کتاب: فضیلتهای ناچیز (Le Piccole Virtu)
نویسنده: ناتالیا گینزبورگ (Natalia Ginzburg)
مترجم: محسن ابراهیم
ناشر: انتشارات هرمس/ چاپ سوم 1384
نام اصلی ناتالیا گینزبورگ، له وی است که پس از ازدواج با لئونه گینزبورگ در سال 1938، به گینزبورگ تغییر یافت. شوهرش روزنامهنگار سیاسی، مقالهنویس، مترجم روسیالاصل و از بنیانگذاران انتشارات «اینائودی» بود که تأثیری ژرف بر ناتالیا گذاشت. گینزبورگ با شروع جنگ جهانی دوم، به همراه شوهرش، به «ابروتز» تبعید شد كه بخشی از خاطرات این دوره در داستان كوتاه «زمستان در ابروتز» نقش بسته است. تبعید در سال 1944 به پایان رسید، اما فعالیت جدید لئوونه موجب حبس دو بارهی او شد و در زندان «رجیناچلی» جان خود را از دست داد. ناتالیا در سال 1952 با «گابریل بالدینی» استاد زبان انگلیسی در دانشگاه رم ازدواج كرد، اما همواره عشق به لئونه در سینهی او جاودانه باقی ماند.
ناتالیا در سال 1963 با نگارش «الفبای خانوادگی» موفق به كسب جایزه «استرهگا» شد. او در سال 1966 از همسر دومش جدا شد. در سال 1973 با رمان «میلكه عزیز» كه داستان آن از طریق مراسلات فرزند و مادر پیگیری میشود، به موفقیت تازهای دست یافت.
در آثار گینز بورگ، موضوعات، روابط و شخصیتها غالباً به یكدیگر شبیهاند و همهی آنها از زبان زنی جوان كه راوی وقایع پیرامون خود است روایت میشود. گینزبورگ نویسندهایست گرچه متأثر از پاوزه اما با نثری ساده و صریح و گهگاه با لحنی حزنانگیز كه خواننده را از طریق توصیف وقایع روزمره ـ كه گاه بسیار عادی و بیاهمیت مینمایند ـ به آن سوی حقایق تلخ و گزشهای دلهرهآور میكشاند؛ گویی در برابر آیینهای نشسته تا از ورای نوشتار برتافته از كلمات عادی و گاهی با تكرار جملات و كلمات و جابهجایی دستور نگارش، تصویری غبارآلود را از آن سوی زمان، به سطح جیوهای شفاف این سوی آیینه بكشاند. گینزبورگ معتقد است كه تنها گرما و روشنیای كه از وجود دیگران به جهان تنهایی انسان راه مییابد، از طریق روزنههایی است كه خاطرهها در آن ایجاد كنند؛ خاطرات گذشتهای كه صادقانه طی شده و ساده و صریح بیان میشود، هرچند فراموشی بخشی از آن، اجتنابناپذیر است. نثر او نیزهمین سادگی و صراحت بیان را بازمیتاباند و دنیای وقایع عادی است؛ شادی، تولد، اندوه و مرگ، فضای خانه یا وقایعی آشنا كه بهطور مجرد ارزشی ندارند اما تركیب آنها با هم تاریخ و خاطرهای را میسازد كه ایتالیای قرن بیستم نام دارد.
«فضیلتهای ناچیز» دارای 11 داستان کوتاه است. این داستانها به ترتیب شامل: زمستان در ابروتزو، کفشهای پاره، تصویر یک دوست، درود و دریغ برای انگلستان، خانهی وُلپه، او و من، فرزند انسان، حرفهی من، سکوت، روابط انسانی، فضیلتهای ناچیز، میشود.
بسیاری از داستانهای این مجموعه را به تسامح میشود داستان نامید. گینزبورگ در واقع دست به خطابه زده و تجربهی خود از زندگی را با اول شخص روایت میکند. در داستان «روابط انسانی» که بیشک بهترین داستان او در این مجموعه است به مانند بازگویی خاطرات و تجربیات یک زن سالخورده دست به تعریف میزند و یا در داستان «فضیلتهای ناچیز» به مانند یک روانشناسْ تربیت کودک را مورد مداقه قرار میدهد. این دید در داستانهای دیگر این مجموعه نیز تکرار شده است.
برای خواندن داستانهای این مجموعه خواننده نباید در انتظار داستانهایی با فرم داستانهای معمول باشد. این داستانها خواننده را به یاد قسمتهایی از رمانهای کوندرا میاندازد؛ درون نگریهای ژرفی که خواننده نمیتواند از آنها بگذرد.
کتاب «فضیلتهای ناچیز» سرشار از موضوعات انسانی پنهانی است که هر کدام از ما با خواندن آنها به درستیاش اذعان میکنیم. ترجمهی بسیار خوب محسن ابراهیم جذابیت کتاب را چندین برابر کرده به طوری که نثر خود گینزبورگ و ترجمهی ایشان، خواننده را به دنبال خود میکشاند. در زیر قسمتی از نثر کتاب برای آشنایی بیشتر آورده میشود:
«هیچگاه چون امروز سرنوشت آدمیان این چنین تنگاتنگ به هم متصل نبوده است. چندان که بدبختی هر کس، بدبختیِ همه است. بنا بر این، این موضوع عجیب تحقق مییابد که انسانها سرنوشت خود را به شدت وابسته به سرنوشت دیگری مییابند. چندان که سقوط یک نفر، سقوط هزاران موجود دیگر را در بر دارد و در عین حال، همه از سکوت خفه شدهاند و قادر نیستند چند کلامِ آزاد با هم رد و بدل کنند. به همین دلیل ـ چون که بدبختی یک نفر، بدبختی همه است ـ ابزاری که برای رها شدن از سکوت به ما عرضه شده است، دروغین است.» (از داستان سکوت؛ ص 81)