جمعه مصادف بود با 23 بهمنماه روزي كه در تاريخ لرستان يادآور دو حادثه تلخ است كه منجر به از دست رفتن شمار زيادي از هماستانيهاي ما شد.
به گزارش پايگاه خبري يافته، 23 بهمن 1380 در چنين روزي بود كه هواپيماي توپولوف 154 شركت "ايران ايرتور" از تهران به مقصد خرمآباد به هوا برخواست اما هرگز بر زمين فرود نيامد و به جاي آن حدود ساعت 8 صبح به سينهي سفيدكوه برخورد كرد كه متاسفانه در اين حادثهي تلخ 119 سرنشين آن جان باختند. (براي كسب اطلاع بيشتر و ديدن اسامي جانباختگان، اينجا كليك كنيد)
همچنين 23 بهمن 1357 خونینترین روز تاریخ مبارزات مردم لرستان، به ویژه شهر خرمآباد است. در این روز برای فتح آخرین سنگرهای حکومت پهلوی، شهر یکپارچه در دود و آتش فرو رفت.
دهها تن جان باختند و یا زخمی شدند. با فتح ژاندارمری هزاران سلاح به دست مردم افتاد. رخدادهای این روز ابعاد گستردهای دارد. خبرنگاران حاضر در صحنه، گزارشهایی تهیه کردهاند که تصویر کلی وقایع را روشن میکند.
در گزارش خبرنگار کیهان آمده است: «پس از تصرف قرارگاه شهربانی استان، کلیهی کلانتریهای خرمآباد توسط مردم تصرف و اموال و مهمات شهربانی ضبط شد. مردم پس از اعدام انقلابی سروان "محمدعلی قهرمانی" معاون گارد شهربانی که در چند ماه گذشته مرتکب فجایع فراوانی شده بود، برای تصرف ژاندارمری به طرف این محل رفتند. بعد از 6 ساعت زد و خورد بین مردم مسلح و افراد ژاندارمری، ستاد تصرف و افراد تسلیم شدند. در این نبرد عشایر مسلح خرمآباد به کمک مردم آمدند و اموال و مهمات ژاندارمری از طرف مردم به غنیمت گرفته شد.
زندانیان خرمآباد به وسیلهی مردم آزاد شدند و خانهی سرهنگ "سيد فضائل احمدي" رئیس شهربانی به تصرف مردم درآمد. رئیس شهربانی هماکنون متواری میباشد. تیپ 84 ارتش خرمآباد هم با ملت ایران اعلام هم بستگی کرد و فرمانده آن اظهار داشت: تمامی ما در خدمت مردم هستیم.» (1)
گزارش خبرنگار اطلاعات مفصلتر است و ابعاد دیگری از رخدادهای این روز را نشان میدهد: «شهر خرمآباد به آتش و خون کشیده شد و دهها کشته و صدها مجروح به جا گذاشت. ساعت 9:30 دقیقه دیروز شهربانی خرمآباد به تصرف مردم درآمد و درهای زندان به روی زندانیان گشوده شد و صدها زندانی، زندان را ترک کردند. گروهی از جوانان که اسلحه و مهمات شهربانی را به دست آورده بودند، با خودروهای شهربانی به خیابان آمدند. در جریان حمله به شهربانی، دو اتومبیل نیز به آتش کشیده شد. سیل خروشان جمعیت، سپس به سوی سازمان امنیت خرمآباد به راه افتاد و برای تماشای مردم دربهای ساواک را باز کردند. در این لحظه گروهی به ساختمان هنگ ژاندارمری خرمآباد که فاصلهی کمی با ساواک دارد، حمله بردند و با شکستن درب اسلحهخانه، اسلحهها را بیرون آوردند و بین مردم توزیع کردند.
در پی حملهی مردم به ژاندارمری، مأموران ژاندارمری شروع به تیراندازی کردند و در این تیراندازیها عدهی زیادی از دو طرف کشته شدند. تلفات این برخورد خونین بسیار سنگین است و اجساد آنان در سردخانهی شیر و خورشید سرخ (هلال احمر) خرمآباد نگهداری میشود. اتاقهای بیمارستان شیر و خورشید سرخ نیز مملو از زخمیهاست که شمار آنها حدود صد نفر است.
ستاد عملیات پزشکی خرمآباد با تمام نیرو به کمک آسیب دیدگان شتافت و مردم وسایل لازم پزشکی را به بیمارستان حمل کردند. تمام دانشآموزان پادگان 104 خرمآباد نیز همراه گروه زیادی از مردم، کنترل بیمارستان را به دست گرفتند. ساعت 2 بعد از ظهر هنگ ژاندارمری به دست مردم افتاد و افراد آن گریختند.
ساختمان هنگ ژاندارمری به آتش کشیده شد و در پی آن عدهای نیز ساختمان شهربانی را آتش زدند. دهها اتومبیل نیز طعمه ی آتش شد.»(2)
آمار تلفات این روز، به ویژه در گزارشهای اولیه، متفاوت است. شهدا را از 23 تا 50 نفر و زخمیها را از 100 تا 400 نفر نوشتهاند.(3)
متأسفانه به دلایل گوناگون، نهادهای مسئول نیز گزارش دقیقی از آمار تلفات این روز منتشر نکردهاند. با این همه بر پایهی آن چه که در دست است، شمار شهیدان 23 بهمن خرمآباد به شرح زیر میباشد:
1- علیمحمد دلفانی، 2- اسدالله رعیت، 3- عصمتالله نیکپی، 4- رضا گودرزی، 5- شاهمراد نوکرمراد، 6- رستم رضایی، 7- محمدرضا بسطامی، 8- ماشاءالله رباطنمکی، 9- حشمتالله بیرانوند، 10- محمدرضا جهانگیری، 11- طاهر بارانیبیرانوند، 12- حسن سوری، 13- قدرتالله علیدادی، 14- علی دهقان، 15- پاپیجمعه سپهوند، 16- بیکمراد کوتاهی، 17- غلام احمدیتبار، 18- محمدجواد عزیزی، 19- قاسم جودکی، 20- یدالله مرادی، 21- اللهمراد شیرزادیموحد، 22- علی عزیزی، 23- احمدعلی نجفیفرداد، 24- محمد بیرانوند، 25- محمدکریم مرادیفرد 26- يدالله ميرزايي (سرباز ژاندارمري) و ... (4)
این افراد بیشتر دانشآموز، جوانان انقلابی و عشایر مسلحی بودند که به یاری انقلابیون شهر آمدند و به طور عمده از میان طبقهی متوسط به پایین جامعه برخاسته بودند.
افزون بر خرمآباد، در دیگر نقاط لرستان چون کوهدشت، پلدختر، نورآباد، الشتر، چغلوندی، زاغه، پاپی، دورود، الیگودرز، ازنا، بروجرد و اشترنیان، درگیریهای همانندی در شب 22 بهمن تا 23 بهمن روی داد که در بیشتر موارد پاسگاه ژاندارمری، کلانتریها و دیگر اماکن امنیتی، انتظامی به تصرف مردم درآمدند.
چنانکه خبرنگار کیهان از بروجرد مینویسد: «مردم بروجرد به ژاندارمری این شهر حمله کردند و پس از تیراندازی و درگیری که منجر به مجروح شدن بیش از 11 نفر گردید، سرانجام ژاندارمری به تصرف مردم درآمد. در این برخورد، دو دستگاه خودرو و قسمتی از ساختمان ژاندارمری به آتش کشیده شد و مهمات و اسلحهی موجود در اسلحه خانهی ژاندارمری به دست مردم افتاد.
[سرتيپ يعقوبي) فرمانده ژاندارمری، معاون فرمانده و 2 تن از گروهبانان جزو مجروحان میباشند...»(5)
و بدین ترتیب مردم خرمآباد و دیگر شهرهای لرستان، هم چون سراسر ایران سرنوشت خویش را به دست گرفتند و اتقلاب پيروز شد.
----------------------------------
1- نک، پیشین، 24 بهمن 57، ص 7 [کیهان].
2- اطلاعات، 24 بهمن 57، ص 3.
3- کیهان، 24 بهمن 57، ص 7؛ اطلاعات، 24 بهمن 57، ص 3.
4- نک، کیهان، 29 بهمن 57، ص 11؛ عطر شهادت (3)، صص 1-8؛ استانداری، پیشین، ص 101-102.
5- کیهان، 24 بهمن 57، ص 7؛ اطلاعات، 25 بهمن 57، ص 3.
منبع: لرستانخبر
خاطرات مهندس "مراد سپهوند" از وقايع خونين 23 بهمن خرمآباد (به نقل از وبلاگ ايشان):
وقوع انقلاب در 22 بهمن و زد و خوردها در تهران و شهرهاي بزرگ ورسيدن اخبار آن به لرستان، باعث شد تا تودههاي مختلف مردم روز 23 بهمن به ژاندارمري خرمآباد حمله كنند؛ البته مي شد جلوي اين حادثه تلخ گرفته شود.
تعدادي از نيروهاي سياسي شهر در برافروختن آتش درگيري نقش ايفا نمودند و متاسفانه روحانيون نيز در آن نقطه از شهر حضور نداشتند تا با ميانجيگري از درگيري خونين جلوگيري نمايند.
درگيري با رد و بدل كردن آتش بين پرسنل ژاندارمري و تعدادي از نيروهاي مسلح داخل شهر آغاز شد و ادامه يافت. به ناگاه عشاير حاشيهي شهر تفنگهاي قديمي را از زير خاك در آوردند تا از آنها عليه ژاندارمري كه در روستاها سختگيري ميكرد و طي چند مرحله خلع سلاح روستائيان را آزرده بود، استفاده كنند و به اصطلاح انتقام كهنه و نو را از او بگيرند!
مسلحين شهري از طرف ميدان ژاندارمري (شاپورخواست فعلي) و تفنگ به دستان عشايري و حاشيه شهر از سوي تپه ژاندارمري (پارك صخرهاي فعلي و محل فروشگاه رفاه) اقدام به تيراندازي به طرف تعدادي از پرسنل و سربازاني كه مقاومت ميكردند و حاضر نبودند پادگان و اسلحهخانهها را رها كنند، نمودند. نيروهاي ژاندارمري نيز با تيربار جواب تيرهاي شليكي به طرف ژاندارمري را ميدادند.
رگبار مسلسل، شهر را برآشفت و مردم دوان دوان روانهي محل ژاندارمري شدند. من به همراه عدهاي از محل بيمارستان شهداي عشاير فعلي به درون رودخانه خرمآباد كه آن موقع پل نداشت زديم و خود را به تپه ژاندارمري رسانديم. در آنجا چند نفر از عشاير را ديديم كه سنگر گرفته و مشغول تيراندازي به سوي پادگان ژاندارمري (محل فعلي فرماندهي انتظامي لرستان) بودند.
من، جواني چست و چالاك بودم و سلاح گرم نداشتم، تنها كارد بلند شاهعباسي قديم پدرم را زير كاپشنم جاسازي كرده بودم تا در صورت مواجه شدن با خطر، از آن براي ترساندن عامل حمله استفاده و از خود دفاع كنم.
متاسفانه يكي دو نفر ازمردم و چند نفر از نيروهاي كادر و وظيفه ژاندارمري در آن لحظات كشته شدند. بيشتر سربازان ژاندارمري به روستاهاي ميدان تير، فلكالدين و منوچهرآباد گريختند و با دادن تفنگهاي خود به مردم، از آنها لباس و پول جهت رفتن به خانهي خود در شهرهاي ديگر گرفته بودند.
كم كم تيراندازيهاي طرفين فروكش كرد و برخي سودجو كه خود را بين انقلابيون به ژاندارمري رسانده بودند به اسلحهخانهها و وسائل و امكانات ژاندارمري حملهور شدند و آنها را غارت كردند. با عجله خود را به نزديكيهاي پادگان رساندم. عدهي زيادي با اسلحههاي غارت كرده از اسلحهخانهها دوان دوان در حال گريختن از محل بودند.
يكي از آنها را ميشناختم. به او گفتم: اسلحه ملت را كجا ميبري؟ گفت: اين اسلحه خودمان بوده كه ژاندارمري در جريان خلع سلاح از پدرم گرفته و حالا داخل اسلحهخانه پيدايش كردهام!
عشق برخي عشاير به اسلحه، و زور و ظلمهاي ژاندارمري در خلع سلاح باعث شده بود تا مردم به هيچ چيز رحم نكنند. حتا به جنازه سربازاني كه در داخل پادگان و اطراف اسلحهخانهها افتاده بودند نيز توجهي نميشد و گاه روي آنها پا ميگذاشتند!
درب اسلحهخانهها با قفلهاي محكم بسته شده بود و برخي مردم براي بردن اسلحهها از ديوار اسلحهخانه بالا رفته و با سرنيزه شيرواني سقف را پاره ميكردند و به صورت گروهي اسلحهها را ميبرند. محشري به پا شده بود!
براي اولين بار احساس خطر كردم از ورود برخي عوام و تودههاي ناآگاه و فرصتطلب به جريان نهضت انقلاب. از دورنماي اين ناآگاهي و فرصتطلبي، به خود لرزيدم. بعدها متوجه شدم كه اين احساس خطر و به خود لرزيدن كاملاً به جا بوده است، زيرا بسياري از اين اسلحهها به دست گروههاي ضد انقلاب افتاد و برخي نيز اكنون باعث ايجاد حوادث ناخوشايند ميشوند كه خوشبختانه تلاش نيروهاي انتظامي براي جمعآوري سلاحهاي غيرمجاز ظرف سالهاي اخير بيشتر شده است.
آمبولانسي به محوطه پادگان آمد و من كمك كردم تا سربازان كشته شده را داخل آمبولانس گذاشتند. من با ناراحتي تمام و تعمق حزنانگيزي در محوطه پادگان ميگشتم و پوكه فشنگهاي شليك شده را را با نوك پوتينم شوت ميكردم، بدون آن كه از آن خوان يغما حتا پوكهاي بردارم.
همچنان دستم روي «مُشته» كارد شاهعباسي بود تا در صورت بروز خطر، از خود دفاع نمايم. برخي خلايق صحنهي عجيبي از غارت به نمايش گذاشته بودند. راستش از چنين كساني بدم آمد. احساس ميكردم كه پيام خون شهيدان نهضت ذرهاي بر آنها تاثير نداشته است.
متاسفانه غارتگران هيچ نيرويي را در مقابل خواستههاي خود نميديدند و به رسميت نميشناختند! حتا براي تصاحب يك قبضه سلاح، ديگري را مورد ضرب و شتم قرار ميدادند و روانهي بيمارستان ميكردند.
من دانشجو بودم و ميفهميدم كه اينها چه خطري براي به ثمر نشستن نهضت انقلاب اسلامي هستند. آنها را رها كردم و نزديكيهاي غروب به سمت چهارراه فرهنگ و مسجدصاحب الزمان (عج) رفتم.
همان طور كه گفتم متاسفانه آن لحظات روحانيون انقلابي در محل ژاندارمري حاضر نبودند تا با پادرمياني و ميانجيگري جلوي درگيري و كشتار و غارت را بگيرند، ولي بعد از غارت، ستادي در مسجد صاحبالزمان چهارراه فرهنگ تشكيل داده بودند و جلوي مردم را ميگرفتند و با اظهار اين كه اين اموال بر غارتگران حرام هستند، مقداري از آنها را از مردم گرفته و در مسجد جمعآوري كردند.
من هم بعد از ترك صحنههاي پادگان ژاندارمري به اين ستاد رفتم و كمتر از يك ساعت شاهد تلاش براي پس گرفتن مقداري از اموال غارت شده، بودم. اكثر مردم اموال غارتي را به دلخواه خود پس نميدادند. آنها در مسير خود به سمت خانه، ناگاه با مسجد صاحب الزمان و چند روحاني كه در خيابان ايستاده بودند، روبهرو ميشدند و تا آنها ميگفتند اين اموال به شما حرام هستند، با نوعي ناراحتي آنها را تحويل ميدادند و ميرفتند.