0

پاسخگويى، رمز حكومت عدل مهدوى

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پاسخگويى، رمز حكومت عدل مهدوى

پاسخگويى، رمز حكومت عدل مهدوى

عدالت از جايگاه وپايگاه رفيعى در طول تاريخ برخوردار بوده ومتفكران براى تحقق وعينيت بخشيدن آن در جامعه، تئورى پردازى كرده اند. اين كه چرا تاكنون به رغم ميل بشرى، عدالت در جامعه تحقق نيافته وحضرت مهدى چگونه جامعه ومدينه انسان را با عدالت هم آغوش ميكند، پرسش كليدى اين نوشتار است كه ضمن توضيح موانع تحقق ، به راهكارهاى اجراى عدالت پرداخته است كه در اين ميان پاسخگويى مديران وتحقق عدالت سياسى واعتدال حاكميت از آن جداست.
مقدمه:
عدالت صداى بلند فطرت انسان است كه در گستره زمين ودر طول تاريخ، با گوش جان شنيده ميشود. شعار زيبايى كه خود ملاك همه زيباييها نيز هست وشعور ما را به خود معطوف داشته ودر عرصه هاى مختلف، به عنوان يك آرمان، ظهور وبروز يافته است. عدالت رمز وراز پيدايش واستمرار هستى است وجهان طبيعت بر پايه آن استوار است: بالعدل قامت السموات والارض(۱)
تحقق عدالت در مدينه انسان، هم چون طبيعت، مايه بقا وصفاى آن است وچنانكه عدل راز استوارى طبيعت است، رمز بقاى حكومت ونشاط مدينه نيز ميباشد وحكومت مدينه دينى هم اگر فاقد عدالت باشد، تداوم ندارد. در حاليكه حاكميت كفر با آن دوام ميآورد: (الملك يبقى مع الكفر ولا يبقى مع الظلم).(۲)
انديشه بنانهادن جامعه ومدينه بر بنيان مرصوص عدالت، از جمله مسايلى است كه به اندازه تاريخ قدمت دارد وغالب متفكران بدان پرداخته اند.(۳)
در كنار اين همه عظمت ودل ربايى كه عدالت دارد، آنچه سؤال برانگيز است اين است كه چرا عدالت، صرفاً به عنوان يك آرمان وعشق ودر مرحله شعر وشعار مانده ودر عينيت مدينه، حضور وظهور ندارد؟
از طرفى هم يكى از عواملى كه انسان را منتظر آخرالزمان ساخته همين عدم تحقق عدالت در متن جامعه است. عجز بشريت از خارج كردن ايده عدالت از مفهوم وذهن، به سطح ومتن جامعه ومدينه، از طرفى واز طرف ديگر، زيبايى وصلابت عدالت، باعث شده اين مفهوم به صورت آرمان بشرى درآيد وانتظار را در پى داشته باشد. انتظار انسانها هم به خاطر تحقق اين مهم در آخرالزمان ميباشد. (عدالت) از جايگاه ممتازى در حكومت آرمانى آخرالزمان برخوردار است. مهدى (عليه السلام)، كه طرح نوى مدينه فاضله مبتنى بر عدالت را در مياندازد، خود با نام (عدل) معرفى شود: (العدل المنتظر)(۴) اين نام گذارى از پايگاه عدالت ونقش آن حكايت دارد.
عادلان وعدالتخواهان در طول تاريخ، به انتظار تحقق وظهور عدل نشسته ومتفكران عدالت خواه به بررسى راهكارهاى ايجاد آن پرداخته اند.
اساسى ترين سؤال انسان اين است كه مراد وخواست آنان، يعنى عدالت، چگونه محقق ميشود؟ وآيا ميتوان از حقيقت عدالت تام را تجربه كرد؟
هنر مهدى (عليه السلام)، كه خود مظهر عدل است، در اظهار عدل است وهمو وعده (ليظهره على الدين كله) را جامه عمل ميپوشاند ومَظهر عدل ومُظهر عدل نيز ميگردد.
۱- شيوه تحقيق وپژوهش
بررسى راهكار تحقق عدالت در جامعه مهدوى، بدين علت كه مقولهاى ناظر به آينده است، از شيوه اسنادى وكتابخانهاى بهره ميبرد وملاك صحت وسقم آن نيز بسته به صحت برداشت از منابع موجود ميباشد وما در اين نوشتار از دو گونه منبع ميتوانيم سود ببريم:
نخست: مطالعه وتحليل روايات باب مهدويت كه به اجرا وتحقق كامل عدالت در آرمان شهر ومدينه فاضله مهدوى بشارت دادهاند، مددكار خوبى در اين مبحث مهم به شمار ميآيد كه در برخى از آنها به اين مهم نيز پرداخته شده كه در نوشتار مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
دوم: منبع ديگرى كه در تحليل پرسش ما از اهميت فوقالعادهاى برخوردار است، سيره وسنت معصومان (عليهم السلام) به ويژه دوران حكومت اميرالمؤمنين (عليه السلام) وپيامبر اسلام (صلى الله عليه واله) ميباشد ويادآورى اين نكته را لازم ميدانم كه مطابق برخى رواياتها، حضرت مهدى (عليه السلام) سيره ويژه ومنحصر به فردى خواهد داشت: اين نكته را درباره قضاوت حضرت مشاهده ميكنيم كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: (... لا يسأل الناس البينة يعطى كل نفس حكمها)(۵) گرچه اين روايت ونظاير آن جاى بررسى بيشترى دارد.
