ظالم بن عمرو بن سفیان مشهور به اَبو الاَسْوَدِ دُؤَلی (درگذشته سال ۶۹ قمری) شاعر و صحابی مشهور امام علی(ع) بود. از او به عنوان پایهگذار علم نحو یاد میشود. در آستانه جنگ جمل هنگامی که عایشه به سوی بصره روان شد، عثمان بن حُنیف او را به همراه فرد دیگری برای مذاکره نزد عایشه فرستاد.
ابوالاسود در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) بود. او در شعر دستی داشت و در مدح و مرثیه امام علی(ع) و امام حسین(ع) اشعاری سروده است.
بر اساس منابع تاریخی وی نخستین فردی است که به اعرابگذاری قرآن اقدام کرد. بیشتر منابع مرگ او را در سال ۶۹ قمری در بصره دانستهاند.
خاندان
ظالم بن عمرو بن سفیان معروف به ابوالاسود در دوره جاهلیت[۱] یا در سال فتح مکه یعنی سال هشتم هجری به دنیا آمد.[۲]
وی از تیره بنیکنانه مُضَر بود که در بصره جزء اهل عالیه شناخته میشدند.[۳] قبیله او به دُئل شناخته میشد. حجازیها این واژه را «دیلی» تلفظ کردهاند.[۴] قبیله وی در حجاز و حوالی شهر مکه مسکن داشتند و در برخی حوادث تاریخ صدر اسلام از آنان نام برده شده است.[۵]
مادر ابوالاسود از تیره بنیعبدالدار بود.[۶] پدرش بنا بر قولی در یکی از غزوات به همراه مشرکان، کشته شد.[۷] اما به احتمال بسیار در این باب خلط پیش آمده است.[۸]
ابوالاسود دو پسر به نام عطا و ابوحرب داشته است. از عطا نسلی بر جای نماند، ولی نسلش از ابوحرب ادامه یافت. گفتهاند ابوحرب شاعر و نحودان بود و از سوی حجاج بن یوسف بر منطقهای حکم میراند.[۹]
دوران خلفای سهگانه
برخی ابوالاسود را در شمار صحابه آوردهاند. ولی ابن اثیر، صحابی بودن ابوالاسود را ناشی از تصحیف در متن یک خبر میداند.[۱۰] گفتهاند که او به هنگام مرگ ۸۵ یا ۱۰۰ سال داشته است.[۱۱] ابوالاسود در بصره از دنیا رفت. بیشتر منابع مرگ او را در ۶۹ق بر اثر طاعون میدانند.[۱۲] اقوال دیگری هم در تاریخ مرگ او وجود دارد.[۱۳] باتوجه به تاریخ مشهور برای فوت وی، سن او برای درک پیامبر(ص) چندان نامناسب نبوده است.[۱۴]
ابوالاسود، ابوذر غفاری را در ربذه به هنگام تبعید ملاقات کرده و با او درباره تبعیدش گفتگو کرده است.[۱۵] راوی این ملاقات، موسی بن میسره از طایفه دؤل بوده است.[۱۶]
بیعت با امام علی(ع)
ابوالاسود در جنگ جمل همراه علی(ع) بود.[۱۷] هنگامی که عایشه به سمت بصره میرفت، به همراه یک نفر دیگر، از سوی عثمان بن حُنیف برای مذاکره نزد او رفت و در هنگام گفتگو با عایشه اندکی درشتی کرد.[۱۸]
عهدهداری مناصب حکومتی
در جنگ صفین، ابن عباس به دستور امیرالمؤمنین علی(ع)، ابوالاسود را به بسیج نیروها فرمان داد[۱۹] و خود به سوی امام در صفین به راه افتاد و ابوالاسود را به جای خویش در بصره گمارد.[۲۰] تا نماز اقامه کند و به قضاوت بپردازد و زیاد بن ابیه را به سرپرستی امور دیوان و خراج (مالیات) گمارد. در این مدت میان آن دو دشمنی بروز کرد و همین امر موجب شد که ابوالاسود در هجو زیاد اشعاری بسراید.[۲۱]
