تا شهدا؛ خون سرخشان را به پای نهال نازک انقلاب ریختند.
فرماندهان گمنامی چون حاج محمود نیکومنظری که همه وجودش غرق در خدا بود و به گفته سردار سرلشکر همدانی، بمب انرژی بود. او در خاطرات خود از شهید نیکو منظر آورده است: «ایشان بمب پر انرژی صبر و مقاومت بود. یعنی اگر کسی بخواهد کتاب بنویسد یا مجسمه درست کند؛ او باید بداند که شهید نیکومنظری در صبر و مقاومت بینظیر بود.
حاج آقا مختاران چند بار کم آورد ولی ایشان او را باز به خط آورد. من 10 بار کم آوردم ولی مرا آورد داخل خط. حتی فرمانده سپاه جایی مشکل پیدا میکرد؛ ایشان پمپ انتقال انرژی بود و به همه صبر و استقامت یاد میداد.
بعد هم همه را قشنگ میدید، میگفت: تو نگران نباش چه میشود، اینها درست میشود. صبر و استقامت در ایشان موج میزد و با همان صبر توانست از همه موانع عبور کند».
سردار شهید محمود نیکو منظر متولد 17 تیر 1319 در همدان بود که در 10 سالگی سایه گرم پدر را از دست داد. او که کارمند اداره تعاون و امور روستاها بود در خرداد 1357 با اخذ مجوز از امام خمینی(ره) به لبنان رفت و یک دوره فشرده نبرد پارتیزانی را در اردوگاه های شیعیان با موفقیت سپری کرد وسپس با مقادیری سلاح و مهمات، مخفیانه به کشور بازگشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دست به کار تشکیل سپاه در همدان شد و سپس راهی جبهه های غرب کشور شد. پس از آن، مدتی مسئولیت امورمالی سپاه منطقه 7 را بر عهده داشت. پس از عزیمت به خوزستان به همراه محمود شهبازی و دیگر همراهانش، تیپ محمد رسولالله (ص) را بنیاد نهادند.
پس از خاتمه عملیات فتح المبین با سمت مسئول واحد تدارکات تیپ حضرت رسول(ص)، نقش مؤثری در تامین و تدارکات رزمندگان این تیپ ایفا کرده و در مراحل چهارگانه نبرد «الی بیت المقدس» شرکت کرد.
پس از فتح خرمشهر و تجاوز اسرائیل به لبنان در معیت متوسلیان و قوای محمد رسول الله(ص) 9 عازم سوریه شد و پس از مدتی به همراه دیگران به ایران بازگشت و در نبرد رمضان شرکت کرد.
سردار محمود نیکومنظر، دوست و همرزم سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی 31 تیر 1361 در عملیات رمضان به شهادت رسید و پیکرش در شلمچه برجای ماند.
فروش تنها فرش خانه برای کمک به یکی از بستگان!
همسرش، ملوکالسادات محمدی، اینطور روایتش میکند: «سختیهای بسیار زیادی در دوران کودکی و نوجوانی دیده بود، اما در طول 18 سال زندگی مشترکمان ندیدم که لب به شکوه و شکایت بگشاید و کوچکترین گلهای از سختیهای گذشته بیان کند.
گاهی اوقات مادرش تعریف میکرد که چه مشکلاتی بر سر راهشان قرارمیگرفت. محمود ناملایمتها و بیمهریهایی را که از بعضی چه در دوران کودکی و نوجوانی و چه در دوران جوانی دیده بود؛ فراموش همه مشکلات را در سینه حبس کرده و هرگز-به قول خودش- سفره دلش را برای احدی بازنکرده بود.
بعدها برای همانهایی که در آن دوران سخت، دستش را نگرفته بودند و اذیت و آزارش میکردند؛ فداکاریهایی میکرد که حد و حساب نداشت! ما تازه ازدواج کرده بودیم که یکی از آشنایان دچار مشکل مالی شد. ایشان فرش زیرپایمان را در گرو بانک گذاشت تا مشکل او را حل کند».