لطیفه های کوتاه
محل قراردادن لطیفه های کوتاه
پاسخ به:لطیفه های کوتاه
مردی سوار اتوبوس دو طبقه می شود. هرچه اصرار می کنند به طبقه بالا برود، نمی رود و می گوید:دفعه پیش که سوار شدم، فهمیدم که طبقه بالا راننده ندارد!
آموزگار:بچه ها توجه کنید! بعضی از کلمه ها با «ان» و «ها» جمع بسته نمی شوند. مثل «درس» که می شود «دروس» حالا یکی از شما مثال دیگری بزند. احمد:آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می شود خروس!
پیراهن تنگ مریم:مادر این پیراهن برای من خیلی کوچک شده است که به سختی می توانم نفس بکشم. مادر:پیراهن هیچ عیبی نداره دخترم، تو سرت را از آستین بیرون آورده ای!
دو نفر به شکار رفته بودند. اولی خرگوش دید، تفنگ را برداشت و خرگوش را هدف قرار داد. ناگهان دومی به او گفت:«صبر کن، توی تفنگ فشنگ نگذاشته ای.» اولی با ناراحتی جواب داد:ول کن بابا، حالا وقت این حرف ها نیست. تا بخواهم فشنگ بگذارم، خرگوش در رفته است.
مادر به پسرش:پسرم چرا ناهارت را نمی خوری، مگه چیزی خورده ای؟ پسر:زمین یخ زده بود، زمین خوردم. چون هوا هم سرد بود، سرما هم خوردم و خلاصه آنقدر حرص خورده ام که سیر شده ام.
پزشک:بیماریش خیلی شدید است. آیا هذیان هم می گوید؟ پرستار:بله، اتفاقاً چند دقیقه پیش از این که شما تشریف بیاورید می گفت:الان عزرائیل می آید.
معلم : می تونی بگی چرا فلامینگو یک پاش رو بالا نگه میداره؟ شاگرد: چون اگر دوتاش رو بالا نگهداره ، می افته!
به یک حلزون میگن یک دروغ شاخدار بگو. حلزونه میگه : دویدم و دویدم ، سر کوهی رسیدم!
قاضی به دزد میگه : خجالت نمی کشی، این دومین باره که اومدی دادگاه. دزد به قاضی میگه : شما که باید بیشتر خجالت بکشین که هر روز این جا هستین!
جواب غلط
پدر: پسرم امتحان ریاضی ات چطور بود؟
پسر: یکی از جواب ها را غلط نوشتم.
پدر: عیبی ندارد. پس بقیه سوال ها را درست حل کردی؟
پسر: نه، چون اصلا وقت نکردم به بقیه ی سوال ها نگاه کنم.
از مظفر پرسیدند: تولدت کی می شه؟
گفت: این سه شنبه نه، پنج شنبه ی دیگه.
مظفر از طبقه صدم ساختمانی پرت شد. وقتی به طبقه پنجاهم رسید، گفت خدا را شکر، تا این جا که بخیر گذشت.
من از مهمترین الگوهای فامیل هستم.
.
همه به بچه هاشون میگن اینو میبینی
سعی کن مثل این نشی
مادربزرگم دوباره امروز داشت به فامیلشون میگفت که نوه م فوق لیسانس فیزیک داره گفتم من لیسانس دارم گفت کسی نظر تورو نخواست