بر مبنای روایتی، امام علی(ع) در جنگ صفین قصد داشت نخست، ابوالاسود را برای حکمیت برگزیند.[۲۲]
ابن عباس، پس از جنگ به بصره بازگشت و با آغاز فتنهانگیزیهای خوارج، در مقام ولایت بصره، ابوالاسود را به مقابله آنان فرستاد.[۲۳] مدتی بعد، ابوالاسود، ابن عباس را به دستاندازی به بیت المال متهم کرد و امام علی(ع)، ابن عباس را توبیخ کرد.[۲۴] در پی این اتفاق ابن عباس بصره را ترک کرد و به حجاز رفت.[۲۵] تلاش ابوالاسود و قومش برای ممانعت از خروج وی اثری نداشت[۲۶] البته قبل از آن که برود، زیاد بن ابیه را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. ابوالاسود از این که ابن عباس او را به کاری نگماشت، خشمگین شد.[۲۷]
دعوت به بیعت با امام حسن
هنگامی که خبر شهادت امام علی(ع) و بیعت با امام حسن(ع) به بصره رسید، ابوالاسود به منبر رفت و گفت که یکی از مارقین، خلیفه را به شهادت رسانده است و همگان را به بیعت با حسن بن علی(ع) فرا خواند. شیعیان با او بیعت کردند، ولی جماعتی عثمانیمذهب از بیعت سرباز زدند و نزد معاویه گریختند. معاویه به فریب، کسی را نزد ابوالاسود فرستاد که حسن(ع) با من صلح کرده و از او خواست که از مردم بصره برای وی بیعت بگیرد. ابوالاسود در مرثیه ای که در شهادت امام علی(ع) سرود، معاویه را تلویحاً مسئول آن معرفی کرد.[۲۸]
دوران بنیامیه
در سال ۴۴ قمری ابن عامر، والی بصره، هیأتی را از بصره نزد معاویه فرستاد[۲۹] ابوالاسود هم در این هیئت بود. وی به همراه احنف بن قیس نزد معاویه رفت و با او به تندی سخن گفت[۳۰] معاویه در سال ۴۵ق زیاد بن ابیه را به امارت عراق گمارد[۳۱] و ابوالاسود با وجود آنکه از گذشته روابط چندان دوستانهای با او نداشت، ظاهراً همچنان نزد وی رفت و آمد میکرد و گاه که از زیاد میرنجید، او را در شعری هجوگونه ملامت میکرد. افزون بر اینها، احتمالاً به سبب بستگی او به علی(ع) چندان مورد توجه نبوده است.[۳۲]
داستانهایی در خصوص روابط با زیاد و موضوع بنیانگذاری علم نحو نقل شده است. برخی هم گفتهاند که آموزگار فرزندان زیاد بوده است.[۳۳]
با پیش آمدن واقعه کربلا گفتهاند که ابوالاسود شعرهایی در رثای امام حسین(ع) میسرود و ابن زیاد را هجو میکرد.[۳۴] بنا بر برخی از نقلها که به نظر برخی چندان معتبر نیست[۳۵]، او در نزدیکی شهر حلب برای بازپسگیری سر امام حسین(ع) درة الصدف را یاری کرد و با مأموران خولی درگیر شد[۳۶] بر طبق برخی گزارشها، در دوران حکومت ابن زیاد، ابوالاسود همچنان از او[۳۷] و حتی از یکی دو عامل او در نواحی جنوبی ایران گاه درخواست کمک میکرده است و چنانکه از اشعار او برمیآید، بدین منظور به جندی شاپور و جی و اصفهان نیز سفر کرده، هرچند که به او توجهی نشده است.[۳۸]
در ۶۵ق ابن زبیر حارث بن عبدالله مخزومی معروف به قُباع را بر بصره گماشت و ابوالاسود، در قطعه شعری، والی جدید را هجو گفت.[۳۹]
جایگاه علمی و ادبی
ابوالاسود از عمر و امام علی(ع) [۴۰] و ابوذر غفاری [۴۱] حدیث نقل کرده است. فرزندش ابوحرب و یحیی بن یعمر و عبدالله بن بریده و... از او حدیث نقل کردهاند.[۴۲] منابع ثقه بودن او را در حدیث تأیید کردهاند.[۴۳]
