نتیجه سستی ایمان و اعتقاد عمر بن سعد
توجه نکردن به معاد و پیروی از هوى و هوس ابن سعد بود که برای رسیدن به ملک ری، جنگ با امام حسين عليه السلام را انتخاب كرد.
خداوند در مدت سيزده سالى كه پيامبرش صلى الله عليه و آله در مكّه بود مسلمانان را چنان تربيت كرد كه عقيده آنان به خداوند و قيامت كه عامل تمام حركت هاست، محكم شود. اگر انسان به اصل اساسى و مهم معاد ايمان داشته باشد، عمده مسائل عقيدتى اش سروسامان مى گيرد و در واقع راه سعادتش هموار مى گردد. اشكال بسيارى از مردم از ضعف اعتقاد آنها نسبت به مبدأ و معاد است. اين نوع انسان ها يا خداوند را حاضر و ناظر نمى دانند كه در نتيجه دست به گناهان و جنايات فراوان مى زنند يا اگر خدا را حاضر و ناظر مى دانند، به قيامت و جهان پس از مرگ اعتقادى ندارند.[1]
چون امام حسين علیه السلام نامه ابن زیاد را جواب نداد غضب ابن زياد زياد شد به فکر تهيه لشكر افتاد و چون لشكر جمع شد پیشنهاد حكومت رى را به عمر بن سعد داد و آن را مکتوب داشت و به وى داد و او را رهسپار جنگ کرد، اما او در جنگ با امام حسين علیه السلام سستی مي كرد. ابن زياد گفت: یا جنگ را شروع کن یا مکتوب درباره ری را به ما برگردان.
هنگامی که آب را بر امام حسین علیه السلام و یارانش بستند يزيد بن حصين همدانى گفت: يا ابن رسول اللَّه مرا اجازه بده تا نزد ابن سعد روم با او درباره باز کردن شریعه آب صحبت کنم، اجازه داده شد، نزد عمر بن سعد رفت، بر او سلام نكرد؛ ابن سعد گفت: يا أخا همدان تو را چه شده به من سلام نمی کنی مگر من مسلمان نيستم و خدا و رسول او را نمى شناسم؟ همدانى گفت: اگر تو مسلمان بودى به جنگ با عترت رسول اللَّه بيرون نمى آمدى و آب فرات بر ايشان نمى بستى که حسين بن على علیه السلام و یاران و همه اهل بيتش از تاب تشنگى به بيم جان و هلاك رسيده اند و تو ميان آب و ايشان قرار گرفته ای كه مبادا ايشان شربتى آب از آن بخورند و حال گمان می کنی كه خدا و رسول او را مي شناسى و مسلمانى، عمر نحس سر شوم خود را به زیر انداخت بعد از زمانى سر بالا كرد و گفت: و اللَّه يا اخا همدان به درستى كه من حرمت ايشان را مي دانم و مي شناسم اما:
دعاني عبيد اللَّه من دون قومهالى خطة فيها خرجت لحين...[2]
مرا عبيداللَّه زياد از نزد قوم طلب كرد و مملكتى كه در آن زر و سيم را حاصل كنم؛ به من داد
و به خدا سوگند كه نمي دانم و حال آنكه من بر گذر دو خطر ايستاده ام كه آن را نمى پسندم
آيا ملك رى را بستانم و حال آنكه ملك رى مرغوب منست يا برگردم در حالتى كه مرا از گناه كاران به كشتن حسين شمارند
و مي دانم كه در كشتن او داخل شدن در آتش است كه از دخول آن هيچ حجاب و مانعى نيست و ملك رى نور چشم را مى افزايد.
بعد از آن گفت: يا أخا همدان در نفس خود نمى يابم كه بتوانم ملک ری را ترك کنم، يزيد بن حصين بازگشت و گفت: يا ابن رسول اللَّه او به واسطه ملك رى، راضی به قتل شما شده است.
اینگونه هوا و نفس انسان را در ورطه بزرگ شهوات و در زنجیر می اندازد و ابن سعد با وجود آنكه مي دانست اين عمل زشت است ولی رغبت كردن به دنياى زودگذر، براى طمع مال، سبب زيان كارى او شد.
برای ابن سعد از طرفى جنگ با فرزند دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله كار بسيار سختى بود و از سوى ديگر دست كشيدن از مقام و امارت رى سخت تر. جنگ بين عقل و هوى شروع شد و بالاخره هوى و هوس بر او غلبه كرد و جنگ با امام حسين عليه السلام را انتخاب كرد تا به ملك رى برسد. او در پاسخ به نداىِ عقلِ مغلوب شده مى گفت:
يقولون انّ اللَّه خالق جنّةو نار و تعذيب و غل يدين
فان صدقوا فيما يقولون اننّىاتوب الى الرّحمن من سنتيتن
و ان كذبوا فزنا بدنيا عظيمةو ملك عقيم دائم الحجلين[3]
مى گويند: خداوندى وجود دارد و #بهشت و جهنمّى در انتظار است ... اگر راست باشد كه پس از جنگ توبه مى كنم! و اگر دروغ باشد، ملك رى را از دست نداده ام!
آن شقى جنگ با امام حسين علیه السلام را اختيار كرد و تاريخ نشان مى دهد كه او نه تنها موفق به #توبه نشد بلكه به ملك رى هم نرسيد! و عاقبت، همان گونه كه امام حسين عليه السلام پيش بينى كرده بود، با وضع ذليلانه اى به دست مختار كشته شد.
آری اگر انسان در اعتقاد به روز واپسین و دادگاه عدل الهى محکم و راستین باشد می تواند بر نفس و طمعش غلبه کند و سعادت خود را به ارزانی و به پوچ نفروشد و زیانکار و رسوای دو عالم نگردد.
مهدی سیدمرادی
پی نوشت ها:
[1] مثال هاى زيباى قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، نسل جوان، قم، 1382ش، ج 2، ص 236.
[2] كشف الغمة في معرفة الأئمة، على بن عيسى اربلى، بنى هاشمى، تبريز، 1381ق، ج 2، ص 47.
[3] مثال هاى زيباى قرآن، ج 2، ص 236.