پاسخ به:لطیفه های کودکانه
محمود: من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور وقوی شدم.
مسعود: پس چرا من این قدر ماهی می خورم، شنا یاد نگرفته ام.
ایرج: بیژن چرا روزهای آفتابی باخودت چتر می آوری بیژن :آخه روزهای بارانی بابام چتر را می برد.
کلاغه به درخت پیر گفت شنیدم که مامان بزرگ شدی اسم نوه ات چیه ؟
درخت با خوش حالی گفت اسمش مداده مداد
به مظفر گفتند یک جوک بگو. گفت: خیار.
گفتند: چه بی مزه. گفت: خیلی خوب بابا، خیار شور.
مادر : عزیزم حالا که در درس حساب نمره صفر گرفتی، به کسی نگو تا آبرویت نرود
فرزند : باشه مامان ، به هم کلاسی هام و دوستام و همسایه ها
و خاله و عمه و عمو هم سفارش می کنم به کسی نگن!
اولی: فیلم دیشب را تا آخر دیدی؟ دومی: بله اولی: من خوابم برد. آخرش چی شد؟ دومی: هیچی، فیلم تمام شد.
معلم به بچه گفت یک کرم بکش.
دانش آموز سیب کشید.
معلم پرسید چرا سیب کشیدی؟
دانش آموز جواب داد کرمه توی سیب قایم شده خانم
از مظفر پرسیدند: تولدت کی می شه؟
گفت: این سه شنبه نه، پنج شنبه ی دیگه.
خال خالی گفت بند کفش بابای من خیلی زور دارد.
دوستش پرسید از کجا می دانی ؟
فسقلی جواب داد آخه دیروز بند کفشه رفت زیر پای بابام پرتش کرد روی زمین.
سخنران، ببخشید که زیاد صحبت کردم. آخر من ساعت ندارم. یکی از مهمان ها گفت:ساعت نداری تقویم که داری.
یه روز کتابم و دادم به دوستم از صفحه 78 می شه فهمید شام قرمه سبزی داشتند از صفحه 104 هم می شه فهمید بعدشم انار دون کردند.
معلم از دانش آموز خواسته که انشا درباره یک مسابقه فوتبال بنویسد. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر.
معلم از او پرسید:چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد :نوشته ام.
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد نوشته بود به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد.
کلاس علوم
معلم:سعید! دو حیوان دوزیست نام ببر.
سعید: قورباغه و برادرش.
معلم : بگو ببینم هندوستان کجاست؟
دانش آموز: آخه خانوم چرا هر چی گم می شه از ما می پرسید؟
روزی دانش آموزی به مغازه رفت و گفت: آقا تقویم دارید؟
فروشنده: بله، چه تقویمی می خواهید؟
دانش آموز : هر تقویمی که بیشتر تعطیلی داشته باشد!