0

مقالات تخصصي ايثار و شهادت

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري با تاكيد بر رويكردهاي روانشناختي
كلمات كليدي : آسيب شناسي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
هدف نگارندگان مقاله حاضر آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري بوده است . البته اين هدف از زواياي مختلف قابل بررسي است . در اين نوشتار فقط به رويكردهاي روانشناختي آن پرداخته شد . به خصوص شناسايي زيرساختهاي شناختي آن مدنظر بوده است . همچنين با توجه به اهميت شوراهاي اسلامي ، به لحاظ قانوني بودن ، مردمي بودن و فراگير بودن ، به ارتباط شوراها و آسيب شناسي ايثارگري پرداخته شد .....

مقدمه
از فرهنگ، تعاريف زيادي شده است. غالباً فرهنگ را شامل مجموعه اي از دانش، قوانين، سنن، نگرش ها و ارزش هايي كه رفتار افراد جامعه را جهت مي دهد، مي دانند، همواره در جوامع به تناسب روح زمان حركتها و خيزش هاي مردمي و ارزشي مطرح مي شود كه ضمن اين كه تحت تاثير فرهنگ جامعه هستند خود نيز هويت جديدي به فرهنگ مي دهند. در ديدگاه هاي قديمي، پذيرش تنوع فرهنگي وجود نداشت و در مواردي نوع خاصي از فرهنگ كه عموميت كمتري نسبت به فرهنگ جامعه داشت «معلول فرهنگي» تلقي مي شد. در اين نوع تلقي از فرهنگ، اصطلاحاً به تصور «ديگ مذاب» اعتقاد داشتند كه «جرم همه فرهنگ ها» بايد در فرهنگ عام جذب و ذوب گردد. در ديدگاه هاي جديد، فرهنگ، ديگ مذاب پذيرفته شده نيست بلكه به ديدگاه چندفرهنگي اعتقاد دارند. بر اين اساس فرهنگ هاي مختلف در كنار يكديگر به جامعه عرضه مي شوند و به موازات تضارب آراء و انديشه ها مقبوليت آنها نهادينه مي گردد. در جامعه ما به تناسب وقايع فرهنگي و به تبعيت از دين، سنت و ارزش هاي ملي خيزش هاي فرهنگي خاصي پديدار گشت كه يكي از آنها فرهنگ ايثار و ايثارگري است. هرچند تعريف فرهنگ ايثارگري به مراتب دشوار است اما آنچه كه مهم است تمركز مفاهيمي بلند همچون رشادت، خيزطلبي، ديگرخواهي، خودفداسازي و ... است. بقاي فرهنگ ايثارگري مشروط به زيرساخت هاي استوار آن است. البته زيرساخت هاي فرهنگ ايثارگري را از زواياي مختلف مي توان بررسي كرد. آنچه در اين نوشتار مدنظر است زيرساختهاي روانشناختي فرهنگ ايثارگري است. به عبارت ديگر در اين نوشتار به آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري از منظر ديدگاه هاي روانشناختي اشاره خواهد شد. يكي از اين ديدگاه ها بحث اسناد و ابقاي فرهنگ ايثارگري است. اسناد عبارتست از توضيحي كه در بيان علت يابي رفتار مي آيد. نحوه اسناددهي افراد در پايداري رفتار موثر است از جمله ديدگاه هاي ديگر تبيين فرهنگ ايثارگري در ارتباط با انگيزش، منبع كنترل، پيشداوري، همرنگي و وضعيت اقتصادي و اجتماعي است كه مطالعه بيشتر آن به اصل مقاله ارجاع داده مي شود. 2. ضرورت آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري فرهنگ از مؤلفه هايي تشكيل شده است كه همه برجامعه تأثير گذاشته و هم تأثير مي پذيرد. كنش متقابل بين زيرساخت هاي عناصر فرهنگي و جامعه منجر به نوپايي و پويايي فرهنگ مي شود. عوامل تأثيرگذار بر فرهنگ، گاهي اوقات، خودي، سازنده، جهت دار و مثبت است و گاهي اوقات هم بيگانه و منفي است. براي آنكه جهت و سمت و سوي فرهنگ شكل مناسب و مثبت به خود بگيرد عناصر سازنده آن بايد تقويت گردد و عناصر غيرسازنده آن بايد حذف و يا مقابله گردد. براساس روح زمان جريان فرهنگي جوامع تابع دين، زبان، عناصر ملي و رويدادهاي مختلفي است كه در جامعه رخ مي دهد. همه اينها باعث تبلور الگوهاي فرهنگي خاص مي شود. در جامعه ما، بعد از وقوع انقلاب اسلامي و همچنين، هشت سال تجربه جنگ، مجموعه اي از ارزش ها و هنجارها در كنار هم قرار گرفته و فرهنگي تحت عنوان ايثارگري را معرفي كرده است. فرهنگ ايثارگري مختص جامعه اسلامي ما نيست كه در هر كشوري سمبل ها و نمادهاي ايثارگري وجود دارد و به دنبال آن مجموعه اي از ارزش هايي كه وابسته به آن سمبل هستند نيز يافت مي شود. آنچه كه فرهنگ ايثارگري جوامع مختلف از جمله جامعه ما را از ديگر جوامع متفاوت مي سازد ديني و ملي بودن است. در جامعه ما فرهنگ ايثارگري به شدت تحت تاثير تعاليم ديني، مروجان دين و جان باختگان ترويج دين است. از طرف ديگر از آنجايي كه ارزش هاي ديني تعلق مكاني و زماني يافته است همواره در كنار دين عناصر ملي هم فرهنگ ساز گرديده است، به طوري كه همه افراد يك جامعه را وحدت و هويت متحدالشكلي مي دهد. هويت ديني و ملي دو زيرساخت اساسي فرهنگ ايثارگري در ايران است. البته بايد متذكر شد كه اين دو ركن خود اساسي ترين و پايدارترين اركان فرهنگ نيز به شمار مي آيد. به همان اندازه كه ديني بودن و ملي بودن در ايجاد فرهنگ ايثارگري مهم و مثبت است به همان اندازه هم غيرديني بودن و غير ملي بودن نيز براي اشاعه و تداوم فرهنگ ايثارگري مخرب و ويرانگر است. نكته اساسي در ضرورت آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري اين است كه به دليل افزايش تكنولوژي ارتباطات در دنياي امروز مواجهه فرهنگ ها با يكديگر امري طبيعي است. در بسياري از موارد به دليل اين ارتباطات عناصري از فرهنگ هاي ديگر وارد جامعه مي شود كه به شدت بر فرهنگ خودي تاثيرگذار است. به نظر مي رسد در برابر اين تبادل فرهنگي و يا به صورت دقيق تر هجوم فرهنگي دو راه حل منطقي وجود دارد. راه حل اول غني سازي فرهنگ خودي است. همانطور كه پيشتر گفته شد هويت ديني و ملي از اركان مهم فرهنگ ما از جمله فرهنگ ايثارگري است. براي ثبات و اشاعه فرهنگ ايثارگري در درجه اول محكم كردن و نيرو بخشيدن اركان آن بايد در صدر توجه باشد. اولياي تعليم و تربيت و فرهنگ جامعه ما همواره بايد درصدد غني سازي فهم ديني و شناخت ملي باشند تا در برابر شناخت و فهم غيرخودي تاب تحمل را داشته باشد. البته از زاويه شناخت شناسي دين وهويت ملي آفاتي همواره ما را تهديد مي كند كه به برخي از آنها در صفحات بعد اشاره مي شود. تاريخ به نحو احسن بيان فوق را تصديق مي كند؛ براي مثال شكست مغول و هضم آن در فرهنگ ايران نشان دهنده برتري اين عامل است. نكته اساسي ديگر در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري بحث نظري پيرامون وجود يك يا چند فرهنگ است. در گذشته عقيده بر اين بود كه در جامعه يك فرهنگ غالب بايد وجود داشته باشد و همه خرده فرهنگ ها بايد جذب و هضم آن شوند اين روند اصطلاحاً جريان ديگ مذاب نام دارد. (ول فولك 1994) اما امروزه اين ديدگاه مقبوليت ندارد. به طريق غيرفرهنگي، ما قادر به ايجاد فرهنگ نيستيم. با توجه به روح زمان وقدرتمندي ارتباطات تماس فرهنگي سهل الوصول است از اين جهت در دنياي كنوني پذيرش «تنوع فرهنگي» مقبوليت يافته است به اين معني كه عرصه هاي فرهنگي بايد متنوع باشد كه البته چاره اي جز اين هم نيست. فرهنگ ها در كنار يكديگر در تضارب با هم قرار مي گيرند، در اين راستا فرهنگ غني، خود مقبوليت خواهد يافت. اگر به روش هاي غيرفرهنگي بخواهيم فرهنگ خاص خودمان را اشاعه دهيم قطعاً ايجاد مقاومت فرهنگي خواهد شد. به عبارت ديگر يكي از راه حل هاي ديگر در ابقاي فرهنگ ايثارگري وجود فرهنگي غير از آن است. براين اساس ديدگاه چند فرهنگي يك ايده و يك حركت اصلاحي است ك همه آحاد جامعه را در برمي گيرد. نكته خطرآفرين در آسيب شناسي فرهنگي ايثارگري طرد يكسويه فرهنگ غيرخودي است. اگر روش هاي مقابله با فرهنگ غير خودي مناسب نباشد نه تنها فرهنگ ايثارگري را اشاعه نداده ايم بلكه به طور غير مستقيم به اشاعه فرهنگ غيرخودي هم كمك نموده ايم. با توجه به مقدمه فوق، اكنون به آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري پرداخته مي شود. البته اين مهم را از چند زاويه مي توان بررسي كرد اما آن چه در اين نوشتار مدنظر است آسيب شناسي روانشناختي از فرهنگ ايثارگري است. 3. آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري و نظريه اسناد اسناد عبارتست از فرايندي كه افراد به كار مي برند تا رويدادها (يا رفتارها) را به عوامل زيربنايي آنها پيوند دهند (هايدر، 1958 به نقل از كريمي 1373). در اينجا بحث نظري تئوري اسناد به هيچ وجه مدنظر نيست بلكه به مصاديق كاربردي آن در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري اشاره مي شود. آگاهي از فرهنگ، متضمن نوعي شناخت شناسي است. شناخت از فرهنگ ايثارگري مي تواند با تكيه به نحوه اسناددهي انسان ها درست و يا نادرست باشد. مصداق عملي فرهنگ ايثارگري چيزي جز رفتار اجتماعي نيست. نمونه هايي از رفتار اجتماعي با هم تركيب مي شوند و ف رهنگ ايثارگري را شكل مي دهند. قبل از شكل گيري چنين رفتاري، شناخت از آن رفتار شكل مي گيرد. يكي از آفت هاي شناخت فرهنگ ايثارگري ناهماهنگي شناختي است. همچنان كه پيشتر گفته شد رفتار ايثارگرانه متضمن مضامين شناختي است تا زماني كه شناخت انسان ها از اين رفتار متعارض نباشد تداوم و اشاعه آن نيز وجود خواهد داشت. اما اگر در فرايند شكل گيري شناخت از رفتار، تعارض پيش آيد تا مدل مصاديق عملي آن با مضامين شناختي آن يكسان نيست، جهت رسيدن به هماهنگي، انسانها تمايل به تغيير شناخت قبلي را خواهند داشت. در صحنه عمل و كاربردي يكي از آفت هاي مهم فرهنگ ايثارگري نشو رفتار غير ايثارگرانه در ايثارگران مي باشد. چون منجر به شناختي متعارض با شناخت قبلي مي شود. فرهنگ ايثارگري، عليرغم اينكه با گذشت زمان تغيير و تبديل هايي را مي گذراند به هيچ وجه نبايد استحاله كلي و ذاتي يابد. آفت شناختي ديگر در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري نوعي خطاي شناختي است به اين معني كه ما تمايل داريم شكست هاي ديگران را به عوامل دروني آنها و موفقيت هاي آنها را به عوامل بيروني نسبت بدهيم. نكته كاربردي اين بحث اين است كه اولياي فرهنگي جامعه نبايد عوامل موقعيتي را ناديده بگيرند. فرهنگ ايثارگري در ارتباط با رويدادهاي محيطي است. براي اينكه زنه و پويا باشد قطعاً عوامل محيطي كه اين فرهنگ را احاطه مي كند بايد مورد توجه باشد. برجسته ترين رفتارهاي فرهنگ ايثارگري بايد به خوبي تدارك يابد. اگر فرهنگ ايثارگي داراي مضامين مادي و زودگذر باشد همين به عنوان آفتي براي شناخت از فرهنگ ايثارگري بروز مي كند كه در ادبيات روانشناسي اصطلاحاً به آن سوگيري شناختي «برجستگي» گفته مي شود. اين نوع سوگيري باعث مي شود كه ما برجسته ترين محرك ها را موثرترين نيز بدانيم، اگر شيئي داراي حركت باشد يا رنگ هاي چشمگيري داشته باشد احتمالاً ما آن را عامل وقوع هر تغييري كه در محيط ايجاد مي شود مي دانيم. زماني فرد ايثارگر كسي بود كه اسلحه به دست بوده و با دشمن مبارزه مي كرد و همين تصوير هم گوياي فرهنگ ايثارگري بوده است. اگر قرار باشد اين فرهنگ حفظ گردد، محرك هاي برجسته آن نيز بايد حفظ گردد. البته محرك اصلي فرهنگ ايثارگري مبارزه طلبي و رشادت است اما سوگيري وقتي وارد مي شود كه برجسته ترين محرك ها بر محرك هاي اصلي كه علت واقعي رفتار هستند، اما چندان برجسته نيستند، غلبه مي كنند و آنها را مي پوشانند. نكته كاربردي اين بحث اين است كه اولياي فرهنگي جامعه همواره بايد درصدد شناسايي محرك رفتار ايثارگري بوده و همان را به عنوان نكته برجسته قلمداد كنند در غير اين صورت محرك هاي برجسته غيرخودي و نامأنوس با فرهنگ ايثارگري جايگزين محرك اصلي مي شود. نحوه اسناددهي موفقيت ها مي تواند بيروني و يا دروني باشد. شكي نيست كه حفظ حريك اين كشور مديون تلاش و ايثار ايثارگران است اما آنچه كه حافظ فرهنگ ايثارگري خواهد بود خود آن فرهنگ است نه عوامل متغير بيروني. در تحليل پيروزي و موفقيت هاي گذشته نحوه اسناددهي بايد به عوامل دروني باشد نه عوامل بيروني. مثلاً بايد به روحيه فداكاري و ايثار اشاره كرد نه كميت و تعداد آنها. از واقعه عاشورا قبل از اينكه از امام حسين(ع) درس بگيريم از حسيني بودن وي مي آموزيم و همين باعث اشاعه و گسترش فرهنگ ايثارگري كربلا گرديد. با توجه به مواردي كه گفته شد شناخت شناسي فرهنگ ايثارگري اولين نكته مهم در اشاعه آن فرهنگ است. زمينه هاي شكل گيري شناخت بايد روشن و مستدل و همراه با پيامدهاي مطلوب باشد. بخش عمده شناخت از طريق پيامدهاي رفتار ايثارگري شكل مي گيرد به عبارت ديگر پيامد رفتار ايثارگري مبناي اسناد ما خواهد بود. مردم سعي مي كنند از روي رفتار استنباط كنند كه آيا آن رفتار با آن ويژگي فرهنگي تطبيق مي كند يا نه، چون در صورت عدم مطابقت، عليرغم اينكه آن واژه را خواهيم داشت مفاهيم دربرگيرنده آن وجود نخواهد داشت. براي مثال امروز كمتر كسي از واژه استعمار، عمران و آبادي را برداشت مي كند حال آنكه خود لغت چنين مفهومي را القاء مي كند. چرا چنين شده است؟ چون گذشت زمان نشان داده است كه پيامد رفتار عمراني با واژه استعمار مطابقت نداشته باشد. با توجه به مطابقت فوق، فرهنگ سازي درست و بنيادين اساس ترويج فرهنگ ايثارگري است كه البته خود اين فرايند مانع آسيب هاي فرهنگي نيز خواهد بود. قطعاً يكي از نهادهاي موثر در اين فرايند نهاد شوراي اسلامي است. با توجه به وظايف و اساسنامه شوراهاي اسلامي، بسياري از وظايف آنها در راستاي فرهنگ سازي درست است. براي مثال مواد 2 و 4 و 5 و 25 از وظايف شوراي شهر به طور مستقيم و غيرمستقيم به فعاليت فرهنگي اشاره دارد (حسيني نيك؛ 1377) 4. آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري و نفوذ اجتماعي نفوذ اجتماعي وقتي روي مي دهد كه اعمال يك فرد يا يك گروه، رفتار ديگران را تحت تاثير قرار مي دهد. به يك معني اصطلاح نفوذ اصطلاح نفوذ اجتماعي كوششي است عمومي از سوي يك فرد يا يك گروه براي ايجاد تغيير در عقايد يا رفتارها. فرهنگ ايثارگي بصورت رفتاري، نمودهاي عيني دارد آنچه كه از اين زاويه مهم است شناسايي روش هاي تاثيرگذاري فرهنگ ايثارگري و نفوذ اجتماعي بيشتر آن است. يكي از ابزارهاي نفوذ فرهنگ ايثارگري تغيير نگرش است. متوليان جامعه به خصوص اعضاي شورا با توجه به فراگير بودن آن در زمينه تغيير نگرش آحاد مردم مي توانند گام هاي اساسي بردارند. نفوذ اجتماعي از طريق تغيير نگرش، عمدتاً بر ادراك كلامي مبتني است و عموماً فرض بر آن است كه رفتار انسان داراي مبناي شناختي است همچنان كه در صفحات قبل هم صحبت شد يكي از زمينه هاي نشر فرهنگ ايثارگري ايجاد شناخت بهتر و شناخت شناسي زير ساخت هاي آن است. همچنانكه در زمينه بهداشت شهر و رعايت نظافت در سطح شهر به طرق مختلف سعي در ايجاد شناخت داريم، در زمينه هاي فرهنگ ايثارگري هم بايد اين چنين عمل كنيم. متأسفانه نگرش هايي كه در حال حاضر نسبت به فرهنگ ايثارگري وجود دارد به جذابيت سالهاي قبل نيست و مهمترين دليل آن عدم ايجاد شناخت نگرش در مردم است. يكي ديگر از ابزارهاي نفوذ فرهنگ ايثارگري استفاده از استراتژيهاي قدرت است. استفاده از اين ابزار هميشه همراه با موفقيت نيست و ميزان خطاپذيري آن بالاست. به همين دليل در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري، بخشي از ناكارآمدي ها، به دليل استفاده نابجا از استراتژي هاي قدرت است. مثلاً يكي از مصاديق استراتژيهاي قدرت رفع نياز اقتصادي و مالي