پاسخ به:لطیفه های کوتاه
یک لامپ برق سوخت صاحبش به آن پماد سوختگی مالید
معلم : امیر جان ، با حمید یک جمله بساز.
امیر : شما چقدر شبیه همید!
پزشک : خوب پسرم! حالا باید دندانهایت را امتحان کنم.
پسر بچه : آقای دکتر! امتحان کتبی یا شفاهی؟؟؟
اولی : پدر من با یک حرکت دست می تواند یک کامیون را نگه دارد!
دومی : مگه پدرت چه کاره است؟
اولی : پلیس!!
هر شخصی را بهر کاری ساختن
.
اضافه هاشم جمع کردن باهاش این مردا رو ساختن!!
خانوم ها متانت خودتون رو حفظ کنید, فقط دو انگشتی دست بزنید..
فقط کافیه مامان آدم بفهمه که فردا امتحان داری!
نفسم بکشی میگه: مگه تو فردا امتحان نداری؟؟ براچی همین حالا داری نفس می کشي؟؟؟؟
شما یادتون نمیاد خودمم یادم نمیاد مال خیلی وقت پیشه ! بعله
تفاوت ما با نسل جدید : آن چیست که بدون آن نمیتوان زندگی کرد اما دیده نمیشود ؟ جواب ما : هوا جواب نسل جدید : وایرلس !
احمد: شنیدی که محمود را گرفتند؟ اصغر: نه، برای چی؟ احمد: آخه داشت می افتاد.
به یک فضول می گویند: اگر نصف دنیا را به تو بدهیم قول می دهی فضولی نکنی!!!!! فضوله میگه : نصف دیگرش را به کی می دهید ؟
به یک نفر می گویند: شما اهل تهران هستید؟ می گوید: نه خیر، اهل مطالعه هستم.
معلم: بگو ببینم، کمبوجیه چه جور پادشاهی بود؟ شاگرد: پادشاه بدی نبود، فقط همیشه از کمبود بودجه شکایت داشت.
به غضنفرمیگن چرا زنبورها گل میخورن؟ میگه خوب حتما دروازه بانیشون خوب نیست!
یک روز در یخچال یه یارو کنده میشه جاش پرده میذاره!
از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟ گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!