پاسخ به:مشاعره صائمین - 3
تیغ هلال شوال ، باز از افق علم شد ماه صیام بشکست ، فتح و ظفر مبارک وقت سحر موذن ، موزیک عیش برداشت بر گوش روزه داران ، این خوش خبر مبارک
کاروانی دارد و همراه آن
قافله سالار دارد عید فطر
از تجلیگاه صبح انتظار
محو شام تار دارد عید فطر
محمود تاری
رمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا . . . بهــر گــم گـشتگان حـیــران است رمــضــان شــاخسارى از طــوبـى . . . غرفه اى از بــهشـت رضوان است
رمــضــان بــارگــــاه (بــســم ا…) . . . جلــوگاه (رحیـم) و (رحمان) است مــاه تـــحصیــل دانــش و تــقــوى . . . گــاه تــطهـیــر و راه ایــمـان است
توبه هايم را بخر،اما گناهم را ببر
ورنه امشب دست بر دامان زهرا مى شوم
تشنگى اين روزها لبهاى ما را خشك كرد
با لب خشكيده غرق واحسينا مى شوم
رضا باقريان
مه مبارک ما بیشتر مبارک شد ز مقدم حسن، آن نور چشم خیرالانام
امام دوم، فرزند اول زهرا
که بود شانۀ پیغمبر خداش مقام
من كه بيچاره شدم از غم هجران چه كنم؟
رمضان رفته و من خواب و پريشان چه كنم؟
نه به كف درد كه من در پى درمان بروم
نه كه دردم بشود مرهم و درمان چه كنم؟
محمد مبشرى
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به عید رمضان آمد، المنه لله
آنکس که بود آمدنی آمده بهتر و آنکس که بود رفتنی او رفته بده به
هزار شکر که عید صیام کرد، طلوع هزار حیف که ماه صیام گشت، تمام
چه دیر ماه خدا آمد و چه زود گذشت چو آفتاب که یک لحظه میپرد از بام
ماه خداوند رفت،ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما
نور به افلاک داد،ذکر هو الله ما
ذکر هو الله ما،اشک سحرگاه ما
اگر چه مـاه خدا بـود ایـن مه پر فیض
بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام
درود باد به ماهی که هر شبش دل ما
به «افتتاح» و «ابوحمزه» میگرفت آرام
مى خواست بهانه اى كه پر نور شويم
از هر چه بدى و غير او دور شويم
يك ماه پر از فرصت برگشتن داد
يك عيد فرستاد كه مغفور شويم
مهـی کـه بود لیالیش بهترین شبهـا
مهـی کـه بـود در ایـام، بهترین ایـام
مهی که هر شب و هرروز در بهشت وصال
خدای، ریخت شراب طهورتان در جام
ماه خدا داشت چه عمر کمی
عمر کمش بود بسان دمی
ذکر خفی ورد جلی داشتیم
زمزمۀ علی علی داشتیم
مطربا نغمه عیدانه زن و دست فراز
که ز هر پرده نغزت هله اي دیگر شد
صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید
صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد
ایمان غلامی
دلخسته خدا خدا خدا میکرد
یک ماه برای تو دعا میکردم
هرجمعه ي ماه رمضانی که گذشت
تا وقت اذان تو را صدا میکردم