ايثارگران است از همان ابتدا به دليل ظرافت خاص، از اين استراتژي، بخوبي استفاده نشد هرچند بصورت مقطعي كارساز بود اما به هيچ وجه در خدمت فرهنگ ايثارگري نبوده است به طوري كه در جامعه اگر، واژه اي همچون ايثارگر را مطرح كنيم بلافاصله امتيازهاي مالي آن به ذهن تداعي مي شود نه تقدم ديگري بر خويشتن و از خودگذشتگي. از طرف ديگر به ايثارگران هم چنين قبولانديم كه تنها ابزار قدرشناسي آنها رفع نيازمنديهاي اقتصادي است. حال آنكه درست اين بود كه از همان ابتدا از اين استراتژي در جهت اعتلاي توانمندي هاي ايثارگران استفاده مي كرديم. شوراها به عنوان يكي از منابع قدرت مستقيماً با ايثارگران در ارتباطند نكته مهمتر اينكه بخشي عمده اي از اعضاي شورا خود ايثارگرند در نتيجه هم قادر به پيشگيري از آسيبهاي آينده هستند و هم اينكه خودشان از اين استراتژيهاي قدرت استفاده مطلوبتر را خواهند داشت. يكي از عوامل ديگري كه در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري مهم است تاثير اكثريت بر افراد ديگر و نفوذ اجتماعي است. امروزه اين واقعيت علمي پذيرفته شده است كه ميزان نفوذ اجتماعي تابع كميت افراد است هر چه صاحبان يك رفتار تعداد بيشتري داشته باشند ميزان نفوذ آنها هم بيشتر خواهد بود. بعد از تشكيل شوراهاي اسلامي فرصت بسيار مهمي در اختيار جامعه قرار گرفت و آن اينكه جمع بسيار زيادي به طور مستقيم و غيرمستقيم در اختيار ايثارگري قرار گرفتند. اين افراد قبلاً هم در جامعه بودند، اما بعد از تشكيل شوراها هويت بهترين يافتند. بنابراين تصميم گيريهايي كه اعضا شورا مي گيرند اگر در يك زمان و بصورت متحدالشكل و در سطح كلان در جامعه مطرح گردد و قابليت اجرايي پيدا كند، تلقيِ اكثريت از آنها خواهد شد در نتيجه ميزان نفوذ اجتماعي هم بيشتر خواهد شد. محدود كردن فرهنگ ايثارگري به قشر خاص نكته مهمي است كه در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري بايد مورد توجه باشد. فرهنگ ايثارگري، شاخص هاي رفتاري مطلوب و ايده آل دارد كه هر جامعه اي خواهان آن است. اين نوع فرهنگ را در مقام نشر نبايد از آن قشر خاصي بدانيم بلكه تا آنجا كه ممكن است مخاطبان آن بايد عموم مردم باشند هر چند ايثارگران به صورت عملياتي قشر منحصر و محدودي هستند اما فرهنگ ايثارگري مخاطب عام دارد. هر چه ميزان تعلق اين نوع فرهنگ را به افراد بيشتري نشر دهيم به نفوذ اجتماعي آن هم افزوده ايم. در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري احساس فقدان كنترل يا درماندگي آموخته شد جايگاه بس رفيعي را دارد. زماني كه متوليان امور فرهنگي و يا ايثارگران جامعه چنين بپندارند كه هيچ هدايتي بر موج هاي فرهنگي جامعه ندارند آثار مخرب زيادي را خواهند ديد. رويكردهاي انسان گرايانه مربوط به رفتار اجتماعي غالباً بر اين فرض اتكا دارندكه ما به عنوان موجودات انساني، كنترلي تقريباً كامل بر رفتار خود داريم. متاسفانه در جامعه كنوني اين تصور غلط در حال شكل گيري است كه هيچ كنترلي بر جريان هاي فرهنگي غيرخودي نداريم و چه بخواهيم و چه نخواهيم بايد بپذيريم، حال آنكه واقع امر اينطور نيست. شوراها به عنوان يك نهاد مردمي فراگير اين احساس كنترل را مي تواند در جامعه ايجاد كند. عدم درماندگي نسبت به فرهنگ غيرخودي، خود باعث اشاعه فرهنگ ايثارگري مي شود. 5. آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري و نظريه انگيزش انگيزش عبارتست از چيزي كه در پاسخ به چرايي رفتار مي آيد. فرهنگ ايثارگري دربرگيرنده يكسري رفتارهاي اجتماعي است. كه انگيزه هايي در آن نهفته است. انگيزه هاي رفتار متنوع و گوناگون است شواهد پژوهش نشان مي دهد كه انگيزه هاي دروني بر بيروني در تداوم و پايداري رفتار موثرتر است (گلاور و برونينگ ـ 1375) براي ثبات بخشي رفتار ايثارگري عوامل برانگيزاننده آن بايد فراتر از عوامل مادي و بيروني عمل كنند. يكي از نكات عمده در آسيب شناسي فرهنگ ايثارگري اين است كه فقط به عوامل مادي و اقتصادي توجه شده است. به خصوص در سالهاي اخير كه بسياري از عوامل انگيزشي غيرمادي كمرنگ شده است. يكي از وظايف اصلي شوراها به عنوان يك نهاد فراگير، قانوني و مردمي توجه به عوامل انگيزشي غيرمادي در نشر رفتارهاي ايثارگري است. البته در مواردي ناگزير به استفاده از عوامل انگيزشي مادي نيز هستيم اما بايد توجه داشته باشيم كه رفع نيازهاي مادي ظرافتهاي خاص خودش را دارد چون اگر به صورت افراطي استفاده شود در گامهاي بعدي ايجاد توقع خواهد كرد كه عملا برآوردن آن مقدور نخواهد بود و اگر هم كمتر از حد معمول برآورده نشود حق ديگران ادا نخواهد شد. در بحث تاثير عوامل انگيزشي بر رفتار ايثارگري به برخي از عوامل كه دخيل هستند در ذيل اشاره مي شود: 1. حفظ عزت نفس ايثارگران در برآوردن عوامل انگيزشي رفتار ايثارگري، از هر نوع ابزاري كه استفاده مي شود در درجه اول عزت نفس ايثارگران بايد در نظر باشد. ممكن است چنين برداشت شود كه كمكهاي اقتصادي و مالي ضروري ترين نوع مداخله در امور انگيزشي رفتار ايثارگري است، اما واقع امر اينطور نيست چون در صورت عدم اجراي مناسب آن، به عزت نفس فرد ايثارگر آسيب مي رسد و در نهايت باعث اين نتيجه گيري مي شود كه آيا از دست دادن سلامتي و يا تحمل سالهاي پراسترس اسارت با دريافت وجوه مالي جبران پذير است. در آسيب شناسي فرهنگي ايثارگري هر نوع اقدام انگيزشي بايد در خدمات فرهنگ ايثارگري باشد. ايثارگر، وابسته به زمان و مكان است در حالي كه ايثارگري محدوديت زماني و مكاني ندارد. استفاده از ابزارهاي غلط ضمن اينكه در مواردي عزت نفس ايثارگران را جريحه دار مي سازد مانع اشاعه فرهنگ ايثارگري نيز مي شود. 2. پيوستگي خدمات رساني به ايثارگران 3. بي واسطه بودن خدمات رساني به ايثارگران 4. پيوسته بودن خدمات رساني به ايثارگران 5. ايجاد احساس كارآمدي درايثارگران 6. بهره گيري از علايق ايثارگران


پنج شنبه 7 بهمن 1389  9:33 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : بحثي در حماسه هاي ديني درباره علي(ع) براي كودكان و نوجوانان
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
اما سخن اين است كه تا به حال، به اين بخش از گنجينه ادب و فرهنگ پارسي كمتر عنايتي شده و دانسته و نادانسته از بررسي، تصحيح، احيا، نقد، بازنويسي و بازآفريني آن، چه براي بزرگسالان و چه براي كودكان و نوجوانان، غفلت شده است. براي شاهد مدعا، مثال هايي از كتاب هاي نظري ادبيات كودك مي آورم. ، آنچه در عمل شاهد آن هستيم، جاي خالي حتي يك مورد بازنويسي حماسه هاي ديني ادب پارسي براي كودكان است. ايرانيان، با توجه به روح حماسي و آزاديخواه خود همواره دوستدار ادب حماسي بوده اند و آن گاه كه مشتاقانه به دين مبين اسلام مفتخر مي شوند، به مرور شاهد خلق حماسه هاي ديني مي شويم و همان گونه كه ناگفته، بديهي مي نمايد، بخش قابل توجهي از اين منظومه ها به شرح دلاوري هاي محبوب قلوب ايرانيان، علي(ع) اختصاص مي يابد. بر اين اساس مجموعه اي گرد آورديم كه اميد دارم مورد پسند قرار بگيرد.

اين حرف كه مخاطبان عمده و اصلي ادبيات عاميانه، كودكان بوده اند، حرف تازه اي نيست. معمولاً نظريه پردازان و مورخان ادبيات كودك، هرگاه كه از پيشينه ادبيات كودك در اين سرزمين سخن به ميان آورده اند، از يادكرد ادبيات عاميانه نيز غافل نمانده اند. هم چنين است درباره ادبيات حماسي و حماسه هاي ديني كه در بسياري از منابع نظري ادبيات كودكان، از آنان به عنوان ذخايري كه پيشتر به كار كودكان و نوجوانان مي آمده وزين پس نيز استفاده و بازنويسي آن براي كودكان ممكن، شايسته و حتي بايسته است، ياد كرده اند. اما سخن اين است كه تا به حال، به اين بخش از گنجينه ادب و فرهنگ پارسي كمتر عنايتي شده و دانسته و نادانسته از بررسي، تصحيح، احيا، نقد، بازنويسي و بازآفريني آن، چه براي بزرگسالان و چه براي كودكان و نوجوانان، غفلت شده است. براي شاهد مدعا، مثال هايي از كتاب هاي نظري ادبيات كودك مي آورم. دكتر قدمعلي سرامي، در سال 1353 نوشت: «اگر از ادبيات فولكلوريك ايران دوبيتي هاي عاشقانه، سرودواره ها، بياض هاي سخنوري، بعضي اشعار و روايت هاي ديني و پاره اي قصه هاي پهلواني را جدا كنيم، چيزي جز ادبيات كودكان باز نخواهد ماند. مي توانيم بگوييم قسمت اعظم آثار ادبي فولكلوريك ايران، متعلق به كودكان است و اگر ادبيات رسمي بيشتر از آن بزرگ ترها است، ادبيات دوده بيشتر به كوچك ترها تعلق دارد». هم او در ميان آثار ادب پارسي كه «ارزش بازآفريني براي نوباوگان امروز را دارند.» از «حماسه هاي ديني» مثل «جاودان نامه، صاحبقران نامه، حمله حيدري، غزونامه اسيري، شاهنامه حيرتي، مختارنامه، حمله راجي، خداوندنامه، ارديبهشت نامه و دلگشانامه» نام مي برد. دكتر محمدجعفر محجوب نيز طي يك سخنراني در سال 1356 بر اين موضوع تاكيد كرد و به تقسيم بندي انواع حماسه هاي ديني، اعم از خيالي و تاريخي و لزوم بازآفريني آنان براي كودكان و فوايد قصه هاي ديني پرداخت. رضا رهگذر هم در كتاب «و اما بعد» نوشت: «اكثر قريب به اتفاق اين قصه ها ]قصه هاي عاميانه[ به ظاهرف نه قهرمانانش كودك است، نه محور اصلي محتواي آنان روي مسايل خاص كودكان دور مي زند و نه از برخي ويژگي هاي خاص كه امروز، براي ادبيات كودكان و نوجوانان قايلند، برخوردارند. اما هم بچه ها و هم بزرگترها، آنها را مي خوانند و يا مي شنوند و لذت مي برند.» مصطفي رحماندوست نيز در اشاره به سير تاريخي ادبيات كودك در ايران، در بخش پس از اسلام مي گويد: «قصه هايي كه كودكان و نوجوانان و بزرگسالان از خواندن و شنيدن آنها لذت برده اند، از اين جمله اند: قصه هاي تاريخي مثل مختارنامه و حمله حيدري و خاورنامه.» صديقه هاشمي نسب هم در كتاب «كودكان و ادبيات رسمي ايران» نوشت: «بررسي هايي كه تاكنون در پاره اي از اين آثار ]متون حماسي[ انجام پذيرفته، گوياي اين واقعيت است كه ادبيات حماسي ايران از مطالب و قصه هايي كه كودكان و نوجوانان را به كارآيد آكنده است.» او هم از حماسه ديني در ميان «موضوع ها و داستان هاي مطرح در ادب رسمي كه مي تواند در بازنويسي ]براي كودكان و نوجوانان[ مورد استفاده قرار بگيرد»، نام مي برد، اما در فهرست 130 تايي ضميمه كتابش، از بازنويسي هاي صورت گرفته از ادب فارسي براي كودكان، حتي يك مورد اثري از منظومه هاي حماسي ديني به چشم نمي آيد. در مقاله «ادبيات كودكان و نوجوانان» كه در فصلنامه گفت و گو به چاپ رسيد، چنين مي خوانيم: «عناصر فراواني از اين نوع ادبيات ]ادبيات عامه[ كه دربرگيرنده بسياري از قصه هاي و مثل ها و منظومه هاي كوتاه است، بي هيچ ترديدي براي كودكان ساخته شده اند.» با وجود همه مثال هايي كه ذكر شد، آنچه در عمل شاهد آن هستيم، جاي خالي حتي يك مورد بازنويسي حماسه هاي ديني ادب پارسي براي كودكان است. ايرانيان، با توجه به روح حماسي و آزاديخواه خود همواره دوستدار ادب حماسي بوده اند و آن گاه كه مشتاقانه به دين مبين اسلام مفتخر مي شوند، به مرور شاهد خلق حماسه هاي ديني مي شويم و همان گونه كه ناگفته، بديهي مي نمايد، بخش قابل توجهي از اين منظومه ها به شرح دلاوري هاي محبوب قلوب ايرانيان، علي(ع) اختصاص مي يابد. معروف ترين و مقبول ترين اين حماسه ها تحت نام عام «حمله حيدري» خلق شده اند. حمله حيدري را بسياري از ادب پژوهان، بزرگ ترين حماسه مذهبي فارسي دانسته اند. نخستين حمله حيدري را ميرزا رفيع باذل مشهدي در حدود سال 1119 قمري سرود. او در شاهجان آباد (دهلي) هندوستان به دنيا امد و هم چون پدر و عموهايش، در حكومت مغولان هند به كار اداري مشغول بود. ابيات حمله حيدري باذل را بين 20 هزار تا 90 هزار بيت نوشته اند، اما بخش اصلي آن كه سروده شخص باذل است، كمتر از 30 هزار بيت است و نسخه اي از آن كه بنده به دست آورده ام، حدود 24 هزار بيت دارد. كتاب باذل، در وزن شاهنامه، در بحر متقارب و وزن مثنوي سروده شده است و پس از مناجات و مدح معصومين(ع)، از ولادت حضرت رسول(ص) آغاز مي كند و تاريخ اسلام را تا كشته شدن عثمان، پي مي گيرد. كتاب باذل در همين جا با مرگ او ناتمام مانده است. اين كاب به سرعت مشهور و محبوب و متداول مي شود؛ به طوري كه در عرض دو يا سه دهه پس از مرگ باذل، چندين نفر در ايران و هند به تكميل كتاب او مي پردازند و شعرش به زبان هاي سندي، اردو و ... ترجمه مي شود. استقبال عمومي از اين كتاب، چنان بوده است كه به گفته مورخان در همان سال ها در امام باره ها (حسينيه ها)ي هندوستان به عنوان روضه خوانده مي شده است. استقبال از كتاب باذل در ميان مردم ايران نيز چنان بوده است كه تقريباً در كتابخانه هر مسجد جامع يا مدرسه اي در هر شهر مي توان نسخه اي از اين كتاب يافت. مثلاً در جلد هشتم فهرست مشترك نسخه هاي خطي، 27 جلد كتاب كامل اين منظومه ثبت شده است. منبع تاريخي باذل در اين منظومه، كتاب «معارج النبوه في مدارج الفتوه» نوشته معين مسكين فراهي، در قرن دهم هجري بوده و در آن، بسياري از احاديث مورد توجه قرار داشته است. باذل، خود توجه داشته است كه كتابش مورد استفاده كودكان و نوجوانان هم قرار خواهد گرفت. او در اوايل كتاب و در شرح چگونگي سرودن آن، از قول سروش غيبي به خود، چنين آورده است: «يكي داستان درآور به نظم / بكن عزم خود را در اين كار جزم / چنان داستاني كه پير و جوان / چنان داستاني كه اهل جهان / وضيع و شريف و امير و وزير / حكيم و فقير و صغير و كبير...». پس از باذل، معروف ترين حمله حيدري، سروده راجي كرماني است كه زردشتي بوده و مسلمان شده و اين كتاب را سروده است. كتاب راجي مستقل از كتاب باذل است و در عهد قاجار سروده شده است. كتاب او هم از ابتداي تاريخ اسلام شروع شده، تا اواخر جنگ صفين ادامه يافته، آنجا با مرگ شاعر، ناتمام مانده است. البته، در ميان كتاب، بارها به كربلا گريز زده شده است. هم چنين، در ابتداي هر داستان به طور مجزا ساقي نامه و گشايش نامه و مدح امرا و ... آمده است. ابيات اين كتاب را سي هزار بيت نوشته اند، اما نسخه اي از آن كه در دسترس حقير است، حدود 28 هزار بيت دارد. كتاب باذل و كتاب راجي، هر دو چاپ سنگي شده اند و مشهورترين حمله هاي حيدري هستند. با اين حال، حداقل ده منظومه ديگر با اين نام وجود دارد ونسخه هاي آن در كتابخانه هاي مختلف ايران موجود است. به اينها بايد چندين منظومه ديگر درباره اميرالمومنين را كه به نام هاي ديگري سروده شده اند اضافه كرد. با اين همه حتي متخصصان هم، كمتر از وجود آنها اطلاع داشته اند. دكتر محمدجعفر محجوب، در سخنراني ياد شده مي گويد: «دو كتاب به اين نام يكي از باذل هروي و يكي از بمانعلي كرماني در دست است.» همين گفته را محمدرضا سرشار، در مقاله اي درباره قصه هاي تاريخي ـ مذهبي عنوان كرده است. دايره المعارف تشيع، جلد 6، همين دو كتاب را احصا كرده است. اما فرهنگ فارسي دكتر معين، در ذيل حمله حيدري، تنها كتاب راجي را نام مي برد. در ابيات كودك وضع روشن تر است. تا به حال حتي يك مورد تصحيح، تلخيص، ساده نويسي و بازآفريني از اين حماسه ها صورت نگرفته است. در اين جا اين پرسش پيش مي آيد كه علت اين عدم اقبال و كم توجهي به اين حماسه ها چه بوده است؟ دلايلي كه به ذهن حقير مي رسد، از اين قرار است: 1. پايان عصر قصه گويي، به سبب مدرن شدن زندگي و جايگزين شدن رسانه هاي جمعي به جاي قصه خواني و نقل. در حقيقت، قصه خواني از اولين مظاهر جامعه سنتي است كه در جامعه مدرن يا شبه مدرن، ديگر از آن اثري نمي بينيم. منوچهر عليپور در كتاب آشنايي با ادبيات كودكان، در اين باره نوشته است: «ادبيات عاميانه عموماً در جوامعي كه به حفظ سنت ها پايبندترند، بيشتر رواج دارد و اساساً ادبيات شفاهي در جوامع سنتي و بويژه در روستاها بيشتر نمود دارد.» چمبرز نيز در كتاب «قصه گويي و نمايش خلاق» در پايان فصل اول، به موضوع ركود داستان هاي شفاهي، بر اثر صنعت چاپ و افول قصه گويي در جهان پيشرفته امروز، اشاره دارد. 2. مدرن شدن تفكر و رواج عقل گرايي دكارتي و پوزيتيويسم كه سبب شده بسياري از باورهاي بديهي يك فرد سنتي، براي انسان مدرن، موهوم و غيرقابل توجيه باشد. به اين ترتيب چنين حماسه هايي با انگ خرافه و اغراق آميز بودن، از طرف مردم كنار گذاشته شده است. 3. رخت بربستن روح حماسي زندگي. اين حماسه ها جزو ادبيات مردمي بوده است كه جهان و مناسبات آن را حماسي مي ديدند، اما امروز با جايزگزين انفعال، غبن، منفعت انديشي و نهان روشي، چنين آثاري مقبوليت كمتري دارند (درباره پيوند ادبيات حماسي با نگاه حماسي به هستي و زوال اين نگرش در جامعه امروز ايران، يوسفعلي ميرشكاك و اسماعيل شفيعي سروستاني، مقالات فراواني دارند). 4. درك نشدن ويژگي هاي ادبيات عوام از سوي اديبان و هنرمندان بي ارزش دانستن كليه اين منظومه ها از نظر معيارهاي ادبي و هنري. هر جا كه صحبت از اين منظومه ها به ميان آمده، گفته شده است كه از نظر ادبي سست و فاقد ارزش اند. 5. ناديده گرفته شدن در دوران رونق احياي متون در زمان پهلوي اول. در زمان پهلوي اول و كمي پيش از آن كه احياي متون و تصحيح ميراث ادبي باب شد، به نحو اعجاب برانگيزي اين بخش فربه از مواريث ادبي ناديده گرفته شد و حتي يك كتاب (حتي كتاب هاي بسيار معروف مثل خاوران نامه و رموز حمزه) تصحيح و احيا نشد. اين امر خود علت هاي مختلفي داشت؛ از جمله خصوصمت حكومت با اسلام، بي ارزش دانستن اين كتاب ها از نظر ادبي، عقل گرايي شديد در بين دانشگاهيان و خرافه و بي ارزش دانستن اين منظومه ها و كم توجهي شرق شناسان به اين دسته از آثار. حتي در دوران پهلوي دوم كه فضا از نظر مذهبي بازتر شد، اگر گهگاه اديبي صحبتي از اين حماسه ها مي كرد، مورد انتقاد واقع مي شد. 6. مخالفت برخي علماي دين با اين قصه ها كه خود دلايل مختلف داشت: الف) روح ايراني حاكم بر اين حماسه ها: اين حماسه ها خواه توسط اهل سنت سروده شده بود و خواه توسط شيعيان، نگاهي ايراني به تاريخ اسلام و بويژه به اميرالمومنين داشت و برخي علماي دين در طول تاريخ اين نگاه را نمي پسنديدند. «در افسانه هاي حماسي، روح بلند و آزادي طلب مردمي ديده مي شود كه همواره كوشيده اند زير بار زور نروند و به هر وسيله افكنده اند تا موجوديت خويش را ثابت و حفظ كنند.» ب) پيوند قصه خواني با تصوف: قصه خوانان در ايران و حتي ساير كشورهاي اسلامي عمدتاً از صوفيان بوده اند. بعضي علماي دين هم از آن جا كه خود را تنها متولي امور ديني مي دانسته اند، با ه رگروهي كه به نام دين در ميان مردم محبوبيت يا قدرتي مي يافته اند، مخالفت كرده اند. خواه قصه خوانان و خواه صوفيه، مناقب خوانان، روضه خوانان، قاريان، مداحان، شاعران، تعزيه گردانان، معلمان اخلاق، حكمت و فلسفه كه حوزوي نبودند، رمالان، دعانويسان و معبران و ... اين مخالفت به آن جا انجاميد كه در مقاطعي، كتاب هاي قصه را سوزاندند و قصه گويان را نفي بلد كردند و حتي حديث آوردند كه هر كس به قصه گوش دهد، چنان باشد كه گويي چنان كرده است. البته، عمده مخالفت تاريخي علما با قصه خوانان چه پيش از صفويه و چه در آن دوران و بعد از آن، بيشتر با كتاب هايي مثل ابومسلم نامه ها و حمزه نامه هاي مختلف يا منظومه هاي افسانه گون درباره عاشورا بوده است و بنده سندي درباره مخالفت علما با حمله حيدري ها نيافتم. البته ممكن است با بدبيني گفته شود حمله حيدري كتاب بوده كه با حمايت پنهاني علما و پادشاهان صفويه، به عنوان جايگزين مختارنامه ها و حمزه نامه ها و خاوران نامه و ... سروده شده است، اما اين فرض صحيح نيست؛ چرا كه اولاً برخي علما به طور كلي با قصه خواني مخالف بوده اند و نه با كتابي خاص؛ هرچند با اشخاصي مثل ابومسلم، محمد حنيفه و مختار مخالفت بيشتري داشته اند. دوم اين كه اولين حمله هاي حيدري، خارج از مرزهاي صفويه و در هندوستان آفريده شده و به مرور و به شكلي مردمي در شهرهاي ايران رواج يافته است. در اواخر قاجار، علما نسبت به حمله حيدري خوشبين تر بودند. مثلاً كتاب «افتخارنامه حيدري» توسط ميرزا مصطفي پسر 20 ساله آيت الله العظمي ميرزاحسن مجتهد آشتياني سروده شده كه بعداً خود او به افتخارالعلما مشهور شد. در اين كتاب، هم چنين علاوه بر مدح ناصرالدين شاه و امين السلطان، مدح آيت اله العظمي ميرزا محمدحسن شيرازي هم آمده است. ج) كوشش در جهت عقلاني كردن و خرافه زايي از دين كه آن هم ناشي از ايرادهايي بود كه جامعه مدرن و روشنفكران به دين وارد مي ساختند. جريان هاي پروتستانتيزم اسلامي كه مهمترين آن «وهابيت» بود، سعي در عاقلانه كردنف علمي كردن، غيب زدايي و زميني كردن دين داشتند آنها براي نماز، فوايد پزشكي يافتند و براي حج، دلايلي اقتصادي آوردند و زخم زبان و چشم زدن را با فيزيك و روان شناسي توجيه كردند و بسياري از باورهاي سنتي را بي اساس دانستند. اين جريان، در ميان برخي عالمان و نويسندگان مذهبي شيعه هم نفوذ يافت و في المثل، امروز مي بينيم حليه المتقين و كتاب سليم بن قيس و كتاب هاي ختوم و اذكار و جفر و كليه متون صوفيانه، تقريباً منسوخ شده است و قرائت غالب از دين، قرائتي سياسي، اجتماعي و دنيوي است. 7. دليل ديگري كه خاص حيطه ادبيات كودك و نوجوان است، اين كه سيطره تعليم و تربيت غربي و آكادميك، سبب شد كه فرض كنيم براي بچه ها معجزه ثقيل است، معراج را نمي فهمند، فرشته را نمي شناسند، از اجنه مي ترسند، از جنگ برايشان نبايد گفت و ... علي رغم آنچه گفته شد، هنوز دليل فراوان و كافي براي آشنا ساختن بچه ها با اين درياي غني حماسي و ادبي وجود دارد. برخي فوايد و كاربردهايي كه بازنويسي اين حماسه ها براي ما مي تواند داشته باشد و ضرورت هايي كه توجه به اين حماسه ها را ايجاب مي كند، از اين قرار است: 1. احياي اسنادي تاريخي ـ جامعه شناختي درباره پيشينيان ما؛ متوفي كه پدران ما با آن ها زندگي مي كردند و آينه اي از نگرش و باورهاي آنان است. 2. احياي متون ادبي. بخش عمده اي از كليه فهرست هاي مخطوطات فارسي به حماسه هاي ديني اختصاص دارد و به اين ترتيب، گوشه اي مفعول از ادبيات فارسي بازيافته مي شود. 3. احياي اسنادي ارزشمند از پيشينه قصه گويي و هنرهاي نمايشي در ايران. 4. ايجاد پيوند ميان نسل ها و ايجاد پيوند تاريخي با احساس تعلق خاطر به متوفي كه گذشتگان با آن زندگي مي كرده اندف در مقابله با از خودباختگي فرهنگي. 5. آموزش تاريخ و عقايد اسلام، به شيوه اي نو و تجربه نشده در كنار متون و شيوه هاي كليشه اي، نخ نما شده و دافعه فعلي. 6. ارايه برداشت و قرائت نسبتاً متفاوتي از دين، در شرايطي كه ظاهراً قرائت حاكم و موجود، چندان در جذب نسل جديد توفيق نداشته است. 7. ترويج نگاه حماسي، ولايي و عرفاني كه در طول تاريخ مشخصه ملي ايرانيان بوده است و امروز رنگ باخته است و سستي، خمودي، نهان روشي، عافيت انديشي و انفعال جاي آن را گرفته است. 8. ارايه متوني كه به دليل غلظت عنصر هيجان و ماجرا در آن، براي نوجوانان جذاب خواهد بود و در جذب آنان به دين و هم چنين ادبيات فارسي مؤثر است. 9. اين كتاب ها مي تواند قشر كاملاً سنتي و مذهبي جامعه را كه تاكنون چندان به كتابخواني جذب نشده اند، ترغيب كند. 10. قدرشناسي و تعظيم شاعران گمنام و پاكباخته اي كه در ترويج معارف آل اله(ع) كوشيده اند. 11. آشنا ساختن نسل جوان با ابعاد تازه و جذابي از شخصيت مولا علي(ع) كه تاكنون چندان معرفي نشده است. 12. در شرايطي كه كتاب هاي جنگي موجود، به دليل تكرار و لحن شعاري، جذابيت خود را از دست داده اند، چنين حماسه هايي روحيه سلحشوري و جنگاوري را در ميان جوانان حفظ مي كند، بي آنكه به نفرت قومي ميان دو كشور همسايه بينجامد.


پنج شنبه 7 بهمن 1389  9:33 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : ايثار و شهادت درايران وجهان ازاسطوره تاشخصيتهاي دراماتيك
كلمات كليدي : ايثار و شهادت در ايران و جهان از اسطوره تا شخصيتها
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
واژه ايثار و شهادت هماره واجد عظمت و احترامي است كه اين عظمت و احترام در مقاطعي ملازم قداست گرديده است. بدين معنا كه وقتي انساني به انگيزه برقراري ارزشهاي ناب بشري يا دفاع از ناموس، شرف و غيرت يا پاسداشت سنت هاي يك جامعه ، يا براي حفظ حريم باورهاي آن كشته شود ، به يكي از عاليترين درجات و مراتبي كه يك انسان ممكن است در سير تعالي خود نائل شود دست مي يابد . بايد گفت كه شهداء و ايثارگران بواسطة انجام عملي مخاطره آميز و از روي آگاهي غم و اندوه تراژيك نمي گردد. بلكه مرگ آنهاسبب تعالي و عظمت روحشان مي شود . عظمتي كه ريشه در وقوف آنها از مرگ دارد . سعي شده با اين مقاله تا حدي به تصوير اسطوره اي شهدا بپردازيم.
ايثار ، از خود گذشتگي يا شهادت « كه اصطلاحي اسلامي است» عمري به درازاي عمر بشر دارد و كم و بيش در همة جوامع بشري و به اشكال مختلف تجلي يافته است. زيرا كه بشر هميشه و در همة حال به وجود افرادي نياز داشته است تا در شرايط سخت و دشوار زندگي ، ونيز در شب هاي طولاني و بلند ستم يار و مددكار وي باشد. فرد يا افرادي كه با حبه كردن خون خود، زندگي تيره و وحشتناك آنان را مبدل به شادي و سر سبزي كند. اسطوره هايي كه بارفتار وكردار و گفتاري متفاوت وگاهي مجردو انتراعي ، از خود الگوئي ساخته كه تا جان باقي است از آنها به عنوان پشتوانه هاي مستقيم تاريخ يك ملت ياد خواهد شد . بنايراين واژه ايثار و شهادت هماره واجد عظمت و احترامي است كه اين عظمت و احترام در مقاطعي ملازم قداست گرديده است. بدين معنا كه وقتي انساني به انگيزه برقراري ارزشهاي ناب بشري يا دفاع از ناموس، شرف و غيرت يا پاسداشت سنت هاي يك جامعه ، يا براي حفظ حريم باورهاي آن كشته شود ، به يكي از عاليترين درجات و مراتبي كه يك انسان ممكن است در سير تعالي خود نائل شود دست مي يابد . ليكن اگر اين كشته شدن يا ايثار در راه دين باشد، فرد براستي از والاترين منزلت انساني برخوردار گشته، با اين منزلت نه تنها ميان مردم خود بلكه آنچنان كه كتب مقدس و بويژه كتب آسماني مسلمانان از جانب پروردگار روايت مي شود، نزد ذات باري نيز از درجه اي به عنايت بلند مرتبه برخوردار مي شود . چنان كه ميفرمايد: « ولا تَحسَبَّنَ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ اَمواتاً بَل اَحياءُ عِندَ رَّبِهِم يُرزِقُون » يعني گمان مبر آنانرا كه در راه حق شهيد شده اند مرده اند، بلكه آنها زندگاني هستند كه نزد پروردگارشان متنعم به انعام او هستند . بنابراين هر كس از هر طبقه و شغلي اگر در حين خدمتي كه در راه خداوند انجام مي دهد جان خود را از دست بدهد ، متصف به صفت شهيد مي گردد . و اما اساس شهادت ، مجاهدت در راه خدا و اجراي فرامين اوست ، از اين رو تمام كساني كه به گونه اي در راه بشريت خدمت كرده ، يا جهت احقاق حق يا آزادي ، يا مبارزه با ظلمي جان خود را از دست داده اند ، به مقام شهادت نائل مي شوند. همينطورند صاحبان انديشه يا دانشمندان و صنعتگراني كه در راه خدمت به بشريت جان باخته اند. در حقيقت اين افراد با از خـود گذشتـگي وايثـار و بـا سوختن و جـان در كف نهـادن محيطي فراهم كرده اند تا ديگران در كمال آرامش و آسايش به كار و تلاش خود بپردازند. به همين دليل است كه مي گويند، شهدا شمع محفل بشريتند . يعني آنها با شمع وجودشان شب هاي تاري و ظلماني انسان راروشن كرده ؟ چونان چراغ مسير حركتشان را روشن مي نمايند. درحقيقت شهيد با پرتو نوروجود خود راه رابراي حركت و تلاش و جنب جوش و آسايش ديگران مهيا مي سازد .كه در غير اينصورت ، يعني در تاريكي و ظلمت ناشي از جهل و بي خبري و ظلم و ستم و تجاوز ، مجالي براي حركت باقي نمي ماند . بدينسان، چنان كه بيشتر اشاره شد ، در طول تاريخ و نزد همه اقوام و ملل ، ايثار و شهادت از مقام منيع و رفيعي برخوردار بوده است و هرگاه كسي با مجاهدت خويش و با نيت رضايت پـروردگـار و خدمت بـه انسان جـان خويش را از دست داده است، به مقام شهادت دست يافته است .اكثر اين شهادت ها چه در غرب و چه در شرق بر سر استقرار عدالت صورت پذيرفته است . يعني ايثارگر يا شهيد بنا به تشخيص و تميز شخصي ، احساس كرده است كه در جائي حقي ضايع شده يا عدالتي خدشه دار شده است و از اينرو براي استيفاي اين حق و يا تأمين عدالت از جان خود مايه گذاشته است و گاهي اين از خود گذشتگي آن قدر در روند اصلاح و تأمين صلح و امنيت و استقرار عدالت و آرامش موثر بوده است كه برخي از درام نويسان سعي كرده اند تا از طريق طرح اين مسأله در آثار خويش و پرداخت شخصيت ايثارگر، وي را جاودانه سازند. از اين دست است نمايشنامه هايي چون پرومته در زنجير ، آنتيگون ، ژاندارك ، ال سيد ، در غرب و شخصيت هائي چون سياوش آرش و در رأس و سرآمد همه آنها نمايش تعزيه يعني نمايش شهادت سالار شهيدان در ايران مگر نه آن است كه پرومته به خاطر عزت انسان و رهايي او از جبر طبيعت و گرم كردن و روشن نمودن زندگاني او خود را به مخاطره افكند، سرانجام جان خويش بر سر اين ايثـار و از گذشتـگي مي گذارد. و مگر نه آن است كه با آتشي كه پرومته با بذل جان در اختيار بشر قرار مي دهد، زندگي مصيبت بار و توان فرساي سنگي او را رنگي از آرامش مي بخشد. در حقيقت پرومته با اين ايثار ، انسان ابتدائي و غارنشين و بي پناه اوليه را، واجد نيروئي مي سازد تا در پرتو آن از شكل غريزي و زبون اوليه بيرون آمده باذوب فلز و ساخت ابزارهاي فلزي از خشونت مهيبي بيرون آيد . پرومته اي كه بخاطر اين ايثار و شهادت مبدل به اسطوره اي جاودانه مي شود . چون شهيد جاودانه ات همينگونه است شخصيت آنتيگون ، او نيز به اعتبار اين بحث ايثارگري است كه در راه احقاق حقي جان به جان آفرين تسليم مي كند . يعني بر سر اجراي فراميني آسماني كه دفن جسد برادر است ، بي خوف از مرگ و قدرت جبار كرئون به مجاهدت پرداخته ، با ايـن جهـاد حـق تضيـع شدة برادر را استيفا مي نمايد. در حقيقت مي توان گفت كه شخصيت انتيگون از منظر موضوع اين بحث شخصيتي ايثارگرانه است . زيرا او به خوبي از عاقبت كاري كه ميكند آگاهي دارد . و اين آگاهي صفت مميزه هر مجاهد و هر انسان شهادت طلبي است. به همين دليل بايد گفت كه شهداء و ايثارگران بواسطة انجام عملي مخاطره آميز و از روي آگاهي غم و اندوه تراژيك نمي گردد. بلكه مرگ آنهاسبب تعالي و عظمت روحشان مي شود . عظمتي كه ريشه در وقوف آنها از مرگ دارد . مگر نه آن كه رزمندگان جبهه هاي خون و شهادت ما نيز از همين خصيصه برخوردار بودند و با عبور آگاهانه از ميدان هاي مين دشمن دجال ، از خود آن چهره هاي حماسي را آفريدند كـه اگـر چنين نبـود ، يعني رزمنده اي از روي سهو پاي بر ميني ميگذارد ، آن وقت عمل او مبدل به عملي حماسي و ايثـارگـرانـه نمي شد . ومي داند كه چه مي كند . اما جان خود را بر سر آرمان و انديشه اش مي گذارد. و اين كاري است كه آنتيگون انجام مي دهد. يعنـي نسبت بـه عمل خـود كاملاً آگاه است مي داند كه كرتون مردي ستم كاراست . مي داند كه او از انديشه هاي ناسيوناليستي و منطق زميني خود دست بر نخواهد داشت. مي داند كه او مردي جاهل و غافل است ، ليكن بر غم همة اين آگاهيها و با آگاهي از اينكه دفن جسد برادر ملازم مرگ او خواهد بود (زيرا كه كرئون چنين دستوري را صادر كرده است) بخاطر اجراي قوانين و فرمان آسماني دست به عملي مي زند كه غايت اش مرگ است . امااين مرگ ، مرگ ظاهري و جسماني است . و چنان كه مفهوم است او شهيدي زنده است.كه اگر زنده نبود اينك از او سخني نيز درميان نمي بود. از شخصيت هاي ديگر دراماتيك كه مي توان لفظ ايثارگر را در مورد وي بكار گرفت مي توان از ژاندارك سخن گفت. دختري كه در صدد نجات ميهن از زير يوغ استعمار انگليس است . اين شخصيت يعني ژاندارك ، به دليل ارتباطي كه با مذهب و به تعبير خود او با مريم مقدس دارد ، از قداستي برخوردار مي شود كه در شخصيت پيشين از آن برخوردار نمي باشند، يعني ژاندارك بخاطر ارتبـاط مستقيمي كـه بـا مذهب دارد، از مصـاديق بارز شهدائي است كـه بخاطر امري قدسي جام مي بازند. ژاندارك ابتدا با تكيه و حمايت اين نيروها ، سپاه فرانسه را راهبري كرده ، استعمار انگليس را تا پشت دروازه ها پس مي راند . اما سرانجام بواسطة خيانت اصحاب دروغين كليسا ، با دشمنان و نيز زبوني و ضعف پادشاه و به خاطر ايستادگي و پاي فشاري بر باور ديني خود در آتش جهل و ستم مي سوزد . ليكن آنگونه كه بويژه در فيلم ژاندارك مشخص است ، زبانه هاي آتش حتي از كالبد جسماني او نيز دوري مي جويند و روح او به آسمان پرواز مي كند، شبيه پروازي كه مسيح مصلوب دارد .در حقيقت مسيح نيز شهيدي است كه جان خود را فداي رستگاري ، فلاح و آسايش انسان مي كند. جان مي بازد و آگاهانه تن به صليب مي سپارد تا موجب نجات بشريت گـردد .ليكن پس از ترك قفس تن به ملكوت اعلا رهسپار مي شود .يعني به نزد پروردگار مي رود تا در جوار او باشد . جايگاهي كه حافظ در كلامي به غايت زيبا و خيال انگيز آن را توصيف مي كند : شكر آن را كه تو در عشرتي اي مرغ چمن به اسيران قفس مژدة گلزار بيار مرغ همان جان شريف شهيد است كه از قفس تن آزاد شده به جايگاه برين خود رهسپار مي شود .جايگاهي كه هر كسي را توفيق حضور نيست . چرا كه اصل اساسي اغتنام حضور جهاد است . جهاد في سبيل ا... . چنان كه مولا ميفرمايد : اِنَّ الجَّهادُِ بابُ مِن اَبوابِ الجَنَّه . همانا جهاد دري از درهاي بهشت است . وژاندارك مجاهدي است كه سعي در رهايي كشورش از زير يوغ استعمارگران دارد . چنان كه «ال سيد» و آرش به گونه اي ديگر از همين جهد برخوردارند . شخصيت و اسطورة آرش براي انسان ايراني آن قدر آشنا و ملموس است كه نيازي به تفسير حركت و عمل او احساس نمي شود. ليكن جهت تذكر مي توان گفت كه او نيز از زمرة شهداي اين مرز و بوم در مقطعي تاريخي است . مقطعي كه اگر چونان آرش هاي جنگ تحميلي جان سر بر تير نمي گذارد، پيكر عزيز و مقدس ميهن او مُثله شده بود (آن چنان كه در دورة قاجارها شد). اما ، اين شهيد دوران نه تنها مانع مُثله شدن اين اندام گرامي مي شود. بلكه با پرتاب آن تير سرنوشت ساز كه بر بال جان روح آرش نشسته است ، روان دشمن را آن چنان آشفته مي سازد كه تا قرن ها انديشه دست درازي به حريم مقدس وطن او را از سر بيرون كند. چنان كه آرش هاي تنومند و سيما چهر ايران جنگ تحميلي چنين كردند. آرشاني كه (نه يك آرش) تيرهاي سهمگين خود را بر بال ملائك نشانده و بر سر دشمن خبيث فرود آوردند و پس از انهدام لاشه متعفن او در حاليكه بدستي جام بادة الهي داشتند و دست ديگر در زلف يار ، در حاليكه ميدان عشق پايكوبي مي كردند و غزل خوان به خانه دوست مي شتافتند. همان آرشاني كه مولايشان حسين بود و از او تبعيت مي كردند . مولائيكه به عنوان برترين چهرة حماسي تاريخ شناخته شده است . هم او كه با شهادت خود الگوي همه آزاد مردان عرصه نبرد حق و باطل گرديده او كه منطق اش ، منطق عشق و شور ، سوختن و گداختن بود . آزاده اي كه با شهادت خود چونان مسيح با دم جان آفرين خود هستي دوبـاره اي بر كالبد اسلام و جوانان ايران دميد . هم او كه خود حماسه آفرين بود و سبب بزرگترين حماسه هاي بشري گرديد .حسيني كه بعنوان اسطوره اي راستين ، و نه اسطوره اي ساخت دست بشر و حاصل تخيل هنرمندانه ، عظمت تعزيه در ايران رقم زده است . نمايشي كه به گفته شاردن عظيم ترين و باشكوه ترين ، حيرت انگيز ترين و واقعي ترين (بويژه در هنگام نبرد) نمايش تاريخ بشر است .ايـن تعزيه به رغم نمايشهاي مذهبي قرون وسطي در غرب، به دليل وجود عنصر ايثار و شهادت و نيز كنش حماسي قهرمان، يعني سالار شهيدان، از عظمتي برخوردار مي شود كه هيچ نمايش تعزيه ديگري در جهان به گرد آن نمي رسد . چرا كه همة هنرها در آن دست به دست يكديگر مي دهند تا شايد به كمك يكديگر قادر به تفسير و تبيين اين عمل شگفت باشند. ازاينرو ، شعر، موسيقي ، ادبيات ، طراحي و حركت در كمپوزيسيون و تركيبي بديع جمع مي شوند تا به جهانيان اثبات كنند و هنري كه ريشه در ايثار و شهادت دارد، چونان مقام شهيد يكه و والاست . و بخاطر عظمت ، بزرگي ، شگفتي و زيبائي است كه نبايد بر شهيد گريست و به راستي چنين است . زيرا كه كنش شهيد نه كنشي تراژيك است كه سبب خوف و رحم ما شود . ونه عملي ملودراماتيك مي باشد كه زاري و اندوه ما را در پي داشته باشد. بلكه عمل و كنشي است حماسي. زيرا كه قهرمان از سرانجام كنش خود آگاه است . واين تفاوت عمدة تراژدي و ملودرام با حماسه است . همان حماسه اي كه سيدالشهداء در روز عاشورا بدان دست يافت . حضرت در شب عاشورا اصحاب خويش را جمع كرده، خطاب به آنها چنين فرمود: « فَجمَع اصحابه عِند قُربِ الماء » آنها ر انزديك خيمه اي كه در آن مشكهاي آب بود جمع كرد . با اين آبها غسل كنيد و خود را بشوييد و بدانيد كه اين آخرين توشه شماست از آب دنيا. سپس فرمود : خداوند را ثنا مي گويم و شكر مي كنم . و در هر شرايطي كه قرار گيرم سپاسگزار او خواهم بود. سپس ادامه مي دهند كه : من اصحابي از اصحاب خودم بهتر و با وفاتر سراغ ندارم . اما به همه شما اعلان ميكنم كه اين قوم جز با شخص من با كس ديگري كار ندارند. اينها وجود مرا مزاحم خودشان مي دانند . از من بيعت مي خواهند كه من بيعت نمي كنم. اگر من را از بين ببرند به هيچكدام شما كاري نخواهند داشت . اما شما با من بيعت كرده ايد و من به همه شما اعلان مي كنم كه بيعت خودم را از شما بر مي دارم . پس شما اجباري براي ماندن نداريد و مي توانيد برويد. چنان كه ملاحظه مي شود، امام به خوبي از كاري كه مي كنند مطلع مي باشند. هفتاد و دو تن در برابر چند هزار ياغي مسلح بديهي است كه هيچ منطقي جز منطق شهادت و حماسه پاسخگوي اين رو در رويي نمي باشد . و همين وقوف است كه تعزيه سيدالشهدا مبدل به نمايش مي سازد بي دليل ، زيبا و كامل . زيرا كه واحد كمال معرفت ، عشق، ايثار ، شجاعت ، زيبائي ، ابهت و مردانگي است . عشق و زيبائي و معرفت و شجاعتي كه در هم مستحيل گشته تني واحد را بنام نمايش تعزيه رقم زده اند. نمايشي كه بواسطة وجود اين ويژگي زبانزد خاص و عام گشته ، بزرگان هنر نمايشي را چون مغناطيسي بخود كشانده است . مغناطيسي كه راز قدرتش در جهاد، ايثار و شهادت است . همان ايثاري كه گروتفسكي تحت تاثير هنر شرق و بويژه از آن تعبير سوختن دارد. يعني هنر پيشه بايد بسوزد و دوباره چون ققنوسي از درون خاكستر خود برخيزد . اين برخاستن از درون مرگ ، عكس برگردان پرواز روح شهيد است . در حقيقت گروتفسكي از هنر پيشه مي خواهد كه بميرد و زنده شود . يعني تمامي تعلقات زندگي معمولي و روزمره را از خود دور كرده ، پاك و منزه شود. يا يكپارچه روح شود. روحي كه بر جسم او احاطه كامل دارد. جسمي كه واجد نيازهايي است كه اگر زير سيطره آن روح منزه قرار نگيرد، درصدد تامين و اتفاع آن مي باشد . همان نيازهايي كه زندگي انسان را عزيز مي كند. بنابراين ، گروتفسكي از هنر پيشه مي خواهد كه با سوختن و مردن خود را براي مشاهده آماده سازد . زيرا كه هنر او نوعي عبادت است و هنر پيشه در حين بازي به مشاهدة بنشيند. و اين مشاهده در تعزيه تا آنجا پيش مي رود كه حماسه ساز ميدان، آن فقط اورا مي بيند . نه خود را و نه دشمن چند هزارنفري را و براي اين مشاهدت ، نياز به شهادت دارد. بياد داريد تصوير آن دلاور اصفهاني را در صحنه شهات يعني همين . يعني فقط اورا مشاهده كردن .

 
 


پنج شنبه 7 بهمن 1389  9:34 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : راهكارهاي موثر براي معرفي ايثارگران برجسته به جامعه(1)
كلمات كليدي : الگو بودن ايثارگران
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
استوانه هاي هر كشوري و پايه هاي هر جامعه اي بر زمين سخت عقيده استوار است و آنچه زيربناست معيارهاي ارزشي است لذا كليه اهداف و چارچوب ها ، سياست ها و خطLمشي ها بر اساس معيارهاي ارزشي تنظيم مي شوند . آن معيارهاي ارزشي كه درون ايثارگران ، آزادگان و جانبازان تجلي يافته است و آنان را بصورت افراد خود شكوفا درآورده است . افراد خودشكوفا از نظر مازلو ويژگيهايي دارند كه خصوصيات و صفات بسيجيان بسيار منطبق برآن مي باشد و به دليل شايستگي لقب خودشكوفا براي آنان ، در اين مقاله اشاره اي به خصوصيات افراد خودشكوفا شده است . محقق ، شيوه هايي را براي معرفي ايثارگران و با توجه به شرايط كشور جمهوري اسلامي ايران و خصوصيات ان پيشنهاد كرده است كه با شناسايي اين گونه افراد ، جمع آوري اطلاعات ، تجزيه و تحليل و تفسير اطلاعات به دست آمده ، اين اسطوره هاي مقاومت و ايثار را به جايگاه درخور اجتماعي شان رسانده و به آنان احترام گذاشت و تكريم كرد تا سرمشق و الگوي ديگر مردم كشورمان از طريق دوست داشتن و محبت به اين دسته افراد ، قرار گيرند و اين خود مشوق معنوي براي شخص ايثارگر و بقيه افراد جامعه خواهد شد .
در طول تاريخ مردماني بوده اند كه خود را وقف يك آرمان كرده، همه چيز خود و از جمله زندگي خود را فدا كرده اند. مردماني كه تا سرحد مرگ اعتصاب غذا مي كنند، مردماني كه خانه و كاشانه خود را رها مي سازند، همچنين اند چهره هاي مذهبي كه مزيت هاي زندگي را طرد مي كنند يا افرادي كه سلامت و بقاي خود را به خاطر اعتقادات خود به خطر مي اندازند. اينان آشكارا نيازهاي اساسي خود در سطح پايين مثل نيازهاي فيزيولوژيكي و ايمني خود را ناديده مي گيرند و به نياز عزت نفس خود بيشتر اهميت مي دهند و احساس مي كنند كه تنها وقتي مي توانند نيازهاي عشق و تعلق را برآورده سازند كه قوياً احساس عزت نفس و ارزشمند بودند كنند. اما، بسيجيان و شهيدان سرفراز ويژگي هايي دارند كه آنها را از افراد ديگر متمايز مي كند. آنان خوراك را با دعا، ايمني را با اسلحه، عشق و تعلق را با دفاع از وطن و احترام را از ملت و عزت نفس را در رسيدن به اهداف گرانقدر اسلام مي دانستند و مي دانند، آنان افراد خودشكوفايي هستند كه به نيازهاي رده بالاتر خود توجه دارند. آنان به شكوفا كردن توانايي هاي بالقوه خود در دانستن و فهميدن جهان، خود و پاسداري از كشورشان هستند. به گفته مازلو آنان ساده، زنده، كامل، قاطع، عادل، منظم، غني، جامع، خودكفا و بسياري ديگر كه وصف آنان به سادگي امكان پذير نيست. (كريمي، 1374) افراد خودشكوفا داراي ويژگي هايي هستند. با عنوان نمودن اين ويژگي ها تصويري از برادران و خواهران بسيجي و شهيدان ما به ذهن متبادر مي شود: 1. ادراكي بسيار كارآورتر از واقعيت ها: خودشكوفايان قادرند جهان پيرامون خود از جمله مردمان ديگر را، به روشني و به عينيت درك كنند. 2. پذيرش خود و ديگران: آنان مي توانند ماهيت و ضعف ها و قوت هاي خود را بدون اينكه كوششي براي جعل يا تحريف تصور خود انجام دهند، بپذيرند. 3. خودانگيختگي، سادگي و طبيعي بودن: رفتار آنان كاملاً باز، طبيعي و روشن است، عواطف خود را مخفي نمي كنند يا وانمود نمي كنند تا چيزي باشند كه نيستند، در رفتار خود غيرمتعارف نيستند. 4. تمركز روي مشكلات به جاي تمركز روي خود: آنان احساس مي كنند كه در زندگي خود مأموريتي دارند: يعني كاري بيرون از خود و وراي خود كه بيشتر انرژي خود را صرف آن مي كنند و نيز تلاش خود را به آن اختصاص مي دهند: احساس تعهد، وقف كردن خود به كار، حرفه و غيره. 5. نياز به داشتن استقلال و حريم خصوصي: آنان بيشتر به خود متكي هستند و بنابراين كمتر به مردمان ديگر نياز دارند. 6. احساس قدرشناسي مداوم نسبت به پديده هاي جهان: آنان جهان اطراف خود را همواره با شگفتي و حرمت تجربه مي كنند، حتي اشياء پيش پا افتاده نيز حس قوي قدرشناسي را در آنان برمي انگيزد، گويي آنان براي همه چيز ارزش قائل اند و هيچ چيز را بديهي تلقي نمي كنند. 7. تجربه هاي متعالي و صوفيانه: خود شكوفاها داراي لحظاتي از جذبه، حيرت و خوشي شديدند كه بي شباهت به تجربه هاي عميق مذهبي نيست. در جريان چنين لحظاتي خود را فراموش كرده و از جهان مادي فارغ مي شوند، احساس قدرت فوق العاده در خود مي كنند و خود را مطمئن و مصمم مي بينند. مازلو مي گويد افراد متعالي، تجربه هاي متعالي بيشتري دارند و اين تجربه ها عمدتاً صوفيانه و مذهبي وار است. متعالي ها همچنين بيشتر حالت تقدس و شاعرانه دارند. 8. علقه اجتماعي: مازلو مفهوم علقه اجتماعي را به كار برد تا ميزان هم حسي و همدردي را كه افراد خود شكوفا براي بشريت دارند، نشان دهد. آنان حس هم خوني، درك ديگران و تمايل به كمك به نوع بشر را قوياً دارا هستند. 9. روابط ميان فردي: دوستي هاي افراد خودشكوفا به مراتب عميق تر از دوستي هاي مردم عادي است. مازلو همچنين دريافت كه خود شكوفايان غالباً مريداني پيدا مي كنند و در عين حال آنان به عنوان دوست، كساني را برمي گزينند كه پخته تر و از نظر رواني سالم تر از ديگران باشند. 10. خلاق بودن: آنان هميشه جزء هنرمندان و خلق كنندگان آثار هنري نبودند اما تقريباً همه آنان در جبهه هايي از زندگي خود ابتكار و اصالت نشان مي دادند. همچنين در فعاليت هاي خود انعطاف پذير، خودانگيخته، روراست، متواضع و آماده پذيرش خطاهاي خود هستند. 11. ساختار منشي دموكراتيك: آنان از نظر منش بسيار تحمل كننده و پذيرنده همه كس اند و هيچ گونه پيش داوري اجتماعي، نژادي يا مذهبي نشان نمي دهند. 12. مقاومت در برابر فرهنگ پذيري: آنان در برابر فشارهاي اجتماعي و فرهنگي كه وادار به فكر كردن در خط معيني مي كند، مقاومت مي كنند. آنها به وسيله طبيعت دروني خودشان اداره و هدايت مي شوند. وقتي كه به اين صفات نظر مي افكنيم ايثارگران كشورمان را در آن سطح مي يابيم و چه نيكو است كه آن را افراد خودشكوفا بناميم. از داشتن خصوصياتي چون پذيرش ديگران، سادگي و خودانگيختگي، نياز به استقلال و احساس قدرشناسي كه به اسلام، جهان و خدا دارند. آنان با تجربه هاي متعالي مذهبي كه شب تا به سحر شكرگزار پروردگار خويش اند تا حس هم دردي و هم خوني، دوستي هاي عميق، انعطاف پذيري، متواضع و مردم دوست بودن و ديگر خصوصياتي كه همه ما در اكثر موارد شاهد آن در افراد ايثارگر بوده ايم، ايشان را سزاوار چنان لقبي مي سازد. چه كسي است كه اين همه خصوصيات را در فردي ببيند و به او علاقه مند نشود؟ چه كسي است كه دوستدار حق و حقيقت نگردد؟ همه زيبايي ها را دوست دارند و بعد از آن، خواستن و دوست داشتن، پذيرش آنان و مقبول بودن اين اسوه و الگوها در پيش چشم افراد يك ملت شروع مي گردد و بعد از پذيرش، نوبت همانندسازي با آنان مي رسد. چنانچه تحقيقات بسياري نشان مي دهد، افراد، كساني را الگوي خود قرار مي دهند و همانند كساني مي شوند كه آنان را دوست دارند. پس بياييم آن صفات، ويژگي ها، خصوصيات، منش ها، اخلاق ها، اعتقادات، رسومات آنان را به مردم بشناسانيم تا با عشق و علاقه به راه اين اهل ايثار كشانده شوند و راه آنان را، راه خود بدانند چرا كه فردا، دوست داشتنِ ايثارگران و علاقه به حق و خصوصيت نيكو حرف اول را مي زند. راهكار شناساندن: اسلام معتقد است كه جهان بيني ها، اعتقادها، بينش ها و خلاصه طرز تفكرها هستند كه معيارها و درجه شايستگي را مشخص مي سازند. (تقوي دامغاني، 1374) قدم اول، مشخص كردن درجه شايستگي اين بزرگواران است. به راستي مي توان براي درجه خلوص نيت در كارشان ترتيب و اولويتي قائل شد چرا كه واضحاً بعضي ايثارگران بيشتر از ديگران تلاش نموده و تمام هم وغم يا به عبارتي زندگي خود را وقف نيت صادقانه خود نموده اند. بنابراين اطلاع يابي از كليه افراد ايثارگر در اين مرحله ضروري به نظر مي رسد. اطلاع يابي را مي توان بدين صورت كه در تمامي شهرهاي كشورمان مراكز بسيج وايثارگر طي يك برنامه ريزي جامع اقدام به ايجاد يك پايگاه اطلاعاتي مربوط به تمامي اين عزيزان كند. آنچه كه مسلم است تمامي ايثارگران، جانبازان، آزاده ها پرونده هايي دارند كه مشخصات اساسي آنان مانند نام و نام خانوادگي، سوابق حضور در جبهه، درصد جانبازي، تعداد سالهاي اسارت و غيره در آن ثبت شده است. ليكن براي شناخت بيشتر اين گونه افراد و سرانجام معرفي آنان به جامعه، روشي ديگر به نام (شرح حال نويسي) ضرورت پيدا مي كند. شرح حال: يعني گزارش كتبي بسيجي درباره وقايع زندگي خود در گذشته و حال، يكي از شيوه هاي شناخت است كه علاوه بر ارائه اطلاعات لازم، اهداف و نگرش ها و احساسات فرد را در زمينه هاي گوناگون نيز مشخص مي سازد. شرح حال نويسي توسط جامعه شناسان و مورخان براي كسب اطلاعات درباره سوابق و نوع روابط و شيوه زندگي مردم، به وفور به كار گرفته شده است. گاهي اوقات توسط اين اطلاعات مي توان به دنياي دروني آنان پي برد. (شفيع آبادي، 1376). در محتواي شرح حال مي توان از افراد ايثارگر در زمينه هايي مانند: ـ تاريخچه خانواده ـ روابط اعضاي خانواده ـ ايشان با يكديگر ـ نظر والدين نسبت به آن فرد در گذشته و اكنون ـ ديدگاه فرد نسبت به انتخاب همسر و چگونگي ازدواج وي ـ اهداف و ايده آل هاي فرد در زمينه هاي مختلف ـ علاقه او از دوران كودكي به چه چيزي بوده و در جستجوي چه بوده اند؟ ـ وضع سلامت ايشان كه حتي ممكن است بعضي بسيجيان و ايثارگران با وجود داشتن بيماريهاي مهلك يا مزمن حضور در جبهه را بيشتر ترجيح مي دادند و آرزوهايي كه براي پيشرفت جامعه اسلامي خود دارند. ـ چه كساني در زندگي آنان در راه رسيدن به هدفشان تأثير بيشتري داشتند. ـ برخورد كنوني خانواده از نظر قدرداني از زحمات آنان وچگونگي ابراز آن. ـ نظر آنان نسبت به فداكاري هايي كه انجام داده اند. ـ اگر مجدداً در همان شرايط قرار گيرند چه پيشنهادهايي براي بهبود انجام كارها دارند. ـ چه مشكلاتي اعم از جدي يا گذرا بر سر راه رسيدن به اهدافشان بوده است و غيره، اطلاعات به دست آورد. براي شناخت بهتر ايشان به طريق موثر و مفيد و ترغيب او به انجام اين كار، بايد در جلسات علني و مفصل دلايل فوايد نوشتن شرح حال براي ايثارگران، جانبازان، آزادگان توضيح داده شود و آنان مجاز باشند در هر زمينه اي كه مي خواهند شرح حال شان را بنويسند. هنگامي كه قرار باشد مطالب را آزادانه و بدون قيد و شرط بنگارند همكاري ايشان بيشتر خواهد بود. در ضمن يادآوري اين نكته ضروري است كه شرح حال نويسي براي كساني كه سواد دارند و از سلامت رواني برخوردارند قابل اجرا مي باشد. براي اين دسته افراد كه شامل اين صفات نمي باشند بايد از شيوه ديگري استفاده نمود. مثلاً جمع آوري اطلاعات از طريق خانواده آنان. عكسها و تصاويري از اين ايثارگران تهيه شده، بزرگ شده و هرازگاهي چندين تصوير مثلاً 30 نفر در مجامع عمومي در معرض ديد قرار گيرد. علت اينكه عنوان مي شود گاهي، بدين خاطر است كه اگر هميشه و هر روزه اين تصوير جلو چشم مردم قرار گيرد اين تصوير عادي شده و ديگر جلب توجه نخواهد كرد. مجسمه هايي از دانش آموزان شهيد ساخته و در هر مدرسه گذاشته شود چرا كه بر فرهنگ سازماني مدرسه ها تاثير بسزايي خواهد داشت. قدم دوم واحدهايي تشكيل گردد و درون اين واحدها تيمهايي متشكل از متخصصان، صاحبنظران، مسئولين ذيربط مرتبط و حتي افرادي از ايثارگران ايجاد گردد و به صورت گروهي به بررسي و مطالعه اين اطلاعات بپردازند. اينجاست كه شايستگي هاي افراد شناخته شده، دسته بندي مي گردد. قدم سوم بعد از ارزيابي هاي صورت گرفته گه گاهي جشنهايي برگزار شود تا افراد منتخب، فرصت ارائه نظرات و خاطرات خود را براي مردم پيدا كنند و اين جشنها از طريق رسانه هاي جمعي به سمع و بصر مردم هم برسد. قدم چهارم اسطوره سازي: از طريق انتشارات، افسانه ها و داستانهاي خيال انگيز را بر اساس واقعيت فرهنگ ايثار رشد داد. نهايتاً اينكه بعضي از افراد ايثارگر از اينكه به صورت مصاحبه اي يا از طريق صدا و سيما معرفي شوند اكراه دارند در اين صورت مي توان كتابي به نام «آنان چه كساني هستند» به چاپ رساند. در اين كتاب با توجه به كليه اطلاعاتي كه از طريق پرسشنامه و شرح حال نويسي به دست آمده ويژگيهاي اين افراد را با نام جداگانه در چندين صفحه آورد، كه البته اين راه بيشتر توصيه مي شود چرا كه هزينه و وقت كمتري را براي معرفي اين افراد صرف مي كند. اين اطلاعات و شناسنامه ها براي هميشه باقي مانده و در دسترس هر علاقمندي قرار خواهد گرفت. هنگامي كه اوقات شركت در جشنها امكان پذير نيست يا برنامه هاي صدا و سيما فرصت كافي براي ارائه اينگونه برنامه ها را ندارد، روش چاپ كتاب اين مشكلات را برطرف مي سازد. نتيجه: ايثار و ايثارگر را بايد هر چه زودتر شناخت. اين افراد خود شكوفا نياز به تشويق مادي ندارند در عوض بايد اطلاع پيدا كرد، بررسي كرد، نتايج بررسي را اعلام و به آنان احترام گذاشت كه در نتيجه احترام گذاشتن، نه تنها آنان از كار خويش شاد و مسرورند و افتخار خواهند كرد، بلكه مردم از اينكه مي بينند اينگونه افراد اين قدر مورد احترام هستند سعي خواهند كرد كه مورد احترام واقع شوند و كاري مشابه كار آنان را انجام دهند. با اشباع نياز احترام آنان (ايثارگران) مي توانيم موجب رشد و پيشرفت روح ايثارگري در جامعه شويم، كاري كه هيچ وقت پول و امكانات مادي نخواهد كرد.


پنج شنبه 7 بهمن 1389  9:34 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : نقش ادبيات در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
از آنجايي كه هيچ پديده و اتفاقي در جامعه ماندگار نخواهد بود مگر اينكه به زيور هنر و ادب آراسته گردد تا سرمشقي براي نسل هاي آينده قرار بگيرد. با نگاهي اجمالي به تاريخ ملل درمي يابيم كه چنانچه ملتي برخوردار از فرهنگ ايثار و شهادت بوده اند پيروز و سربلند باقي مانده اند. بقا و دوام هر ملت و جامعه مرهون و مديون پايمردي ها و از خودگذشتگي هاي آن ملت و آن جامعه مي باشد. چه بسا ايستادگي و از خودگذشتگي هاي افراد آن جامعه باعث بيداري و سرافرازي آن جامعه گرديده است. يكي از رسالت هاي مهم نويسنده و شاعر، نگاشتن و به تصوير كشيدن صحنه هاي ايثار و شهادت مي باشد.

بقا و دوام هر ملت و جامعه مرهون و مديون پايمردي ها و از خودگذشتگي هاي آن ملت و آن جامعه مي باشد. چه بسا ايستادگي و از خودگذشتگي هاي افراد آن جامعه باعث بيداري و سرافرازي آن جامعه گرديده است. با نگاهي اجمالي به تاريخ ملل درمي يابيم كه چنانچه ملتي برخوردار از فرهنگ ايثار و شهادت بوده اند پيروز و سربلند باقي مانده اند. در مكتب انسان ساز اسلام شهادت را حياتي ابدي مي شمارد و در قرآن شريف چنين مي فرمايد: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون» كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نپنداريد، بلكه زنده اند و در نزد خداوند روزي مي خورند. همين مكتب و همين قرآن براي مسلمانان بهترين الگو و نمونه در جهاد في سبيل الله مي باشد. يكي از رسالت هاي مهم نويسنده و شاعر، نگاشتن و به تصوير كشيدن صحنه هاي ايثار و شهادت مي باشد. از آنجايي كه هيچ پديده و اتفاقي در جامعه ماندگار نخواهد بود مگر اينكه به زيور هنر و ادب آراسته گردد تا سرمشقي براي نسل هاي آينده قرار بگيرد. اهميت ادبيات در تهييج و ترغيب رزمندگان اسلام همين بس كه پيامبر عظيم الشأن اسلام در جنگ ها، زماني كه لشكر كفر با رجزخواني به ميدان جنگ مي آمد، با كلامي موزون و موجز شعاري را سر مي دادند و به لشكر القا مي كردند و همين امر موجب پيروزي و سرفرازي لشكر اسلام مي شد. پيامبر مي فرمود چنانچه كشته شويد به بهشت خواهيد رفت و چنانچه پيروز گرديد و زنده بمانيد سرفراز خواهيد شد. در نهضت مقدس حضرت سيدالشهدا(ع) نيز نمونه هاي بارزي از نقش ادبيات را در تهييج و ترغيب لشكر اسلام و تضعيف لشكر كفر مشاهده مي كنيم. رجزخواني هاي هر يك از ياران امام حسين(ع) در روز عاشورا، پيام ها و گفتار آن حضرت در ظهر عاشورا هنوز هم به گوش مي رسيد. هيهات منّا الذّله. گر پيكرم از تيغ دو صد پاره كنيد / از شهر و ديار خويشم آواره كنيد / اين دشت اگر ز خون ما موج زند / هيهات كه روي عجز نظاره كنيد عباس براتي پور همين كلام آسماني و موجز سرور شهيدان حضرت سيدالشهدا(ع) بود كه وقتي از مهاتما گاندي رهبري پيروزمند ملت هندوستان از رمز پيروزي او در مبارزه با استكبار انگليس سوال مي كنند و مي گويد، درسي بود كه از مكتب حسين بن علي(ع) آموختم. اگرچه به ظاهر لشكر امام حسين(ع) در روز عاشورا همگي شهيد شدند، ولي با انتشار پيام و راه و هدف او، انقلاب حسين پيروز شد. پس از شهادت امام حسين(ع) و يارانش اگر فلسفه شهادت تبيين نمي شد چه بسا به فراموشي مي گراييد. زبان كوبنده و بيان دشمن ستيز حضرت زينب(س) وامام سجاد(ع) بود كه خون شهيدان را زنده كرد. براي به دست آوردن پيروزي بايستي خون داد و خون مظلوم است كه بر شمشير ظالم پيروز خواهد شد. در زندگي بايستي مرد بود و مردانه زيست. گر مرد رهي ميان خون بايد رفت / از پاي فتاده سرنگون بايد رفت / تو پاي به راه درنه و هيچ مپرس / خود راه بگويدت كه چون بايد رفت عطار نيشابوري و يا: در مسلخ عشق جز نكو را نكشند / روبه صفتان زشت خو را نكشند / گر عاشق صادقي ز مردن مهراس / مردار بود هر آنكه او را نكشند مولوي خلعت شهادت بر قامت مردان الهي و عاشقان پاك دل راست مي آيد. در منظومه هاي حماسي و آثار جاوداني شاعران بزرگي چون حكيم ابوالقاسم فردوسي طوسي سرشار از پيام هاي ملي و ميهني است كه با خواندن آن اشعار حماسي خون غيرت و شرف در رگهاي هر انسان غيرتمند مي جوشد. بحق مي توان گفت كه شاهنامه فردوسي از بارزترين و تاثيرگذارترين اشعار حماسي در فرهنگ ايثار و شهادت است. شاعران انقلاب اسلامي بيشترين تاثير ادبي را از اين كتاب سترگ گرفته اند. در طول دفاع مقدس و انقلاب نيز شاعران و نويسندگان تاثير بسزايي از كلام امام راحل(ع) آنجايي كه مي فرمودند «شهادت هنر مردان خداست» و «ما مرد جنگيم» گرفته اند. شاعر با الهام از همين كلمات بود كه چنين سرود: از ظفرمندان، ظفرمندانه در سنگر به پيش / اي سواران سحر، گردان نام آور به پيش / جنگجويان دلاور، پيشتازان دلير / آرشان فاتح اي خاك پناور به پيش / با سلاح كاري الله اكبر مي رويد / پيروان راستين فاتح خيبر به پيش / پيرتان گويد اگر از كوه آتش بگذريد / بگذريد اي امت بيداردل با سر، به پيش / بر تن رويين نباشد، تيغ چوبين كارگر / اي كه داري جوشن تكبير بر پيكر، به پيش / بيرق خونين دل بر دوش مي بايد گرفت / چون امام عشق خواهد برد اين لشكر، به پيش / خفتگان خاك از خواب گران برخاستند / اي كه داري شورش خورشيد را باور، به پيش / مي شكافد سينه شب شعله شمشير فجر / اي برادر تا پگاه قدس با رهبر، به پيش نصراله مرداني در خاتمه كلام آنچه كه مي تواند نقش ادبيات را در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت تاثيرگذارتر نمايد، ايمان و اعتقاد نويسنده و شاعر به مقوله ايثار و شهادت است، چنانچه گفته اند هر آنچه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند. درجامعه امروز ما ايثارمندترين قشر پس از جنگ، همسران شهيدان و بويژه همسران جانبازان مي باشند. آنهايي كه چون شمع مي سوزند تا محفل جانبازان شريف ما را روشن و گرم نگاه دارند. لذا به پاس احترام به اين عزيزان ايثارگر غزلي را تقديم كرده و به كلام خاتمه مي بخشم. در هواي عاطفه تا در هواي عشق پري باز كرده ايد / پروانه وار سوختن آغاز كرده ايد / در راه دوست سوختن و ساختن خوش است / اين قصه را ز سوز جگرساز كرده ايد / پروانگان سوخته پر را شما ز شوق / پرواز داده ايد و چه اعجاز كرده ايد / با همدلان عشق چو همراه گشته ايد / خود را به روزگار سرافراز كرده ايد / ايثار در نگاه شما موج مي زند / زاندم كه لطف خويشتن ابراز كرده ايد / روشن به نور عشق بود ديدگانتان / تا چشم دل به روي خدا باز كرده ايد / كروبّيان به حال شما رشك مي برند / تا در هواي عاطفه پرواز كرده ايد ـ عباس براتي پور


پنج شنبه 7 بهمن 1389  9:34 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : آسيب شناسي فرهنگ ايثار و شهادت
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
نويسنده :  فريبا احمدي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
در اين مقال هر چند فرصت كوتاه و هرچند مجال تنگ و زمان دير باشد، برآنم تا با آسيب شناسي فرهنگ شهادت و ايثار بتوانيم در حد ممكن با خطرات و موانعي كه حيات و زندگي ما و نسل هاي انقلاب را تهديد مي كند آشنا شويم، زيرا امروز برنامه ريزي استراتژيك (راهبردي) از مهم ترين كارهايي است كه در جهت تداوم و عينيت بخشيدن به فرهنگ ايثار و شهادت مي توان انجام داد تا باعث تضمين بقا و بيمه شدن و رشد و تعالي آن گردد و يكي از مهم ترين اصول برنامه ريزي استراتژيك نيز شناخت نقاط ضعف و تهديداتي است كه با پوشش دادن آنها مي توان تهديد را به فرصت و نقطه ضعف را به نقطه قوت تبديل نمود. پس هدف اصلي اين مقاله آگاهي رساني درباره آسيب شناسي فرهنگ ايثار و شهادت مي باشد تا با تبيين موانع موجود و پرداختن به تعدادي از آن تهديدها (به مقتضاي حوصله ) كاري هر چند كوچك در جهت حفظ ارزش ها و اداي دين نسبت به آن ناموران گمنام انجام دهيم.

مقدمه
زندگي زيباست، اما شهادت از آن زيباتر است. سلامت تن زيباست، اما پرنده عشق، تن را قفسي مي بيند كه در باغ نهاده باشند. راز خون را جز شهدا درنمي يابند. گردش خون در رگ هاي زندگي شيرين است. اما ريختن آن در راه محبوب، شيرين تر است و نگو شيرين تر، بگو بسيار شرين ترين است. راز خون در آنجاست كه همه حيات به خون وابسته است. هر شهيد كربلايي دارد و كربلا را تو مپندار كه شهري است ميان شهرها و نامي است ميان نام ها، نه! كربلا حرم حق است و هيچ كس را جز ياران امام حسين(ع) راهي به سوي حقيقت نيست. براي ما كربلا بيش از آنكه يك شهر باشد، يك افق است، يك منظر معنوي است كه آن را به تعداد شهدايمان فتح كرده ايم. تعريف: ايثار يعني نثار، نثار هر چيز اعم از مادي و معنوي به دو شرط: 1. در عين نياز در تعريف واژه ايثار در قرآن كريم آمده است «و يوثرون علي انفسهم و لو كانوا بهم خصاصه» (سوره حشر / آيه 9)، ايثار مي كنند بر نفس هايشان ولو به آن نياز داشته باشند. 2. شرط دوم نيت عمل است. انگيزه عمل فقط و فقط بايد عشق و محبت به خداوند باشد و هيچ انگيزه غير خدايي در آن نباشد. در سوره مبارك دهر آيه 9 ـ 8 آمده است «و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتما واسيرا، انما نطعمكم لوجه الله لا نريده منكم جزائا و لا شكورا» به نيازمندان طعام مي دهند صرفاً به خاطر خدا و رضاي او و بدون توقع و درخواست هيچ پاداش يا چشمداشتي از كسي. لذا به نظر مي رسد روح انسان بايد از قدرت و عظمت بالايي برخوردار باشد تا بتواند در عين احتياج به چيزي و داشتن عشق و محبت نسيبت به آن آن را به ديگران ببخشد و هر چقدر اين نياز بيشتر و آن عشق بزرگتر باشد، ايثار متعالي تر مي شود، تا آنجا كه خداوند شرط رسيدن به نيكويي را انفاق دوست داشتني ها بيان مي كند «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» (سوره آل عمران / آيه 92) هرگز به نيكي واقعي نمي رسيد مگر اينكه آنچه را كه دوست داريد ببخشيد. گاهي ايثارگر ممكن است قمقمه آبش را در عين تشنگي و يا تكه نانش را هنگام گرسنگي ببخشد. اندازه يا قيمت بخشيده شده نمي تواند ارزش آن ايثار را معين كند زيرا «انماالا عمال بالنيات» ارزش عمل به نيت آن است. هابيل پروارترين گوسفندش را به قربانگاه مي فرستد، خليل عزيزترين و يگانه ترين ثمره حياتش (اسماعيلش را)، پيامبر خاتم(ص) درآن شب روشن افروز، در آن ليله المبيت، علي(ع) را كه به منزله نفس وجان اوست در بستر مي خواباند تا مايه فخر و مباهات خدوند بر ملايكه الله گردد و در جريان مباهله جانش را، نفسش را «علي(ع)» پاره جگرش را «فاطمه (س)» و سيد جوانان اهل بهشت «حسنين(ع)» را نثار مي كند. عجيب است كه تاريخ ايثار از زمان حضرت آدم(ع) شروع و تا آخرين منجي موعود(عج) ادامه خواهد يافت. هر چند ما از كودكي واژه هاي روشن ايثار و شهادت را با امام شهيدان و شاهدان و لباس هاي سياه عزاداران حسيني و محرم و تاسوعا و عاشورا معنا كرده ايم، اما به علت هاله اي از قدس و عظمت و معصوميت كه چهره مبارك امام حسين(ع) و شهديا كربلا را فرا گرفته است (كه آنها را گاهي براي ما غيرقابل دسترس مي كند) بطور ملموس و عيني شهيدان نزديك و آشناي كوچه و خيابان هاي شهرهاي سرزمينمان در زمان انقلاب و هشت سال دفاع مقدس اين واژه ها را براي ما بازآفريني كرده اند. 1. تحريف يكي از مهمترين آفات همه فرهنگ ها و مكتب ها، تحريف است. تحريف از ماده حرف به معناي منحرف كردن و كج كردن يك چيز از مسير و مجراي اصلي آن بوه و بر دو نوع است: الف ـ لفظي (قالبي) يا پيكري ب ـ معنوي و روحي همانطور كه از نظر نوع، تحريف بر دو قسم است، از نظر عامل محرف نيز بر دو قسم است: الف ـ از طرف دوستان به علت جهالت آنها ب ـ از طرف دشمنان به علت عداوت و زيركي آنها از تحريفات لفظي عاشورا مي توان به قضيه شير و فضه، يا حضور ليلي در كربلا اشاره كرد. يكي از تحريفات معنوي آن به اين صورت است كه اين حادثه را به عنوان يك حادثه استثنايي و ناشي از دستور محرمانه و خصوصي معرفي كردند كه امام حسين(ع) فداي گناهانامت شد و قيامت او را كفاره عمل بد ديگران قلمداد كردند تا گنه كاران از عذاب بيمه شوند (شبيه فلسفه اي كه مسيحيان در خصوص مصلوب شدن حضرت عيسي(ع) به آن اعتقاد دارند). در عصر حاضر مي توان به طور خلاصه به تحريف هاي خاصي اشاره كرد: قيام و انقلاب مردم را به علت تلاش آنان براي رفاه و نان دانستن و يا بالعكس آن را به علت شدت رفاه! اكثريتمردم قلمداد كردن و نقش محوري واصولي اسلام انقلابي و رهبري مرجعيت معظم و امام راحل را تحت الشعاع مسايل ديگر قرار دادن و يا در جنگ تحميلي تلاش براي جنگ طلب و جنگ افروز نشان دادن ايران (چيزي كه حتي بالاخره سازمان ملل نيز به آغازگر جنگ بودن رژيم عراق اذعان نمود) و يا خدشه دار كردن انگيزه هاي پاك و مقدس رزمندگان اسلام و يا ايجاد ابهام در چرايي ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و ... بي مناسبت نيست در اينجا گوشه اي از وصيتنامه شهيد جواد پار (يكي از شهداي اردبيل) آورده شود: «به خدا قسم راهي كه انتخاب كرده ام به جز راه الله نيست و از روي حرص به بهشت و يا ترس از جهنم نيست، بلكه فقط به خاطر خدا و اسلام است و براي اينكه شايد توانسته باشم رضاي حق تعالي را به جاي آورم. خوش به حال آنان كه زندگيشان براي خداست و مرگشان در راه خدا، خوش به حال آنان كه جز خدا راهي ندارند و جز فكر خدا ياري ندارند. از مرگ فراري نيست، خدايي زندگي كنيد و شما اي برادران، اسلحه افتاده مرا برداريد و راه شهيدان را ادامه دهيد. و بدانيد كه آنها به خاطر الله و عشق به او قدم در اين راه گذاشته اند و شهيد شده اند. تقوا پيشه كنيد و بيشتر به معنويت فكر كنيد. سنگرم را پر كنيد و سعي كنيد هر عملي كه انجام مي دهيد مخلص و خالص براي خدا باشد.» راهكار براي مقابله با تحريفات: در حادثه خونين عاشورا، اسارت اهل بيت عصمت و طهارت عامل بزرگي بود تا عاشورا تحريف نشود وحقيقت وقايع عاشورا به مردم گفته شده و حقيقت قلب نشود. در حال حاضر نيز ما گنجينه عظيمي در دست داريم كه متأسفانه از آن به شدت غافليم و آن حضور تعداد كثيري از رزمندگان، جانبازان، آزادگان و خانواده هاي معظم شهدا است كه راويان بلاواسطه و صديق ايثار و شهادت هستند. به راستي چه كسي بهتر از خودحاضرين در جبهه هيا حق عليه باطل مي تواند از چرايي، چگونگي و انگيزه حضور خود صحبت نمايد؟ چه كسي بهتر از همسران، پدران و مادران و خانواده معظم شهدا مي تواند درباره خصوصيات، رفتارها و عملكرد آن عزيزان سخن بگويد؟ چه كسي بهتر از جانبازان شيميايي (آن كبوتران خونين بالي كه از معراج عشق برگشته اند) مي تواند از صحنه هاي عظيم و معجزات بزرگ جهاد و شهادت سخن بگويد؟! و ما چقدر در اين ميان غافليم كه هر چند روز يكي از آنان به ديار عاشقان ره مي سپارد و از دردها و رنج ها و مصائب تلخ روزگار هجران خلاص مي شود! به راستي چند سال ديگر پدران و مادران شهدا را در ميان خواهيم داشت؟ آن پيرمردان و پيرزنان فرتوتي كه داغ فرزند قدشان را خميده كرده است و هزاران خاطره ناگفته از جگرگوشه هاي خود دارند. به نظر مي رسد ارتباط مستقيم و تعامل مناسب با اين تعداد كثير از ايثارگران و خانواده هاي معظم آنها مي تواند از اين تحريفات جلوگيري كند. 2. حس اسطوره سازي و قهرمان سازي خيالي يكي از احساساتي كه در انسان هست، عشق است و دوست داشتن شديد فرد يا جمع بدون آلايش و بي نظر نفع پرستي. انسان به عشقي مطلق، پاك و مقدس نياز دارد. اما وقتي كه مي بيند همه عشق ها آلودگي، هوس و خودخواهي دارند نياز او برآورده نمي شود. مي بيند آنطور كه مي خواهد نيست، پس چه بايد بكند؟ رب النوع عشق مي سازد، يك احساس، يك فكر، شخيت و تجسم خارجي پيدا مي كند مي شود يك بت، يك رب النوع و يك شبح خيالي. انسان احتياج دارد كه در طول تاريخ جامعه انساني، كسي را ببيند كه در حد اعلي و مطلق فداكاري دارد، يعني وقتي پاي نفع ديگران مي رسد و عشق و دوستي به جامعه و مردم خودش و انسانيت و بشريت مطرح مي شود، ديگر خودش نباشد. هه منافع و مصالح خود را زير پا گذاشته و خودش را به سادگي فدا كند، فداي ديگران! نگاه مي كند مي بيند كسي نيست، اساطير را مي سازد. اساطير عبارت است از تاريخ، آنچنان كه بايد باشد اما نيست. اساطير مجموعه اي است از نمونه هاي عالي احساس و تقدس. نمونه هاي عالي هر زيبايي اعم از مادي يا معنوي. لذا انسان، نمونه اعلاي عظمت را به صورت رب النوع مي سازد، مثل راما در هند، فتوشي شي شي در چين و ژاپن، زئوس يا ازئيس در روم و يونان، لاخاس در روسيه و يا هركول و ونوس در يونان و ... در هر يك از فرهنگ ها و مذهب ها نمونه انسان هايي كه منبع خير، بركت، محبت و عشق به ديگران هستند ساخته مي شود. اصولاً انسان براي زيستن نياز به پرستش نمونه هاي اعلي و متعالي و مطلق و پاك دارد، ولو واقعيت هم نداشته باشد؛ مانند: نمونه هاي خيالي و اسطوره هاي تاريخي. آنها كه در حد اعلاي انسانيت، تقدس و زيبايي هستند همواره موجب اصلاح و تلطيف روح مي شوند. امروزه با فيلم، رمان و تئاتر، اسطوره ها را به تصوير و قلم مي كشند... تاريخ انقلاب و جنگ ما پر از اساطير است آن هم اساطير واقعي و نه خيالي، انسان هاي بي نام و نشان و يا چه فرقي مي كند، نامداري كه يك شبه ره صد ساله مي رود و به اوج عرفان و معرفت مي رسد و همه چيز خود را در راه رضاي دوست قرباني مي كند كه در حديث قدسي آمده است: «من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته انا ديته». هر كس كه مرا جستجو كند مرا مي يابد و آن كس كه مرا يافت مي شناسد و آن كس كه مرا شناخت دوستم مي دارد و آن كس كه دوستم بدارد عاشقم مي شود و آن كس كه عاشقم شد عاشقش مي شود و آن كس كه عاشقش شدم او را شهيد مي كنم و آن كس كه شهيدش كردم خون بهايش بر من است و آن كس كه خون بهايش بر من است من خود خون بهاي او هستم. تا اينجاي كار مشكلي نيست، زيرا شهدا و ايثارگران به عنوان اسطوره هاي واقعي مي توانند مورد الگوپذيري نسل تشنه الگو كه در بحران هويت دست و پا مي زند قرار گيرند. اما اگر فرهنگ و قهرمانان ايثار و شهادت از قابليت تبعيت و الگودهي خارج شوند (هرچند بسيار مقدس و متعالي) ديگر كاربردي براي تشنگان حقيقت نخواهند داشت. در بعضي از فيلم ها و يا داستان هايي كه درباره دفاع مقدس ساخته مي شود، اين قضيه كاملاً به چشم مي خورد كه يكي دو نفر از رزمندگان با ده ها و بلكه صدها نفر از بعثيان درگير شده و بي كوچك ترين آسيبي همه آنها را از بين مي برند! اين صحنه ها هر چند جالب، مهيج و جذاب است، اما به سبب غيرواقعي بودن ممكن است ما را دچار اشتباه بزرگ بيني و دلزدگي كند تا آنجا كه كهليه رشادت ها و ايثاگري هاي واقعي آن عزيزان ممكن است زير پرده ابهام قرار يرد و حتي به عنوان تروكاژهاي سينمايي در فيلم هاي اكشن و پر زد و خورد مطرح شده و در نهايت اعتماد ما را از آنها سلب نمايد. راهكار: «شهيد يك انسان است و هر انسان يك شهيد بالقوه است كه مي تواند يا شهادت را انتخاب كند و يا ضلالت را.» در سوره مباركه انسان آيه 3 آمده است: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» ما انسان را هدايت كرديم، يا شكرگزار شد و يا گمراه، شهداي ما با همه قداست، بزرگي، معرفت و ايثار از بر و بچه هاي همين كوچه ها و خيابان هاي شهرهايمان بوده اند. از بين ما، آنها معصوم نبودند،اما راه خود را به درستي انتخاب كردند، راهي كه در نهايت به شهادت و يا پيروزي (احدي الحسنين ـ سوره توبه / آيه 52) ختم مي شد. آنها علي رغم اين كه بسياري از عمر خود را در خارج از نظام جمهوري اسلامي و زير تبليغات شديد و بي امان رژيم سابق گذرانده بوند و علي رغم سن كم كه براي هر جوان انتهاي آمال و آرزو، معمولاً در تحصيل و موفقيت در كار و زندگي و ازدواج خلاصه مي شود به آن حد از آگاهي و روشن بيني رسيدند كه گاهي حتي برخلاف تمايل خانواده به معركه آتش و دود وارد شدند تا از شرف و حيثيت خود، تماميت ارضي سرزمين خويش و ارزش هاي مقدس فرهنگ و مكتب خويش دفاع كنند. بايد آنها را همان طور كه هستند وهمان طور كه بودند خارج از افكار رويايي و داستان سرايي هاي شاعرانه بشناسيم. آن وقت است كه صرفاً به جاي عزاداري و يا ترحم مي توانيم رهروي مناسب براي آنها باشيم و در مسير شكوهمندي گام برداريم كه در انتهاي آن، آنها ايستاده اند و چشم انتظار ما هستند... شايد شهداي به جاي عزادار و سيه پوش بيشتر به مريدان نياز داشته باشند. پيرواني كه علاوه بر ماتم و عزاداري بار سنگين امانت آنها را بر دوش كشند. مي گويند شهيد انساني است كه زنده او خطرناك و مرده او خطرناك تر است! حق هم همين است، زيرا وقتي كسي شهيد مي شود مانند روحي جاويد است كه در هزاران جسم و جان ديگر دميده مي شود. درست مانند شمع روشني كه با تماس كوچكي با شعله اش مي تواند هزاران شمع خاموش ديگر را روشن نمايد! فقط كافي است آنها را درست معرفي كنيم تا به جاي قهرمان هاي رنگارنگ و دروغين سينمايي و ورزشي و ... به عنوان الگو مورد پذيرش نسل جوان واقع شوند و باعث هدايت و آمادگي آنها براي جهاد و شهادت شوند. 3. رتبه بندي ايثارگران و شهدا ذهن انسان عاشق مقايسه و قياس است و براي هر چيز رتبه و درجه تعيين مي كند. گاهي ما شهدا را تقسيم مي كنيم: شهداي شاخص، شهداي غيرشاخص، رزمنده با حضور 6 ماه يا بالاتر، جانباز زير 25% و بالاتر؛ هرچند ممكن است گاهي هنگام تعريف واژه ها و يا تعريف تسهيلات براي آنها، نياز به اين تقسيم بندي باشد، ولي به راستي چه كسي مي تواند يك شاهد يا ايثارگر را رتبه بندي كند؟! نه اينكه به واقع چنين رتبه بندي نباشد. حتماً هست! در احاديث آمده است در قيامت شهيدي مي آورند كه وقتي از او پرسيده مي شود براي چه به جبهه رفته بودي؟ مي گويد براي خدا و مي گويند نه! تو به خاطر شهرت و نام رفته بودي و آن راهم به دست آوردي! ديگري معلوم مي شود كه به خاطر طلب غنيمت رفته بوده است و ... تعدادي نيز خالصاً و مخلصاً (قربه الي الله) به جهاد رفته و به فيض شهادت نايل شده بودند. سخن من اين نيست كه چنين مقام ها و رتبه هايي وجود ندارند؛ بلكه مي گويم كه ما حق اين رتبه بندي را نداريم، چرا كه همه اين مسايل خارج از ميزان درك و حوزه معرفت ماست. به راستي ما چه مي دانيم كه نيت كدام شهيد پاك تر و الهي تر بودهاست؟ اصلاً به ما چه مربوط است؟ مگر جانباز ما مي دانست كه اين گلوله قرار است به كجايش بخورد؟ آيا او را 5% جانباز مي كند يا 70% و يا 100% و يكسره خلاص ميشود! چيزي كه مي دانيم و شكلي در آن نيست اين است كه شهيد به محض شهادت از همه گناهان (به جز حق الناس) پاك مي شود. و بالاتر از شهادت هيچ فضيلتي و برتري وجود ندارد و مقامي جز مقام انبيا و اوليا از شهدا برتر نيست. همين هم براي ما كافي است، زيرا نشئه دنيا (برهه اي كه ما در آن هستيم) شب است، نامشخص و نامعلوم است. آنجا كه روز است و روز واقعي است، قيامت است (كه هماره از آن به عنوان «يوم» نام مي برد، يوم القيامه، يوم الدين ، يم التغابن...). چيزي كه قيامت را روز و دنيا را شب مي كند خورشيد و ماه نيست، زيرا كه در آن روز (اذا الشمس كورت ـ سوره تكوير / آيه 1) خورشيدي نيست تا نشانه روز باشد (اذا الكواكب انتثرت ـ سوره انفطار / آيه 2) ستاره ها پراكنده شده اند و نيستند تا نشانه شب باشند. آنچه كه قيامت را روز و دنيا را شب مي كند اين است كه آن زمان ديگر همه چيز مشخص است، هيچ چيز در پرده ابهام و تاريكي نيست، ديگر خداوند رحمان و رحيم به خاطر رحمانيت و ستّاريت نيات و گناهان بندگان خويش را از ديگران پنهان نمي كند (يعرف المجرمون بسيماهم ـ سوره الرحمن / آيه 41) و از ظاهر هر شخص جرم يا بي گناهي او مشخص است و لذا شايد بهتر باشد دسته بندي شهدا و ايثارگران را به زمان و برهه ديگري واگذاريم. 4. عدم آشنايي با روش هاي مدرن و جذاب تبليغي براي شناساندن فرهنگ ايثار و شهادت عم ارتباط كافي و مناسب با نسل جوان و عدم انتقال مناسب فرهنگ جهاد و شهادت و ايثار به آنها وانفعال در برابر هجوم فرهنگ دهكده جهاني از معضلات و آسيب هاي جدي فرهنگ ماست. امروز جهان دنياي رنگ و نور و صدا است. از جمله مباحث مطرح و جديد (up to date) و فوق العاده مهم غربي ها، روان شناسي جهان معاصر است كه زير ساخت ها، لايه هاي اصلي رفتار و فرهنگ و مبادي اخلاق و معنوي تمدن ها را تحت تأثير قرار داده است. با توجه به مباحث مطرح در روان شناسي (تقسيم ذهن به خودآگاه و ناخودآگاه، تخيل و رؤيا) و تاكيد روي روانكاوي كه توسط فرويد صورت گرفته از اين نظر جهان امروز، جهان تصوير، نور، رنگ، سينما و پردازش اطلاعات است. اهرم هاي جدي قدرت و كنترل آن در جهان امروز دراختيار دنيا انفورماتيك است و تمدن هاي مسلط مي دانند چگونه حكومت كنند و با استفاده از سيستم هاي بسيار قدرتمند ارتباطي و شناخت مباني نظري روانكاوي انسان چگونه بر جان و روح انسان ها نيز مسلط شوند. حدود 40 سال پيش مارشال مك لوهان اصطلاح دهكده جهاني را مطرح كرد. در اين ديدگاه، قدرت و نفوذ امواج ماهواره فاصله ها را حذف كرده و مرزهاي جغرافيايي صرفاً مرزهاي شيشه اي است و فاصله انسان ها با اتفاقات به صفر رسيده و دنيا عملاً بسيار كوچك شده است. از جمله خصوصيات اين دهكده، تأثير و تأثر بسيار بالا و ارتباط عميق افراد است. هاليوود سالانه 700 فيلم توليد مي كند كه 80 درصد كشورهاي جهان سينماهايشان بطور مستقيم از آن استفاده مي كنند و از اين تعداد 90 فيلم بطور مستقيم يا غيرمستقيم با سرمايه گذاري و سفارش سناريو توسط سازمان CIA ساخته مي شود كه نقش بسيار مخربي را در بين جوانان و كودكان ايفا مي كند. در اين خصوص به مثال هايي اشاره مي شود: در يك سكانس از شوي رقص مردگان مايكل جكسون (كه در بيش از 70 كشور جهان كنسرت اجرا كرده است) مردگان از تابوت خارج شده، از زمين بيرون مي آيند تا رقص خود را اجرا كنند، هنرپيشه نيز بايد تغيير ماهوي دهد و همراه با آنها رقص خود را ادامه دهد. در فيلم Blade (تيغ) نيز انسان در حالي كه در سرعت جنون آميز شهر گم شده، براي گريز از اين سرعت به موسيقي پناه مي برد و در نهايت اين فيلم با بارش خون بر سر و صورت رقصندگان به اتمام مي رسد. در فيلم مصاحبه با خون آشام (Interview with the vampire) كه از بازيگراني چون تام كروز (Tom Cruise) و براد پيت (Nrad pit) كه اين دو بعد از لئوناردو دي كاپريو هنرپيشه تايتانيك، دو بازگر طراز اول از نظر محبوبيت در بين جوانان غربي محسوب مي شوند استفاده مي شود، خون آشامي و آماده كردن قرباني براي استفاده از خونش به تصوير كشيده شده و در تلخ ترين سكاني فيلم حتي يك دختر 9 ساله نيز توسط تام كروز خون آشام مي شود. اين فيلم ها كه انسان در آن به اوج پستي و حيوانيت (خون آشامي) مي رسد، ارمغان جديد هاليوود براي بشريت است كه تأثيرات بسيار مخربي بر مخاطبين خود مي گذارد. در بازي هاي رايانه اي هم نوعي عرياني ذهني ايجاد مي شود و هم ذات پنداري و تأثيرات رواني ناشي از آن بالاخص در كودكان بسيار بالا است. قبلاً نيز در بازي wolf3D كه جزء بازي هاي قديمي رايانه اي است قهرمان بازي يك پارتيزان بود كه از يك اردوگاه نازي فرار كرده و سربازان نازي را مي كشت و اسلحه و ذخاير مالي آنها را به غنيمت برده و بعد از طي مراحل بسيار مشكل و در مرحله دهم و آخر بازي هيتلر را كشته و با فرياد I WON «من بردم»، بازي به اتمام مي رسيد. در سال هاي اخير بازي رايانه اي كه در آتاري نيز قابل استفاده است به نام يامهدي(عج) طراحي شده است. نام اصلي اين بازي جهنم خليج فارس (Persian gulf inferno) است كه يك بسيجي رزمنده با رنگ كاملاً سياه يا مهدي(عج) مي گويد، زمينه نمايش كاملاً قرمز است. از نظر روان شناسي رنگ ها، رنگ قرمز رنگ خشونت و خون طلبي و رنگ سياه رنگ نفرت و عزا است. قهرمان بازي يك آمريكايي است كه در يك پايانه نفتي در خليج فارس مشغول حركت است كه در واقع كودك خود را به جاي مي پندارد و بازي مي كند. افرادي در برابر او قرار مي گيرند و مي خواهند او را نابود كنند. مشخصه اين افراد گفتن كه در يك پايانه نفتي در خليج فارس مشغول حركت است ك در واقع كودك خود را به جاي او مي پندارد وبازي مي كند. افرادي در برابر او قرار مي گيرند و مي خواهند او را نابود كنند. مشخصه اين افراد گفتن يا مهدي(عج)، الله اكبر و لا اله الا الله است كه از شعارهاي اصلي مسلمين و بالاخص رزمندگان بسيجي محسوب مي شود. كودك بايد بلافاصله با شنيدن صداي يا مهدي(عج) شليك كند و گوينده را بكشند والا خود كشته مي شود. مي دانيد از نظر روان شناسي حافظه هيچ گاه به صفر نمي رسد. با توجه به اصل معروف پاولف، هر كودكي در جهان (از هر نژاد و زبان) فقط ده بار اين بازي را انجام دهد به دليل التهابات شديد روحي نسبت به شعار يا مهدي(عج) شرطي مي شود و با شنيدن اين شعارها دچار نفرت و خشم شده و تمايل به شليك پيدا مي كند. اين بازي داراي ده تا يازده مرحله بوده و با كشته شدن حزب اللهي هاي يا مهدي گو و پيروزي آمريكايي ها تمام مي شود «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون» (سوره صف / آيه 8). به نظر مي رسد تأكيدات فراوان مقام معظم رهبري در خصوص جنبش نرم افزاري و استفاده مناسب و به روز از هنر متعهد بتواند راهكار مناسب و مؤثري براي مقابله با اين تهديد قوي و خطرناك ارايه نمايد. 5. محصور و مقيد نمودن شهدا و ايثارگران در دايره هاي تنگ و كوچك و حقير حزب ها، انجمن ها و گروه ها تعداد قليلي از شهدا به احزاب و گروه هاي خاص (در داخل نظام) تعلق داشته اند، ولي حتي در مورد آنها نيز محصور كردنشان به فضاي كوچك حزب ها و گروه هاي سياسي، ظالمانه به نظر مي رسد؛ زيرا شهيد بزرگتر از زمان و مكان است، شهيد انساني است كه روحش به آن درجه از خودآگاهي و يقين رسيده است كه جسمش حتي در حصار تنگ كوچه و خيابان روستا يا شهر خويش در اين دنياي خاكي نمي گنجد. تعدادي از شهدا به آن مرتبه از عرفان وانقطاع عن ماسوي الله «و تبتل اليه تبتيلا ـ سوره مزمل / آيه 8» رسيده بودند كه دعا كرده اند هرگز پيكرشان يافت نشود و حتي وجبي از خاك اين دنيا را اشغال نكند! بسياري از جاويدالاثرها جزء اين دسته از شيفتگان هستند و چقدر تلخ است اين شهدايي كه از ملك و ملوك گذشته اند و حتي تاب تحمل پيكر نحيف خود را ندارند، وارد بازي هاي سياسي قدرت چپ و راست شوند. شهيد و شاهد قابل دربند شدن در اساسنامه، مرامنامه و اصول و تشكيلات حزب ها و دسته هاي سياسي (هر چند مؤمن و مذهبي) نيست. شهدا به يك مفهوم به حزب الله تعلق دارند؛ حزب اللهي كه غالب و پيروز است «الا ان حزب الله هم الغالبون ـ سوره مائده / آيه 56» يابه شهادت مي رسد كه اوج آرمان و نهايت خواسته اوست و يا به پيروزي «نصر من الله و فتح قريب ـ سوره صف / آيه 13» و اين اوج رستگاري است «الا ان حزب الله هم المفلحون ـ سوره مجادله / آيه 22». لذا به نظر مي رسد راهكار اصلي قضيه اين باشد كه هيچ حزب و گروهي نبايد اجازه داشته باشد كه با استفاده از ابزاري چهره شامخ و نوراني شهداي والاتبار را مكدر كند و ما نبايد صرفاً جهت پوشاندن نقاط ضعف خود يا ديگران و يا عدم پاسخگويي مناسب بعضي از دستگاه هاي دولتي در برابر مردم، وجهه شهدا را مخدوش كنيم كه شهيد، خود، شاهد است. شاهدي بزرگ و گواهي بينا بر مظلوميت خويش و بر عملكرد ما. 6. تكرارهاي بيهوده و برخورد قشري، شعاري و كليشه اي از سر رفع تكليف و خالي نبودن عريضه صرفاً جهت ارايه گزارش عملكرد به مقامات مافوق اداري و عدم ارتباط كافي و مناسب با نسل جوان و عدم انتقال مناسب فرهنگ جهاد و شهادت و ايثار و دفاع به آنها شهادت را نمي توان گزارش كرد، شهادت را بايد تجربه كرد! نبايد فقط روضه شهيد بخوانيم، بلكه بايد پايانه عقيدتي جهاد و شهادت را تبيين كنيم. به راستي كه ديگر وقت كارهاي ت كراري و برنامه هاي كسل كننده و بي هدف سپري شده است و در اين مقطع عدم توجه به شرايط و مقتضيات زماني و فكري نسل فعلي خطرناك است، زير اين نسل در صحنه هاي پرشكوه انقلاب و جنگ و حال و هوا و فضاي آن روزگاران مبارك (ياد باد آن روزگاران ياد باد) حضور نداشته است. شايد براي كساني كه گرد و خاك جبهه را استشمام كرده اند، تلنگري و عكس و نواري كاي باشد تا بلافاصله روح خسته و ذهن مشتاق آنان را به فضاي مقدس و روحاني سنگرها و خاكريزها ببرد، اما براي ديگران قضيه فرق مي كند. با وجودي كه كساني كه امروزه آنها را به عنوان نسل سوم انقلاب نام مي بريم از ابتداي تولد در نظام كريمه جمهوري اسلامي رشد و تكوين يافته اند و با وجود تبليغات وسيع در در و ديوارها، مدارس، صدا و سيما، كتابها، نشريات و مجلات گوناگون، متأسفانه يا به علت نبودن جهت دهي مناسب اين تبليغات و يا آشنا نبودن و عدم تجهيز متوليان مربوطه با روشهاي مؤثر و داراي بازده، بعضي از جوانان و كودكان مابه جز اطلاعات ناكافي و گاهي غلط، برداشت مناسبي از فرهنگ ايثار و شهادت ندارند. راهكار: مقاله مفصلي به قلم نويسنده در خصوص چگونگي اجراي يادواره ها، جشنواره ها و مراسم تكريم و تجليل از شهدا و ايثارگران نوشته شده است كه به خلاصه آن اشاره مي شود. كوتاه سخن آنكه مراسم همايش و مسابقه و يادمان شهدا بايد با استفاده از روش هاي تبليغي جذاب، رسا، موثر و مدرن قادر به ايجاد ارتباط بين نسل هاي فعلي با ارزش ها و آرمان هاي شهداي بزرگواري باشد كه در سن و سال جوانان امروز از همه چيز خود گذشته و به جبهه هاي جوانمردي و شجاعت پاي نهادند تا از مرز و بوم ميهن اسلامي دفاع نمايند و پيام مظلوميت خويش را به گوش همه آزادگان جهان برساند. تجليل عميق و هدفمند از شهدا از سويي پيام اين ذخاير گرانبها را در معرض ديد همگان قرار داده و از سويي به ملت و نسل كنوني نوعي حيات مكتبي، ايدئولوژيك و پايدار مي دهد و حماسه استقامت و بيداري را در گوش جان آنها زمزمه مي كند. يادمان شهدا به عنوان انسان هايي بزرگ و سرافراز، جريان شايسته سالاري و لزوم حفاظت از شجره طيبه انقلاب (كه لا شرقيه و لا غربيه است) و اصول و ارزش هاي آن را به منصه ظهور مي رساند. يادمان شهدا، انسان هايي را به تصوير مي كشد كه ضمن برخورداري از زهد و ايثار و شجاعت، از انديشه و معرفت ديني برخوردار بودند و تجليل عاشقانه از شهدا اگر با تدبير و معرفت همراه گردد، بيرگترين عرصه شكوفايي اقتدار ملي و امنيت داخلي است و همواره حتي ابهت ياد و خاطره شهدا، اردوگاه دشمن را به لرزه مي افكند. روشهاي تجليل بايد مؤثر، مستدام، هدفمند و با برنامه ريزي قبلي و زمان بندي مشخص انجام شود و طي آن از هماهنگي ارگانهاي ذيربط و كليه علاقمندان توانا كه با اخلاص و صرفاً براي ادامه راه شهدا حاضر به تلاش و كوشش هستند استفاده نمود و با تقسيم مناسب وظايف و استفاده از بودجه كافي و امكانات مكفي و حمايت همه جانبه مادي و معنو ياني وظيفه شاق و دشوار را انجام داد. 7. بزرگ نمايي بي حاصل و مانور تبليغاتي غيرواقعي در خصوص مزايا و تسهيلاتي كه به حق ولي به مقدار قليل به خانواده شهدا و جانبازان (شهداي زنده) تعلق مي گيرد. در عين عدم تأمين نيازهاي طبيعي و ضروري بسياري از خانواده هاي معظم شهدا و ايثارگران توسط بنيادها و سازمانهاي مرتبط و عدم تكريم و ارزش گذاري مناسب آنها با اكتفا به تشكيلات و سازمانهاي عريض و طويل دولتي و حركت هاي موازي يا متقاطع براي رسيدن به وضعيت زندگي و معاش آنها، عدم شفاف سازي تسهيلات و بزرگ نمايي آنها در جامعه قضيه را تلخ تر مي كند و از مشكلات اصلي شهدا و ايثارگران است. به راستي چه چيزي مي تواند در مقابل شهادت، به شهيد يا خانواده او پرداخت شود تا در مقابل عظمت و ارزش شهادت و يا در مقابل خسارتي كه پدر و مادر و يا همسر و فرزندان او از شهادت و فقدان عزيزترين جگرگوشه و تكيه گاه خود مي بيند سنگيني كند؟ هيچ، همچنان كه هيچ برّي بالاتر از شهادت نيست و هيچ امتيازي همسنگ شهادت نخواهد بود! و همچنان كه هيچ عملي برتر از رسيدگي به خانواده شهدا نيست، هيچ ما به ازاي خارجي نمي تواند جبران ذره اي از مصايب، دلتنگي ها، گريه ها و خون جگرهاي آنها را بنمايد. پس ابتدا مشخص مي شود كه هر تكريمي نسبت به اين عزيزان ناچيز و كوچك است و ما و همه داعيه داران خدمتگزاري به ايثارگران موظفيم بدون منت و چشمداشت و بدون ايجاد ذره اي حس حقارت يا مسايلي مانند اين وظايف خود را در قبال آن عزيزان انجام دهيم. عجيب است كه در كشورهايي چون آمريكا و ژاپن كه از نظر مكتبي هيچ اعتقادي به شهيد و شهادت وجود ندارد، خدمات بسيار بزرگ و قابل توجهي همراه با تقدير و تكريم و احترام نسبت به سربازان زمان جنگ و يا آسيب ديدگان از جنگ هاي جهاني، ويتنام و يا ساير تهاجمات نظامي آمريكا به شرق و غرب عالم انجام مي شود كه بعضاً براي ما غيرقابل تصور است. در سايت veterans Affair به بعضي از اين تسهيلات كه در ابعاد مختلف آموزشي، درماني، مادي و ... انجام مي شود، اشاره شده است. خلاصه اي از ترجمه سايت جهت اطلاع در ذيل اورده مي شود. تسهيلات ويژه براي سربازان جنگي در آمريكا شامل: 1. ارايه سرويس مسكن (دائم يا درازمدت اجاره اي) براي ايثارگران و وابستگان آنها 2. مراكز خدمات مراقبتي به زندانيان جنگ و دارندگان نشان افتخار و سربازان جنگ خليج فارس Federal Benefits for veterans and dependents Health care شامل پرستاري در منزل، امكانات پزشكي و توانبخشي، تسهيلات دارويي، دندانپزشكي و معالجه بيماران الكلي و معتاد، تسهيلات بصري و سمعي و اعضاي مصنوعي 3. مراكز مشاوره آموزش هاي شغلي 4. دفتر آموزشي رزمندگان كه براي آموزشي رزمندگان در كالج ها و دانشگاه هاي آمريكا را بررسي و كنترل مي كند و پشتيباني آنها را تا گرفتن مدرك بر عهده دارد. 5. كالج هارپر و دانشگاه تنسي برنامه هايي براي آموزش رزمندگان و آموزش مكاتبه اي تدارك ديده ند. 6. كالج Erie برنامه هاي آموزشي را براي داوطلبان از اول ژوئن 1985 تا 1998 ارايه نموده و وزارت دفاع آمريكا براي كساني كه از سال 1977 مشاركت هاي فعالانه داشته اند تا سقف 8100 دلار هزينه تحصيل پرداخت مي نمايد. 7. در ايالت تگزاس General Texas Veterans Health Care system تسهيلاتي را براي سربازان جنگ ويتنام، جنگ هاي خارجي و سرابازن داراي نشان افتخار در نظر گرفته است. 8. پذيرش دانشگاه امپوريا Emporia state university شرايط ويژه اي براي Veterans در صورتي كه داراي ناتواني جسمي حداقل 20% باشند تدارك ديده و به سربازان قديمي داراي ناتواني در زمينه كاريابي، تسهيلات آموزشي، مدارك عالي شغلي، مدارك دانشگاهي و حرف شغلي به خود و خانواده هايشان ارايه مي دهد. 9. در دپارتمان امور سربازان، زير آرم دپارتمان جمله Putting veterans first (ايثارگران مقدم هستند) حك شده است. 10. در دانشگاه اكلاهاما ميليون ها دلار براي امور آموزشي، بهداشتي و مشاوره اي سرابازن هزينه مي شود. در ژاپن نيز: 1. بازماندگان هيروشيما و ناكازاكي از تسهيلات ويژه مراقبت هاي پزشكي برخوردارند. 