دلیل این توصیه را پرسید: فرمود:
آیا سخن خدای سبحان را در قصه هود نشنیده ای؟ (ویزدکم قُوَّةً الی قُوّتکم)؛ «و نیرویی بر نیروی شما بیفزاید» و در قصه نوح نشنیده ای (و یمددکم باموال و بنین)؛ و شما را به اموال و پسران یارای کند.[33]
د) زندگی با آیات قرآنی
امام حسن (ع) با آیات الهی زندگی می کردند و در هر موقعیتی، آیات مختلف قرآن کریم را تلاوت می فرمودند. گاه در نمازجمعه، گاه در برخوردهای شخصی، گاه در اجتماعات، گاه در میدان جنگ. شیخ طوسی می نویسد:
امام حسن (ع) پس از شهادت امام علی (ع) با مردم سخن گفت:... «هرکس مرا شناخت، شناخت؛ هرکسی نمی شناسد، من حسن، فرزند محمد، پیامبر خدا هستم. (واتبعت ملّة آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب)؛ و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم،[34] من فرزند آن مژده دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدایم، من آن چراغ تابانم، من فرزند آن پیامبر رحمت برای جهانیانم؛ من از آن خاندانم که خدا پلیدی را از ایشان زدود و پاکشان کرد؛ من از آن خاندانم که جبرئیل بر آنان نازل می شد و از خانه ایشان عروج می کرد؛ من از آن خاندانم که خدا محبت و ولایت آنان را واجب کرد و در آیه ای که بر محمد (ص) نازل کرد فرمود: (قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی و من یقترف حسنةً)؛ بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما نمی خواهم مگر محبت به خویشان و...؛ و به دست آوردن نیکی محبت ماست.»[35]
نتیجه
انسان از کرامت والایی برخوردار است ولی گاهی وسوسه های شیطان، باعث می شود این کرامت به دست فراموشی سپرده شود. هرکس خود را نشناسد، به حقیقت بزرگ تر، یعنی خداشناسی دست نخواهد یافت زیرا «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه».
دین مبین اسلام تمام پیچ وخم های زندگی را به انسان های بینا نشان می دهد و آن ها را به سوی کمال هدایت می کند. اگر انسان قلبی تاریک داشته باشد، هیچ گاه هدایت را در نمی یابد. یکی از مصادیق هدایت، ائمه اطهار (علیهم السلام) هستند و نور ائمه در دلی جای می گیرد که جایی برای آن باشد وگرنه هیچ امیدی به هدایت نخواهد بود. کسی که از ویژگی های اخلاقی امام حسن (ع) الگو گیرد، هدایت می شود و هرکس دلش خالی از نور هدایت باشد، راه شقاوت خواهد پیمود. پس باید عقل را پرورش دهیم تا بتوانیم انوار هدایت را درک کنیم. امام مجتبی (ع) خود را وقف کردند تا نمونه کامل اخلاق حسنه را نشان دهند و الگویی برای طالبان هدایت باشند و آن ها بتوانند این اخلاق حسنه را در وجود خود پرورش دهند.
منابع
قرآن کریم.
1. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، بیروت: انتشارات داراحیاء التراث العربی، 1393 ق.
2. اصفهانی، عمادالدین حسین، زندگانی امام حسن مجتبی (ع)، تهران: انتشارات محمد، بی تا.
3. امین، سیدمحسن، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) (اعیان الشیعه)، چاپ اول، مترجم، اداره پژوهش و نگارش، بی جا، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه (وزارت ارشاد اسلامی)، 1361.
4. بهبهانی، محمدباقر، کریم اهل بیت (علیهم السلام)، مترجم، ابراهیم سلطانی نسب، مصحح، محمدعلی حسین زاده، چاپ اول، تهران: انتشارات صیام، 1380.
پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، چاپ دوم، قم: انتشارات مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام، 1374.
5. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، چاپ اول، قم: انتشارات انصاریان وابسته به مرکز جهانی علوم اسلامی، 1376.
6. دشتی، محمد، فرهنگ سخنان امام حسن مجتبی (ع)، چاپ اول، قم: انتشارات امیرالمومنین، 1389.
7. رشیدی، حسین، زندگانی امام حسن مجتبی (ع) (داستان ها و احادیث آموزنده از کریم اهل بیت (علیهم السلام)، چاپ اول، قم: انتشارات بیان الحق. 1389.
8. شریف قرشی، باقر، حیاة الامام الحسن بن علی (ع)، چاپ اول، بیروت: انتشارات دارالبلاغه، 1413 ق.
9. قدیانی، عباس، زندگانی چهارده معصوم، چاپ اول، قم: انتشارات فردابه، 1380.
10. قمی، عباس، منتهی الآمال، چاپ اول، قم: انتشارات انصاریان، 1386.
11. مازندرانی، محمدبن علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، قم: انتشارات علامه، 1379 ق.
12. متوسل، احمد، معجزات امام حسن (ع) از ولادت تا شهادت، چاپ اول، قم: انتشارات دارالفکر، 1386.
13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: انتشارات الوفاء، 1403 ق.
14. هادی منش، ابوالفضل، آفتاب حسن رویکردی تحلیلی به زندگانی امام حسن مجتبی (ع)، چاپ دوم، قم: انتشارات دفتر عقل، 1387.
پی نوشت ها
[1] سوره احزاب، آيه 33.
[2] رسول جعفريان، حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، ص 120، چاپ اول، قم: انتشارات انصاريان، 1376.
[3] سيدمحسن امين، اعيانالشيعه، ترجمه اداره پژوهش و نگارش، ص 34، چاپ اول، انتشارات شركت سهامى وزارت ارشاد، 1361.
[6] رسول جعفريان، همان، ص 121.
[7] شيخ عباس قمى، منتهىالامال، ص 307، چاپ اول، قم: انتشارات انصاريان، 1386.
[8] عمادالدين اصفهانى، زندگانى امام حسن مجتبى(ع)، ص 225، تهران: انتشارات محمد، بىتا.
[9] ابن اثير، اسدالغابه، ج 2، ص 15، بيروت: انتشارات داراحياء التراثالعربى، 1393 ق.
[11] محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 43، 253، بيروت: انتشارات الوفاء 1403 ق.
[12] ابوالفضل هادى منش، آفتاب حسن رويكردى تحليلى به زندگانى امام حسن مجتبى(ع)، ص 46، چاپ دوم، قم: انتشارات دفتر عقل، 1387.
[13] مهدى پيشوايى، سيره پيشوايان، ص 90- 91، چاپ دوم، قم: انتشارات مؤسسه تحقيقاتى و تعليماتى امام، 1374.
[14] ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 17، قم: انتشارات علامه، 1379 ق.
[15] هادىمنش، همان، ص 44.
[17] باقر شريف قرشى، حياهالامام الحسن بن على(ع)، ج 1، ص 314، بيروت: انتشارات دارالبلاغه، 1413 ق.
[18] اعيانالشيعه، ص 39- 40.
[19] بحارالانوار، ج 43، ص 253.
[20] هادى منش، همان، ص 38.
[22] محمدباقر بهبهانى، كريم اهلبيت:، ص 71، چاپ اول، تهران: انتشارات صيام، 1380.
[23] مناقب آلابىطالب، ج 4، ص 19.
[24] محمد دشتى، فرهنگ سخنان امام حسن مجتبى(ع)، ص 243، چاپ اول، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1389.
[25] منتهىالامال، ص 306.
[26] بحارالانوار، ج 43، ص 331.
[28] بحارالانوار، ج 44، ص 91.
[29] هادى منش، همان، ص 42.
[30] مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 21.
[31] بحارالانوار، ج 43، ص 352.