شعر جوجه طلایی
جوجه جوجه طلایی نوکت سرخ و حنایی تخم خود را شکستی چگونه بیرون جستی؟ گفتا جایم تنگ بود دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه در داشت نه کس ز من خبر داشت گفتم چنین جای تنگ نیاورد به جز ننگ به خود دادم یک تکان مثل رستم پهلوان تخم خود را شکستم یکباره بیرون جستم
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
پاسخ به: شعر جوجه طلایی
کودک من یه جوجه ی زرد داره
بازی باهش نمی کنه گـــرد داره
بهش می کیــم نگاه کنه دور دور
جــوجه اذیت میشــه و درد داره
فی البداهه : منصور مقدم 4/5/1399