بر اين اساس، جاى طرح اين نكته هست كه با تمسك به سيره معصومين، به ويژه امام على (عليه السلام)، شايد نتوان سيره سياسى وحكومتى حضرت مهدى (عليه السلام) را تحليل وتبيين نمود.
اما جواب روشن ومشخص اين است كه امام مهدى (عليه السلام) نيز همان رسالت معصومان را به دوش داشته، از همان آيين ودين پيروى وهمان را تبليغ ميكند وچنانكه در روايات مى خوانيم، اسلام را از خرافات واضافات پيراسته وبه وضعيت اصلى خود برميگرداند.
براين اساس، در برخى موارد كه دليل خاصى بر ممتاز بودن سيره ونحوه عملكرد حضرت مهدى (عليه السلام) وجود دارد، از جمله قانون ارث برادر در عالم ذر، قتل تارك الصلوة، اعدام دروغگو، تحريم سود در معاملات(۶)، قضاى جديد پذيرفته ميشود كه آن هم به خاطر مقتضيات زمانى ومكانى حاكم بر دوران ظهور است وتمام توجيهات اين باب(۷) به همين علت اساسى بازگشت دارد. در غير اين موارد، سيره وعملكرد حضرت مهدى (عليه السلام) نيز مانند معصومان گذشته خواهد بود ومهدى (عليه السلام) از آنان الگو ميگيرد.
۲- تبيين مفهوم عدالت
پرسش كليدى اين پژوهش، بررسى چگونگى تحقق عدالت در متن مدينه وهمچنين بررسى اين است كه مهدى (عليه السلام) عدالت را در چه حوزه وعرصهاى پياده ميكند كه تاكنون اجرا وعملى نشده است حضرت چه تحفهاى براى بشريت به ارمغان ميآورد كه منحصر به فرد است وديگران به فقدان اين ارمغان گرفتار بودهاند براى حل اين سؤال، يادآورى نكاتى به عنوان پيشدرآمد لازم است.
عدل در لغت، به معناى انصاف، مساوات وبهره ورى از حقوق آمده(۸) ودر اصطلاح نيز قريب به همين بيان شده است. نكته قابل توجه اينكه بيشتر تعاريف (عدل) قابل نقضاند واين اشكال با توجه به اينكه اطراد وانعكاس از شرايط تعاريف حقيقياند نه تعريف شرح الاسمى، قابل دفاع است. براين اساس، با فراغت از دعواهاى لفظى، ارائه تعريفى كه تا حدودى آشنايى با واژه عدل را در پى داشته باشد كافى به نظر ميرسد.
الف: موزون بودن، يكى از تعاريف عدل است مجموعه متعادل وموزون كه در آن، نظم وتناسب رعايت شده است، از عدالت برخوردار است. عدالتى كه مبناى طبيعت وجهان هستى است به همين معناست وپر واضح است كه مقابل اين عدل، بيتناسبى وناموزون بودن است نه ظلم!
ب: تساوى ونفى هرگونه تبعيض، به معناى رعايت حقوق واستحقاق ها كه از لوازم عدل است، نه خود عدل؛
ج: (اعطاء كل ذى حق حقه)، اين تعريف مشهورى است كه سابقه اى بس ديرينه در ميان متفكران وفيلسوفان دارد. البته ممكن است گفته شود كه اين هم از لوازم عدل است، ولى به هر حال، در مجموع، با برداشت وشناخت كلى كه از عدل به دست ميآوريم، رعايت تناسب وظرفيتها واستعدادها وميدان دادن به آنها براى رشد وبهره ورى از حقوق خود واستفاده (به جا) از هر چيزى، نكته اى است كه از عدل مفهوم ميشود.(۹)
۳- جهان قبل از ظهور
اهميت حكومت مهدوى آنگاه وضوح مييابد كه جهان در آستانه ظهور، مورد مطالعه وبررسى قرار گيرد. در يك نگاه كلى، مهدى (عليه السلام) جهانى را با عدالت آشتى ميدهد كه پر از جور وظلم شده است: (ملئت ظلماً وجوراً). امتلاء حاكى از اين است كه ظلم به حد نهايت خود رسيده وهمين اوج وفوران، نقطه هزيمت وشكست خواهد شد.
طبق پيش گويى روايات ما، جهان بشرى قبل از ظهور، انواع ظلمها را تجربه ولمس ميكند. زمين پر از ستم مى شود تا جايى كه در هر خانهاى ترس وجنگ وارد ميشود. گوشهاى از نمادهاى ظلم وبيداد را ميتوان در فصلهاى زير خلاصه كرد.
الف. استبداد حكومتها
از بدترين انواع ظلم، انحراف حكومتها از مسير اصلى وانسانى وگرايش آنها به استبداد وخودكامگى است. گرچه امروز ليبرال دموكراسى غربى از خود چهره زيباى مردم سالارى نشان ميدهد، ولى بر كسى پوشيده نيست كه بدترين نوع استبداد وتحميق وتحمير ملت ها تحت همين نام صورت ميگيرد كه گوشهاى از آن در فلسطين وعراق وافغانستان قابل مشاهده است.
ظلم حاكمان گوشهاى از ظلم قبل از ظهور است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه واله) ميفرمايد:
زمانى خواهد آمد كه فرمان روايان ستمپيشه، فرماندهان خيانتكار ووزيران ستمگر مى گردند.(۱۰)
ب. ظلم در عرصه امور دينى ومذهبى
به نظر ميرسد زشتترين نوع ظلم، ظلم در حوزه مذهب باشد ودينى كه خود بايد منادى عدالت باشد، عرصه ظلم وبيداد گردد. دگرگونى وتحريف دين واقعى به گونه اى است كه از دين جز اسم باقى نمى ماند ومردم حتى معناى توحيد را ندانند.(۱۱)
از طرف ديگر، متوليان رسمى امور مذهبى، يعنى فقيهان، از مسير عدالت خارج مى شوند كه ميتوان گفت اين خروج از عدالت، هم در فهم است وهم در عمل. اين امر منجر به اعوجاج دينى ميگردد. به شكلى كه هنگام ظهور، مردم دين حضرت را جديد ميپندارند.
ج. ظلم در حوزه اخلاق
اخلاق جامعه نماد خوبى براى تشخيص ماهيت وهويّت افراد جامعه است. بى عدالتى وظلم در حوزه اخلاق، حاكى از فساد ريشه هاست. طبق روايات، قبل از ظهور حضرت، فساد به گونه مضاعفى ترويج ميگردد وحتى فحشا منبع درآمد ميشود. عواطف اخلاقى قطع مى شود واعمال منافى عفت گسترش چشمگيرى مييابد.(۱۲)
و. امنيت واقتصاد
از ديگر حوزه هاى رواج ظلم وبيداد امنيت واقتصاد است. ناامنى زياد ونابسامانى اقتصادى گريبانگير جامعه ميشود. طبيعت عادله بر جامعه ناعادل ترحم نميكند، بشريت با كمبود باران وبارانهاى بيموقع مواجه ميشود (تحبس السماء ماءها)(۱۳) ودر نظام طبيعت، اختلال به وجود ميآيد.
اين همه گوشه اندكى از ابتلاء ظلم قبل از ظهور است وبا مقايسه آن، اهميت عدالت مهدوى روشن ميشود كه (يملأ الله به الارض قسطا وعدلاً). (امتلاء عدل) هنر مهدى (عليه السلام) است.
۴- مهدى عدل را فراگير ميكند
امام صادق فرمود: اما والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحرو القرّ.(۱۴)
مهدى چون سرما وگرما كه در هر خانهاى وارد ميشود عدل را فراگير ميكند.
يملاء الله به الارض قسطاً وعدلاً. امتلاء زمين از عدل، همان فراگيرى عدل مهدوى است كه به گوشه هايى از آن اشاره ميشود.
الف. عدالت اقتصادى
ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم،(۱۵) اهميت عدالت اقتصادى به اين خاطر است كه روزمره، زندگى انسان را تحت الشعاع قرار ميدهد وبه وسيله آن ميتوان در فكر وانديشه ومذهب ديگران رسوخ كرد.
دانشمندان اقتصاد معمولاً سه هدف مهم براى سياست اقتصادى بيان ميكنند: استقلال اقتصادى، عدالت اقتصادى ورشد اقتصادى.(۱۶)
استقلال اقتصادى به معناى خودكفايى جهان اسلام وبى نيازى از كفار است به مقتضاى كريمه: (...ولن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا)(۱۷)، بايد سياستهاى اقتصادى به گونهاى باشد كه در كالاهاى اساسى، استقلال وخودكفايى حاصل شود.
در محور دوم، عدالت اقتصادى بدين معناست كه مقوله اقتصاد، چه در بخش توليد وچه در بخش توزيع، از خطوط كلى عدالت پيروى ميكند. اين محور دو شاخصه مهم دارد:
الف) رفع فقر؛
ب) تعديل ثروت؛
رفع فقر در سرلوحه برنامه هاى اقتصادى اسلام است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه به مالك اشتر، اصلاح امور فقرا وبى نياز كردن آنها را متذكر ميشود.(۱۸)
نكته ديگرى كه اهميت بسيار دارد تعديل ثروت است. قرآن مجيد ميفرمايد: (كى لايكون دولة بين الاغنيا منكم)(۱۹)
واميرالمومنين (عليه السلام) ميفرمايد: (ولم اجعلها دولة بين الاغنياء).(۲۰)
اسلام خواهان تعديل ثروت است.(۲۱)
رشد اقتصادى يا افزايش توليد ناخالص ملى نيز از اهداف مهم اقتصادى است.
آنچه قابل ذكر است اين كه اگر عدالت اقتصادى، به معناى دقيق وجامع خود، حاكم شود، استقلال ورشد اقتصادى را در پى دارد وبا توجه به اين نكته كه نگاه دين به اقتصاد نگاه آلى است نه استقلالى واقتصاد ومعيشت مقدمه است نه هدف، بايد گفت در سايه حكومت مهدوى، عدالت اقتصادى به معناى واقعى كلمه اجرا ميشود. شاهد ادعاى ما اين كه اغنيا براى زكات خود مستحقى نمى يابند؛ يعنى (رفع فقر) در حكومت مهدوى به نحو كامل وجدى مطرح است.(۲۲)
در بحث تعديل ثروت نيز ميتوان به جدى گرفتن كلمه (كنز) از سوى حضرت اشاره كرد. گسترش ثروت وايجاد اشتغال وزمينه مساعد كار وتوليد براى همگان ومنع كنز مى تواند حاكى از تعديل ثروت در دوران حكومت حضرت باشد.
اصلاحات اقتصادى حضرت افزايش توليد ورسيدگى به محرومان وعمران زمين از طرفى ومهربان شدن آسمان با زمين از طرف ديگر، عدالت اقتصادى ورفاه اجتماعى در حكومت مهدى عليه السلام را فراهم مينمايد.
براين اساس، آزادى اقتصادى در اسلام محدود به عدالت وارزشهاى دينى است وبر خلاف آزادى اقتصادى غربى ميباشد.(۲۳)
ب. عدالت در عرصه اطلاعات وآموزش
توزيع عادلانه اطلاعات از مباحث جدى امروز است ومعمولا دانشمندان معتقدند ميزان قدرت بسته به ميزان اطلاعات ودانش است وبه همين خاطر، غرب را محور قدرت ميدانند؛ زيرا كه دانش واطلاعات آنان گسترده است.
از نگاه ديگر، آموزش وتحصيلات زنان يكى از شاخصه هاى توسعه مدنى است وزنان به خاطر محروميت جنسى در طول تاريخ گرفتار تبعيضها ومحروميتها شدهاند. ما برخورد عادلانه اسلام با زن را در عرصه تئورى وبه نحو مختصرى در عرصه اجرا در حاكميت رسول (صلى الله عليه واله) وعلى (عليه السلام) مشاهده كردهايم. همو كه تحصيل را بر زن هم چون مرد واجب كرد.
در حاكميت مهدوى، توزيع دانش واطلاعات عادلانه وزمينه آن براى همه آماده است وانحصارى در اين عرصه وجود ندارد. زنان به اوج تحصيلات وآموزش، يعنى فهم عميق كتاب خدا واجتهاد ميرسند واين خود حاكى از رشد علمى آنهاست وگمان بر اين است كه اجتهاد از باب نمونه ومثال باشد وعلم دين به خاطر اهميت ذكر شده باشد. بنابراين در علوم تجربى ومادى نيز همين پيشرفت خارقالعاده را دارند وتفكيك علوم دينى وتجربى بيدليل است.
ج. عدالت فردى
عدالت فردى مهم ترين حوزه بسط عدالت است وعدالت انسان ملاك وميزان همه رشدها وعدالت است. به نظر ميرسد براى عادل شدن افراد جامعه دو چيز لازم باشد:
۱- وجود مقتضى؛
۲-رفع مانع؛
زيرساخت عدالت عقل است ولذا عدالت از جنود عقل محسوب ميشود. كمال عقل با اعتدال وعدالت رابطه على ومعلولى دارد. براين اساس، در سايه حكومت مهدوى مقتضى براى عدالت فراهم ميشود: (وضع الله يده على رؤوس الأنام فكملت به عقولهم). تكميل عقول مردم زمينه مساعدى براى جريان عدالت است.
در زمينه رفع مانع نيز حضرت فعاليت ميكند. شياطين جن وانس با وسوسه ها وشبهه ها مانع تحقق عدالت اند. شيطان كه مظهر ونماد همه شرارتها ومانع بزرگ عدالت بشرى است در حكومت مهدى (عليه السلام) از بين ميرود.
علامة طباطبايى ذيل آيه (قال ربّ فانظرنى الى يوم يبعثون قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم)(۲۴) مى فرمايد: در حكومت مهدى، كه قبل از قيامت است، مهلت شيطان به سرآمده واز بين ميرود وجهان بى شيطنت با عدالت ومعنويت سپرى خواهد شد.
در سايه حكومت مهدى، با كمال عقل مردم ورفع مانع شيطنتها، عدالت فردى محقق ميشود وهمين عدالت انسان است كه اثرات گستردهاى بر نظام هستى ميگذارد.
عدالت انسان بر طبيعت اثر مى گذارد، چرا كه: (ولو انّ اهل القرى آمنوا واتّقوا لَفتحنا عليهم بركات من السماء والارض)(۲۵).
چنانكه ظلم انسان نيز در اين نظام طبيعت مؤثر است:
(ظهرالفساد فى البر والبحر بما كسبت ايدى الناس)(۲۶).
د. عدالت سياسى
سياست را با تمام تنوعى كه در تعريف دارد، در يك جمله مى توان (تدبير واداره جامعه ومدينه انسان) تعريف نمود والبته به مقتضاى فرهنگ وبينش جامعه ومدينه، روح آن مختلف ومكثره ميشود. اين راز ورمز اختلاف سياست سكولار ودنيوى وسياست دينى است.
در فرهنگ ليبرال، سياست واداره مدينه براساس (نفع) ودر فرهنگ دينى وجامعه علوى براساس (حق) است.
اصل اساسى مديريت علوى حق مدارى است وبا منفعت محورى وسودگرايى به شدت مخالف است. ملاك عمل وتعامل در جامعه دينى حق است، گرچه با ضرر همراه باشد. حق گرايى شعار حكومت علوى است. حق گرايى در (فهم) كه همان دانش وعلم وتخصص است ودر عمل تعهد را در پى دارد ودانش وارزش، كه زيرساخت اداره مدينه علوى است، مرهون حق گرايى در فهم وعمل است.(۲۷)
اين گونه ميتوان به تفاوت وتفوق سياست دينى وسكولار پى برد وبايد اذعان نمود كه اعتلاى سياست دينى وجامعه نبوى بر سياست جامعه ليبرال، به مقدار بزرگى حق بر (نفع) است. عدالت در مدينه به معناى استيفا براساس اهليت است؛ استيفا از خيرات عمومى وامكانات ومقامات.
ابونصر فارابى مؤسس فلسفه سياسى اسلام ميگويد: فان لكل واحد من اهل المدينه قسطاً من هذه الخيرات مساوياً لاستئهاله.(۲۸)
عدالت سياسى آنگاه محقق مى شود كه هر شهروندى به اندازه اهليت وتوان وقابليت خود، از امكانات عمومى جامعه بتواند بهره ببرد وبه عبارت ديگر، عدالت سياسى يعنى بهره ورى ومديريت به اندازه قابليت وبراساس اهليت.
در نگاه فارابى، دو گزينه جامعه ومدينه قابل فرض وتصور است. مدينه مضّاد ومدينه فاضله. بدترين نوع مدينه مضاد، مدينه تغليبيه است كه رابطه آن مبتنى بر تغلب وتغالب است. در چنين مدينهاى، اصل تنازع بقا محور است وفارابى اين مدينه را سبعى مى نامد؛ در صورتى كه مهمترين ويژگى مدينه فاضله، عدالت گسترى ودادگرى است. براين اساس، مدينه فاضله همان مدينه عادله است كه خيرات عام ومشترك جامعه، اعم از مقامات ومناصب امنيت، سلامتى وبهداشت، كرامت، احترام وحرمت شخصيت، عرصه هاى جريان عدالت است وعدالت حافظ چنين مدينه اى است.(۲۹)
مرحوم شهيد صدر نيز در يك نگاه، جامعه را به دو نوع فرعونى وعادله تقسيم ميكند وملاك فرعونى يا عادله بودن را نيز عدالت ميداند. در جامعه فرعونى، امكانات وقابليات براساس تغلب وزور است وجامعه فرعونى وصله ناجور طبيعت عادله است. لذا طبيعت بر جامعه فرعونى مهربان نيست.
المجتمع الفرعونيه، المجزأ المتشتّت مهدورالقابليّات والطاقات والامكانيات ومن هنا تحبس السماء قطرها وتمنع الارض بركاتها.
ولى در جامعه عادله، اساس حركتها وتعامل، عدالت است ومدينه با طبيعت هماهنگ وجزء همگون وهمرنگ آن است.
واما مجتمع العدل فهو على العكس تماماً، هو مجتمع تتوحّد فيه كل القابليات وتتساوى فيه كل الفرص والامكانيات.(۳۰)
اساسى ترين سؤال ونيز سؤال اصلى پژوهش حاضر اين است كه چگونه ميتوان به عدالت سياسى ويا به مدينه فاضله وجامعه نبوى رسيد وچه عوامل ومؤلفه هايى در اين مهم سهيم اند؟
وديگر اين كه چرا بشر تاكنون به اين آرمان دست نيافته وبالأخره حضرت مهدى (عليه السلام) چگونه توفيق مييابد آن را محقق نمايد؟ با اين توجه كه چنانكه كربن نيز گفته است:
مدينه كامله اى كه فارابى تصور كرده است بيشتر مدينه معصومين آخرالزمان است ويا بر مرحلهاى منطبق است كه به مقتضاى رجعتى كه شيعه به آن معتقد است هنگام ظهور امام غايب روى زمين محقق ميشود.(۳۱)
از نگاه فارابى، شرط نخست تحقق مدينه فاضله، وجود رئيس فيلسوف است. البته او فلسفه را عين آراى اهل مدينه فاضله ميدانست ومعتقد بود كه رئيس مدينه بايد فيلسوفى باشد كه علم خود را از مبدأ وحى ميگيرد. در واقع، رئيس مدينه فارابى نبى است ودين صحيح، عين فلسفه است.(۳۲)
فارابى مدعاى خود را با توجه به مقدماتى اينگونه مدلل ميسازد:
الف. حقيقت وجود خداست ومسبب اول نيز هموست.
ب. او حكيم است ولذا عادل ومقسط نيز ميباشد.
ج. جهان تكوين وتدوين را براساس عدل ايجاد كرده است.
د. در تدبير عالم نيز براساس عدل وقسط عمل ميكند وبر اين اساس، بين تكوين وتشريع تعارض وجود ندارد.
هـ. تشريع وتدبير مدينه، زمانى محقق ميشود كه بر اساس عدل عالم باشد.
و. براين اساس، رئيس مدينه بايد تشبه به خدا پيدا كند ودر حد توان، عدل خدا را در خود مجسم كند.
سپس ميگويد: رئيس مدينه باز هم ارتقا مى يابد تا سير او به خدا منتهى شود وبر او معلوم گردد كه چگونه مراتب وحى به رئيس اول نازل ميشود. او به مدد وكمك اين وحى به تدبير امور مدينه وامت مى پردازد.
ز. تدبير مدينه در صورتى تحقق مييابد كه مردم سخن عقل را كه عين عدالت است بپذيرند.(۳۳)
بنابراين اولين شرط اساسى تحقق مدينه فاضله، عدالت مدير ورئيس است كه تشبه به خالق هستى در عدالت مييابد وبه عبارت ديگر، اصلاح حاكميت ومديريت از اركان مهم مدينه فاضله فارابى است. او ميگويد:
وتلك ليت تتّاتى الا برياسه يمكن معها تلك الافعال.(۳۴)
اين همان سخن فردوسى است كه: اگر شاه با داد وبخشايش است جهان پر ز خوبى وآسايش است
از نگاه دين نيز اصلاح حاكميت وعدالت مديران از نقاط برجسته سياست علوى است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) اصلاح جامعه ورعيت را در گرو اصلاح مديران ميداند.
واز منظر آن بزرگوار، انحراف حاكميت سياسى از عدالت، چه از باب (مصلحت وتساهل) وچه به عنوان يك چرخش فكرى وايدئولوژيك، منشأ تمام مفاسد جامعه است.
ايشان سياستى را قرين خير وسعادت ميداند كه از آبشخور عدالت سيراب شود وسياست بى عدالت را شر وكريه ميشمارد.(۳۵)
اصلاح ساختار مديريتى از مهمترين شاخصهاى توسعه جامعه مدنى است ومدينه فاضله بدون مديران فاضل شعارى بى محتوا است.
رئيس مدينه فاضله با گماردن افاضل بر پستهاى حكومتى وعزل اراذل از مناصب حكومتى، حركت جامعه به سوى سعادت را نهادينه ميسازد. امام على (عليه السلام) ميفرمايد:
يأخذ الوالى من غيرها عمّالها على مساوى اعمالها.(۳۶)
ونيز ميفرمايد: لينزعن عنكم قضاء السوء؛ عزل قاضيان بيعدالت از اولويتهاى حكومت علوى است.
عدالت مديران آن قدر داراى اهميت است كه نه تنها مديران بيعدالت كه حتى مديران سازشكار واهل تساهل نيز در ساختار مديريت علوى جايگاهى ندارند: ليقبضنّ عنكم المراضين.
اين نكته در نگاه اميرالمؤمنين مسلم وقطعى است كه انتشار عدالت از ناعادل معقول ومنطقى نيست وشرط عدالت گسترى والى، عدالت نفسانى خود اوست.
فان الوالى اذا اختلف هواه، منعه ذلك كثيراً من العدل(۳۷).
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: لا يقيم امرالله الا من لايصانع ولايضارع ولايتبع المطامع.
دين خدا را اقامه نميكند مگر كسى كه سازشكار نباشد.
البته اصلاح مديران وساختار مديريتى جامعه، بدون اصلاح بستر وتوده هاى مردم به توفيق نميرسد؛ چرا كه در جامعه ناعادل، زمينه كار براى (مدير عادل) مساعد نيست وتاريخ نشان داد كه جامعهاى كه براساس تقلب ومنافع، روابط خود را تعريف وتنظيم نموده است، پذيراى مديريت علوى نيست واين عدم پذيرش كاملاً معقول وطبيعى است.
براين اساس، يكى از مهمترين راهكارهاى اصلاح مديريت جامعه، اصلاح تفكر وفرهنگ افراد جامعه است. به نظر ميرسد از مهمترين سياستهاى حكومت مهدوى، اصلاح فرهنگ عامه وتغيير نگرش وفهم شغلى از سياست وتبديل آن به تلقى معرفتى وخدماتى از آن است.
اين سياست همان سياست علوى است كه فرمود: (ان عملك فى عنقك امانة وليس بطعمة)(۳۸)
امام مهدى (عليه السلام) در گام نخست، عدالت را به روح افراد وجان بشر ميرساند وهنر اول مهدى (انسان عادل) ساختن است. عدالت جهانى مهدوى مبتنى بر عدالت انسانى است وجان چو ديگر شد جهان ديگر شود. عدالتگسترى مهدى به گونه اى است كه عدالت حتى بر عاطفه ها وروابط نيز حاكم ميشود.
كينه توزيها وكدورتها محو ودوستى ومحبت جايگزين ميشود.
لوقد قام قائمنا لذهب الشحناء من قلوب العباد.(۳۹)
آرى، تاليف قلوب جز در سايه عدل ميسور نميشود ومايه پيوند دلها عدل است وبس!
العدل تنسيفاً للقلوب.
مهدى با بسط وتعميق عدالت وحاكم كردن آن بر همه حوزه هاى بشرى، زمينه مساعد را براى اجراى مديريت عادلانه فراهم ميسازد.
خلاصه سخن اينكه ساماندهى اجتماعى با محوريت شايسته سالارى، ركن ركين اصلاحات وجامعه عدل مهدوى است. در اين نگاه، اگر مردم وساختار جامعه با عدالت خو گرفتند، جامعه به عدالت ميرسد وپر واضح است كه جامعه عادله خواهان حكومت عدل خواهد شد:
مردم خود هم به تأسيس حكومت عدل اقدام ميكنند وهم در بقا وحفظ حكومت كوشا خواهند شد.
حكومت هم به بهترين وجه خود حفظ خواهد شد؛ چرا كه معمولاً براى حفظ حاكميت واقتدار سياسى، سه راه پيشنهاد ميشود:
۱-اقناع؛
۲-مزاياى مادى؛
۳-خشونت؛
در حكومت علوى، ما شاهديم كه حضرت از روش اقناع كه بهترين ودر ضمن تنها راه شروع نيز ميباشد بهره ميبرد. روش امام على (عليه السلام) هم اقناع معرفتى بود وهم اقناع مادى مبتنى بر اقتصاد توليد.(۴۰)
امام زمان (عليه السلام) نيز براى حفظ وتوسعه حكومت خويش، از همين شيوه بهره ميبرد وهم با ايجاد توازن بين سطح فكر عمومى وخواست مردم ودستگاه حاكميت، اقناع عزتى ايجاد مى كند تا مردم حاكميت را از خود ودر خدمت منافع كلان خود ببينند وهم با اقناع مادى، فقر را از جامعه ريشهكن ميكند، به گونهاى كه مستحقى براى زكات يافت نميشود.(۴۱)
تاكنون به اين سؤال كه چرا تاكنون عدالت تحقق نيافته است؟ اين گونه پاسخ داديم كه ظرفيت اجتماعى مردم به درجه اى از اعتدال نرسيده كه خواهان عدالت باشند وبدين علت، وزيران نامعتدل وبيعدالت بر جامعه بشرى حكمرانى نموده اند.
آنچه در حكومت مهدوى تحقق مى يابد عدالت در عرصه حاكميت است؛ وگرنه ظلم وبيعدالتى جزئى وموردى در جهان، حتى در دوران ظهور، به مقتضاى اختيار انسان رخ ميدهد ودستاورد حكومت مهدوى براى جهان بشرى، عدالت سياسى وعدالت در عرصه حاكميت است ومكانيزم تحقق آن نيز بدين گونه است كه مهدى (عليه السلام) فطرتها وجان ما را معتدل ميكند وجان عادل ومعتدل، خواهان قانون ودين عادله ميشود وطبيعى است كه در اين شرايط، دينى كه ميزان برخوردارياش از اعتدال وعدالت بيشتر است، فراگير مى شود واين معناى تحقق تأويل ليظهره عليالدين كله در حكومت مهدوى است؛ چرا كه اظهار، پروسه است وبا اختيار انسان نيز نبايد منافات داشته باشد. مردم راه عدالت را بايد با معرفت وشناخت بپيمايند ولذا امام على (عليه السلام) مردم را به عدالت دعوت ميكرد، اما مجبورشان نميكرد.(۴۲) همچنين مجريان، عادل ميشوند. اين نيز طبيعى است كه مردم عادل، قانون عادله را برگزينند. در اين شرايط، مديريت جامعه نيز با عدالت هماهنگ وهمآغوش ميشود ودر كنار قانون واجرا، قضا نيز به حق وعادلانه ميشود. پيگيرى ونظارت عادلانه بر روند امور جامعه وتوسعه ظرفيت عدالتخواه مردم، نقش ممتازى است كه حضرت ايفا ميكند.
بايد بدانيم اجراى عدالت در حكومت به زور مطلوب نيست وآنچه مطلوب است وهدف رسالت نيز ميباشد قيام مردم به قسط است، نه اقامه قسط : ليقوم الناس بالقسط.
عدالت يعنى پذيرش حاكميت الهى در برابر حكومت طاغوت. اين پذيرش دو عرصه دارد:
۱-عرصه درون وجود انسان؛
۲-عرصه بيرونى ودر جامعه؛
اگر در درون كشور وجود انسان، حاكميت الله تحقق يافت وانسانها عادل شدند، مى توانيم شاهد جامعه عادل باشيم. عدالت انسان به عدالت در انتخاب وبا كمال عدالت حاكم ميانجامد.
حكومت عدل مهدوى وتوفيق آن، نشانه اعتدال وعدالت مهدى ياورانى است كه زمينه ساز آن حكومت اند. تاكنون براى تحقق عدالت سياسى ومديريتى يك راه تحت عنوان عدالت درونى وفردى پيشنهاد شد. اما راه دومى كه هم در حكومتهاى ناظر به عدالت وهم در حكومت مهدوى مورد استفاده قرار ميگيرد تكميل كننده راه اول است.
كنترل مديريت جامعه از دو راه درونى وبيرونى، در جامعه دينى ومدينه فاضله صورت ميگيرد؛ بر خلاف جامعه هاى غيردينى كه فقط كنترل بيرونى وصورى است وبنابراين راه فرار از قانون ولو به گونه قانونى! براى بسيارى باز است.
در حكومت مهدوى، اصلاح ساختار مديريتى از طريق كنترل درونى وبيرونى رخ مى دهد. حكومت اميرالمؤمنين (عليه السلام) شاهد صدقى بر اين مدعاست كه ضمن تأكيد بر گماردن عادلان وفاضلان بر نهادهاى حكومتى، به اين بسنده نكرده وشيوه كنترل بيرونى، از طريق پاسخ گو بودن مسئولان را نيز به كار ميگيرد.
اصولاً در حكومت الهى يك مدير خود را در برابر خدا ودر برابر مردم وحاكم مسئول وپاسخ گو ميداند؛ يعنى هم توسعه ظرفيت عدالت فردى وهم توسعه ظرفيت عدالت اجتماعى.
امام على (عليه السلام) در نامه به مالك بر پاسخ گو بودنش در مقابل امام وپاسخ گو بودن هر دو در مقابل خدا اشاره دارد. در حكومت امام مهدى (عليه السلام) هم از شيوه كنترل مديران استفاده ميشود:
المهدى... شديد على العمّال.
سختگيرى بر مديران جامعه، عين پرسشگرى حضرت وپاسخ گو بودن مسئولان است. بر اين اساس، به نظر ميرسد تنها راه تحقق عدالت سياسى پاسخ گويى مديران است. كه در نظام هاى مردمى وعرفى، اين مهم در قالب كنترل بيرونى وقانونى صرف خلاصه مى شود كه راه فرار قانونى از قانون را بسط وتوسعه ميدهد. پاسخ گو بودن صرفاً در مقابل مردم وقانون كه در حكومتهاى دمكراتيك مطرح است، عوارض وتوالى فاسد در پى دارد. به همين خاطر، مشاهده ميكنيم كه مسئولان ومديران سياست، با بهرهگيرى از امكانات تبليغاتى واقتصادى، مطالبات وپرسشهاى مردم را عوض نموده وبه دلخواه خود تغيير ميدهند ونيز به راحتى ميتوانند مردم را اغفال كنند. حكومتهاى دموكراتيك، گرچه خود را مسئول وپاسخ گو ميدانند، چون اين پاسخ گويى از عمق وريشه درونى واخلاقى برخوردار نيست، در حقيقت، از پاسخ گو بودن به مطالبات اصلى مردم ميتوانند بگريزند. ولى در نظامهاى الهى، از طريق وجدان وتعهد وپاسخ گو بودن در مقابل خود وخدا واز طريق نظارت قانونى وكنترل بيرونى، امكان گريز سلب ميشود ومدير به دو نهاد در دو عرصه درون وبيرون پاسخ گو هست. بر اين اساس، طرح سال پاسخگويى در بيست وپنجمين سال پيروزى انقلاب از سوى رهبرى فرزانه انقلاب اسلامى بسيار به موقع وحساس وبه عنوان تنها راهكار تحقق جامعه عادلانه ارزيابى ميشود. اميد ميرود اين طرح حكيمانه، هم در حوزه قانونى وظاهرى وهم در حوزه درونى وباطنى اجرا شود وهمه مديران نظام اسلامى خود را هم در برابر مردم ورهبرى وهم در برابر خدا ووجدان خود مسئول وپاسخ گو بدانند. پاسخ گو بودن فرع احساس مسئوليت است. اگر اين احساس مسئوليت ايجاد شود، به يقين، ما شاهد چرخش فكرى وتغيير نگرش از فهم شغلى از سياست به تلقى معرفتى وخدماتى از آن خواهيم بود وجامعه اسلامى ما به حق گام مهمى را در مسير حركت به سوى رشد وتوسعه فراگير، كه همان حركت به سوى سعادت وحركت در مسير حكومت مهدوى است، برخواهد داشت.

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) تفسير صافى، ذيل الرحمن، ۷.
(۲) بحار، ج ۷۲، ص ۳۳۱ ذيل حديث ۶۵.
(۳) عبدالرحمن عالم، تاريخ فلسفه سياسى غرب.
(۴) معجم الوسيط؛ راغب اصفهانى، مفردات.
(۵) بحار ج ۵۲ ص ۳۲۰.
(۶) چشماندازى به حكومت مهدى، ص ۱۴۹.
(۷) همان مرحوم طبرسى توجيه ديگرى دارد كه ميتوانيد مشاهده كنيد.
(۸) معجم الوسيط؛ راغب اصفهانى، مفردات.
(۹) شهيد مطهرى، مجموع آثار، ج ۱، صص ۲ـ۸۰.
(۱۰) نجم الدين طبسى، چشماندازى به حكومت مهدى، ص ۲۳.
(۱۱) همان، ص ۲۷.
(۱۲) همان، ص ۳۱.
(۱۳) كافى، ج ۵، ص ۲۹۰.
(۱۴) بحار ج ۵، ص ۳۶۱.
(۱۵) كافى، ج ۳، ص ۵۶۸.
(۱۶) فراهانى، سياستهاى پولى، ص ۱۰۶. (شهيد صدر، اقتصادنا)
(۱۷) نساء، ۱۴۱.
(۱۸) نهج البلاغه، نامه ۵۳.
(۱۹) حشر، ۷.
(۲۰) كافى، ج ۸، ص ۶۱.
(۲۱) امام، صحيفه نور، ج ۸، ص۳۶.
(۲۲) نعمانى، الغيبة، ص ۲۲۸.
(۲۳) شهيد صدر، اقتصادنا، ص ۳۰۴.
(۲۴) ص، ۷۹ـ۸۱؛ حجر، ۳۶ـ۳۸.
(۲۵) اعراف، ۹۶.
(۲۶) روم، ۴۱.
(۲۷) مجله انديشه حوزه، ش ۵۴، ۱۳۸۰، ص ۴۱
(۲۸) عدالت در فلسفه فارابى، ص ۱۷۱.
(۲۹) همان، ص ۲۷۳.
(۳۰) شهيد صدر، الدرسه القرآنيه، ص ۲۳۶.
(۳۱) هانرى كربن، تاريخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى.
(۳۲) نظريه عدالت از ديدگاه فارابى، ص ۱۳.
(۳۳) فارابى، المله ونصوص اخرى، ص ۶۴ .
(۳۴) همان، عدالت سياسى، ص ۲۱۲ .
(۳۵) غرر الحكم، ج ۳، ص ۴۳۰.
(۳۶) نهج البلاغه خ ۴۲۵.
(۳۷) همان، نامه ۵۹.
(۳۸) همان، نامه ها، ۵۰.
(۳۹) بحار، ج ۱۰۰، ص ۱۰۴.
(۴۰) دانشنامه امام على، ج ۶، سياست.
(۴۱) بحار، ج ۵۲، ص ۳۹۰؛ نعمانى، الغيبة، ص ۲۳۷.
(۴۲) نهج البلاغة، خ ۲۵.

جمعه 27 تیر 1399  6:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها