0

دعوت به تحری حقیقت از ادعا تا واقعیت

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

دعوت به تحری حقیقت از ادعا تا واقعیت

مقدمه:

 امروزه اسلام توسط دشمنانش وارونه جلوه داده می شود .اسلام که معروف است به دین رحمت به عنوان دین خشن و تروریسم معرفی می شود .اسلام که دارای تمدنی غنی است بی تمدن جلوه داده می شود!!

اسلام که از هر لحاظ آزاد ترین دین است محدودترین دین نشان داده می شود .و به گونه ای اسلام را نشان می دهند که انگار در اسلام آزادی وجود ندارد و مسلمانان حق انتخاب ندارند و ...

 

اما آیا تا به حال از خودتان سوال کرده اید که چرا همه ادیان و فرقه ها سعی دارند اسلام را وارونه نشان دهند؟

تا به حال از خود پرسیده اید که چرا همه با اسلام جنگ دارند به گونه ای که تصور می شود تمام فرق و ادیان با هم متحدند و با هم هیچ مشکلی ندارند اما همه با اسلام دعوا دارند؟

 

جوابش واضح و روشن است. چون تمام فرق و ادیان در مقابل اسلام ناحقند و برای بقای خود مجبورند چهره حقیقی اسلام را بپوشانند چرا که انسان حق گراست لذا اسلام را دین خشن و رعب انگیز و عقب مانده معرفی می کنند تا کسی هوس نکند در باره آن تحقیق نماید و به سوی آن برود اما قرآن مبین به آنها جواب داده؛ آنجا که فرموده: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا[1]

 

انشاء الله روزی خواهد آمد که مهدی موعود ظهور نموده و چهره زیبای اسلام را به همه جهانیان نشان دهد و زمین را از هر گونه آلودگی پاک نماید

 

معنای تحری:

ریشه تحرّی برگرفته از حَرَی یَحرِی حَریاً است[2] تحرّی یعنی قصد کردن آنچیزی که اولویت دارد و حقیقی تر است و این معنای شایسته است[3] همچنین در فرهنگ ابجدی عربی به فارسی گفته شده که تحری یعنی پژوهش، بحث، تحقیق و به مامورین آگاهی شهربانی که بدنبال کشف جرم و مجرمند "شرطة التحری" گویند[4] در جای دیگر نقل شده که تحری مصدر است و به معنای جستجو کردن آنچیزی که سزاوار تر است[5] از معانی که برای تحری ذکر شد روشن می شود که تحری باید دور از تعصبات جاهلانه باشد پس کسانی که نسبت به چیزی تعصب دارند نمی توانند به حقیقت برسند کما اینکه بت پرستان مکه نسبت به دین آباء و اجدادیشان تعصب داشتند و نمی توانستند دعوت پیامبر اکرم (ص) را قبول کنند[6].

 

تحری حقیقت یکی از اصول دوازده گانه فرقه ضاله بهاییت است[7] یقینا تحری حقیقت که نشان از آزادی در دین و حقیقت جویی می دهد شعاری منطق معتقدند برخی از کلمات معنای دقیقی ندارند وهر کس در ذهن خود آن کلمه را به گونه ای تعریف می کند لذا وقتی کسی از چنین کلمه ای استفاده می کند باید آن را دقیقا تعریف نماید یکی از این کلمات کلمه "آزادی" است، کسی که شعار آزادی می دهد باید تعریف خودش را از کلمه آزادی بیان نماید و گرنه شعار دهنده مغالطه کننده است و از این شعار برای پیشبرد اهدافش استفاه نموده است[8]، با نگاهی دقیق پی می بریم که کلمه "تحری حقیقت" هم از جنس همین کلمات است و لذا باید مراد از این کلمه روشن شود.

 

مراد بهاییان از "تحری حقیقت" چیست؟ عبدالبهاء می گوید: "اول تعلیم حضرت بهاء الله! تحری حقیقت است باید انسان تحری حقیقت کند و از تقالید دست بکشد"[9] اما بهاییان در واقع معتقدند که هر غیر بهایی باید تحری حقیقت داشته باشد! اما بهاییان حق ندارند که درباره ادیان و مذاهب تحقیق و تفحص نمایند! و باید در برخی از امور تقلید کنند چنانچه خود حسینعلی بهاء گنجینه حدود و احکام گفته:

 

"درک کلمات الهیه (خداشناسی) و درک بیانات حمامات معنویه هیچ دخلی به علم ظاهری ندارد. این منوط به صفای قلب و تزکیه نفوس و فراغت روح است"[10] پس در واقع تحری حقیقت به معنای واقعی خود در این فرقه ضاله بی معناست و درواقع ارزش تحری حقیقت میان بهاییان تنها درحد یک شعار زیبا است. اما آیا تحری حقیقت به معنای واقعی خودش در اسلام وجود دارد؟ در نگاه اول متوجه می شویم که این شعار در دین مبین اسلام هم معنایی ندارد! چون هر کس که می خواهد از دین اسلام خارج شود و دین دیگری برگزیند مرتد محسوب شده و احکام بسیار سختی برایش خواهد بود و این نشان می دهد که مسلمانان نباید به بررسی مذاهب و فرق بپردزند اما اگر مقداری کنکاش کنیم پی می بریم که همه ادیان وحتی فرق در احکام مرتد بسیار سختگیری کرده اند! که علت سختگیری آنان بازیچه نشدن و متزلزل نشدن تشکیلاتشان است و تقریبا تمام ادیان و فرق چنین پیش شرطی را دارا هستند و لذا اگر حکم مذکور مخالف با تحری حقیقت است در همه ادیان شبهه می شود که تحری حقیقت بی معناست! در حالی که چنین نیست و تحری حقیقت ربطی به این حکم ندارد و این سوال مغالطه ای بیش نیست چون ادعایی که ادیان و فرق دارند این است که آن مکتب کامل ترین مکتب در میان مکاتب است و اطمینان دارند که مکتبی برتر از آن نیست و لذا مرتد کسی است که از مسیر هدایت [که مکتب آنان باشد] دست کشیده و به سمت ضلالت رفته و به خاطر اینکه افراد یک مکتب به جای اینکه بخواهند از این شاخه به آن شاخه بپرند و از این دین به آن دین رجوع کنند به خاطر ترس از این حکم هم که شده بیشتر تفکر کنند و با تفکر و تحقیق و بررسی به حقیقت برسند لذا این احکام نشان از عدم تحری حقیقت در ادیان و فرقه ها نیست.

 

البته سوال دیگری مطرح می شود، و آن اینکه اگر همه ادعای حقانیت دارند، حق کدام است؟ بدون شک اسلام و مذهب حقه شیعه حق است، سوال دیگری که در این جا می شود اینکه اگر مذهب شیعه حق است چرا عده ای بدون توجه به حکم ارتداد در این مذهب دست از مذهب تشیع می کشند و به سوی مذاهب و فرق دیگر می روند و یا فرقه سازی می کنند؟ جواب این است که اگر کمی در زندگانی آنان کنکاش کنیم نتیجه می گیریم که تنها افرادی دست از تشیع می کشند که یا به آنان پیشنهادهای مالی یا امثال آن شده و شخص فریب دنیا خورده (یا به خاطر طمع ورزیش یا به خاطر فقرش) و یا اعتقادات صحیحی ندارد و شبهات فراوانی برایش پیش می آید و به جای اینکه برود برای شبهاتش پاسخی پیدا کند دین زده می شود یا به خاطر جنون دست از دینش می کشد. آنچه که تا کنون اثبات شده نشان می دهد که حتی یک نفر عالمانه از دین مبین اسلام و مذهب حقه شیعه دست نکشده، البته در این مقاله نمی گنجد که درباره این موضوع بحث و بررسی کنیم و گرنه به مطالعه زندگینامه تک تک افرادی که دست از تشیع کشیدند و فرقه سازی کردند یا به دین و مذهب دیگری وارد شدند می پرداختیم تا این ادعا ثابت شود.

 

 اما خوب است که اجمالا بدانیم چرا سید علی محمد باب دست از شیعه کشید؟ جوابی که به این مطلب می توان داد این است که اولا سید علی محمد باب دست از تشیع نکشید و چندین بار توبه نمود و از کرده خود پشیمان شده و در یکی از توبه هایش چنین گفته: لعنت خدا بر کسی که مرا منکر نبوت حضرت رسول (ص) بداند؛ لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیای الهی بداند؛ لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمومنین و سایر ائمه اطهار بداند.[11] اما می توان علت اینکه چرا راه را درست نپیمود و اعتقادات غلط به خورد مردم داد را درک ناصحیحش از اعتقادات اسلامی دانست. در واقع وی فردی بی سواد بود که از دین خارج شد هر چند که از کتاب ها و سخنان و رفتارهای وی می توان پی به جنونش نیز برد و قول قوی تر این است که وی مجنون بود کما اینکه علمای معاصر با وی رای به جنونش داده اند[12] و لذا مردم ساده دل و بی سواد آن دوران به خاطر لباس مقدسی که در تن وی بود؛ فریب خوردند یعنی مردم فریب لباس آنان خوردند نه علم آنان.

 

از طرف دیگر افراد بسیاری هستند که به دین مبین اسلام و مذهب شیعه علاقمند شده و وارد این مذهب می شوند اما کسانی که وارد این مذهب می شوند افرادی هستند که آگاهانه و با مطالعه شیعه شده اند از جمله افرادی که شیعه شدند عبارتند از: تیجانی و عماد العصام را که سالهای متمادی وهابی بودند و برعلیه تشیع و امیرالمومنین تبلیغات کردند و کتاب ها نوشتند اما پس از مطالعه درباره این مذهب، شیعه گردیدند همچنین می توان خانم رئوفی که تا 25 سالگی بهایی بود و پس از مطالعه کتاب های شهید مطهری و شهید دستغیب و آیة الله سبحانی شیعه شد را نام برد[13] همچنین مسیح الله رحمانی (رئیس بهاییان بشرویه) را می توان نام برد که اول بهایی بوده اما پس از مدتی شیعه می شود وی در کتاب خاطراتش می نویسد: "... غرض ثانوی از نوشتن، این بود که به بهاییان ثابت کنم من با تحقیق و کنجکاوی پی به بطلان بهاییت برده ام نه از روی هوای نفس و خودخواهی"[14] همچنین میرزا علی بنکدار، آقا میرزا یوسف خان وحید شیرازی (معروف به زحید عصر در میان بهاییان)، محسن میاندوابی، طایفه شکوهی، میرزا عباس قلی بنایی، آقا میرزا حسین روشنی و ... کسانی هستند که در طول عمر بهاییت دست از این فرقه کشیدند و اهداف پلید این فرقه را شناختند[15]

 

نمونه هایی از احکام ارتداد در ادیان دیگر:

 حکم ارتداد در دین یهود:

حضرت موسی برای کسانی که گوساله سامری را پرستیدند حکم بسیار سختی قرار داد و از آنان خواست که خون همدیگر را بریزند ولو اینکه آنان توبه نمودند تا دیگران بفهمند که قبول دین یک مساله شوخی بردار نیست[16]

 

حکم ارتداد در دین مسیح:

شهید مطهری ذکرکرده که مسیحیان شخص مرتد را از خود طرد می کنند و با خشونت با مرتد رفتار می کنند[17]

 

حکم ارتداد در دین مبین اسلام:

همچنین در دین مقدس اسلام مردی که مرتد شود اگر پس از سه روز توبه نکرد و به اسلام بازنگشت، در صورتی که عقلش زایل نشده[18] حکمش مرگ است[19] و چنین شخصی ولو اینکه کشته نشود همسرش بر او حرام می شود[20] و ارثش تقسیم می شود[21] البته بدون شک اگر کسی مرتد شده باشد اما ارتدادش را اظهار نکند حکمی بر او نیست ولو اینکه واجبات را به جا نیاورد و به گناهان روی آورده و معصیت کار شود؛ چنین شخصی تا زمانی که ارتدادش را اظهار نکند فرصت توبه و بازگشت دارد. از جمله کسانی که در اسلام به خاطر ارتدادش اعدام شد عبدالله بن سعد بن ابی السرح بود که قبل از فتح  مکه اسلام آورده بود و پس ازمدتی مرتد شد و به مکه رفت که پیامبر پس از فتح مکه حکم اعدام وی را صادر نمود[22]

 

ارتداد در فرقه ضاله بهاییت:

بهاییان برای کسی که از فرقه ضاله بهاییت خارج شود مجازات های سنگینی در نظر گرفته اند آنان کسی را که از بهاییت دست بکشد را طرد می کنند و وی حق ندارد با خانواده اش هم کلام شود و با آنان بر سر یک سفره بنشیند.[23] اما همان طور که عرض شد این احکام نشان از عدم تحری حقیقت در ادیان و حتی فرقه ها نیست! بلکه نشان از این است که دین در زندگی بسیار مهم است و نباید مورد تمسخر واقع شود شما در اطراف خودتان هم اگر مشاهده کنید می بینید که گروه های زیادی در موضوعات مختلف تشکیل می شود اما در میان این گروه ها، گروه های موفقی هستند که برای استحکام گروه شرط و شروط هایی می نهند و برای کسی که به گروه آمده و قصد دارند که از گروه خارج شود جریمه هایی می نهند تا به اعضاء بفهمانند که این گروه بدون هدف تشکیل نشده و لذا در ادیان اگر حکم ارتداد شدیدترین احکام نبود، دشمنان در دین نفوذ کرده و آن را از درون نابود می کردند لذا به نظر می آید این حکم برای استحکام و ابقاء دین حکمی به جا و مورد قبول است و ربطی به تحری حقیقت ندارد اما عدم تحری حقیقت زمانی معنا پیدا می کند که شخص حق نداشته باشد درباره دین خود تحقیق و تفحص نماید!

 

خداوند در قرآن کریم می فرماید: "لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی"[24] دین مبین اسلام از همه مردم می خواهد که ایمان به اسلام بیاوریم نه اینکه کورکورانه اسلام را به عنوان دین خود قبول نماییم همچنین قرآن مبین می فرماید: "الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله"[25] کسانی که سخن را می شنوند و نیکوترین آن را تبعیت می کنند هدایت شده اند، این آیه نیز یکی از آیاتی است که بیان گر تحری حقیقت به معنای واقعی در دین مبین اسلام است همچنین آیاتی که ما را دعوت به تدبر و تفکر و تعقل می کنند از جمله این آیات است[26] اینجاست که تحری حقیقت در اسلام معنا پیدا می کند اما در دیگر ادیان و فرق معمولا تفکر و تعقل نه تنها در اصولشان معنا ندارد بلکه ممنوع شمرده شده و از فرد خواسته شده آن قسمت از دین که قابل هضم نیست را تعبداً بپذیرند و در باره آن تفحص نکنند لذا اگر دین یا فرقه ای که این چنین تفکری دارد و شعار تحری حقیقت دهد ادعایی بیش نکرده است .

 

تحری حقیقت در فرقه ضاله بهاییت:

بهاییان هم که موسس این لفظ هستند دست کمی از ادیان و فرقه های منحرف دیگر ندارند! آنان نیز تغییراتی در دستورات علی محمد باب و حسینعلی بهاء داده اند[27] و با تاسیس بیت العدل تغییر در احکامی که مورد پسندشان نیست را در دستور کار خود قرار داده اند شاید سوال شود که اعضای بیت العدل مانند امامان شیعه و در جایگاه آنان هستند به این معنا که امامان پس از پیامبر الهی اسلام جانشین بوده اند و دستوراتی داده اند که پیامبر اسلام نداده و اعضای بیت العدل هم مانند امامان شیعه جانشینان پیامبر دین خود بوده و دستوراتی می دهند که مورد نیاز امروز جامعه بهاییان است اما پیامبرشان این دستورات را ذکر نکرده! پس اگر شبهه ای درباره اعضای بیت العدل و دستورات آنان وجود دارد آن شبهه شامل دین اسلام و اعتقاد شیعه هم می شود!

 

جوابی که می توان به این شبهه داد این است که امامان شیعه در دین مبین اسلام دست نبرده اند و حلال خدا در این دین را حرام ننمودند و حرام خدا را حلال ننمودند و تنها به تبیین و تشریح دینشان پرداختند در حالی که اعضای بیت العدل احکام خود را تغییر می دهند و آنچه را که بهاء حلال دانسته حرام می کنند و بالعکس.

 

یکی دیگر از دلایل ادعایی بودن تحری حقیقت در میان بهاییان دستور باب است در اینکه تمام کتاب هایی را که قبل از ظهور وی بوده باید به آتش کشیده شود و باید از نو کتب علمی نوشته شود[28] و این سخن باب کاملا متفاوت با شعار پیامبر اسلام در باب علم است آنجا که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: بدنبال علم بروید ولو در چین باشد[29] یعنی نه تنها کتاب ها را آتش نزنید بلکه بروید و ببینید علم در دیگر کشورها و مناطق چقدر پیشروی نموده و آن را بیاموزید البته شاید بهاییان بگویند که ادعای باب ربطی به بهاییت ندارد در پاسخ به آنان گفته می شود: ولو اینکه شما احکام باب را نسخ شده بشمارید اما همین قدر که چنین شخص کوته نظر و بی خردی را به عنوان پیامبر قبل از بهاء قبول دارید بر عدم حقانیت بهاییت و عدم تحری حقیقت در این فرقه ضاله کفایت می کند و این نقصی است که بر شما وارد است البته شاید بهاییان این رفتار ناشایست و نا بجای باب را انکار کنند که در این صورت می توان استناد کرد به گفته بهاء درباره خشونت های باب که گفته: "در یوم ظهور حضرت اعلی! (علی محمد باب) منطوق بیان [عبارت بوده از]: گردن زدن غیر بابی ها، سوزاندن کتاب ها و اوراق، ویران کردن بقاع متبرکه و کشتن همه مردم مگر ایمان بیاورند و باب را تصدیق کنند".[30]

 

 از جمله دلایل ادعایی بودن تحری حقیقت در این فرقه ضاله سخن علی محمد باب است که گفته: هر کس که بیش از 19 کتاب داشته باشد باید 19 مثقال طلا جریمه بپردازد![31] آیا کسی که بدنبال حقیقت است نباید کتبش بیشتر از 19 کتاب باشد؟ اگر با 19 کتاب به تحری حقیقت نرسد و نیاز به خرید کتاب بیشتری داشته باشد باید چه کند؟ آیا یک بهایی می تواند با عقاید و دستورات بزرگانشان مخالفت نموده و بیشتر از 19 کتاب تهیه نماید؟ اگر چنین کند آیا معصیت نکرده و به خود ظلم ننموده و دستورات آیین خود را زیر پا ننهاده؟ آیا معصیت در میان بهاییان بی اشکال است که شخص تخلف نموده و کتاب های بیشتری تهیه نماید؟ آیا این سخن باب مخالف با تحری حقیقت نیست؟

 

دلیل دیگر که دلالت بر ادعایی بودن این شعار در میان بهاییان است اعتقاد آنان است مبنی بر اینکه یک بهایی حق ندارد کتاب هایی را که مربوط به دیگر ادیان است (مربوط به بهاییت نیست) را مطالعه نماید! همچنین بهاییان حق ندارند با علمای مسلمان ارتباط داشته باشند مگر اینکه بدانند خطر اعتقادی آنان را تهدید نمی کند اما می توانند بهاییت را همه جا تبلیغ کنند[32] حتی در برخی موارد بهاییان حق ندارند در آیین خود تحقیق کرده و باید تعبدا این آیین را بپذیرند[33] مانند آنجا که حسینعلی بهاء گفته: "جمیع احبّاء الله لازم که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمال عزّ ابهی ادراک نمایند، از او احتراز جویند؛ اگر چه به کل آیات ناطق شود و به کل کتب تمسک جوید"[34]  با وجود این احکام و عقایدی که برای بهاییان است آیا می توان گفت که بهاییان تحری حقیقت دارند؟

 

آیا همین مقدار از عقاید پوچ آنان کافی نیست بر عدم تحری حقیقت در این فرقه ضاله؟ به جرأت می توان ادعا کرد که اگر واقعا در میان این فرقه ضاله تحری حقیقت اجرا شود هیچ حقیقت جویی در این فرقه نخواهد ماند و بازار این فرقه کساد می شود کما اینکه بسیاری از بهاییان از همان زمان تاسیس این فرقه تا به امروز دست از عقاید پوچ آنان کشیده و به مذهب حقه تشیع رو آورده اند.

 

مقاله خود را با سخن یک اسلام شناس غربی به پایان می برم شاید که جرقه ای باشد در اذهان مشوش بهاییان و غیرشیعیان و فریادی باشد برسر غافلان و به خواب فرو رفتگان تا بدانند راه رستگاری در کنار آنهاست اما آنها نمی بینند و نمی شنوند: جان دیون پورت در کتاب خود می نویسد: اسلام هیچ گاه در اصول عقاید هیچ دینی مداخله نکرده و هیچ وقت کسی کسی را به این جرم مجازات نداده و هیچ موقع نظر نداشته است که عقاید دینی را بر دیگران تحمیل کند. بلی دین اسلام را بر دیگران عرضه می داشتند ولی هیچ گاه آن را به زور و عنف تحمیل نمی کردند[35]

پی نوشت ها:

------------------------------------------------------------------------
 [1] اسراء 81

[2] لسان العرب ج14 ص172

[3] "قصد الاولی و الاحق وهو الخلیق" و التوخی مثله همان ص 173

[4] فرهنگ ابجدی عربی به فارسی، ص 212

[5] التحری: طلب ما هو اخری

[6] زخرف 34، بقره 170، مائده 104، انبیاء 53، لقمان 31، زخرف 23 و ... نمونه ای از آیات است که می گوید عده ای به خاطر تعصب نسبت به دین اجدادی خود راه حق را برنگزیدند

[7] در جستجوی حقیقت، علیرضا روزبهانی، ص 154

[8] جهت اطلاع بیشتر در این باره می توان به المنطق ، مرحوم مظفر، بخش مغالطات صناعات خمس، ص 391 و 392 رجوع کرد

[9] خطابات ، عبدالبهاء ، ج 2 ص 144

[10] ایقان ص 163 به نقل از در جستجوی حقیقت، علیرضا روزبهانی، ص 156

[11] تلخیص تاریخ ص 136 به نقل از درجستجوی حقیقت، علیرضا روزبهانی ص 69

[12] در جستجوی حقیقت، علیرضا روزبهانی، ص85

[13] چرا مسلمان شدم، سخنی با بهاییان، مهناز رئوفی ، ص 4

[14] راه راست ؛ چرا از بهاییت برگشتم ، خاطرات مسیح الله رحمانی ص6

[15] جهت اطلاع بیشتر می توانید به کتاب باب ایقاظ – یا – بیداری، صالح اقتصاد مراغی، بخش "بازگشت از بهاییت" مراجعه نمایید

[16] آیه 54 سوره بقره به قتل مرتدین پس از توبه شان صراحت دارد

[17] مجموعه آثار، ج1 ص 487 و 488

[18] من لا یحضره الفقیه، ج 3 ص 149 حدیث 35147

[19] همان ؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج4 ص 253 حدیث 957

[20] من لا یحضره الفقیه ج4 ص 332 حدیث 5713

[21] همان، حدیث5712

[22] الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج 3 ص 918

[23]جهت اطلاع بیشتر به وبلاگ زیر مراجعه نمایید

okaliptoos.blogfa.com/post-49.aspx

[24] در قبول (اصول) دین اکراهی نیست، (زیرا) راه درست (که اسلام است) از راه گمراهی و انحراف مشخص شده  بقره 256

[25] زمر 18

 [26]  در یازده جای قرآن کلمه "یتفکرون" آمده که می توان آل عمران آیه 191 ؛ اعراف 176 ؛ یونس 24 ؛ روم 30؛ حشر 21 و ... نام برد. همچنین در دو جا آمده که در قرآن تدبر کنید نساء 82 ؛ محمد 24 . همچنین در 24 جا امر به تعقل آمده که بعضی از آنها عبارتند از آیات: بقره 44 و 73و 76و 242 ؛ آل عمران 118؛ انعام 32 و 151 و... که از تمام این آیات بر می آید که در اسلام جستجو کردن حقیقت جایگاه والایی دارد و اسلام نه تنها مسلمانان بلکه تمام مردم حقیقت جوی دنیا را دعوت به تحری حقیقت بمعنای واقعی می کند

 [27] که جهت اطلاع بیشتر می توانید به سایت بهایی پزوهی مراجعه نموده و مقاله بیت العدل: سراب رهبری در بهاییت را که شرحی است بر این مطلب مشاهده نمایید

[28] بیان فارسی، ص 198

[29] بحار، ج1 ص 177 و نهج الفصاحه ص217 حدیث 324

[30] مکاتیب ج1 ص 266

[31] بیان عربی ص 42

[32] خاطرات یک نجات یافته، برگرفته از مجله ایام (این مطلب را می توانید در کتابخانه نرم افزار به سوی حقیقت در رد بهاییت بیابید همچنین میتوانید آن را در سایت آوینی بیابید www.aviny.com )

[33] بهزاد جهانگیری یکی از هدایت شدگان است که قبلا بهایی بوده، وی بهایی زاده هم هست این مصاحبه نیز در سایت آوینی آمده که مقداری از مصاحبه را در این جا نقل کرده تا معنای تحری حقیقت در این آیین روشن تر شود:
چه انگیزه ای باعث مسلمانی شما شد؟
چند دلیل داشت، اول اینکه بسیاری از دوستان من مسلمان بودند من هم دوست داشتم مثل آنها آزاد باشم. نه اینکه در چنبره و حصار تشکیلات بهائیت باشم. در دوران انقلاب من حدودا یازده، دوازده ساله بودم بعد از آن هم که جنگ پیش آمد مسلمانان را می دیدم که چطور خالصانه به دین، ملت و وطن خود عشق می ورزند. من هم دوست داشتم مثل آنها باشم، دوم اینکه سؤالات زیادی در ذهنم نسبت به بهائیت وجود داشت، افکار وعقاید مسلمانان با عقاید ما خیلی فرق داشت. رفتار مسلمانها خیلی بهتر و آزادانه تر از ما بود. گرچه طبق تعالیم فرقه ای ما خود را برتر از آنها می دانستیم. با این وجود سؤالاتی برایم پیش می آمد! لذا از مسئولانمان یعنی از همان کسانی که جزء محفل (خادمین) بودند می پرسیدم. عکس العمل آنها در مقابل سؤالات جزیی من تند و پرخاشگرانه بود. آنها در نهایت می گفتند، خیلی سؤال می کنی! ما در تشکیلات بهائیت لم و بم (چرا و چگونه ) نداریم و این یکی از ویژگی های فرقه بهائیت است. همین سؤالات مرا بیشتر تشویق می کرد که تحقیقات خود را دنبال کنم. و عاقبت به همراه همسر سابقم پس از تحقیقات و مطالعات زیاد، پی به بطالت و ساختگی بودن بهائیت بردیم و مسلمان شدیم.

لم و بم را بیشتر توضیح می دهید؟ حریمش تا کجا بود؟
 لم و بم یعنی چرا و چگونه. در پرسش ها اگر ریشه اعتقادی و ساختار تشکیلاتی و فرقه ای بهائیت زیر سؤال برود از ناحیه سران فرقه و قبل از آنها از سوی خانواده های بهائی به شدت سرکوب می شود و فرد سؤال کننده طرد شده و تهدید می شود تا جائی که از کرده خود پشیمان گردد .

مگر نه اینکه فرد با پرسیدن سؤال می خواهد بهائیت را بهتر بشناسد؟
اتفاقا من همین سؤال را یک بار پرسیدم جواب دادند کسی که عاشق باشد سؤال نمی کند، چیزی نمی پرسد، اگر عاشق بهاءالله و عبدالبها باشی دیگر سؤالی نمی پرسی این شگرد کارشان است. یعنی قلبت را عاشق می کنند و فکر و مغزت را ازت می گیرند !

آیا این سؤالها قبل از 15 سالگی بود یا پس از آن؟ چون معتقد و مصر هستند، در 15 سالگی باید به تحری حقیقت برسند و تسجیل بشوند؟ !

 خیر، تحری حقیقت در بهائیت فقط یک ادعای محض است. چون فقط در نوشته هاست. اما در عمل اصلا تحری حقیقی نداشتیم. به هیچ عنوان یک نفر بهائی نمی تواند بگوید می خواهم برای انتخاب دین خود تحری و تحقیق کنم. مثلا با مسلمانها، مسیحی ها و یا مومنین دیگر ادیان آسمانی در ارتباط باشند. در تشکیلات بهائیت چنین اجازه ای نمی دهند. یعنی براساس ساختار فرقه ای و تشکیلاتی بهائیت، کودک از زمانی که زبان باز می کند تا آخر عمر تحت تعلیم اجباری محسوس و نامحسوس قرار می گیرد و باید در سن پانزده سالگی بهائی بودن خود را اعلام نماید و به عبارتی تسجیل شود. با این وصف خود قضاوت کنید برای بهائیان تحری حقیقت و تحقیق در جهت انتخاب دین چگونه می تواند عملی شود؟!! به نظر بنده که سالها در تشکیلات بهائیت بوده ام انتخاب در بهائیت کاملا اجباری است، یعنی فرد بهائی در سن پانزده سالگی و یا تازگی ها هیجده سالگی از سوی تشکیلات بهائی انتخاب می شود. نه اینکه خودش انتخاب کند و اگر کسی خارج از این چارچوب عمل کند با عکس العمل شدید تشکیلات بهائیت و خانواده مواجه می شود

یعنی چنین کسی را بایکوت می کنند؟

 بله دقیقا .

اگر ممکن است در خصوص (لم و بم) که در مورد خودتان اتفاق افتاده است مثالی بزنید؟

 دوازده ساله بودم دوست داشتم همراه با دوستان مسلمانم در ایام محرم به مساجد و مجالس عزاداری آقا امام حسین بروم و مثل آنها که در این مجالس روحیه خوبی پیدا می کردند به آرامش معنوی برسم . سینه زنی و لباس مشکی پوشیدن برایم سؤال بود و در عین حال جالب و بسیار جذاب. یک روز به پدرم گفتم می خواهم با مسلمانان به مجالس عزاداری بروم چون این مراسم در ایام محرم باعث می شود حتی خلاف کاران دست از کارهای خود بردارند. راه اصلاح پیش بگیرند. پدرم و دائی ام آقای ایوبی که اکنون جزء سران تشکیلات است گفتند، اگر ببینیم حتی یکبار پایت را به مسجد گذاشته و با مسلمانهائی که اعتقاد محکمی دارند بگردی حق نداری با ما باشی. باید با همانها زندگی کنی! آنها در کنار این حرفها توصیه می کردند که ارتباط من با دوستان لاابالی از نظر آنها مشکلی ندارد. مورد بعدی مربوط به قصد ازدواج من با دختری مسلمان بود که با مخالفت شدید تشکیلات مواجه شد بدون آنکه هیچ دلیل قانع کننده ای بیاورند، آنها هیچ جوابی در پاسخ به پرسشهای من نمی دادند و فقط من را تهدید می کردند .  ]

[34]گنجینه حدود و احکام ص 450 به نقل از کتاب در جستجوی حقیقت، علیرضا روزبهانی، ص 156

[35] عذر و تقصیر در پیشگاه محمد و قرآن، ص 112

 

 


منبع : baharoom.ir
 

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 18 بهمن 1398  9:30 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها