0

لطیفه های کوتاه

 
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

شخصی با سپری بزرگ به جنگ ملاحده رفته بود. از قلعه سنگی بر سرش زدند و سرش بشکست. برنجید و گفت: ای مردک کوری؟! سپر بدین بزرگی نمی‌بینی و سنگ بر سر من می‌زنی؟

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:27 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

شخصی را پسر در چاه افتاد. گفت: جان بابا! جایی مرو تا من بروم ریسمان بیاورم و تو را بیرون بکشم

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:28 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

وردکی پای راست بر رکاب نهاد و سوار شد رویش از کفل اسب بود او را گفتند واژگونه بر اسب بنشسته‌ای گفت من باژگونه ننشسته‌ام اسب چپ بوده است

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:28 AM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

وردکی خر گم کرده بود گرد شهر می‌گشت و شکر می‌گفت گفتند چرا شکر می‌کنی گفت از بهر آنکه بر خر ننشسته بودم و گرنه من نیز امروز چهارم روز بودی که گم شده بودمی

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:29 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

شخصی با دوستی گفت پنجاه من گندم داشتم تا مرا خبر شد موشان تمام خورده بودند او گفت من نیز پنجاه من گندم داشتم تا موشان خبر شدند من تمام خورده بودم

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:29 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

وردکی با کمان بی‌تیر به جنگ می‌رفت که تیر از جانب دشمن آید بردارد گفتند شاید نیاید گفت آن‌وقت جنگ نباشد

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:30 AM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

خراسانی را اسبی لاغر بود گفتند چرا این را جو نمی دهی گفت هر شب ده من جو می‌خورد گفتند پس چرا لاغر است گفت یک‌ماهه جوش در نزد من به قرض است

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:31 AM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

شخصی تیری به مرغی انداخت خطا رفت رفیقش گفت احسنت تیر‌انداز بر آشفت که مرا ریشخند می‌کنی گفت نی می‌گویم احسنت اما به مرغ

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:32 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

مردی را گفتند پسرت را به تو شباهتی نباشد. گفت: اگر همسایگان باری ما را رها کنند، فرزندانمان را به ما شباهتی خواهد افتادت. سلامتی

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:32 AM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

زن مزبد حامله بود. روزی به روی شوی نگریست و گفت: وای بر من اگر فرزندم به تو ماند. مزبد گفت: وای بر تو اگر به من نماند!

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:33 AM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

اسبی در مسابقه پیشی گرفت. مردی از شادی بانگ برداشت و به خودستایی پرداخت. کسی که در کنارش بود گفت: مگر این اسب از آن توست؟ گفت: نه! لیکن لگامش از من است

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:34 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

فردی با پنج انگشت می‌خورد او را گفتند چرا چنین می‌خوری؟ گفت اگر به سه انگشت لقمه برگیرم دیگر انگشتانم را خشم آید

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:35 AM
تشکرات از این پست
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

هارون به بهلول گفت دوست‌ترین مردمان در نزد تو کیست گفت آن که شکمم را سیر سازد گفت من سیر سازم پس مرا دوست خواهی داشت یا نه گفت دوستی نسیه نمی‌شود

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:36 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

یکی اسبی به عاریت خواست گفت اسب دارم اما سیاه هست گفت مگر اسب سیاه را سوار نشاید شد گفت چون نخواهم داد همین قدر بهانه بس است

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:37 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کوتاه

رنجوری را سرکه هفت سال فرمودند از دوستی بخواست گفت من دارم اما نمی‌دهم گفت چرا گفت اگر من سرکه به کسی دادمی سال اول تمام شدی و به هفت سالگی نرسیدی

 

دوشنبه 15 اردیبهشت 1399  11:37 AM
تشکرات از این پست
farshon
دسترسی سریع به انجمن ها