2. براي بستگان و فرزندان مبارزان جنگي تسهيلات ويژه اي وجود دارد. 3. در زمينه تهيه مسكن به افراد فاقد مسكن مساعدت لازم انجام مي شود. 4. مركز نگهداري بيماران كهنسال سربازان دوره جنگ وجود دارد. 5. مركز مجهزي شامل تخصص هاي مختلف پزشكي براي درمان و مراقبت از سربازان قديمي دوران جنگ وجود دارد. متأسفانه در مورد ايثارگران ما ضرب المثل آش نخورده و دهان سوخته تداعي مي شود. 8. احساس گناه و خودكم بيني و ضعف روحيه خودباوري گاهي توسط تعدادي از خانواده هاي معظم شهدا و ايثارگران كه ازسهميه هاي مختلف (در زمينه اشتغال يا تحصيل) استفاده مي كنند به علت عدم آگاهي و توجيه آنها و مردم از وضعيت واقعي سهميه ها اين احساسات نامطلوب به چشم مي خورد. همانطور كه اشاره شد، علي رغم اين كه تسهيلات و امكاناتي كه در كشور ما به ايثارگران داده مي شود به هيچ وجه قابل مقايسه با امتيازات داده شده توسط كشورهاي ديگر نيست، به علت تبليغات غلط و بزرگنمايي هاي غيرواقعي آن چنان اين سهميه ها بزرگ نشان داده شده اند كه گاه در بين مردم عادي (كه از سهميه ها برخوردار نيستند) باعث ناراحتي، دلسردي و عدم پذيرش مي شود و در بين خود ايثارگران، يا استفاده از آنها مخفي شده و بروز داده نمي شود و يا باعث احساس گناه و حقارت آنها مي شود. مثال روشن: در حال حاضر در جامعه ما چيزي كه به عنوان يكي از معضلات اصلي جوانان مطرح مي شود، سد كنكور است كه واقعاً مايه اضطراب و استرس دانش آموزان مي باشد. معمولاً مرسوم است كه هر كس كه در كنكور قبول نمي شود، در صورتي كه خانواده يا ديگران علت آن را از او بپرسند مي گويد تقصير سهميه ها است كه 40% دانشگاه را به خودشان اختصاص داده اند. شايد بهتر باشد قضيه سهميه ها را براي يك بار هم كه شده به طور واقعي به جامعه توضيح دهيم. سهميه مورد استفاده عزيزان شاهد وايثارگر دو سهميه است: 1. سهميه شاهد 2. سهميه رزمندگان 1. سهميه شاهد: سهميه شاهد (كه صرفاً مختص فرزندان و همسران شهدا و يا جانبازان بالاي 50% است) صرفاً 5% بوده و مازاد بر ظرفيت دانشگاه است؛ يعني مثلاً اگر دانشگاه علوم پزشكي اردبيل در ترم جاري 100 نفر دانشجو پذيرش مي كند، 105 دانشجو به آنجا معرفي خواهند شد كه 5 نفر آن شاهد خواهد بود و آن 5 نفر نيز بيد 75% نمره قبول شدگان در دانشگاه ها را كسب كرده باشند تا بتوانند وارد دانشگاه شوند؛ يعني دانشجوي شاهد نه تنها ميز كسي را اشغال نكرده است، بلكه حتي كليه هزينه هاي كلاس، تحصيل، آزمايشگاه و ... از ثبت نام تا زمان فراغت از تحصيل از طرف سازمان هاي مربوطه به آموزش عالي پرداخت مي شود، در حالي كه در مورد غير شاهدها چنين نيست. 2. سهميه رزمندگان: سهميه دوم هم كه به سهميه 40% مشهور است شامل خانواده شهدا (خواهر و برادر)، رزمندگان با حضور داوطلبانه حداقل 6 ماه در جبهه، جانبازان، آزادگان و فرزندان آنها است. جالب است بدانيد كه طبق آخرين آماري كه مديركل محترم امور دانشجويان شاهد و ايثارگر در همايش دي ماه 83 دبيران ستادهاي شاهد وايثارگر و اساتيد مشاور در مشهد مقدس اعلام فرمودند، از اين 40% در زماني كه اوج حضور اين عزيزان در دانشگاه ها در سالهاي 70 ـ 69 بود، فقط 22% توسط ايثارگران اشغال شده است و از سال 80 به اين طرف نيز بيش از 6/3% اشغال نشده است! و چه قدر تلخ و غم انگيز است كه بعضاً عزيزان شاهد ما در دانشگاه ها به علت عدم روشن شدن اين مسأله بار سنگين نگاه ها و حرف هاي سرزنش آلود و متلك هاي تعدادي از اساتيد و يا ديگر دانشجويان را معصومانه و مظلومانه تحمل مي كنند و هر ردي كنكوري نيز گناه خود را به گردن شاهدان و ايثارگران مي اندازند و چه قدر تلخ تر و ظالمانه تر است، تحمل بار سنگين اين مسايل براي كساني كه خود بسيار آسيب پذير هستند و در شرايط سخت روحي و رواني زندگي مي كنند. در اين مورد تنها راهكار مناسب شفاف سازي است. 9. عدم توجه به شرايط روحي، رواني شاهدان و خانواده هاي ايثارگران و عدم درك معضلات و مشكلات آنها يكي از استرس هاي بسيار شديد براي هر شخص، فقدان يكي از والدين بالاخص پدر در دوران كودكي است و تأثيراتي كه اين مسأله تا ابد بر ذهن و روح كودك مي گذارد به هيچ وجه قابل پاك شدن نيست. حتي كساني كه ظاهراً هيچ آسيب ظاهري از نظر جسمي در جبهه نديده اند حضور در آن فضاي پرتنش و سخت، شنيدن غريو توپ ها و خمپاره ها و صداي انفجارها، ديدن شهادت و مجروحيت دوستان و همرزمان و درگيري با خصم متجاوز و لمس كردن كمبودها و مشكلات و ... تأثيرات بسيار عميقي بر روح و روان آنان گذاشته است كه به هيچ وجه قابل انكار نيست. اين امر در مورد كساني صدق مي كند كه صرفاً در جبهه حضور داشته اند و بنا بر فرض حتي 1% هم مجروح و جانباز نشده اند. حتي كسانيكه در شهرهاي خود در زمان جنگ مرتب صداي آژير قرمز را مي شنيدند و بطور مداوم در معرض و امكان حملات هوايي و موشكي بودند فشارهاي شديدي را به علت استرس هاي وارده تحمل كرده اند و امروزه فشار عصبي و استرس، بلاي قرن و سرمنشأ اصلي بيماري ها است. حال با اين وصف، حساب آنها كه آسيب هاي شديد جسمي و روحي از گلوله ها و بمباران ها و حملات شيميايي ديد ه اند روشن مي شود. همه اين مسايل در نهايت باعث شكنندگي و آسيب پذيري شديد جسمي و روحي جانبازان و بالاخص عزيزان شاهد (فرزندان شهدا) مي شود. در اينجا تفاوت هايي به چشم مي خورد كه بايد كاملاً مورد مداقه قرار گيرد. رزمندگان و جانبازان به علت حضور و درگيري مستقيم در جبهه و توانايي ابراز خشم و نفرت نسبت به دشمن غاصب وضعيت بهتري دارند و بيشتر مشكلات فعليشن آسيب هاي جسمي و يا روحي است؛ آزادگان سرفراز، آن كبوتران مهاجر شكسته بالي كه اوج قساوت و سنگدي بعثيان را با تمام تاروپود جسم و روح خويش تجربه كرده اند، قصه هاي پرغصه اي دارند كه دل سنگ را نيز آب مي كند. اما در نهايت اين عزيزان علي رغم همه فشارها و سختي ها به آن حد از بزرگي روح و استقامت و پايداري رسيده اند كه همواره به عنوان الگوي برتر زندگي و مرگ براي همه انسان هاي آزاده جهن باقي خواهند ماند. اما وضعيت خانواده و نزديكان درجه اول مانند پدر و مادر و يا همسر و فرزندان شهدا و جانبازان كاملاً متفاوت بوده و اصلاً قابل قياس با خود آنها نيست و در ميان همه آنها نيز وضعيت فرزندان شهدا و جانبازان شايد مشكل تر باشد زيرا پدر و مادر، همسر و يا خواهر و برادر معمولاً به آن حدي از رشد و آگاهي فكري و مذهبي و اجتماعي رسيده اند كه ضمن تجزيه و تحليل قضيه بتوانند به نحوي همه مصايب و مشكلات را به عنوان معامله با خداوند حساب نموده و تا حدي آرام شوند، اما قضيه فرزندان و كودكان شاهد كاملاً متفاوت است. چرا خود را جاي آن بچه اي نمي گذاريم كه هنوز متولد نشده، بابايش شهيد شده است؟! و يا از زماني كه كمي خوب و بد را فهميده، پدرش را ساكت و غمگين روي ويلچر ديده و از محبت و حضور واقعي پدر بي بهره مانده است! چرا؟...! بسياري از فرزندان شهدا عملاً توسط پدربزرگ و مادربزرگ كه عمدتاً سالخورده و داغديده هستند بزرگ شده اند و يا به علت ازدواج مجدد مادر مشكلات پيچيده و دشوار ديگري را تحمل كرده و مي كند. لذا يكي از مشكلات اصلي عزيزان شاهد كمبود اعتماد به نفس و ضعف روحيه خودباوري و اتكا به خويشتن است كه رفتارهاي غيراصولي و ترحم آميز ديگران (كه معمولاً با افراط و تفريط هاي غيرمنطقي همراه است) آن را تشديد مي كند. مشكلات شخصيتي مذكور به همراه احساس گناه و حقارتي كه در قسمت قبل توضيح داده شد، ممكن است باعث شود تعدادي از فرزندان و يا خانواده شهدا سعي كنند به هر نحو ممكن نگذارند كسي از سهميه بودن آنها مطلع شود و يا گاهي از نظر ظاهري و تيپ لباس خود را به شكلي نشان مي دهند كه كسي حتي تصور نمي كند اين شخص ممكن است فرزند شاهد يا جانباز باشد. البته خالي از ذكر نيست كه عده اي از آنها نيز مايل نيستند علي رغم همه زحمات و مشقاتي كه در خانواده به علت فقدان پدر و يا بيماري و نقص عضو و جانبازي او تحمل مي كنند، از طرف بعضي ها مسؤول پاسخگويي به مشكلات مردم (مانند گراني، عدم اشتغال و ...) نيز باشند! مسأله بسيار مهم در اين جا اين است كه بسياري از عزيزان شاهد با وجود همه آن مشكلات و مسايل بغرنجي كه تعدادي از آنها بيان شد تعدادي ديگر حتي قابل درك و بيان هم نيست به موفقيت هاي بزرگي در زمينه هاي مختلف علمي، آموزشي، فرهنگي و هنري نايل گرديده اند كه همه حاصل دعاي خير شهيدان و تلاش ها و كوشش هاي شخصي خودشان و فعاليت هايي است كه متوليان آنها اعم از خدمتگزاران در ارگان ها و سازمان هاي مربوطه و يا سرپرستان قانوني آنها با اشك چشم و خون دل انجام مي دهند. اما با توجه به عنوان مقاله كه لزوم بازبيني كليه مسايل ممكن در زمينه آسيب شناسي اين عزيزان را متذكر مي شود حتي اگر تعداد اندكي از آنها دچار مشكل باشند با توجه به اينكه عملاً سرپرست آنها بعد از شهدا ما هستيم و هرچند اين مسايل براي ما تلخ و ناگوار است علي رغم ميل، به بازگويي و واشكافي مشكلات (در حد امكان) پرداختم. 10. عدم تداوم فرهنگ ايثار و شهادت در آينده، ماندن در گذشته و عدم پاسخگويي به حال و آينده كه باعث ابتر و ناقص ماندن و توقف آن در گشته و عدم امكان الگوگيري آن براي آينده خواهد شد. اين فرهنگ تنها زماني تداوم مي يابد كه بتوانيم سير تاريخي آن را تبيين كنيم. در ابتداي مقاله گفتيم كه تاريخ ايثار از زمان حضرت آدم(ع) شروع مي شود و تا آخرين منجي موعود(عج) ادامه خواهد يافت. اگر به جنگ، شهادت، جانبازي و واژه هايي از اين قبيل صرفاً به عنوان حوادثي غم انگيز، مصيبت بار و حسرت آور نگاه كنيم، كه فقط شايسته گريه، حسرت و يا مداحي و نوحه سرايي باشند، جز درد و رنج و حسرت و مصيبت از شهادت چيزي نصيبمان نخواهد شد. اما شهادت علاوه بر وجهه مظلوميت و رنج، چهره ديگري دارد كه سراسر شور، شوق، اشتياق، حماسه و غرور است. اينجا ديگر شهيد نه به عنوان يك جوان ناكام، بلكه به عنوان مرشد آگاهي است كه نور مي افشاند و بذر غيرت و افتخار و خشم و غرور مي پراكند. هر چه آن سوي قضيه دردناك و غم انگيز است اين طرف ماجرا زيبا و با شيوه و حماسي و عظيم است، لذا ما علاوه بر گريه و عزاداري بر شهيد و شاهد نياز به آگاهي و معرفت واقعي نسبت به او، علت و انگيزه حضور او در جبهه هاي هشت سال دفاع مقدس و هدف او از انتخاب سرخ قيام و شهادتش داريم. اگر امكان تداوم و سيلان فرهنگ جهاد، شهادت، ايثار و مقاومت را فراهم نكنيد، اين فرهنگ در زمان و ميان خاص محصور شده و محدود و مقيد مي شود. اين فرهنگ تنها زماني تداوم مي يابد كه بتوانيم سير تاريخي آن را تبيين كنيم. فرهنگ شيعه اجتهاد پويا است و يكي از مهم ترين اصول اعتقادي شيعه اصل انتظار است. اما انتظار يعني چشم به راه بودن، چشم به راه يك دوست، يك واقعه خوب، يك اتفاق بزرگ و بالاخره يك آينده بهتر. به اين معنا، انتظار يك مفهوم فطري است كه در نهاد همه انسان ها وجود دارد. اميد به آينده اي بهتر در نهاد بشر به عنوان يك حقيقت و واقعيت فطري وجود دارد و اگر اميد به آينده را از انسان بگيريم، او را محكوم به مرگ كرده ايم. انتظار سه ركن اساسي دارد: 1. نارضايتي از وضع موجود 2. اميد به آينده اي مطلوب 3. تلاش در جهت تحقق آن در مورد انتظار فرج اين سه مولفه وجود دارد. فرد منتظر از جهاني كه در آن به سر مي برد راضي نيست. از مناسبات اجتماعي، فرهنگي و سياسي كه او را احاطه كرده است، راضي نيست و اميد دارد كه آينده اين مناسبات بهتر از حال آن باشد. از طرفي او در تحقق اين آينده مطلوب مي كوشد. آرزوي نهايي انسان منتظر، حاكميت دين خدا بر سراسر كره زمين و برقراري قسط و عدالت و گسترش امنيت و رفاه در جاي جاي كره خاكي است، آرزويي كه از ابتداي تاريخ تاكنون و در زمان هيچ پيامبري محقق نشده است و عجب اين است كه انتظار ظهور يك مصلح بزرگ آسماني، زمان و مكان نمي شناسند و در همه اقوام و ملل حتي در ابتدايي ترين اقوام وجود داشته است. همه چشم به راهند! ايرانيان باستان منتظر گرز اسپدند، زرتشتيان او را سوشيانت يا سوشيانس (ناجي بزرگ جهان) مي خوانند، در ميان يهوديان ماشيع (مهدي بزرگ)، در آيين هنديان به نام آواتارا ناميده مي شود، موعود بوداييان ماتيريا (متحدكننده جهاني) است و در ميان برهماييان به نام ويشنو در كتاب شاكموني از كتب مقدس برهماييان به نام آخرين وصي مهتاطا (محمدص) و در كتاب پاتيكل به نام راهنما (هادي مهدي) تعبير نموده اند. اهالي صربستان در انتظار ماركو كراليريچ، ساكنان انگستان در انتظار آرتور و اسكانديناوي ها در انتظار اودين، يونانيان در انتظار كالويبرگ (ناجي بزرگ) و اقوام اروپاي مركزي در انتظار بوخص، اقوام آمريكاي لاتين در انتظار كوتزلكوتل و چيني ها در انتظار كريشنا به سر مي برند. عجيب است كه همه چشم انتظارند! از طرف ديگر غرب در ذات خود تفرق طلب است. لذا براي برتري فرهنگي، سياسي بر جهان و ديگر فرهنگ ها بايد فرهنگ سازي كند. الان مهم ترين كاري كه غرب مي كند، اين است كه مباني نظري خود را كه محصول ايده ها و اهدافش است به زبان تصوير ترجمه كند و بزرگ ترين ويژگي غرب ترجمه معنا به تصوير است. همچنان كه قبلاً نيز اشاره شد، هاليوود كه مركز فيلم سازي آمريكا است در سال 700 فيلم مي سازد و سالانه 15 ـ 16 ميليارد دلار سود خالص دارد و نزديك به 78% سينماها و تلويزيون هاي جهان از آن تغذيه مي شود. لذا ما با يك قدرت و تأثير و برنامه ريزي عظيمي از طرف غرب رو به رو هستيم. اصولاً هيچ فيلمي در غرب خنثي و بي هدف ساخته نمي شود، بلكه همه فيلم ها هدفمند بوده و از همه مهم تر فرهنگ سازي مي كنند. بعضي از فيلم ها با مهدويت در اسلام مرتبط هستند. متفكريان غرب به آينده جهان و سرنوشت بشريت توجه خاصي دارند و به دليل داشتن فرهنگ غربي به مسأله «آينده نگري» گرايش دارند و معتقدند اگر آينده را بشناسيم، مي توانيم آن را به نفع خود تغيير دهيم و اصلاً آن را بسازيم. اين مسأله، خود را به وضوح در فيلم پيشگويي هاي نوستر آداموس به وضوح نشان مي دهد. لذا غرب در فرهنگ خود، مدينه فاضله دارد و قصد دارد افكار عمومي دنيا را در هر عقيده مذهبي به سوي آن جلب كند. مدينه فاضله اي كه آمريكا و هاليوود براي جهان ترسيم مي كنند، جهاني است كه درآن فرهنگ غرب فرهنگ جهاني باشد و دين يهود، دين برتر جهان و صهيونيست ها رهبران سياسي آن باشند. در راه رسيدن به اين مهم، بزرگ ترين مانع خود را اسلام مي دانند كه به خاطر اعتقاد به مهدويت، خطرناك ترين دشمن آنها محسوب مي شود. زيرا تنها ديني كه در آن اعتقاد به آيه «هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون» (سوره صف / ايه 9) وجود دارد، اسلام استكه داعيه رهبري جهاني را دارد. لذا به منظور مقابله با اين مسأله، جنگ و برنامه ريزي بزرگ فرهنگي مي كند كه آن جلب افكار عمومي به اين سمت است. مهدويت در اسلام شكست مي خورد و اين آمريكا و يهود است كه رهبري جهان را بر عهده مي گيرد و آن هم حق مسلم آنها است. فيلم هاي زيادي در اين خصوص شناخته شده است كه مي توان به ماتريكس، روز استقلال آرماگدون، پيشگويي هاي نوستر آداموس، محاصره و جنگ ستارگان اشاره كرد. ما برخلاف تصور همه آنها، او مي آيد، مهدي مي آيد، او كه منتقم حقيقي حسين(ع) است. مهدي(عج) ادامه حسين(ع) است وانتظار ادامه عاشورا. فرهنگ انتظار برآمده از فرهنگ عاشورا است. عاشورا روز حيات و قيام شيعه است و فرج روز بقا و عامل حفظ و استمرار آن. مهدي(عج) وارث عاشورا است، همچنان كه حسين(ع) وارث پيامبران است. انتظار، كربلاي ديگري است به وسعت همه جهان و مصاف حق با باطل است در زماني ديگر؛ با اين تفاوت كه اين بار حق در ظاهر هم پيروز مي شود. انتظار، همان كربلا است در وسعت همه زمين در مقطع ديگري از تاريخ. انتظار، ثمره كربلا است و بدون كربلا انتظار بي معنا است. ياران مهدي همه كربلايي اند كه در فراز و رود تاريخ غربال شده اند و عاشورا، انتظار برآورده نشده شيعه است همچنان كه انتظار، عاشوراي برآورده شده شيعه است. انتظار و عاشورا دو بال پرواز شيعه است. عاشوراييان پيمان خود را به آخر بردند و مهدويان با كوله بار فرهنگ شهادت چشم انتظارند تا آن عهدي كه با خدا و رسول بر پاسداري از حرم و حريم ثارالله بسته اند به انجام رسانند «فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» (سوره احزاب / آيه 23). انتظار ادامه بعثت، غدير و عاشورا است و مهدي(عج) همان كسي است كه باري را كه حسين(ع) در مسير كوفه در كربلا به زمين گذاشت به كوفه مي رساند. مهدي پرچم افتاده حسين(ع) را برخواهد افراشت و آرمان هاي بلند او را تحقق خواهد بخشيد. براي ما دورماندگان از صحنه عاشورا يك راه بيشتر نمانده و آن ثبت نام در كلاس انتظار و درآمدن در خيل منتظران است كه حقيقت انتظار همان در خيمه حسين(ع) بودن است. آنان كه در كربلا چكاچك شمشيرها را نچشيدند بايد مرارت انتظار را به جان بخرند. «اين الطالب بدم المقتول بكربلا؟!»


پنج شنبه 7 بهمن 1389  9:34 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها