نوروز در اشعار پارسی
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل زبهار عمر ما را غم و بس
از قافلهٔ بهار نامد آواز
تا لاله به باغ سر نگون ساخت جرس
ابوسعید ابوالخیر
دوبیتی های زیبا برای عید نوروز
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
باباطاهر
دوبیتی های زیبا برای عید نوروز
چون سپرم نه میان بزم به نوروز
درمه بهمن بتاز و جان عدو سوز
باز تو بی رنج باش وجان تو خرم
بانی و با رود و با نبیذ فنا روز
رودکی
دوبیتی های نوروز
زلفین تو تا بوی گل نوروزیست
کارش همه ساله مشک و عنبر سوزیست
همرنگ شبست و اصل فرخ روزیست
ما را همه زو غم و جدایی روزیست
سنایی
اشعار نوروزی
نوروز شد و بنفشه از خاک دمید
بر روی جمیلان چمن نیل کشید
کس را به سخن نمیگذارد بلبل
در باغ مگر غنچه به رویش خندید
وحشی
دوبیتی های نوروز
گلان فصل بهاران هفتهای بی
زمان وصل یاران هفتهای بی
غنیمت دان وصال لاله رویان
که گل در لاله زاران هفتهای بی
باباطاهر