ابوالاسود نگاشتهای در علم کلام دارد. عبدالقاهر بغدادی رسالهای در ذمّ قدریان -که به طعنه بر معتزله نخستین اطلاق میشد- به او نسبت داده است.[۴۴] اعتزالیان خود، ابوالاسود را در طبقات معتزله در شمار قائلان به عدل و توحید -که باور ایشان بود- آوردهاند.[۴۵]
اعرابگذاری قرآن
از ابوالاسود به عنوان نخستین کسی که اعراب را وضع کرد، یاد میشود.[۴۶] همچنین او نخستین فردی است که قرآن را اعرابگذاری کرد. بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی زیاد بن ابیه به او دستور داد تا مصاحف را نقطهگذاری کند، او چنین کرد.[۴۷] بر پایه همین منابع، او مردی فصیح و هوشمند از طایفه عبدالقیس را برگزید و نزد او به قرائت قرآن میپرداخت. از او خواست: هنگام تلفظ حروف، اگر دهان را باز کرد نقطهای بر زیر حرف قرار دهد، و اگر دهان را پایین کشید نقطهای زیر آن بگذارد و چون لبهارا به هم آورد، نقطهای در جلو حرف قرار دهد. همچنین گاه اختراع علامات دیگری را به او نسبت داده و به دنبال این روایت افزودهاند.[۴۸] قلقشندی معتقد است که بیشتر دانشمندان، تنها حرکات سهگانه و علامت تنوین را ابداع ابوالاسود میدانند.[۴۹]
اشعار
از ابوالاسود اشعاری نقل شده است.[۵۰] مجموعه اشعاری که منابع مختلف به وی نسبت دادهاند با عنوان دیوان ابوالاسود چاپ شده است.[۵۱] البته برخی در صحت انتساب همه این اشعار به او تردید کردهاند[۵۲] و مدعیاند در مواردی محتوای این اشعار با شخصیتی که از او در روایات معرفی شده، همخوانی ندارد.[۵۳] محققان معاصر چندان عنایتی به شعر او ندارند[۵۴] اما سخنان حکمتآمیز او را ابن سلام، ابن سعد، جاحظ، ابن قتیبه و ابن عبدربه نقل کرده و تا منابع سده ۱۹م آمده است.[۵۵] وی اشعاری نیز در مدح یا مرثیه امام علی(ع) و امام حسین(ع) سروده است.[۵۶] از برخی گزارشها چنین برمیآید که سبب بیتوجهی به او شیفتگی به حضرت علی است.[۵۷]
درباره شعردانی او نیز چند روایت موجود است: ابن عباس که خود دستی در شعر عرب داشت، از او میخواهد تا بهترین شعر را معرفی کند.[۵۸] همچنین در حضور حضرت امیرالمؤمنین(ع) درباره بهترین شعر اظهارنظر میکند[۵۹] و نیز یغموری به نقل از ابن اعرابی او را یکی از چهار فصیح عرب به شمار آورده است.[۶۰]
پانویس
- پرش به بالا↑ لغوی، مراتب النحویین، ۱۳۷۵ق، ص۸.
- پرش به بالا↑ یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۲۱.
- پرش به بالا↑ پلاتر، ص۱۲۵.
- پرش به بالا↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲.
- پرش به بالا↑ نک: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۷۸۱، ۸۲۳.
- پرش به بالا↑ ابن قتیبه، المعارف، ۱۳۸۸ق، ص۴۳۴-۴۳۵، ۴۳۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۷؛ ابن ماکولا، الاکمال، ۱۴۰۲ق، ج۳، ص۳۴۸.
- پرش به بالا↑ ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۳، ص۳۰۴.
- پرش به بالا↑ مقایسه کنید با: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۱۵۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ۱۳۵۵ق، ج۲، ص۷۱۲.
- پرش به بالا↑ نک: بلاذری، انساب الاشرف، خطی، ج۲، ص۳۵۷؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۳۸۸ق، ص۴۳۴-۴۳۵؛ قفطی، انباه الرواه، ۱۳۶۹ق، ج۱، ص۲۱؛ ابن عدیم، بغیه الطلب، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۲۶۸۳.
- پرش به بالا↑ ابن اثیر، اسدالغابه، ۱۲۸۰ق، ج۳، ص۷۰؛ نک: ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۷، ص۱۵.
- پرش به بالا↑ نک: یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۲۱؛ ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۳۴؛ قس: بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۷.
- پرش به بالا↑ نک: زبیدی، طبقات النحویین و اللغویین، ۱۹۷۳م، ص۲۶؛ یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۲۱؛ ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۳۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۴۱.
- پرش به بالا↑ نک: ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۳۴؛ قفطی، انباه الرواه، ۱۳۶۹ق، ج۱، ص۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۴۱؛ ابن حجر، تهذیب الهذیب، ۱۳۲۷ق، ج۱۲، ص۱۰؛ نک: بیهقی، المحاسن والمساوی، دارصادر، ص۴۲۲؛ یافعی، مرآة الجنان، ۱۳۳۸ق، ج۱، ص۲۰۳.
- پرش به بالا↑ نیز نک: ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۳، ص۳۰۵.
- پرش به بالا↑ رجوع کنید به: سید مرتضی، الشافی، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۲۹۸.
- پرش به بالا↑ ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۱۰، ص۳۷۳.
- پرش به بالا↑ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۸۲.
- پرش به بالا↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۲۲۵؛ طبری، ج۴، ص۴۶۱-۴۶۲، به روایت سیف بن عمر تمیمی؛ نیز نک: الامامه والسیاسه، ج۱، ص۶۵-۶۶
- پرش به بالا↑ طبری، ج۵، ص۷۸-۷۹
- پرش به بالا↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۳۸۲ق، ص۱۱۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۵؛ دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۷۹ق، ص۱۶۶.
- پرش به بالا↑ قس: یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۸؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۱۱-۳۱۲
- پرش به بالا↑ ابن عبدربّه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۴۶، ۳۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۲۹
- پرش به بالا↑ نگاه کنید به: دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۰۵؛ طبری، ج۵، ص۷۶-۷۷
- پرش به بالا↑ نک: یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۰۵؛ طبری، ج۵، ص۱۴۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۱۶۹-۱۷۰؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۵۴-۳۵۵؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ۱۳۶۹ق، ص۱۵۰-۱۵۱.
- پرش به بالا↑ نگاه کنید به: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۱۶۹-۱۷۰؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۵۴-۳۵۵؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ۱۳۶۹ق، ص۱۵۰-۱۵۱.
- پرش به بالا↑ قس: ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۷
- پرش به بالا↑ همان، ج۲، ص۴۲۶
- پرش به بالا↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۵۰۸؛ طبری، ج۵، ص۱۵۰-۱۵۱؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۱۶
- پرش به بالا↑ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۴۰
- پرش به بالا↑ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۴۹؛ ابن عساکر، ج۵، ص۳۲۷، ۳۲۹؛ نیز نک: ابن عدیم، بغیه الطلب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۱۵
- پرش به بالا↑ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۴۷
- پرش به بالا↑ بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۶؛ ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۱۲، ۳۱۳.
- پرش به بالا↑ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۸۲؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۲ق، ج۱۶، ص۵۳۵؛ قس: افندی، ریاض العلماء، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۲۷.
- پرش به بالا↑ ابوالاسود، ص۱۸۰-۱۸۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۶۸؛ یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۹؛ مقایسه کنید با روایت بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۲۲۱.
- پرش به بالا↑ نک: امین، اعیانالشیعه، ج۱۰، ص۳۴۳.
- پرش به بالا↑ نک: فاضل دربندی، اکسیرالعبادات، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۰.
- پرش به بالا↑ نک: ابوالاسود، ص۱۶۷-۱۶۸
- پرش به بالا↑ ابوالاسود، ص۱۶۴-۱۶۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۱۴-۳۱۵.
- پرش به بالا↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱، ص۱۱۰؛ نیز نک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۳۶م، ج۵، ص۲۵۶، ۲۷۷.
- پرش به بالا↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۲۹۷، ۳۰۰
- پرش به بالا↑ نگاه کنید به: ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۱۶۶؛ بَحْشَل، تاریخ واسط، ۱۴۰۶ق، ص۱۱۵.
- پرش به بالا↑ سیرافی، اخبار النحویین و البصریین، ۱۴۰۶ق، ص۲۲؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۱۲، ص۱۰.
- پرش به بالا↑ جاحظ، البخلاء، ۱۳۵۱ق، ج۱، ص۴۴؛ جاحظ، البرصان، ۱۴۰۱ق، ص۱۲۲، ص۲۷۹؛ جاحظ، البیان، ۱۳۵۱ق، ج۱، ص۲۵۸.
- پرش به بالا↑ بغدادی، اصول الدین، ۱۳۴۶ق، ص۳۱۶.
- پرش به بالا↑ نک: قاضی عبدالجبار، فرق و طبقات المعتزله، ۱۹۷۲م، ص۳۱؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ۱۳۸۰ق، ص۱۶.
- پرش به بالا↑ برای نمونه رجوع کنید به: عسکری، اوائل، ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷
- پرش به بالا↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۲۹۸.
- پرش به بالا↑ نگاه کنید به: لغوی، مراتب النحویین، ۱۳۷۵ق، ص۱۰-۱۱؛ سیرافی، اخبار النحویین و البصریین، ص۱۶؛ ابن انباری، نرهة الالباء، ۱۹۵۹م، ص۴-۵؛ قفطی، انباه الرواه، ۱۳۶۹ق، ص۵.
- پرش به بالا↑ قلقشندی، صبح الاعشی، ۱۳۸۳ق، ج۳، ص۱۵۷.
- پرش به بالا↑ نگاه گنید به فهرست الکتاب، ۱۴۰۳ق؛ ابن درید، جمهره اللغه، ۱۳۴۵ق، ج۱، ص۱۲۱، ۲۰۲؛ نک: راغب اصفهانی، محاظرات الادباء، ۱۹۶۱م، ج۳، ص۳۶۷؛ میدانی، مجمع الامثال، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۰۶.
- پرش به بالا↑ آذرنوش، ابوالاسود، ج۵، ص۱۹۰.
- پرش به بالا↑ بلاشر، III. ص۵۰۸. پلا، ص۱۴۸.
- پرش به بالا↑ آذرنوش، ابوالاسود، ج۵، ص۱۹۰.
- پرش به بالا↑ برای نمونه، نولدکه، ص۲۳۲-۲۴۰.
- پرش به بالا↑ آذرنوش، ابوالاسود، ج۵، ص۱۹۱.
- پرش به بالا↑ برای نمونه نگاه کنید به : جاحظ، البرصان، ۱۴۰۱ق، ص۱۲۲، ص۲۷۹؛ صدر، تأسیس الشیعه، ۱۳۵۴ق، ص۴۳-۴۶.
- پرش به بالا↑ برای نمونه نگاه کنید به: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۲۳-۳۲۴، ۳۲۶.
- پرش به بالا↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۱، ص۵
- پرش به بالا↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۶، ص۳۷۶
- پرش به بالا↑ یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۸.
منابع
- آذرنوش، آذرتاش، ابوالاسود، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
- ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۰ق.
- همو، الکامل؛
- ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهة الالباء، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
- ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، نجف، ۱۳۶۹ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق.
- این حجر، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۷ق.
- ابن درید، محمد بن حسن، جمهره اللغه، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۵ق.
- ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
- ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.