در بحث ثروت، دانشمندان به چند مسئله پرداختهاند که در مطالعات اسلامی نیز به چشم می خورند. یکی مسئله «آرزو» است. دانشمندان در تحقیقات اخیر خود به این نکته رسیدهاند که آرزوهای طولانی، رضامندی را تهدید میکند. این همان موضوع «أمل» در ادبیات دین است که سابقهای دیرین دارد. دیگری مسئله «مقایسه» است که بر اساس تحقیقات دانشمندان، نوع صعودی آن، موجب نارضایتی و نوع نزولی آن، موجب رضامندی میگردد. این نیز در منابع اسلامی پیشینه دارد. بر اساس منابع اسلامی، مقایسه بر رضامندی در همه موقعیتهای خوشایند و ناخوشایند زندگی (و نه تنها موقعیت خوشایند آنچنان که روانشناسان میگویند)، اثر دارد؛ با این تفاوت که در خوشایند، از نوع نزولی و در ناخوشایند از نوع صعودی آن.
روانشناسان تحقیقات پردامنهای در باره مذهب صورت دادهاند. این تحقیقات، گاه آن را عامل هیجان و سرور میدانند و گاه عامل خشنودی و رضامندی. در این باره باید گفت که اولا در معارف اسلامی و در این پژوهش، مذهب و دین به معنای خاص کلمه - که شامل برخی مناسک و رفتارهای عبادی در کنار دیگر عوامل باشد - به کار نرفته است. در روانشناسی، این عنصر به عنوان یکی از عوامل و در کنار دیگر عوامل دانسته میشود. هر چند این معنا کام غلط نیست؛ اما دین و مذهب برای مسلمانان در این گونه مباحث، معنای عامیدارد. ما آن را به عنوان شیوهای از زندگی میدانیم که تمامی ابعاد زندگی را در بر میگیرد و برای آن، برنامه دارد و اساس و محور آن نیز توحید است. ثانیا با این بیان، روشن میشود که جایگاه مذهب، نه در رتبه عوامل که در رتبه راهبرد کلان است. به همین جهت، ما مذهب و دینداری را نه به عنوان یک عامل در کنار دیگر عوامل؛ بلکه مبنای نظری الگوی شادکامی قرار دادیم و معتقدیم کسی میتوان د به شادکامی دست یابد که دیندار باشد و دیندار کسی است که توحید را به معنای فراگیرش پذیرفته باشد و در عینیت زندگی، آن را جاری سازد. نمود این جاری سازی توحید در متن زندگی، همان چیزی است که عوامل کلان و جزئی شادکامی را به وجود میآورند.
در بحث رضامندی، ساختاری در مطالعات اسلامی وجود دارد که بر دو محور اساسی حوادث و وظایف و چهار محور فرعی (خوشایند و ناخوشاینده برای حوادث و «باید و نباید» برای وظایف)، استواراست. این ساختار، برگرفته از واقعیتهای زندگی است. لذا با جریان عمومیزندگی سازگار است؛ اما چنین طرح منسجمی در نظریه آرگایل و دیگران به چشم نمیخورد. این را باید از نقاط قوت الگوی اسلام دانست. بحث فقدان عواطف منفی در نظریه آرگایل، بیشتر ناظر به موقعیتهای سخت و تنش زا و اضطراب آور در زندگی است. وی این بعد را از رضامندی جدا کرده و به عنوان مؤلفهای جداگانه، در نظر گرفته است. این تفکیک بر این اساس است که رضامندی، فقط ناظر به شرایط مثبت زندگی است، نه شرایط منفی و سخت؛ اما بر اساس مطالعات اسلامی، دوران ناخوشایند و موقعیتهای سخت زندگی نیز داخل در عنوان رضامندی قرار میگیرند. از این رو، رضامندی به دو بخش رضامندی در خوشایند و رضامندی در ناخوشایند تقسیم میشود. این از توانمندی های معارف دین است که رضامندی را در هر دو حالت خوشایند و ناخوشایند، تأمین میکند. این نظریه، فراگیر نیست و تمامی موقعیتهای زندگی را پوشش نمیدهد. گذشته از خوشایند و ناخوشایند، دو بعد دیگر زندگی یعنی بایدها و نبایدها در ساختار مباحث اسلامی وجود داشت که در این نظریه، و هیچ یک از دیگر نظریهها به چشم نمیخورد. این بخش از واقعیتهای زندگی ما نیز به رضامندی نیازمند است. گاه برخی از نارضایتی ها از زندگی به خاطر بایدها و بایدهای دینی و اخلاقی است. یک نظریه جامع، آن است که تمامی ابعاد زندگی را پوشش دهد؛ اما این نظریه، این بخش را در برنمیگیرد.
از نظریههای مهم در باره شادکامی، نظریه «زندگی کامل» سلیگمن است. سلیگمن، الگویی از چهار نوع زندگی نیک را مطرح میکند که همچون نظریه ارسطو، بر یک نظام سلسله مراتبی و از ساده به پیچیده، تدوین یافته است. سلیگمن، ساده ترین زندگی از انواع چهارگانه زندگی خوب (نیک) را «زندگی لذت بخش» می نامد. پس از آن «زندگی مشتاقانه» قرار دارد و سومین نوع زندگی خوب زندگی با معنا است. چهارمین نوع زندگی که در حقیقت، پیچیده ترین شکل زندگی نیک است، «زندگی کامل» است. روانشناسان مثبتگرا بر این باورند که حرکت به سمت یکی از این انواع چهارگانه زندگی خوب (نیک)، خاصه نوع چهارم آن، آدمی را به خشنودی از زندگی، بهزیستی روانی و سرانجام سعادت و خوشبختی نائل میگرداند. هر یک از این انواع چهارگانه زندگی خوب در ادامه به اختصار توصیف میشوند: مطابق نظر یورگنسن و نفستاد، ساده ترین نوع زندگی نیک، «زندگی لذت بخش» است. داک ورث و همکاران، زندگی لذت بخش (شاد) را نوعی زندگی میدانند که در آن، هیجانهای مثبت در حد بیشینه و هیجانهای منفی و دردآور در حد کمینه باشند. سلیگمن، رشید و پارکز، در معرفی این نوع زندگی، آن را همان چیزی میدانند که نظریههای لذت گرای شادکامی بیان کردهاند. با این حال و آنگونه که یورگنسن و نفستاد میگویند، برخلاف نظریه بهزیستی روانی دینر - که بر وجود و افزایش هیجانهای مثبت، نبود یا کمبود هیجانهای منفی و نوعی قضاوت در باره زندگی فردی (شخصی) تأکید دارد - سیگمن در تعریف این نوع زندگی، صرفا بر هیجانهای مثبت، تکیه دارد. زندگی لذت بخش (شاد)، یک زندگی خوب است که در آن، افراد در طلب و جستجوی هیجانهای مثبت اند.
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص561-558، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394