0

شوق_مهدوی_عليه_السلام

 
baranyas
baranyas
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1398 
تعداد پست ها : 168
محل سکونت : اصفهان

شوق_مهدوی_عليه_السلام

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا

من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

آقا برای تو نه! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا 

پنج شنبه 8 اسفند 1398  6:43 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها