رجزهای عاشقانه وشجاعانه حضرت عباس(ع) پیش از شهادت
![عباس2 ت](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
شفقنا-تشنگی بدان شب بر حسین و یاران او سخت گشت، کودکان بدو شکوه آوردند و از فرط عطش بنالیدند. امام علیه السلام عباس را بخواند و بفرمود تا با تنی چند بر نشیند و به فرات رود و از برای تشنگان شربتی آب آرد. عباس با ده سوار بر نشست و مشکها برداشت و چون به شریعه ی فرات رسید. یاران ابن زیاد بر کنار فرات نشسته و شریعه ی آب را بر حریم رسول فرو بسته، چون عباس علیه السلام را بدیدند، بر او حمله آوردند و جمله چهار هزار تن بودند و عباس و یاران با آن جمع در انداختند و کشش و کوششی سخت رفت و عباس این رجز می خواند:
اقاتل القوم بقلب مهتدی
اذب عن سبط النبی احمد .
من اینک با قوم کافر با قلبی هدایت یافته در ستیزم و از حریم فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دفاع می کنم.
اضربکم بالصارم المهند
حتی تحیدوا عن قتال سیدی.
من اینک با قوم کافر با قلبی هدایت یافته در ستیزم و از حریم فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دفاع می کنم.
انی أنا العباس ذو التودد
نجل علی المرتضی المؤید .
من عباس مهربان فرزند علی مرتضی هستم که هماره مورد تأیید بود.
به گزارش شفقنا ابو مخنف گوید: چون این رجز بخواند، بر ایشان دستبری مردانه کرد و ایشان را
از یمین و یسار بپراکند و بسی مردم شجاع و سواران دلیر از ایشان بکشت و این رجز را بر خواند:.
لا أرهب الموت اذ الموت زقا
حتی اواری میتا عند اللقا (۸) .
مرا از مرگ هراسی نیست آنگاه که بانگ برآورد، تا آن هنگام که در جنگ، خود در خاک شوم.
نفسی لنفس الطاهر الطهر وقا
انی صبور شاکر للملتقی (۹) .
جانم برای جان آن پاک پاکیزه نگاهدار است و من در جنگها شکیبا و شاکرم
و لا اخاف طارقا ان طرقا
بل اضرب الهام وافری المفرقا (۱۰) .
از کوبنده ای نمی ترسم. بلکه سر را می زنم
انی انا العباس صعب باللقا (۱۱) .
) من عباس دلاورم که پایداری در نبرد، با من دشوار است.
دیگر باره بر آن جمع در انداخت و ایشان را از شریعت فرات براند و مشک پر آب کرد و جرعه ای آب به کف برداشت و تشنگی امام به خاطر آورد و آب را فرو ریخت و گفت: هرگز آب ننوشم
و آقای من حسین تشنه باشد. آنگاه از شریعت بیرون شد و مشک بر دوش افکند و بر نشست و این رجز همی خواند:
یا نفس من بعد الحسین هونی
فبعه لا کنت أن تکونی (۱۲) .
ای نفس! پس از حسین، خوار باش و پس از او مباد که زنده باشی.
هذا حسین شارب المنون
و تشربین بارد المعین (۱۳) .
مگر حسین شربت را می چشد و حال آنکه تو از آب سرد و گوارا می نوشی؟!.
هیهات ما هذا فعال دینی
و لا فعال صادق الیقین (۱۴) .
بعید است از من، این کردار نه از آیین من است و نه کردار مرد راست باور.
چون آن قوم حال او بدین صفت دیدند، حالی تیر افشاندن گرفتند و از هر طرف باران تیر او را فرو گرفت و از بسیاری تیر، گویی بال و پر بر آورده و به خار پشت مانند
شده. ابرص بن شیبان – و گویند – زید بن ورقا بر او حمله کرد و دست راست او بینداخت و او شمشیر با دست چپ گرفت و این رجز می خواند:
و الله لو قطعتموا یمینی
لا حمین مجاهدا عن دینی (۱۷) .
به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع کنید ، همانا جهادکنان از دینم حمایت می کنم. در برخی کتب حدیث، مصراع دوم به این گونه وارد شده انی احامی أبدا عن دینی.
عند امام صادق الیقین
سبط النبی الطاهر الأمین (۱۸) .
پیش امام درستکار با تقوایی که فرزند پیامبر پاک و راستگو است.
نبی صدق جائنا بالدین
مصدقا بالواحد الأمین
و همی رفت و همی کشت، ولی بیشتر توجه خاطر سوی حرم داشت تا مگر بدان تشنگان آبی رساند. عبدالله بن یزید الشیبانی – و گویند – حکیم بن طفیل طائی بر او حمله کرد و دست چپ او بینداخت و او به روی فتاد و شمشیر به دهان مبارک خود برداشت و بر آن قوم تاخت و همی گفت:
یا نفس لا تخشی من الکفار
و ابشری برحمه الجبار (۱۹) .
ای نفس! از کفار نترس، تو را مژده بر رحمت خداوند بسیار جبران کنند باد.
مع النبی سید الابرار
مع جمله السادات و الأطهار (۲۰) .
تو به زودی با پیامبر سرور نیکوکاران و تمام پاکان و صالحان محشور خواهی شد.
قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یا رب حر النار (۲۱) .
دست چپم را به ستم ببریدند، خدایا شراره ی دوزخ را نصیبشان کن.
عمرسعد چون آن حال را بدید ندا در داد که مشک او را نشانه تیغ و تیر کنند. از هر طرف بدان
مشک تیرافشانی کردند و مشک را بدریدند، چون این حالت روی داد، عباس را پای رفتن نماند. چه، از رفتن به خیمه بدان حالت شرم می داشت . مخذولی عمودی از آهن بر فرق همایون او فرود آورد، چنان که فرق همایونش بشکافت و
بیفتاد و در خاک و خون همی غلطید، فریاد بر آورد: ای اباعبدالله! از من بر تو سلام باد. چون آواز او به سمع همایون رسید. سبک برنشست و روی بر آن جمع نهاد و ایشان را بپراکند. و چون بر بالین عباس رسید، هنوز از او رمقی باقی بود. سر او بر دامن گرفت و به دست مبارک خون از سر و روی او پاک می کرد و بر او دعای خیر می گفت. و او را برداشت و به سرای آورد. و گفته اند که چون خواست او را با حرم آرد، از بسیاری زخم که بر بدن شریف او رسیده بود و همه ی عضوها گسیخته، نتوانست؛ لاجرم او را بر جای بگذاشت و نفیر (۲۴) برآورد و همی فرمود: اکنون کمر من بشکست و مرا حیلتی نماند.
و در خبر دیگر است که چون بیشتر از یاران امام درجه ی رفیعه ی شهادت یافتند و با امام دیگر کس نماند، عباس اجازت جهاد خواست و درجه ی رفیعه ی شهادت یافت.
انتخاب شفقنا از کتاب فیض الدموع ( شرح حادثه کربلا به نثر قدیم فارسی ، بر مبنای لهوف ابن طاووس