پاسخ به:لطیفه های کودکانه
معلم: «سعید، توجه کن! پنجاه تومان نخود، سی تومان لوبیا و چهل تومان گوشت خریدیم. جمعشان چقدر می شود؟» سعید پس از کمی فکر: «یک کاسه آب گوشت حسابی!»
شکارچی اول: خوب، هندوستان که بودی شکار ببر هم رفتی؟ شکارچی دوم: البته، روزی برای شکار ببر به جنگل رفتم. شکارچی اول: شانس هم آوردی؟ شکارچی دوم: بله، با ببری روبرو نشدم!
اولی: ببخشید با حرف هایم سرشما را درد آوردم. دومی: نه اختیار دارید. من حواسم از همان اول جای دیگر بود!!!
روزی روباهی می رود پیش کلاغی و می گوید: به به. عجب دمی، عجب پایی!! کلاغ با خونسردی می گوید: کجای کاری بابا! من خودم دوم راهنمایی ام.
مداد سیاه نوکش شکسته بود. رفت دکتر، نوکش را گچ گرفتند.
آقا قطاره از هوای زمین، بدش میآمد. رفت توی آسمان و شد قطار هوایی.
جوجو گفت: «قبل از خواب باید مسواک بزنیم، ولی نباید از یک مسواک استفاده کنیم. بعد از خواب هم باید صورتمان را بشوییم، ولی نباید از یک حوله استفاده کنیم.» دودو پرسید: «میتوانیم با هم خمیازه بکشیم؟»
الو، آتشنشانی! عجله کنید! غذای مادرم سوخت!…
دکتر: از کجا فهمیدی که چشمهایت ضعیف شده؟ مریض: از آنجا که شما را خیلی خوشگل میبینم!
به خرمگس گفتند: «چه کار کردهای که اینقدر گُنده شدهای؟» خرمگس گفت: «چند وقت است که میروم کلاس بدنسازی.»
یک مگس بود که خیلی خر بود. برای همین صدایش میکردند خرمگس.
اگر گفتی بهترین راه مبارزه با مگس چیست؟ دوّمی: بهترین راه این است که آن ها را یکی یکی بگیریم و قلقلکشان بدهیم؛ وقتی خنده شان گرفت کمی فلفل توی دهانشان بریزیم و رهایشان کنیم.
معلم:«چرا در آخر ماه ، ماه پنهان می شود آیا می دانی کجا می رود؟» شاگرد:«آقا حتماً می رد حقوقش را بگیرد.»
معلم در دیکته پای تخته گفت : صابون
شاگرد نوشت : سابون
معلم : عزیزم صابون با ص است نه س
شاگرد: خانم ، اشکالی ندارد، این هم کف می کند
معلم: وقتی گفته می شود «من می روم، تو می روی، او می رود» چه زمانی است؟ شاگرد: این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده.