حضرت علی به اوگفت:این حلوا زکات است یا صدقه؟/گفت:"هدیه"/ امام گفت از راه دین واردشده ای تا مرا فریب دهی؟
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: برخی افراد که دم از اخلاق میزنند، زلزله در همه پنج حرفی میافتد که "اخلاق" را تحریر میکنند. زلزلهای بزرگتر از آنچه در بم اتفاق افتاد! "ارگِ باورِ مردم" کنگره در کنگره فرو میریزد وقتی "مقاطعهکارانِ مباهتهپندار" از اخلاق دم میزنند.
یادشان میرود انگار که نامشان را هزار بار باید در سیاههای نوشت که از "قاتلانِ اخلاق" شکل میگیرد. اخلاق را از این زبانها و قلمها نباید شنید و خواند که نقض غرض را معنایی نو میشود. باید از نو خواند معراجالسعاده مرحوم نراقی را. چهل حدیث امام خمینی را فراوان باید خواند و در سلوک قاضی و شاه آبادی و... باید جان گرفت.
آدمها را هم باید شناخت اما نه از آنچه دیگران درباره آنان میگویند که از آنچه آنان درباره سایرین میگویند، بهتر میشود شناخت. دیگران شاید در تعریف فرد اشتباه کنند اما خود او چون دهان باز کند، حقیقتِ وجودی خود را، صریح و بیپیرایه و عریان، به تماشا خواهد گذاشت. این میتواند فرصتی باشد برای شناخت افراد. آن هم به مصداق همان ضربالمثل قدیمی "از کوزه همان برون تراود که در اوست".
بگذارید صفحه 471 از جلد 6 کتاب گرانقدر الحیاه- اثر گرانسنگ استاد حکیمی را بخوانیم؛ "امامعلی«ع» میفرماید: شب هنگام کسی به دیدار ما آمد، با ظرفی سرپوشیده از حلوا، چنانش ناخوش داشتم که گویی زهرمار بر آن ریختهاند. گفتم: هدیه است یا زکات، یا صدقه - که گرفتن آن بر ما حرام است-؟
گفت: نه این است و نه آن، بلکه هدیه است. گفتم: مادر بر تو بگرید! آیا از راه دین وارد شدی تا مرا بفریبی؟ یا عقلت را از دست داده و دیوانه شدهای؟ یا سخنی بیهوده میگویی؟"
معیار برای شناخت افراد، نه داوری دیگران درباره آنها که قضاوت کردن آنان نسبت به سایرین است به ویژه وقتی حکم هم میدهند و نسخه گاری و درشکه مینویسند برای یک مدیر در نظام اسلامی؟! ارزش سخن و شخص این قبیل افراد درست به اندازه همانی است که میگویند. گفتههایی که تفسیر کنند و تبیینکننده پندارهاشان است. کسی هم که پنداری چنان و بیانی چنین دارد، "بیهنر"ی است که نه "صدر" جای "نشستن" اوست و نه "قدر" را چنان باید سبک گرفت که سزای او باشد. صدر جا و قدر شایسته کسانی است که پاک میاندیشند، پاکیزه زبانند و به طهارت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، جان، پاکیزه دارند. ما هنر و هنرمند و وعظ و اتعاظ را ارج مینهیم و از بیهنران و غیر متعظان روی برمیتابیم تا جان و جامعه سلامت بماند چه اینان را اگر نفسی صاحب اثر بود، اول خود اثر میپذیرفتند تا بعد نوبت به دیگران برسد.