0

لطیفه های کودکانه

 
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

شجاعت از نوع دیگر

اولی: وقت جنگ، یک نفر یا صد نفر برای من فرقی ندارد.

 

دومی: چطور؟

 

اولی: چون در هر حال من فرار می کنم!

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:47 PM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

پسر: مامان! یک لطیفه تعریف کن!
مادر: حرف نزن! بیا کمکم کن ظرف ها را بشویم.
پسر: ها ها ها ها، چه لطیفه ی قشنگی!

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:50 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

پسر: پدر! می تونی توی تاریکی چیزی بنویسی؟
پدر: بله! چی می خواهی بنویسم؟
اسمت را پایین این کارنامه!

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:51 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

اولی: چرا روح نمی تواند دروغ بگوید؟
دومی: چون توی دلش دیده می شود.

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:51 PM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

خانم اولی: توی دو ثانیه 500 کالری از دست دادم.
خانم دومی: چه طوری؟
خانم اولی: همبرگرم از دستم افتاد زمین!

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:52 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

پسر بچه همین طور که دوچرخه سواری می کرد گفت:مامان! مامان! منو ببین! بدون دست، بدون دست!

یکهو با صورت زمین خورد و گفت: مامان مامان! منو ببین! بدون دندون!

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:52 PM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

پسر بچه توی موزه گم شد.
رفت پیش مأمور موزه و پرسید: آقا یک مامان بدون بچه ندیدی؟

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:53 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

مادر: رضا، چرا گربه روی سرت گذاشته ای؟
رضا: برای این که دندان هایم را موش نخورد.

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:54 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

ماشین سواری کوچکی به سرعت از کنار یک کامیون گذشت و از آن جلو زد. راننده کامیون با عصبانیت فریاد زد: ای بی ادب! احترام بزرگ تر از خودت را هم نگه نمی داری؟

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:55 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

مادر به پسرش:پسرم چرا ناهارت را نمی خوری، مگه چیزی خورده ای؟

پسر:زمین یخ زده بود، زمین خوردم. چون هوا هم سرد بود، سرما هم خوردم و خلاصه آنقدر حرص خورده ام که سیر شده ام.

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:56 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

آقای فراموشکار میره دکتر میگه آقای دکترمن فراموشی گرفته ام.

دکتر میگه:چندوقته این بیماری رو دارین؟

آقای فراموشکار میگه:کدوم بیماری؟

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:57 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

 یک روز کبریتی سرش را می خاراند، آتش می گیرد

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:58 PM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

معلم:بگو ببینم، کمبوجیه چه جور پادشاهی بود؟

شاگرد:پادشاه بدی نبود، فقط همیشه از کمبود بودجه شکایت داشت

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:58 PM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

دو نفر دروغگو به هم رسیدند

اولی گفت : من دیشب توی کره ماه شام خوردم

دومی : آره ، وقتی از کره ی مریخ برمی گشتم تو را در کره ماه سر سفره دیدم

چهارشنبه 28 اسفند 1398  7:59 PM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کودکانه

کلاغه به درخت پیر گفت: شنیدم مادربزرگ شدی اسم نوه ات چیه؟

درخت با خوش حالی گفت اسمش مداده مداد.

چهارشنبه 28 اسفند 1398  8:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها