مامان هميشه مي گويد وقتي كه مي خواهي بخوابي جورابهايت را در بياور ، سنجاقهايت را از موهايت باز كن ، عينك را بر دار و لباس راحت بپوش .
امروز يك چيزي را فهميدم مادر بزرگ علاوه بر اين كارها يك كار ديگر هم مي كند. مادر بزرگ همه دندانهايش را هم از دهانش در مي آورد . حتماً مي خواهد خستگي دندانهايش در برود.
اما من هر چه سعي مي كنم نمي توانم اين كار را بكنم شايد به خاطر اين كه هنوز بچه هستم.
حتماً من هم هر وقت بزرگ شوم مي توانم موقع خواب دندانهايم را در بياورم